جستجو

بررسی سخنان اپیکور در رابطه با مکتب سعادت شخصی (2)

گمان نمی کنیم کسی که کوچکترین فکری درباره انسان ها نموده باشد در ضرورت کمک به دیگران درباره تقلیل آلام آنها تردیدی به خود راه بدهد.

از آن طرف اپیکور با جدیت تمام در صدد انتشار مکتب خود برآمده است و ظاهرا چنین به نظر می رسد که قصد التذاذ مادی در این باره نداشته است. اگر از ایشان بپرسیم که این کوشش برای تفهیم دیگران روی چه اساسی انجام گرفته است او چه جوابی باید به ما بدهد؟ آیا او می تواند بگوید که من در این باره لذت شخصی احساس می کردم؟ اگر چنین جوابی را بدهد آیا جای این سوال هست که هدف شما از کشف واقعیات برای سایر افراد لذت بردن خودتان بوده است یا این که مقصود اصلی شما کشف واقعیت بوده ضمنا از همین معنی لذت برده اید؟

در حقیقت ما با این سوال نمی خواهیم بگوییم که اپیکور لذت نبرده است و کار نیک لذت ندارد بلکه می خواهیم بگوییم که آیا هدف لذت بوده یا کشف واقعیات که ضمنا خود همین معنی لذتبار است؟

بدون شک باید گفت منظور اصلی نه تنها برای اپیکور که فیلسوف است بلکه برای اشخاص معمولی هم انجام کار نیک است ارچه لذت را هم به دنبال خود می آورد.

هنگامی که انسان کار نیکی را برای سعادت دیگران انجام می دهد برای این که لذت شخصی خود را درک کند بایستی من را از درک و اراده آن واقع منصرف نموده سپس لذت آن را درک نماید. و اگر کسی این پدیده را هم انکار نماید و بگوید غرض اصلی همان لذت شخصی می باشد ما مناقضه در الفاظ نمی کنیم و می گوییم: برای انسان ها این تعلیم و تربیت ضروری است که لذت شخصی خود را در چارچوبه لذایذ محدود خویشتن محدود نکنند، بلکه لذت شخصی را به لذایذی که از سعادتمند ساختن دیگران به انسان عاید می گردد تعمیم بدهند.

اگر هم لذت شخصی را به همان معنای معمولی منظور نماییم ایده ای را در نظر گرفته ایم که تنها می تواند بیان کننده روش اشخاص معمولی و سودجوهای پست بوده باشد نه مانند اپیکور و امثال او.

بدون شک اپیکور از آنها نیست که بگوید بخوریم و بیاشامیم و لذت جنسی ببریم زیرا مرگ نزدیک است. اگر بنا باشد که ناراحتی هایی را در خدمت به دیگران متحمل شویم و گاهی هم از خود فداکاری نشان دهیم و از آن به لذت شخصی تعبیر کنیم در حقیقت با الفاظ بازی کرده ایم. برخی اوقات ما ناراحتی هایی را متحمل می گردیم و دیگران را سعادتمند می سازیم.

نکته دیگر این که اگر انسان به آن مرتبه از رادمردی برسد که لذت خود را در سعادتمند ساختن دیگران احساس نماید بدون شک او از خود حیوانی بالاتر رفته و به من انسانی رسیده است و انسان در آن موقع که به من انسانی می رسد کاملا درک می کند که لذت شخصی در این زندگی اسرارآمیز نمی تواند هدف آخرین سلوک انسانی بوده باشد. اگر کسی را در این دنیا سراغ گرفتیم که لذایذ و آلام دیگران را لذایذ و آلام خویشتن احساس می کند چنین شخص نادر با تمام انسانها اتحاد وجودی پیدا کرده است و نزدیک است که تشبه به خدا داشته باشد.

این که اپیکور می گوید شناخت خیر کامل را از طبیعت بپرسیم طبیعت به ما جواب خواهد داد که خیر کامل همان خوشبختی است، باز دوباره همان خوشبختی را از طبیعت می پرسیم جواب می شنویم که خوشبختی عبارت است از جلب لذت و فرار از الم.

