تواضع ناپسند
فارسی 3351 نمایش |اگر چه تواضع در برابر خداوند و مؤمنین یکی از ارزش های انسانی و صفات پسندیده می باشد ولی اینگونه نیست که در تعالیم اسلامی، این خصلت در تمامی موارد و در مقابل تمامی افراد پسندیده محسوب شود. بلکه از نظر دین اسلام برخی از اقسام تواضع نکوهیده می باشند چنانچه برخی از اقسام تکبر مورد سفارش قرار گرفته اند.
تواضع برای کافر و فاسق
افرادی هستند که نباید در برابر آنها هیچگونه خضوع و فروتنی کرد بلکه باید برابر آنها برتری جست مانند کفار. در برابر کافر نباید هیچگونه تواضع کرد زیرا مورد بغض خدا هستند و خود را از درجه انسانیت ساقط کرده و از هر پستی پست تر کرده اند، بلکه فردای قیامت آرزو می کنند که ای کاش خاک بودم «إنا أنذرناکم عذابا قریبا یوم ینظر المرء ما قدمت یداه و یقول الکافر یا لیتنی کنت ترابا؛ و ما شما را از عذاب نزدیکى بیم دادیم! این عذاب در روزى خواهد بود که انسان آنچه را از قبل با دست هاى خود فرستاده مى بیند، و کافر مى گوید: «اى کاش خاک بودم (و گرفتار عذاب نمى شدم)!» (نبأ/ 40)
همانطور که باید در برابر مؤمن خاضع شد و تذلل کرد، در برابر کافر باید برتری جست و از موضع قدرت برخورد کرد. اگر مؤمنی برای کافری فروتنی کند در حقیقت ایمان به خدا را خوار و کفر به او را عزیز داشته، در حالی که اینگونه نیست زیرا عزت برای خدا و پیغمبر (ص) و مؤمنین است «لله العزة و لرسوله و للمؤمنین» (منافقون/ 8)
و نیز در برابر کسی که ستم را پیشه خود قرار داده و یا متجاهر به فسق شده یعنی بی باک و بی پروا، آشکارا گناه می کند، نباید فروتنی کرد بلکه باید برای خدا بر آنها غضبناک بود و با روی ترش با ایشان مواجه شد چنانچه امیرالمؤمنین می فرماید: «أمرنا رسول الله (ص) أن نلقى أهل المعاصی بوجوه مکفهرة؛ پیغمبر اکرم به ما امر فرمود با اهل معصیت با چهره در هم کشیده مواجه شویم.» (کافی، باب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر)
تواضع برای متکبران
در برابر انسان متکبر که دیگران را کوچک و خوار می کند نیز، نباید متواضع بود. زیرا اولا خضوع در برابر متکبر یک نوع ذلت و خواری است که عقلا و شرعا ناپسند است.در حدیثی از امام صادق (ع) می خوانیم: «إن الله عز و جل فوض إلى المؤمن أموره کلها و لم یفوض إلیه أن یکون ذلیلا أما تسمع قول الله عزوجل یقول و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین فالمؤمن یکون عزیزا و لا یکون ذلیلا... ؛ خداوند اختیار تمام امور مؤمن را به خودش واگذار کرده ولی به او اختیار نداده که ذلیل باشد. آیا نشنیده ای که خداوند می فرماید: «و عزت به خداوند و رسولش و مؤمنین اختصاص دارد» پس مؤمن عزیز است و ذلیل نمی باشد.»
ثانیا تواضع برای متکبر، سبب جرأتش بر این کار ناشایست می شود. چنانچه اگر در برابر او فروتنی نکنند، ممکن است متنبه شده و تکبر را ترک نماید. پس از باب امر به معروف و نهی از منکر باید در برابر او تکبر کرد.
پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: «هر گاه به اهل تواضع از امت من رسیدید برای ایشان فروتنی کنید و هرگاه به متکبران رسیدید با ایشان تکبر کنید.» زیرا تکبرتان بر آنها سبب خواریشان می گردد «قال (ص): إذا رأیتم المتواضعین من أمتی فتواضعوا لهم و إذا رأیتم المتکبرین فتکبروا علیهم فإن ذلک لهم مذلة و صغار»
تواضع فقیر برای ثروتمند
تواضع برابر اغنیاء و ثروتمندان اگر به ملاحظه ثروت و طمع به مال دنیا از آنها باشد بسیار مورد نهی قرآن مجید و روایات است. در قرآن می فرماید: «و لا تمدن عینیک إلى ما متعنا به أزواجا منهم زهرة الحیاة الدنیا لنفتنهم فیه؛ و چشمان خود را بینداز به آنچه داده ایم به اصناف ایشان از زینت زندگانی دنیا تا آزمایش کنیم ایشان را در آن» (طه/ 131) و در حقیقت تواضع به ثروتمندان به جهت ثروتشان خضوع به مال دنیاست که آن را مؤثر دانسته و از خدا غافل شده است و این شرک به خداست.
رسول اکرم می فرمایند: «من أتى ذا میسرة فتخشع له طلب ما فی یدیه ذهب ثلثا دینه -ثم قال- و لا تعجل و لیس یکون الرجل ینال من الرجل المرفق فیبجله و یوقره فقد یجب ذلک له علیه و لکن تراه أنه یرید بتخشعه ما عند الله و یرید أن یختله عما فی یدیه؛ هر که نزد ثروتمندی بود و از سر چشم داشت به آنچه او دارد در برابررش کرنش کند، دو سوم دینش از بین می رود. سپس فرمودند: سراسیمه نشو؛ چنین نیست که هر کس از شخص ثروتمندی به چیزی برسد و بدین سبب او را احترام و تجلیل کند، لزوما دو سوم دینش از بین برود. بلکه ببین که آیا قصدش از این کرنش پاداش الهی است یا می خواهد او را فریب دهد و آنچه را دارد از دستش در آورد.»
شاید علت اینکه دو سوم ایمانش می رود این باشد که چون ایمان سه جزء دارد: اعتقاد به قلب و اقرار به زبان (شهادتین) و عمل به ارکان (اداء واجبات و ترک محرمات). همچنین فروتنی در برابر ثروتمندان به طمع مال آنها گاهی به قلب تنها است؛ گاهی به زبان نیز می آورد و گاهی به قدری شدید است که به اعضاء هم سرایت می کند. چون غالبا طمعکاران برابر ثروتمندان به قلب خاشع می شوند و با زبان هم به تملق و چاپلوسی برای آنها پرداخته و کوچکی می کنند، دو قسمت ایمانشان زایل می شود و اگر با سایر اعضای بدن هم خشوع کند مثلا دست و پایشان را ببوسد یا با بدنش حرکات خشوع آمیز کند، تمام دین خود را از کف داده چون هر چه داشته و می توانسته در برابر مخلوقی صرف کرده و دیگر چیزی برای خالقش باقی نگذارده است.
باید متوجه بود -چنانچه در حدیث فوق اشاره شده- که نهی از تواضع برای غنی فقط به جهت مال است وگرنه اگر به عنوان دیگر مانند ایمان و تقوی و غیره باشد باید متواضع بود و هیچ مانعی ندارد بلکه مورد امر است. ولی باید متوجه باشد که به تواضع به مال نکشد و نشانه اش آن است که تواضع او در برابر فقیران با ایمان و تقوی و ثروتمند با ایمان و تقوا یکسان است.
بر عکس آنچه رایج است، سزاوار است که مومنین ثروتمند در برابر فقرا تواضع کنند. حضرت امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: «چه بسیار نیکوست تواضع کردن ثروتمندان برای فقرا و مستمندان برای رضای خدا و بهتر از آن تکبر کردن تهیدستان است بر ثروتمندان از راه تکیه به خدا». به این گونه که مستمند در برابر ثروتمند تملق های گدایانه و افتادگی های خسیسانه را ترک و در برابر مالش خضوع نکند نه اینکه خود را بالاتر و برتر ببیند و کبر کند. اگر ثروتمند به مال خود می نازد و می بالد فقیر هم باید به خداوندی که خزینه های آسمان ها و زمین از اوست تکیه داشته باشد و خود را بی نیاز بداند.
فرق تواضع نکردن با تکبر
معنای اینکه نباید در برابر کافر و فاسق و ثروتمند و متکبر تواضع کرد این نیست که خود را ذاتا بالاتر از آنها بداند و آنها را از خود پست تر شمارد و توقع کوچکی از آنها داشته باشد. بلکه باید خود و ایشان را بنده عاجزی بداند که نجات و هلاک هر دو به دست خداست. بنابراین هر بنده اى اگر کسى را که ظاهرا بدتر از خود است، ببیند باید با خود بگوید: شاید او نجات یابد و من هلاک شوم، پس او را در واقع از خود بدتر نداند و از عاقبت کار ترسان باشد و نیز بگوید: شاید خوبى او نهفته و باطنى باشد به این معنى که در او خلق کریمى باشد بین او و خدا و خدا او را مورد رحمت قرار دهد و عاقبت کارش با توبه و اعمال نیک پایان یابد، ولى نیکى من ظاهرى است که ایمن از آفاتى که آن را نابود کند نیست.
و به طور خلاصه نباید شخصیت را ملاحظه کرد بلکه تنها برای فرمانبرداری و عمل کردن به وظایف ایمان، کسی را که خدا دشمن می دارد، دشمن بدارد و برایش تواضع نکند، نه اینکه کبر بفروشد. چون تکبر عبارت از طغیان و سرکشی نفس و غفلت از بزرگی خدا و فراموشی حقارت و ذلت خود است، خودش را صاحب شان و مقامی می بیند و دیگران را نسبت به خود پست و حقیر می داند، این حالت خود پرستی ضد خداپرستی است و بنابراین در جمیع حالات مذموم و نکوهیده است و هیچ گاه مورد امر خدا قرار نمی گیرد.
برای واضح شدن اینکه غضب کردن برای خدا با تکبر نکردن منافاتی ندارد مثالی ذکر می کنیم: اگر سلطانی به نوکر خود امر کند که اگر فرزند من بی ادبی کرد، او را تنبیه کن. پس اگر از فرزند خطایی سر زد، نوکر باید بر او خشم کند و او را کتک بزند و گرنه امر سلطان را پیروی نکرده است و در عین حال هرگز بر او تکبر نمی کند و خود را بالاتر از او نمی بیند بلکه او را عزیزتر و بالاتر از خود نزد سلطان می بیند.
و باید دانست که اگر حالت غضب کردن با تکبر کردن جمع شد، آن غضب برای خدا نیست بلکه برای هوای نفس است.
پس مراد از تکبر در برابر کافر و فاسق و متکبر، عزیز داشتن معیارهای الهی و آشکار کردن بزرگی آن است. به اینصورت که در برابر کافر اصلا خضوع نکند و عزت ایمان به خدا را که بزرگترین نعمت است را برای او ظاهر کند و در برابر اهل معصیت نیز تقوی را که ملاک گرامی بودن نزد خداست آشکار سازد و در برابر ثروتمند، ناچیزی دارایی او را که سبب ناز و کبرش شده در برابر خزائن الهی ظاهر کند و برای دارایی اش هیچگونه کوچکی نکند و در برابر متکبر عملا به او بفهماند که کبریایی مختص به آفریدگار است و هر کس غیر او تکبر کند، احمق است.
اگر اینطور عمل شود هیچ خودیت و هوای نفسی در کار نیست بلکه فقط عزیز داشتن و اظهار بزرگی معیارهای الهی است نه قلدری و نخوت و غرور نفس. ولی باید سخت مواظب بود که هنگام عمل اشتباه نشود.
منـابـع
عبدالحسین دستغیب- گناهان کبیره جلد 2- صفحه 157-162
ملا مهدی نراقی- علم اخلاق اسلامى(ترجمه جامع السعادات) جلد 2- صفحه 429-432
محمد محمدی ری شهری- میزان الحکمه جلد 14
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها