نگاهی به زندگی علمی رودولف کارناپ

فارسی 6490 نمایش |

کارناپ

رودولف کارناپ (1970- 1891) عضو شعبه اى از فلسفه تحلیلى بود که در دهه 1920 در وین پدیدار شد و به نامهاى مختلف از جمله نئو پوزیتیویسم، پوزیتیویسم منطقى، و تجربه گرایى منطقى شهرت پیدا کرد. تجربه گرایى منطقى، فلسفه رسمى حلقه وین به شمار مى آمد. این حلقه محفلى بود مختص بحثهاى اندیشورانه متشکل از گروهى از محققان در حوزه هاى گوناگون معرفت جدید از فیزیک و فلسفه و ریاضى و منطق تا روانشناسى و جامعه شناسى و اقتصاد.

تأثیرپذیری از کانت و فرگه
پیش از پیوستن به حلقه در سال 1926، کارناپ از 1910 تا 1914 در دانشگاههاى ینا و فرایبورگ به تحصیل در رشته فلسفه و ریاضى، و بعدا فلسفه و فیزیک پرداخت و از طریق اساتیدى نظیر برونو باوخ با افکار کانت آشنا شد و بخصوص از نظریه کانت در این زمینه که ساختار هندسى فضا (مکان) صرفا با صورت شهود شخصى تعیین مى گردد تأثیر بسیار پذیرفت.
در پاییز 1910 زمانى که فرگه شصت ساله با سمت دانشیار ریاضى در ینا تدریس مى کرد کارناپ در یکى از کلاسهاى درس وى که به توضیح نحوه ارائه مفاهیم در قالب علامات اختصاص داده شده بود شرکت جست و دوره بالاتر همین درس را در سال 1913 دنبال کرد و در تابستان 1914 قبل از شروع نخستین جنگ جهانى در کلاس «منطق در ریاضیات»، حاضر شد که در آن فرگه به بررسى انتقادى نحوه نمایش مفاهیم و فرمولهاى ریاضى پرداخته بود. پس از جنگ به سال 1920 کارناپ کتاب مبانى حساب فرگه را خواند و تمایز میان معنا، و مصداق، را فراگرفت و معتقد شد که معرفت ریاضى معرفتى تحلیلى است و ماهیتا با معرفت منطقى همانند است. مطالعه آراء فرگه به علاوه کارناپ را به این باور رهنمون شد که ریاضیات و منطق، صورت مفاهیم، جملات، و استنتاجها را فراهم مى کنند و این صورتها در هر جا از جمله در حوزه معرفت غیر منطقى نیز کاربرد دارند و بنابراین ماهیت ریاضیات و منطق را با بررسى کاربردهاى آن دو در حوزه معارف غیر منطقى و بخصوص علوم تجربى مى توان فهم کرد.

رساله دکترى
بعد از جنگ، کارناپ به منظور ادامه تحصیل به ینا بازگشت. آشنایى وى با اصول ریاضیات، راسل و وایتهد در سال 1919 وى را بر این اندیشه رهنمون شد که براى رساله دکترى خود برساختن، یک دستگاه اکسیوماتیزه براى یک نظریه فیزیکى در مورد زمان و مکان را انتخاب کند که در آن تنها از دو رابطه استفاده شده باشد: یکى نقطه تلاقى خط جهانى، دو عنصر فیزیکى که با C نمایش داده مى شود، و دیگرى رابطه زمانى T میان خط جهانى همین دو عنصر. اما وقتى رئوس رساله خود را براى ماکس وین، رئیس دانشکده فیزیک بازگو کرد، وین وى را قانع ساخت که این رساله فلسفى است و نه فیزیکى. کارناپ رساله را به باوخ که رئیس دانشکده فلسفه بود ارائه کرد. ولى باوخ تأکید نمود که به دلیل محتواى فیزیکى رساله، تحقیق در مورد آن مى باید در دانشکده فیزیک انجام گیرد. کارناپ در نهایت از این رساله چشم پوشى کرد و به تحقیق در باب مبانى فلسفى هندسه پرداخت که یک کاوش نئوکانتى به شمار مى آمد. این رساله به سال 1921 تحت عنوان «فضا (مکان)»، به انجام رسید.

تأثیرپذیری از راسل

تأثیر راسل بر کارناپ به گفته خود وى بیشتر در حوزه فلسفه آشکار شده است. کارناپ در تأثیر راسل بر تفکر فلسفى خود مى نویسد: «در زمستان 1921 من کتاب وى با عنوان علم ما به عالم خارج به عنوان حوزه اى براى روش علمى در فلسفه را خواندم. برخى از عبارات این کتاب، بخصوص تأثیر قاطعى بر من گذاردند، زیرا به گونه اى روشن و صریح همان دیدگاهى از هدف و روش فلسفه را صورت بندى کرده بودند که من مدتى به نحو ضمنى اختیار کرده بودم. در مقدمه کتاب درباره «روش منطقى تحلیلى فلسفه» صحبت شده بود و به کار فرگه به عنوان اولین مصداق کامل این روش اشارت رفته بود و در آخرین صفحه کتاب نیز صورت خلاصه اى از این روش فلسفى درج شده بود. تحت تأثیر راسل، کارناپ از 1922 تا 1925 کوشید تا به تحلیل مفاهیم مربوط به اشیاء موجود در محیط و خاصه ها، (properties) و روابط مشاهده پذیر آنها بپردازد و با استفاده از ابزار منطق نمادین به برساختن تعاریف منطقى این مفاهیم بر اساس تجارب بدوى خویش اقدام ورزد. این تلاش به تدوین کتاب "برساختن منطقى عالم"، منجر شد که کارناپ آن را در 1925 به پایان برد اما پیوستنش به حلقه وین در سال 1926 چاپ کتاب را تا سال 1928 به تأخیر انداخت.

تأثیرپذیری از ویتگنشتاین
دیدگاههاى کارناپ در دوران حضور در حلقه وین و نیز جلسات دیدار خصوصى با ویتگنشتاین تا حدود زیادى از این فیلسوف متأثر شد. کارناپ از ویتگنشتاین این نکته را آموخت که صدق منطقى گزاره ها منحصرا به ساختار خود گزاره ها و معناى عبارات آنها مبتنى است و مستقل از اوضاع عالم است و به همین اعتبار این گزاره ها خبرى درباره عالم نمى دهند. شبه گزاره بودن جملات متافیزیکى و فلسفى و فاقد معنا بودن آنها نکته دیگرى بود که کارناپ از ویتگنشتاین فراگرفت. رهیافت کلى کارناپ به مسائل فلسفى نیز چنانکه خود او اذعان کرده علاوه بر راسل تا حدود زیادى ملهم از ویتگنشتاین است. ویتگنشتاین در رساله منطقى- فلسفى اعلام کرده بود: «فلسفه به ایضاح منطقى اندیشه نظر دارد. فلسفه پیکره اى از آراء نیست، بلکه نوعى فعالیت است یک اثر فلسفى اساسا مشتمل است بر توضیح و تشریح. نتیجه فلسفه، شمارى از قضایاى فلسفى نیست، بلکه روشن ساختن قضایاست. بدون فلسفه، افکار، به اصطلاح غبارگرفته و نامتمایزند؛ وظیفه فلسفه آن است که آنها را روشن سازد و مرزشان را کاملا مشخص کند.» تحت تأثیر این دیدگاه کارناپ معتقد شد که فلسفه ورزى عبارت است از روشن ساختن معناى مفاهیمى که به طور شهودى و به نحو مبهم فهم شده اند از طریق تحلیل منطقى عبارات و جملاتى که در زبان به کار مى روند.

تأثیرپذیری از اتو نویرات، پوانکاره و دوهم

در میان اعضاى حلقه، اتو نویرات جامعه شناس مارکسیست در برخى زمینه ها، از جمله برترى زبان فیزیکالیستى نسبت به زبان فنومنالیستى، دیدگاه کارناپ را متحول ساخت. جملات این زبان به اشیاء و امور مادى راجع مى شدند و نه به تجربیات بدوى شخصى. فیزیکالیسم با نظریه «وحدت علم» که تز مورد علاقه نویرات بود نیز تلائم کامل داشت. براى دفاع از این تز که عنوان مى کرد همه علوم از اصل واحدى نتیجه مى شوند لازم بود نشان داده شود روانشناسى را نیز مى توان به زبان فیزیکالیستى بیان کرد. کارناپ در مقاله اى که با عنوان «روانشناسى در زبان فیزیکالیستى» به سال 1932 منتشر ساخت، کوشید این مهم را به انجام رساند.
پوانکاره و دوهم در زمره دیگر نویسندگانى هستند که کارناپ در سالهاى شکل گیرى فکرى خود از آنان تأثیر فراوان پذیرفته است. مهمترین جنبه این تأثیر را مى توان در اتخاذ یک رهیافت اصالت قراردادى، از سوى کارناپ در خصوص مسائل مربوط به مبانى فیزیک و ریاضیات و تحلیل وى از رابطه میان حتمیت على، و ساختار فضا مشاهده کرد. این رهیافت اصالت قراردادى در سالهاى بعد رنگ شدیدتر و جنبه رادیکالترى به خود گرفت.

