تفسیرهای گوناگون از تجربه دینی

فارسی 3414 نمایش |

برای تجربه ی دینی تفسیرهای گوناگونی ارایه گردیده است از جمله:

تفسیر نخست از تجربه ی دینی

1- پزشکانی که در عمل جراحی، سرآمد روزگار و در رشته تخصصی خود، مهارت فوق العاده ای دارند گاهی از بهبود بیمار خود مایوس می شوند و وخامت حال بیمار را به گونه ای می بینند که هرگز یک درصد، به بهبودی او امیدوار نمی باشند، ولی ناگهان حال بیمار رو به صحت نهاده و به تدریج بیماری از او برطرف می شود؛ این جاست که غالب پزشکان می گویند دستی از غیب بیرون آمد و به او شفا بخشید. بسیاری از پزشکان دارای چنین تجربه های پزشکی هستند و از این طریق روزنه ای به جهان غیب به روی آنان باز می شود.
2- گاهی مخترعان و مکتشفان بدون مطالعه قبلی به کشف قانون موفق می شوند و عامل آن را جز نیروی غیبی نمی دانند. اهمیت و نفوذ الهام در اکتشافات علمی مورد تأیید دانشمندان قرار گرفته است. در سال 1931م دو دانشمند شیمیدان آمریکایی به نام بلات و پیکر، پرسش نامه ای برای تحقیق درباره اهمیت الهام در کشف و حل مشکلات علمی، میان گروهی از دانشمندان شیمی پخش کردند که نتایج آن به صورت گرانبهایی انتشار یافته است. یکی از دانشمندان به پرسش، چنین پاسخ داده است: «در اثر اشکالات و ابهام فراوان تصمیم گرفتم که دیگر به کلی، کار و تمام افکار مربوط به آن را کنار بگذارم. فردای آن روز در حالی که سخت مشغول کاری دیگر بودم، یک باره (فکری ناگهانی) مانند جهش برق، در خاطرم خطور کرد و آن همان حل مسئله ی گذشته ی من بود که مرا به کلی مایوس کرده بود.»
نظیر این گزارش از شانری یوانکاره (1854-1912م) ریاضی دان نامی فرانسه و بسیاری دیگر از دانشمندان طبیعی، ریاضی و فیزیک نقل شده است. جالب توجه این جاست بسیاری از الهام های علمی که سبب کشف واقعیتی پر ارج شده است نه تنها با اشتغال و تمرکز فکری دانشمندان در زمان فعالیتشان ارتباطی نداشته است، بلکه حتی با رشته ی تخصصی آنها نیز دارای رابطه ی نزدیک نبوده است. مظهر چنین الهام و اکتشافی، کشف لوئی پاستور (1842-1895م) دانشمند شیمیدان فرانسوی است که در شناخت میکروب موفق گردید.
3- گروهی، خواب های بیانگر و واقع نما را یک نوع تجربه دینی تلقی می کنند، خوابهایی که پیش از انجام حادثه از وقوع آن گزارش می کند؛ مثلا مرگ پدر و یا مادر و یا بستگان را در خواب می بیند و چند ماه بعد انجام می گیرد. فلاماریون در کتاب اسرار مرگ، خواب های فراوانی در این مورد نقل می کند و افراد زیادی نیز در زندگی خود از این نوع خواب ها می بینند. اصولا چیزی که در عالم ماده تحقق نیافته، چگونه در عالم خواب برای انسان نمایان می گردد و سر سوزنی خطا نمی کند؟! این نوع خواب ها را نمی توان با عوامل مادی توجیه کرد.
4- گرفتاران در بیابان سوزان که مرگ خود را در دو قدمی خود مشاهده می کنند با توسل به خدا برای آنها گشایشی رخ می دهد، گشایشی که با موازین مادی تطبیق نمی کند. خلاصه افراد در زندگی خود تجربه هایی دارند مانند اجابت دعا، شفای بیماری لاعلاج که نمی توان آنها را بر اساس فرضیه های طبیعی تبیین کرد و همگی حاکی از حضور یک موجود مافوق طبیعی است که مبداء چنین امور می باشد. آنچه بر شمردیم نمونه هایی است از تجربه ی دینی به معنی نخست که مایه ی اعتماد گروهی به ماورای طبیعت می شود.