باید از اپیکور پرسید که منظور ما در این باره کدام طبیعت است؟ آیا طبیعت جامد و نبات و حیوان؟ آنها که یک عده موجودات بدون اختیار هستند و برای آنان دو مفهوم سعادت و شقاوت غیرقابل تطیق می باشد زیرا خوشی و بدی برای آنها به طور خودآگاه رو نمی آورد. اما جماد و گیاه به هیچ وجه لذت و المی که برای ما مطرح است احساس نمی کند یا حداقل از روی دلیل برای ما اثبات نشده است که در هنگام رسیدن آب به ریشه گیاه لذت به معنای خوش آیندی که ما احساس می کنیم درک کنند و در هنگام بی آبی الم به معنای انسانی را دریابند.

اگر بخواهیم برای آنها و جمادات لذت و المی مانند لذت و الم خودمان فرض کنیم بایستی از علم و دانش بیرون رفته یک عده کلمات نامفهوم به کار ببریم. و اما حیوانات هم غیر از لذت ناخودآگاهی که معلول برآورده شدن احتیاجات زندگی آنهاست چیزی نمی فهمند و همچنین از آلام مضر بر زندگی حیوانی آنان درد احساس می نمایند. ولی اپیکور مانند سایر انسانها از تعلیم و تربیت دیگران و سایر پدیده های معنوی لذت می برد و ما این پدیده را در جهان حیوانات نمی بینیم.

اریستیب قورینایی می گوید: آخرین هدف انسان لذت شخصی است ولی به شرط این که آزادی خود را از دست ندهد. این عبارت نیز از او معروف است که می گفت: من مالکم نه مملوک. بنابراین بایستی از اریستیب و پیروان او پرسید، تاچه حدود انسان می تواند از لذت شخصی بهره مند بوده باشد، بدون این که آزادی خود را از دست بدهد؟

اصلا چنین چیزی امکان پذیر می باشد که انسان از یک طرف بگوید من مالک خودم هستم و در آن حال بگوید لذایذ مالک من می باشند؟ اگر انسان نتواند در مقابل لذایذ خویشتن داری نماید او چگونه می تواند ادعای آزادی بنماید؟

به عبارت روشن تر آزادی بدون نیروی تساوی ما بین عوامل محرک که از درون انسان ناشی می گردد مفهومی ندارد.

عبارت خود اپیکور درباره جبر و آزادی اگرچه تقریبا چند پهلو است، ولی عبارت ذیل ترجیح آزادی را بر جبر می تواند در نظر او اثبات نماید:

حال چنان که می بینی هر چند که یک قوه خارجی آدمی را به جلو می راند و غالبا او را ناگزیر می کند که علی رغم میل خودش قدم بردارد با این همه آیا در قلب ما چیزی که قابل مبارزه با آن مقاومت در برابر آن بوده باشد وجود دارد؟ به میل این اراده است که حجم ماده نیز مجبور است در بدن منتشر شود و هنگام جهش همین اراده بر آن مهار می زند و آن را به آرامش و سکون وا می دارد.

اگر کسی از این عبارت آزادی را بفهمد سوال فوق را به اپیکور نیز متوجه خواهد کرد. مگر کسی بگوید که بهره برداری از آزادی نیز دارای لذتی است که انسانها در جستجوی آن هستند.

ولی این مطلب مغالطه ای بیش نیست زیرا آزادی اگرچه یک پدیده انسانی خالص است ولی ما همیشه آزادی را در امور تولید کننده لذت به کار نمی بریم. و به عبارت دیگر حقیقت آزادی جلوه گاه انسانی ما است، ولی به کار بردن آن همیشه نتیجه انسانی در بر ندارد. به کار بستن این سرمایه بسته به تشخیص ما درباره امور می باشد ولی خود فی ذاته از تقید به یک عامل مخصوص مثلا لذت امتناع می ورزد.

منابع

  • محمدتقی جعفری –اخلاق و مذهب – صفحه 108-112

کلید واژه ها

مطالب مرتبط

اطلاعات بیشتر

بررسی سخنان اپیکور در رابطه با مکتب سعادت شخصی (1)

ابزار ها