تدریس
کارناپ که از 1926 تا 1931 به عنوان مربى، فلسفه در دانشگاه وین به کار مشغول بود در 1931 به پراگ منتقل شد و به عنوان استاد در دانشگاه آلمانى این کشور به تدریس فلسفه طبیعى پرداخت. عمده اوقات کارناپ در مسئولیت جدید که تا سال 1935 ادامه پیدا کرد مصروف کار بر روى کتاب نحو منطقى زبان شد که کار اصلى وى در زمینه ساخت یک زبان فیزیکالیستى براى علم به شمار مى آید. به سال 1934 کارناپ به دعوت سوزان استبینگ، به انگلستان سفر کرد و طى سه سخنرانى در دانشگاه لندن خلاصه اى از کتاب نحو منطقى را بازگو کرد. این سه سخنرانى بعدا تحت عنوان فلسفه و نحو منطقى (1935) به چاپ رسید.
در 1936 کواین و چارلز موریس که دو سال قبل با کارناپ در پراگ دیدار کرده بودند، تسهیلاتى براى سفر وى به آمریکا فراهم آوردند و کارناپ پس از یک نیم سال تدریس در دانشگاه هاروارد به دانشگاه شیکاگو نقل مکان کرد و تا سال 1952 در این دانشگاه به تدریس و تحقیق ادامه داد. در دوران اقامت در آمریکا، کارناپ که قبلا آثار خود را به زبانهاى آلمانى و فرانسوى منتشر مى ساخت، این دو زبان را کنار گذارد و همه آثار بعدى را به زبان انگلیسى تحریر کرد.

گذار از رهیافت نحوى به معناشناسى و تدوین منطق استقرایى

در اواخر دهه 1930 کارناپ تحت تأثیر تارسکى و برخى دیگر از منطق دانان لهستانى که با آراء آنان از اوایل دهه 1930 آشنا شده بود، از رهیافت نحوى انصراف حاصل کرد و رهیافت معناشناختى، (semantic) را مورد توجه قرار داد و در 1942 نخست مقدمه اى بر معناشناسى و سپس در 1947 معنا و ضرورت را منتشر ساخت که اثر مهم وى در زمینه معناشناسى به شمار مى آمد و مبانیى براى یک علم دلالات متکى به معانى ذهنى، (intensional) را پایه گذارى مى کرد.
از سال 1941 به بعد کارناپ مطالعه منظمى را براى تحلیل مفهوم حساب احتمالات آغاز کرد و از این طریق دست به کار تدوین یک منطق استقرایى شد. تلقى اولیه او این بود که در برخى از زمینه ها نظیر تایید تجربى، (confirmation) یک نظریه علمى، مفهوم منطقى احتمال مفید واقع مى شود. او کوشید این نکته را با استفاده از مفهوم «درجه تاییدپذیرى» توضیح دهد و تلاش کرد دستگاهى از همه روشهاى استقرایى ممکن تأسیس کند که در اصول کلى معینى اشتراک دارند. در آثار او منطق استقرایى بر مبناى اسناد احتمال به جملات موجود در یک زبان کاملا فرمال صورت بندى شد. به این ترتیب به منطق استقرایى به صورت دنباله روشهاى معناشناسانه نظر شد. مبانى منطقى احتمالات (1950) و پیوسته روشهاى استقرایى (1952) از آثار اصلى این دوره او به شمار مى آیند.
کارناپ در سالهاى 4- 1952 در مؤسسه مطالعات عالى فیزیک در پرینستون تحقیقى در خصوص رابطه مفهوم فیزیکى و مفهوم انتزاعى (فلسفى) آنتروپى به انجام رساند، اما بحثهاى او با فیزیک دانان وى را از انتشار نتایج این تحقیقات منصرف ساخت. از 1954 تا پایان عمر کارناپ در دانشگاه کالیفرنیا و در کرسى رایکن باخ که با مرگ وى خالى شده بود به کار بر روى طرح منطق استقرایى ادامه داد. درسهاى کارناپ در فلسفه علم که نخست در دانشگاه شیکاگو ارائه شده بود در سال 1958 به صورت منظمى در دانشگاه کالیفرنیا تکرار شد و در سال 1966 با عنوان مبانى فلسفى فیزیک منتشر گردید.

تأثیر کارناپ
کارناپ در دوره فعالیت علمى خویش آثار فراوانى از خود باقى گذارده، نقش مؤثرى در شکل دادن به بحثهاى فلسفى در اروپا و آمریکا داشته است. این تأثیر که عمدتا به صورت تلاش دیگر فلاسفه تحلیلى براى رد آرا و دیدگاههاى وى تجلى کرده، از آن روى حائز اهمیت است که درک دقیقتر بخش قابل توجهى از نظرات فلاسفه سرشناسى همچون پوپر و کواین و شاگردان نام آور آنان را به آشنایى تفصیلى با آراء کارناپ وابسته و منوط ساخته است.

منـابـع

على پايا- كارناپ و فلسفه تحليلى- باشگاه اندیشه- پاییز 1386

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها