جستجو

بررسی سخنان اپیکور در رابطه با مکتب سعادت شخصی (1)

دو هدف اساسی برای انسانها تاکنون تشخیص داده شده و به همین جهت گرایش به یکی از این دو هدف مورد دقت متفکرین قرار گرفته که در نتیجه به صورت دو مکتب درآمده است: 1- مکتب سعادت 2- مکتب فضیلت

مکتب سعادت خود به دو مکتب جداگانه تقسیم گشته است: الف. مکتب سعادت شخصی ب. مکتب سعادت عمومی.

مکتب سعادت شخصی می گوید: هر انسان بایستی حداکثر لذت را برای خود جلب نموده تمام حرکاتش را برای رسیدن به آن رهبری نماید. از فلاسفه یونان باستان اپیکور (341- 270) پیش از میلاد، مکتب سعادت شخصی را ترجیح داده و اعتقادش این بوده که: سعادت و لذت آخرین و اصیل ترین هدف انسانی است و در زندگی خیری به جز لذت و شری به جز الم وجود ندارد، اخلاق هم جز این نمی تواند که روش انسانی را برای جلب لذت و دفع الم رهبری نماید.

اولا بایستی در نظر گرفت که اپیکور در این مساله مبتکر نبوده و بلکه او دنباله مکتب قورینایی را گرفته است. این مکتب به ریاست اریستیب پیش از میلاد (435) بوجود آمده است. ما در این باره به بیانات اپیکور قناعت می کنیم زیرا اپیکور از اریستیب معروفتر و در این باره مطلب او روشن تر است.

اپیکور می گوید: نخست ببینیم خیر کامل را چگونه باید تعریف کرد؟ این پرسش را از طبیعت بکنیم و طبیعت بدون تردید به ما پاسخ خواهد داد که خیر کامل نیکبختی است.

در حقیقت ما در طلب هیچ چیز بر نمی آییم، مگر از جهت آن که میل داریم خوشبخت باشیم و ما آن چیز را به منزله وسیله و آلتی برای رسیدن به خوشبختی تلقی می کنیم. اما خوشبختی فی نفسه را ما نه به ملاحظه چیز دیگر طالب هستیم بلکه فقط برای واحد بودنش خواستار هستیم. پس خوشبختی واقعا همان خیر کامل و نیکی مطلق است. و در این موضوع اپیکور با تمام فلاسفه بزرگ همداستان است. حال باقی می ماند بدانیم که خوشبختی چیست؟ باز هم در این مورد باید با طبیعت مشورت نمود. ما با کمال سهولت می بینیم که طبیعت نیز با تمام قوا در طلب لذت و فرار از درد کوشا است.

پس چنین نتیجه می گیریم که واحد بودن لذت خیر است و دمسازی با الم شر. و بالمآل بایستی سعادت محصول لذات مکتسبه و آلام احتراز شده باشد و این است قضاوت خود طبیعت در صورتی که هنوز چیزی آن را فاسد نکرده است. و طبیعت در کمال پاکی و خلوص به چنین قضاوتی مبادرت می ورزد. این چیزی است که طبیعت حس می کند همان طور که حس می کند آتش گرم است و برف سفید.

عده ای گمان کرده اند که اپیکور با این نظریه هر گونه روش های انسانی مافوق حیوانی را انکار نموده است ولی اگر در مجموعه مطالب فلسفی اپیکور دقت شود خواهیم دید که او لذت را با یک مفهوم عمومی تفسیر می کند. حتی لذایذ روحی را بر لذایذ جسمی برتری می دهد. اپیکور در نامه ای که به منسه می نویسد چنین یادآور می شود: نخست بیندیش که خدا وجود جاودانی و سعادتمندی است و هرگز هیچ صفتی را که منافاتی با ابدیت و سعادت او است بدو نسبت مده. برعکس بر آنچه ممکن است این سعادت و جاوید و ابدیت را برای او حفظ کند معتقد باش....

بالاخره در بین امیال ضروری بعضی برای خوشبختی و بعضی دیگر برای سلامت جسم و بعضی دیگر برای خود زندگی لازمند. یک فرضیه واقعی راجع به امیال آن است که بتواند امیال را معمول تندرستی جسم و آرامش روان بداند زیرا که غایت زندگانی سعادتمندانه همین است. این آرامش روانی که شامل لذایذ عقلانی نیز می باشد نقطه ای است که اپیکور با افلاطون ملاقات می کند.

افلاطون می گوید: خیر اکمل نه در عقل تنها و نه در لذت تنهاست بلکه خیر اکمل از آمیزش و هماهنگی این دو ایجاد می گردد.

در جملات اپیکور که در حقیقت می توان گفت که در قرن های بعدی هم مکتبان او چیز با اهمیتی بر آن اضافه ننموده اند دو مساله بسیار مهم را باید بررسی نمود:

مساله یکم. واقعیت فلسفه اپیکور چنان نیست که بعضی ها گمان کرده اند که این شخص به کلی منکر ماورای لذایذ محسوسه می باشد، زیرا چنان که در نامه ای که به منسه نوشته چنین گفته است: نخست بیندیش که خدا وجود جاودانی و سعادتمندی است. از این عبارت کاملا روشن می شود که سعادتمندی را در وجود خداوندی هم تشخیص داده است و بدون کوچکترین تردید مقصود از سعادت خداوندی سعادت شخصی که ناشی از التذاذ شخصی است نمی باشد زیرا از این عبارت روشن می شود که اپیکور یکتاپرست بوده است و بدون شک او بایستی تمام صفات کمالیه را در وجود او احساس نموده باشد. پس لذت و سعادتی را که به خداوند نسبت داده بدون شک غیر از لذت های حیوانی زودگذر ماست که بعضی ها گمان کرده اند که زیربنای فلسفه اپیکور بوده است. بلی اگر اپیکور مانند بعضی از اشخاص باستانی به وجود خدایان قایل بود می توانستیم بگوییم چون آن خدایان احساس لذت و الم می کنند پس مقصود اپیکور از سعادتی که به خدا نسبت می دهد همان سعادت شخصی حیوانی است. از کلمات اپیکور به خوبی بر می آید که با ایده خدایان بسیار مخالف بوده است.

مساله دوم. اپیکور به صراحت می گوید: یک فرضیه واقعی راجع به امیال آن است که بتواند امیال را معلول تندرستی جسم و آرامش روانی بداند.

بسیار خوب باید از اپیکور پرسید: آیا شما می توانید در مقابل بدبختی که عارض فردی شده و شما هم می توانید از بدبختی آن شخص جلوگیری نمایید بی طرفی احساس نموده و در صدد برطرف ساختن بدبختی آن شخص برنیایید؟

منابع

  • محمدتقی جعفری –اخلاق و مذهب – صفحه 103-107

کلید واژه ها

مطالب مرتبط

اطلاعات بیشتر

بررسی سخنان اپیکور در رابطه با مکتب سعادت شخصی (2)

ابزار ها