ابو بجید، نافع بن اسود تمیمی، نواده «قطبه بن مالک»، از خاندان بنی عمرو تمیم است. چنین نسبی را سیف بن عمر، برای نافع، ساخته خیالات خود تصور کرده است. ابن ماکولا در شرح بر احوال او چنین می نویسد: سیف می گوید ابو بجید نافع بن اسود تمیمی را در جنگ با پارسیان، حماسه ها و اشعار، و شهرت وآوازه ای است. ابن عساکر نیز در شرح حال او نوشته است: نافع بن اسود تمیمی مکنی به «ابوبجید» شاعری است که مصاحبت پیغمبر را درک و از عمر حدیث روایت کرده است. نافع در گشودن شهرهای دمشق و عراق شرکت داشته و در مورد آنها اشعار بسیاری سروده است. سپس ابن عساکر شصت و چند بیت از اشعار نافع را در شش قطعه، و با ارائه سند از سیف بن عمر نقل می کند و در نخستین قطعه آن می نویسد از سیف بن عمر روایت شده است که ابو بجید نافع بن اسود چنین سروده است: مرا و همزادم را مپندار که چون مرغ کوچک به آتش افتاده، از شراره جنگ به زاری و فغان در آئیم! ما شهر دمشق را پس از گشودن آن، منزلگاه هر گونه آفت و بلا ساختیم. مثل اینکه تو جنگ دمشق و «نبرد بصری» را ندیده ای که بر دشمنان در آن روز، در پهنه نبرد چون ابری توفنده باران مرگ می باریدیم. دست دشمن را از دامان شما کوتاه کردیم، ز یرا که حمایت از پناهندگان از قدیم کار ما بوده است. و تو ای دشمن مغرور من! در آن هنگام که شعار تنها، کفایت از حمایت مردم نمی کرد، بیچاره و زبون در خاک و خون افتاده بودی! خاندان تمیم را همه می دانند که از دیرباز افتخار و پیروزی در نبرد، و بردن غنایم جنگی از آن ما بوده است. و اینان که آزاد شده، و آنان که در پناه ما هستند عزیز و محترمند، و دوستان و پناه یافتگان به شما خوار و معدومند.
در دومین حماسه چنین آمده است: در آن روز که تنور جنگ در پهنه نبرد گرم می شود، چه کسی در گیرودار آن به پای سرافزاری و افتخار ما می رسد؟ ضرب شصت ما را از «نسطاس» - فرمانده رومیان در نبرد دمشق -، در آن روز که سیلاب مرگ گرداگردش را فرا گرفته بود جویا شو! اگر از او بپرسی، او به تو می گوید که ما قهرمان هائی هستیم که در برابر جنب و جوش ایرانیان از مرزهایشان چون سیلی خروشانیم. و بر سر مردمی که به روزگاران همیشه عزیز و مالک سرزمینهای پهناور بوده اند، تاخته ایم. خداوند چنین خواسته است که تنها قبیله تمیم – قبیله سیف- با جوشش و کوشش، مهار پر جوش و خروش جنگ را بدست داشته باشند. این دو حماسه را که گذشت، ابن عساکر از قول سیف در فتح دمشق آورده است.
در حماسه سوم می گوید ابوبجید، نافع بن اسود چنین سروده است: و ما بودیم که به هنگام صبح در جنگ دجله با گروهی از رزمندگان خود و با شمشیرهای آخته و نیزه های جانگداز بر مردم آن سامان حمله بردیم. در آن روز، پس از اینکه باران تیرها فرو نشست، و نوبت به شمشیرها رسید، این شمشیرهای ما بود که بر سر دشمن فرود می آمد و آنها را درو می کرد. ما آنان را در بیابانها، ما بین دجله و فرات تا حدود نهروان از دم تیغ گذراندیم. ما در جنگ مدائن، شرنگ تلخ مرگ را با همه قدرتمان در کام دشمنانمان فرو بردیم.
ابن عساکر در حماسه چهارم، اشعار زیر را از قول سیف و از زبان ابو بجید نافع بن اسود نقل می کند: در میان ما کسانی هستند که چشم های دشمن را با سرمه کوری را شفا می بخشند، و سرهای پر دردشان را با شمشیرهای آخته درمان می کنند. اسبهای جنگی ما را می بینی که بر گستوان پوشیده، و سوارکاران ما که با سلاح کامل در میدان جنگ جولان می دهند؟ خداوند برای من خانه عزت و شرفی بس بلندپایه و شامخ بنا کرده است. یاران و دوستداران من نیز بخشندگانی هستند که هرگز جفا نمی کنند و راه کرم و وفا در پیش دارند. تا آنجا که بزرگواری و عزت در خانه ما فرود آمده است و از آن هرگز بیرون نخواهد شد. کدام روز برای دشمنان ما به سنگینی و شومی روزی می رسد که جوانان ایشان را به خاک و خون کشیدیم؟ و پرچمدارشان را به خاک هلاک افکندیم، آنسان که داغ سنگ و سنگ ریزه بر بدنش نمایان است! و چه بسیار تاجهای شاهان را که به غنیمت بردیم و دستنبدهای گران قدرشان را نیز! سپاهیان ما تیره تمیم، از آن دسته ارزشمندی می باشند که به هر جا قدم بگذارند بهار و شادی به بار خواهند آورد. ما در قلب دشمنان فرو رفتیم، و پس از پیروزی بر دشمن میدان جنگ را پشت سرگذاشتیم، و در این مدت به چشم ما خواب راه نیافت. پس از شش روز نبرد، دشمن را چنان به خاک و خون کشیدیم که برخاستن برایشان مقدور نبود، آنگاه جنگ افزارهایشان را به غنیمت بردیم. سپس باشتاب روی به جانب کسری نهادیم و سپاه او را از هم گسستیم و پراکنده ساختیم. در آن پهنه نبرد بجز ما افراد قبیله تمیم، دور از وطنی وجود نداشت که دشمن را با نیزه های جگر شکافش از هم بدرد! آنگاه که در سرزمینهای مدائن، که پهنه بیابانهایش چون دریا زیبا و پربرکت می باشند، به جولان پرداختیم. گنجینه های کسری را به غنیمت بردیم، و او پس از این شکست رو به گریز نهاد. طبری نیز پس از اینکه چگونگی پیروزی مسلمانان را در مدائن از قول سیف نقل می کند، دو بیت آخر این حماسه را نیز بعنوان شاهد می آورد. ابن اثیر و ابن کثیر هم در نقل همان مطالب از طبری پیروی کرده سخن از او گرفته اند.
در قطعه پنجم که خود قصیده ای است بلند بالا، ابن عساکر چنین می نویسد: ابو بجید، نافع بن اسود چنین می سراید: داوران قبایل «معد» و دیگر قبایل اعتراف کردند که تمیمیان با شاهان بزرگ برابری می کنند! آنان مردمانی پر افتخار، و چون درختی با عظمت و جلالند، و در میان قبایل معد به سرافرازی قله کوه می مانند. ایشان پناه دهنده گانند، و همسایگان خود را مادام که در پناه ایشان باشند از مال و منال بی نیاز می کنند. و از گوشت شتران فربه، هرکس را با ایشان یار و همدم باشد و بر سفره آنان حاضر آید، به همه روزگار اطعام می کنند. غیر عرب چگونه با تمیم برابری می کند، در حالی که اینان در هر اجتماعی به سرافرازی و بزرگی مشهور و معروف می باشند؟ و در بذل و بخشش به مستمندان، و رهانیدنشان از چنگال مرگ، به هنگامی که سخت درمانده و محتاجند، یگانه آفاقند؟ در آن حال که دستهای دیگران از رسیدن به مجد و افتخار کوتاه می شود، دستهای قبایل تمیم با قوا برای گرفتن عظمت و سرافرازی دراز است. و در راه برآوردن نیاز مستمندان، و دستگیری از پای افتادگان، از همه مال و دارائی خود چشم می پوشند. این سوارکاران تمیم هستند که اسبهای نجیب خود را از راههای سخت کوهستانی به میدان کارزار می دوانند. و با وجودیکه اسبهای ایشان از رنج راه به ستود آمده، به سستی نمی گرایند و اظهار تعصب نمیکنند. و سواران خود را از قبایل تمیم به غنائم جنگی می رسانند. از این رو است که تمیمیان همیشه برنده غنائم جنگی می باشند. و چه بسیار از قهرمانان ایشان که نخلستانها، و باغها را به غنیمت بچنگ آورده اند. سهم غنائم جنگی تمیم، همیشه در حد سهم فرماندهان و سرکردگان قوا بوده است، و خداوند از دیر باز تمیم را به این ویژگیهای نیکو و ارزنده سرافراز فرموده است. و آنگاه که اسلام آمد، باز هم تمیم زمام رهبری قبایل معد را بر عهد گرفت، و آنان را به مهاجرت به جائیکه خیر دنیا و بزرگی ایشان در آن بود هدایت کرد. اماکن و مرغزارهائی که اگر عرب به آنجا مهاجرت نمی کرد نشیمنگاه پادشاهان عجم می شد. تمیمیان در این هجرت عالی در هنگهائی منظم و صفوفی بهم فشرده، چون شیرانی درنده، و طلایه داران فتح و پیروزی پیشتاز شدند. و سوار بر اسبان کوه پیکر، تندرو و سرکش و بر گستوان پوشیده و غرق سلاح جنگی آماده پیکاه گردیدند که خطاب آمد: تمیمیان! شما در راه سرافرازی و زندگی بهتر پیکار کنید، که تنها شما در شدائد و سختیهای زندگی حامیان مردم می باشید! شما – تمیمیان- صفهای خود را در برابر مشرکان بیارائید و با شمشیرهای آخته و بران خود به سوی آنان تاختن برید. در این نبرد، تمیمیان دشمنان را به ضرب شمشیرهای خود از هم دریدند، که مردان تمیم کاری ناقص و ناتمام انجام نمی دهند! سوارکاران، غبار آلوده، با نیزه های محکم و شمشیرهای بران در میدان جنگ، خود را به قلب دشمن می زدند. این کارهای درخشان، تنها از مردان باشهامت و شجاع و جوانمرد تمیم سر می زند، نه مردان سست اراده و ترسو! ابن حجر نیز نه بیت از این قصیده را به عنوان شاهد بر سخنان خود درباره نافع، از قول سیف آورده می نویسد: سیف در «کتاب فتوح» خود اشعار بسیاری از نافع روایت کرده است که در آنها او به تبار خود بالیده، به وجود آنها افتخار کرده از شرکت خود در نبردهای شام و عراق داد سخن داده است. از آن جمله می گوید: داوران معد، و سایر داوران گواهی دادند که تنها خاندان تمیم از عهده همه پادشاهان بزرگ برمی آیند و با آنها برابری می کنند...
ابن عساکر بند ششم اشعار نافع را چنین نقل می کند: کشته «سقس= ساکس» رومی را، در حالی که روباه های لنگ گردش را گرفته بودند، روی زمین رها کردیم. کشته او در مرغزاری در روم بر زمین افتاده بود، نه اینکه در ملک پدرش جا خوش کرده باشد. در همان ابتدای برخورد ما با رومیان بود که «عامرا» با یک ضربت شمشیر خود، فرق او را تا نخاع از هم شکافت!
ابن عساکر، پس از ذکر این شش بند شعر، شرح حال نافع را با نقل مطالبی که دارقطنی و ابن ماکولا در شرح حال نافع از سخنان سیف در کتابهای خود آورده اند، پایان می دهد. اما طبری طی یک روایت از سیف، تنها دو بیت از اشعار نافع را که در آن می گوید: (سواره نظام ما به مدائن که پهنه خاکش به زیبائی دریا پای نهادند... ) نقل کرده؛ سپس در دنباله آن ضمن شرح حوادث سال شانزدهم از هجرت، نبرد «جلولاء» را از زبان سیف نقل می کند. و در روایت دیگر از همین سیف، چهار بیت از اشعار منسوب به نافع را در جنگ« جلولا» چنین می آورد: در جنگ «جلولا»، گردان های ما چون شیران قوی پنجه، به کارزار حمله بردند. من گروه های پارسی را از هم دریده می کشتم و به پیش می تاختم که، نابود با بدنهای پلید مجوس! در آن روز که سرها، تن ها را بدرود می گفتند، «فیروزان» از چنگ ما گریخت، ولی «مهران» کشته شد. و چون دشمنان ما به منزلگاه مرگ پای نهادند، شب هنگام درندگان بیابان بر اجساد آنان خاک و خاشاک پاشیدن گرفتند.
ابن کثیر نیز همین ها را از تاریخ طبری گرفته و در کتاب خود نقل کرده است. ما بجز این شش بیت شعر، شعری دیگری از نافع در کتاب طبری نیافتیم، در صورتیکه ابن ماکولا در ترجمه نافع می گوید: سیف گفته است که او در نبرد با پارسیان شهرت و آوازه و اشعار بسیاری است... و یا سخن ابن حجر، که می گوید: سیف از او اشعار بسیاری نقل کرده که در آنها نافع به تبار خویش بالیده است.... بنابر این مطالب، معلوم می شود که سیف از زبان قهرمان خیالی خود اشعار بسیاری آورده، و طبری بنا به عادتی که داشته از ذکر آنها خودداری کرده است. ما در جستجوی اشعار بسیار « نافع»، به اندکی از آنها نزد «حموی» و «حمیری» برخوردیم که این دو دانشمند به مقتضای سخن در ذکر نام اماکنی که به ترجمه آنها پرداخته بودند بعنوان شاهد بر مطالب خود به آنها استناد کرده بودند.