تحلیل تفسیر نخست از تجربه دینی
تجربه ی دینی به این معنی نمی تواند مستقیما وجود واجب الوجود به نام خدا را ثابت کند. این تجارب فقط می تواند دیوار اصالت ماده را بشکند و ثابت کند هستی مساوی با ماده نیست بلکه پشت سر ماده، جهان دیگری هست که از ویژگیهای این جهان پیراسته می باشد؛ زیرا حوادث یاد شده و امثال آن ثابت می کند که قوانین مادی قادر بر تبیین آن نیست. طبعا جهان برتر از آن، عهده دار تبیین آن است، اما این که بگوییم عامل این حادثه ها خداست هرگز نمی توان از آن، چنین نتیجه گرفت؛ زیرا چه بسا ممکن است فرشته ای، پری یا روحی از ارواح در این کار مؤثر باشد از این جهت این برهان یک کارآیی دارد و آن شکستن دیوار انحصار «هستی» به «ماده» است ما اگر بخواهیم از این تجارب دینی وجود خدا را ثابت بکنیم باید پس از تقریر آن، دست به دامن براهین منطقی و برهانی بزنیم و از طریق برهان امکان و وجوب به او منتهی شویم. این نقد بر تمام صور بیان تجربه ی دینی نیز متوجه است.

تفسیر دوم از تجربه ی دینی

روانشناسان با آزمون های مختلف حس چهارمی را برای انسان کشف کرده و ثابت نموده اند که هر انسانی از درون احساس می کند که به مقام برتر وابسته است و کلیه ی شئون او از یک موجود متعالی سرچشمه می گیرد. این گروه از روانشناسان با کشف حس مذهبی حصار ابعاد سه گانه روح را درهم کوبیده و ثابت کرده اند که در روح و روان انسان علاوه بر سه غریزه ی معروف، حس دیگری به نام حس مذهبی است که از نظر اصالت دست کم از سه غریزه یاد شده ندارد.
آن سه حس مسلم عبارتند از:
1. حس کنجکاوی؛ که پدید آورنده ی علوم و دانش های بشری است.
2. حس نیکی؛ پدید آورنده ی اخلاق و تکیه گاه انسان در کارهای نیک است.
3. حس زیبایی؛ پدید آورنده ی هنر و سبب تجلی انواع ذوقیات است.
در کنار آن سه حس که مورد پذیرش روانشناسان است حس چهارمی به نام «حس مذهبی» است که انسان در خود یک نوع تمایل و کشش به جهان متعالی احساس می کند و در گرفتاریها به او متوجه می شود. از نظر برخی از روانشناسان تاریخ شکوفایی این حس حدود 16 سالگی انسان است. طبق نظر استانلی «حس مذهبی» در چنین سنینی پیدا می شود. این موضوع را می توان یک صورت فشرده از توسعه شخصیت جوان دانست، این احساس به جوان که تحت تاثیر نیروهای مختلف قرار می گیرد اجازه می دهد که علت نهایی خود را در وجود خدا پیدا کند. ویلیام جیمز (1842- 1910م) از پیش آهنگان مسئله ی حس دینی به شمار آمده و حس مذهبی را پیش از دیگران در کشفیات خود تأیید کرده است. وی، به حس مذهبی به اندازه ای اهمیت می دهد که معتقد است بیشتر آرزوهای ما ریشه ای در ماورای طبیعت دارد، آنجا که می گوید: «هرقدر انگیزه و محرک میل های ما از عالم طبیعت سرچشمه گرفته باشد، غالب میل های ما و آرزوهای ما از عالم ماورای طبیعت سرچشمه گرفته است؛ چرا که غالب آنها با حساب های مادی جور در نمی آید.»
در توضیح گفتار ایشان می گوییم انسان خواهان بقا و استمرار حیات است و روح آینده نگری، او را وادار می کند که وسایل پایداری خود را در این جهان فراهم سازد، ولی همین انسان مبدا کارهایی است که به ظاهر با این حس کاملا در تعارض و تزاحم است. مثلا مادران دلباخته به فرزندان، گاهی وجود خود را فدای فرزند می سازند؛ عاشقان علم و دانش در طریق تحصیل علم و کشف اسرار جهان، تا دم مرگ پیش می روند و چه بسا شهید راه دانش می گردند؛ مجاهدان در راه حق و عدالت، برای پیشبرد مکتب خود جان به کف با دشمنان نبرد می کنند.
این نوع کارها را نمی توان با حساب های مادی تفسیر کرد بلکه مقام برتری است که او را به این کارها می کشد و بقا و استواری وجود خود را در این مسیر می بیند. این سخن را دانشمند معروف جهان غرب آنیشتین به صورت زیر تفسیر می کند: «من تایید می کنم که مذهب، قوی ترین و عالی ترین محرک تحقیقات و مطالعات علمی است و فقط آنان که معنی کوشش خارج از حد متعارف و باور نکردنی دانشمندان را و مهمتر از همه فداکاری و کوشش طلایه ها و پیش قراولان علمی، یعنی کار خرد کننده تئوری سازان را می شناسند، می توانند نیروی عظیم هیجاناتی را که مصدر این همه ابداعات عجیب و کاشف واقعی فنونهای زندگی است، دریابند.»
آیا چه الزامی و اعتقادی از نظم جهان هستی و چه اشتیاق عجیبی «کپلر» و «نیوتن» را نیرو و توان می بخشد که سالها در تنهایی و سکوت محض، برای توضیح دادن و از پیچیدگی در آوردن نیروی جاذبه و نظام فلکی، رنج ببرند. ولی تنها کسی می تواند یک تصور روشن از چیزی که به راهنمایان واقعی بشری الهام داده و به آنان نیرو بخشیده است، داشته باشد که خود در چنین راهی گام برداشته و سالها عمر خویش را در این راه صرف کرده باشد.بلی آن چیزی که به فداکاران و جانبازان قرون، علی رغم شکستها و ناکامیهای ظاهری توان می دهد تا بار دیگر به پای خیزند و جهاد کنند، این احساس مذهبی مخصوص است. یکی از معاصران گفته است که در این عصر ماده پرستی، فقط کارگران جدی و واقعی علوم آنهایی هستند که دارای احساسات مذهبی عمیق باشند.
انیشتین سپس می گوید: «به سختی می توان در بین مغزهای متفکر جهان، کسی را یافت که دارای یک نوع احساس مذهبی مخصوص به خود نباشد. این مذهب با مذهب یک شخص عادی فرق دارد و یک دانشمند، مسلح به عقیده قانون علیت عالم وجود می باشد،و مذهبش شکل تحری شعف آور از نظام عجیب و دقیق کاینات است که گاه گاه پرده از روی اسرار بر می دارد، که در مقام مقایسه با آن، تمام تلاشها و تفکرات منظم بشری انعکاس ضعیف و ناقابلی بیش نیست، این احساس (مذهبی) چراغ راه کاوشهای زندگی او است.»
او درباره ی احساس دینی سخن دیگری دارد: «یک عقیده و مذهب ثالث بدون استثنا در بین همه وجود دارد گرچه با شکل خالص یک دست در هیچ کدام یافت نمی شود، من آن را احساس مذهبی آفرینش با وجود می دانم، بسیار مشکل است این احساس را برای کسی که کاملا فاقد آن است توضیح دهم به خصوص که در این جا، دیگر بحثی از آن خدا که به اشکال مختلف تظاهر می کند، نیست، در مذهب فرد کوچکی آمال و هدفهای بشر و عظمت و جلالی که ماورای امور و پدیده ها در طبیعت و افکار تظاهر می کند، حس می کند، او وجود خود را یک نوع زندان می پندارد چنان که می خواهد در قفس تن پرواز کند، و تمام هستی را یک باره به عنوان حقیقت واحد دریابد.» درباره ی تجربه دینی در این قرن اخیر سخن زیاد گفته شده است و هر دانشمند با بیانی به اثبات اصالت این حس پرداخته است. یکی از روانشناسان به نام «رونان» درباره اصالت دینی زیاد سخن گفته است، از جمله: «احساس گرایش به خدا در نزد بشر یک احساس واقعی و حقیقی است، یا یک احساس خیالی و واهی؟!» سپس پاسخ می گوید: «من به خوبی می پذیرم که سرچشمه ی زندگی مذهبی دل است و فرمولها و دستورالعمل های فلسفی و خداشناسی، مانند مطالب ترجمه شده که اصل آن به زبان دیگری باشد.» وی، دو اثر درباره ی حس دینی را یادآور می شود:
1. اگر بشر همه چیز را فراموش کند ولی هرگز علاقه به دین از او محو نمی شود.
2. حس دینی در انسان نوعی وقار و سنگینی پدید می آورد در مقابل الحاد که دو اثر متضاد دارد. سخن او درباره ی ویژگی نخست عبارت است از: «ممکن است روزی هرکه را دوست می دارم نابود و از هم پاشیده شود، هرچه که در نزد من لذت بخش تر و بهترین نعمت های حیات است از میان برود و نیز ممکن است آزادی به کار بردن عقل و دانش و هنر بیهوده گردد ولی محال است که علاقه به دین متلاشی یا محو شود بلکه همواره و همیشه باقی خواهد ماند و در کشور وجود من گواهی صادق و شاهدی ناطق بر بطلان مادیت خواهد بود.»
ویل دورانت می گوید: «کاهن، دین را ایجاد نکرده بلکه همان گونه که مرد سیاسی از تمایلات فطری بشر استفاده می کند، وی نیز برای مقاصد خود مورد استفاده قرار داده است، عقیده به دین، اختراع معابد نیست بلکه سازنده ی آن فطرت انسان است.»

تحلیل تفسیر دوم
اثبات حس دینی بیش از این را ثابت نمی کند، که وجود انسان به یک موجود متعالی و برتر وابسته است و پیوسته، می خواهد به سوی او گام بردارد و در برابر آن، تعظیم و کرنش کند، و اما آن موجود برتر واحد است ویا کثیر، بسیط ست یا مرکب، ممکن است یا واجب، و به تعبیر جامع خدای فلاسفه و متکلمان است، هرگز آن را ثابت نمی کند و شاید هم آنان بیش از این را ادعا نکند. ولی باید بر این تلاشهای علمی ارج نهاد که سرانجام علم و دانش بشر، پرده از فطرت خداشناسی آدمی برداشت که قرآن، چهارده قرن قبل بر آن تصریح کرده و دینداری را جزو آفرینش انسان خوانده است. خداوند می فرماید: «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطرالناس علیها؛ پس حق گرایانه، به سوی این آیین روی آور، [با همان] فطرتی که خدا مردم را بر آن سرشته است.» (روم/ 30) و «و اذا غشیهم موج کالظلل دعوا الله مخلصین له الدین؛ و هنگامی که آنها (سرنشینان کشتی) را موجی مانند سایبان ها فرا گیرد، خدا را از روی اخلاص در دین [و بندگی] بخوانند.» (لقمان/ 32) و اگر روزی به خاطر غرق در زندگی پرده نسیان بر این فطرت افتد، نشیب و فراز زندگی، غبار نسیان را از روی فطرت پاک کرده و در حالت خاص، به آن مقام منیع و متعالی متوسل می گردد.

تفسیر سوم از تجربه ی دینی

مقصود از تجربه ی دینی تجربه ی عرفانی و یا کشف و شهود عرفا نسبت به وجود خداوند است. عرفا ادعا می کنند که در طول عمر یک یا چند بار خدا را شهود کرده اند از آنجا که این نوع ادعا در زمانهای مختلف و محلهای گوناگون انجام گرفته ومدعیان نیز از صداقت اخلاقی برخوردارند می توان این نوع شهودها را گواه بر وجود خدا گرفت. در میان متفکران غربی، کسی که طرفدار تجربه دینی و معتقد به آن است، روانشناس بزرگ امریکایی «ویلیام جیمز» است؛ وی در کتاب «انواع حالات» در فصلی به نام عرفان می گوید: تجربه دینی چهار ویژگی دارد:
1. وصف ناپذیری؛ عارف وقتی به حال عادی برمی گردد از این که چیزی را دیده که نمی تواند بیان کند، می نالد همچنان یک موسیقی شناس نمی تواند زیبایی موسیقی را به دیگران انتقال دهد و به تعبیر ما، بسان ملاحت و نمکین بودن انسان که درک می شود ولی قابل وصف نیست.
2. واقع نمایی؛ تجربه دینی هرچند بسان حالات نفسانی مانند خشم و خشنودی و گرسنگی و تشنگی است ولی، با این تفاوت، که حالات نفسانی، معرفتی از خارج به ما نمی دهند و هرچه هست در درون انسان است در صورتی که در مورد معرفت دینی، معرفتی از خارج به ما می دهد.
3. زودگذر بودن؛ ما می توانیم به یک شیی ء چند ساعت نگاه کنیم اما دیدن عارف زودگذر است و نمی تواند، مدت طولانی داشته باشد.
4. انفعالی بودن؛ عرفا یک سلسله اعمال و اذکاری را سفارش می کنند.
سپس او از تجربه دینی سه چیز را نتیجه می گیرد:
الف: وجود و هستی مساوی با ماده نیست و ماورای طبیعت، عالم دیگری است.
ب: هر عارفی به یک نوع وحدت وجود می رسد، و جهان را با کثرتی که دارد نوعی با خدا، متحد می انگارد.
ج: مجموعه ی جهان را خیر و نیک می اندیشد.
تجارب عرفانی بر عارف، دلیل و برای غیر او در حد مؤید است، عارف با یک چنین شهود، که از توانایی علم حصولی بیرون است در وجود خدا شک نمی کند، ولی نسبت به غیر عارف، در مورد اثبات خدا مؤید، و در مورد شکستن انحصار وجود به ماده دلیل و گواه است.

تحلیل تفسیر سوم
1. عارف با اعتقاد قطعی بر وجود خدا، گام در طریق مجاهدت و ریاضت می گذارد در این صورت، شهود حضرت حق برای او دلیل نیست بلکه مؤکد یقین قبلی او است، و آنچه را که با علم حصولی می شناخت اکنون با علم حضوری، مشاهده می کند.
2. آنچه در شهود عارفان مطرح است، شهود وابستگی خود و جهان، به موجود برتر و والاتر، و اگر از آن به وحدت وجود تعبیر می کنند، مقصود این است که خود و جهان را به صورت معنی حرفی و وابسته مطلق، و خدا را به صورت معنی اسمی که کمال استقلال دارد، تلقی می کند و چون معنی حرفی در معنی اسمی مندک است، قهرا، جز خدا، چیزی را مشاهده نمی کند.

تفسیر چهارم تجربه دینی

تفسیر چهارم مربوط به فیلسوف انگلیسی آقای «براد» (1887-1971م) است. او می گوید: «عارف پس از تجربه عرفانی از وقایعی گزارش می دهد، و کسی که ذوق عرفانی ندارد، حق تخطئه آن را ندارد؛ زیرا وضع وی بسان کودک پنج ساله است که بخواهد درباره ی میل جنسی افراد داوری کند. حق داوری از آن عرفاست، هرچند، عارف با ذوق و دارای قدرت تحلیل کم است. در میان عرفا عنصر مشترک وجود دارد، اختلاف آنان معلول عقاید سنتی آنهاست که در تفسیر تجربه عرفانی اثر می گذارد.» او از وقایعی گزارش می دهد که ما آن را حس نمی کنیم:
الف: زیست شناسی که دیدگان او با میکروسکپ مجهز است؛ از وجود میکروب و سلول گزارش می دهد که ما با دیدگان عادی آنها را نمی بینیم.
ب: فردی که مواد مخدر مصرف کرده از وجود جانورانی در دور و برش گزارش می دهد که ما آن را احساس نمی کنیم.
ج: از میان کوران مادر زاد، کوری بینا گردد و به آنان از وجود رنگ اشیا خبر دهد که آنها حس نمی کنند، اگر نمی توانند آن را تصدیق کنند، حق انکار آن را نیز ندارند.
آنگاه یادآور می شود که گزارش عرفا به قوت گزارش زیست شناسان نیست؛ زیرا آنان از موجوداتی که در این جهان وجود دارد گزارش می دهند. اگر چشمان ما هم همانند آنان مجهز بود، آن را حس می کردیم؛ در حالی که عارف از جهان دیگر غیر از طبیعت گزارش می دهد. زیست شناسی می تواند بگوید اگر در گزارش من شک و تردید داری، بیا خود را با سلاح دید موجودات ریز مجهز کن، تا تو نیز ببینی در حالی که عارف این سخن را نمی تواند بگوید؛ زیرا همه ی افراد ذوق عرفانی ندارند. ولی گزارش عارف بسان گزارش مصرف کننده ی مواد مخدر از جانورانی در اطرافش نیست؛ زیرا احساس او با احساس ما فرق نمی کند و کوچک ترین برتری بر ما ندارد. گزارش عارف، بسان گزارش کور مادرزادی است که بینایی خود را باز یابد، و به هم صنفان دیرینه خود از رنگ ها گزارش کند. (تو گویی عارف بینایی خاص پیدا کرده که دیگران فاقد آن هستند از این جهت اگر او را تصدیق نکنند، حق تکذیب ندارند).

تحلیل تفسیر «براد»
او در تبیین موقعیت عارف نسبت به دیگران با طرح سه مثال، بسیار موفق بود و عارف در پرتو داشتن چشم باطن بین چیزی را می بیند که افراد عادی آن را مشاهده نمی کنند ولی استدلال او بر صحت گفتار عارف بسیار سست و بی پایه است.
اولا: صحت نتیجه گواه بر صحت فرضیه نیست، ممکن است نتیجه ای بر هر دو نوع فرضیه مختلف مترتب گردد از این جهت نمی توانیم از صحت نتیجه به صحت فرضیه پی ببریم، مثلا تا چندی قبل منجمان شرقی طلوع و غروب آفتاب، خسوف و کسوف، و اول و آخر ماه را از روی هیئت بطلیموسی تعیین کرده و نتیجه می گرفتند، هم چنان که امروز همان نتایج را منجمان غربی از هیئت جدید می گیرند. با توجه به این اصل، اخذ نتیجه از گفتار انبیا و عرفا از قبیل آرامش خاطر، گواه بر صدق گفتار آنان نمی باشد، چه بسا ممکن است اثر، نتیجه تلقین، و خود اعتقاد عقیده به خدای جهان باشد، و اما خود عقیده صحیح پابرجاست، هرگز نمی توان بر آن صحه نهاد.
ثانیا: نتیجه ای که از گفتار عارف می گیریم با مشاهده ی آثار دروس دانشگاهی مانند کشتی و هواپیما کاملا فرق دارد، در صورت دوم آثار عملی، تجسم یافته ی علوم و دروسی است که دانشجویان در دانشگاه می خوانند. به تعبیر دیگر، دانش ذهنی آنان، به صورت عینی در می آید، در حالی که واقعیت در آثار اعتقاد به خدا (مانند امنیت و آرامش) چنین نیست و هرگز «امنیت و آرامش روحی» صورتی مجسم از وجود خدا نیست.

آخرین تفسیر
تنها چیزی که در مورد تجربه دینی می توان گفت این است که در طول تاریخ زندگی، انسان های بزرگواری که به صدق و صفا و اخلاص و پاکی معروف بوده اند از وجود خدای واحد، و جهان ماورای طبیعت گزارش داده اند، و تعداد آنان به اندازه ای است که احتمال هر نوع توطئه بر دروغ و تاثر از خیال را نفی می کند. این انسان های وارسته خود را مبعوث خدا دانسته و مدعی راهنمایی بشر بوده اند، پشت سر آنان حکیمان و عارفانی بزرگ راه پیامبران را تایید کرده و بر آن صحه نهاده اند. این سیل گزارش در طول تاریخ اگر مفید ایمان و یقین به صورت گزارش نباشد، باید هیچ گزارشی، سودمند نیفتد.

منـابـع

جعفر سبحانى- مقاله آزمون دينى و تفسيرهاى گوناگون آن- مجله كلام اسلامي- شماره 21

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد