آری برخاستن از قبرها نیز چنین است

فارسی 3500 نمایش |

ذات احدیت در اظهار قدرت و دوام نعمت خود چنین اظهار نموده و خود را معرفى کرده که اله و مبداء آفرینش آن کسى است که ابرها را به توسط باد به هیجان آورده و آن را حرکت می دهد و از کمال قدرت او چنان است که ابرها را می راند و می کشاند به سوى زمین هایى که مرده هستند و آثار حیات نباتى از آنها پدیدار نیست و ما بگردانیدن ابرها زمین هاى مرده را سیراب گردانیدیم و آنها زنده شدند پس از آنکه خشک گردیده و مرده بودند: «و الله الذى أرسل الریاح فتثیر سحابا فسقناه إلى بلد میت فأحیینا به الأرض بعد موتها کذالک النشور؛ و خدا کسى است که بادها را روانه کرد، که (همواره) ابرى را بر مى انگیزند، و (ما) آن را به سوى سرزمین مرده راندیم، و آن زمین را پس از مرگش به آن زنده کردیم.» (فاطر/ 9)
"فسقناه إلى بلد میت" یعنى ما آن ابرها را به سوى سرزمینى بدون گیاه سوق مى دهیم، "فأحیینا به الأرض بعد موتها" پس آن زمین را بعد از مردنش زنده مى کنیم، یعنى بعد از آنکه گیاهى نداشت داراى گیاه مى کنیم. و نسبت زنده کردن را به زمین دادن نسبتى است مجازى، و نسبتش را به گیاه دادن نسبتى است حقیقى، خلاصه هر چند در اثر آمدن باران گیاه زنده مى شود، اما مجازا مى گویند زمین زنده شد. و تغذیه و نمو و تولید مثل و هر عمل دیگرى که مربوط به این اعمال حیاتى است همه اعمالى است که از اصل حیات سرچشمه مى گیرد.
و به همین جهت بعثت در روز قیامت و زنده شدن مردگان را به احیاى زمین تشبیه کرد، تا بفهماند همان طور که زمین در سال یک دوره زندگى را شروع مى کند، و در آخر مى میرد، یعنى بعد از آنکه در زمستان از جنب و جوش افتاده بود، دوباره در بهار و تابستان جنب و جوش خود را از سر مى گیرد و در پائیز رو به خزان مى رود، و در زمستان به کلى از عمل مى ایستد. انسانها هم همین طورند، وقتى دوران زندگى شان در زمین به سر رسید، و مردند دوباره در روز قیامت بعد از آنکه زنده شدند، و از قبرها درآمدند روى زمین منتشر مى شوند، لذا فرمود: "کذلک النشور".
"فأحیینا به الأرض" در این جا ممکن بود تنها بفرماید: "فاحییناه؛ ما آن را زنده کردیم"، لیکن این طور نفرمود، بلکه دوباره نام زمین را برد، تا صریح تر سخن گفته باشد، و جایى براى شک و تردید باقى نگذارد.
نظام حساب شده اى که بر حرکت بادها، و سپس حرکت ابرها، و بعد از آن نزول قطره هاى حیاتبخش باران، و به دنبال آن زنده شدن زمینهاى مرده حاکم است، خود بهترین دلیل و خود بهترین گواه بر این حقیقت است که دست قدرت حکیمى در پشت این دستگاه قرار دارد و آن را تدبیر مى کند. نخست به بادهاى گرم و داغ دستور مى دهد از مناطق استوایى به سوى مناطق سرد حرکت کنند و در مسیر خود آب دریاها را بخار کرده به آسمان فرستند، سپس به جریانهاى منظم سرد قطبى که دائما در جهت مخالف جریان اول حرکت مى کنند دستور مى دهد بخارات حاصله را جمع آورى کرده و ابرها را تشکیل دهند.
باز به همان بادها دستور مى دهد ابرها را بر دوش خود حمل کنند و به سوى بیابانهاى مرده گسیل دارند، تا قطرات زنده کننده باران از آنها سرازیر گردد. سپس به شرائط خاص زمین و بذرهاى گیاهانى که در آن افشانده شده فرمان پذیرش آب و نمو و رویش مى دهد، و از موجودى ظاهرا پست و بى ارزش موجوداتى زنده و بسیار متنوع و زیبا، خرم و سرسبز، مفید و پر بار به وجود مى آورد که هم دلیلى است بر قدرت او، و هم گواهى است بر حکمت او، و هم نشانه اى است از رستاخیز بزرگ! در حقیقت آیه فوق از چند جهت دعوت به توحید مى کند: از نظر برهان نظم، و از نظر برهان حرکت که هر موجود متحرکى محرکى مى خواهد، و از نظر بیان نعمتها که از جهت فطرى انگیزه اى است براى شکر منعم.
و از جهاتى نیز دلیل بر مساله معاد است: از نظر سیر تکاملى موجودات، و از نظر پدیدار شدن چهره حیات از زمین مرده، یعنى اى انسان صحنه معاد در فصول هر سال در برابر چشم تو و در زیر پاى تو است.
توجه به این نکته نیز لازم است که جمله ی "فتثیر" از ماده "اثاره" به معنى منتشر ساختن و پراکندن است، و در اینجا اشاره به تولید ابرها بر اثر وزش بادها بر صفحه اقیانوسها مى کند، زیرا مساله حرکت ابرها در جمله بعد (فسقناه إلى بلد میت) آمده است.
جالب اینکه در حدیثى از پیامبر اسلام (ص) چنین مى خوانیم: یکى از اصحاب عرض کرد: «یا رسول الله کیف یحیى الله الموتى و ما آیة ذلک فى خلقه؟: اى رسول خدا! چگونه پروردگار مردگان را زنده مى کند و نشانه و نمونه آن در جهان خلقت چیست؟! پیغمبر فرمود: اما مررت بوادى أهلک محلا ثم مررت به یهتز خضرا؟؛ آیا از سرزمین قبیله ات گذر نکرده اى در حالى که خشک و مرده بوده، و سپس از آنجا عبور کنى در حالى که از خرمى و سرسبزى گویى به حرکت در آمده؟ قلت: نعم! یا رسول الله؛ گفتم آرى اى پیامبر. قال: فکذلک یحیى الله الموتى و تلک آیته فى خلقه؛ فرمود اینگونه خداوند مردگان را زنده مى کند و این نمونه و نشانه او در آفرینش است.»

نظام زندگى بشر و الگویی از آن
کذلک النشور: بیان آن است که پروردگار در صحنه جهان فصل بهار این چنین بعث و برانگیختنى را ارائه می دهد و زمین و آنچه در دل و اعماق آن از هسته ها نهان است شروع به حرکت و رشد می نمایند هم چنین صحنه اى را پروردگار در روز قیامت ارائه خواهد داد به این که زمین که درون و اعماق آن خاک و اعضاء بدنهاى بشر از اولین و آخرین پنهان است آنها را حیات تازه بخشیده و بیرون از قبور افکنده و به هر یک از اعضاء و جوارح بدن هر یک از افراد از اولین و آخرین به حالت اول درمی آیند و روح به آنها دمیده مى شود و به صحنه قیامت قدم خواهند گذارد.
نظر به این که غرض اصلى از نظام خلقت زندگى بشر است هرگونه نظام چه آشکارا و یا به طور مرموز که بر انواع موجودات و هم چنین بر عوالم اجراء می شود به طور حتم در باره ی سلسله بشر نیز اجراء خواهد شد و از جمله آنچه در زمین و تحولات آن به طور محسوس فرمانروا است که نمونه و الگوئى است از نظام تحول بشر و غرض از دمیدن نیروى حیات در هر سال فصل بهار نباتات و درختان پدید آمدن ثمره و محصول آنها است که نظام زندگى بشر بر آن استوار گردد به همین قیاس غرض از زندگى سلسله بشر در این جهان تکلیف و آزمایش همانا سیر و حرکت جوهرى است و از طریق حرکات اختیارى بشر خود را بیابد و در نظام دیگرى که محصول و سیرت این جهان است محصول مساعى و صورت حقیقى و اکتسابى او به ظهور برسد.
نظامهاى گوناگون که از شئون تدبیر پروردگار در جهان است در آیات قرآنى بیان نموده و در خارج نیز آنها را اجراء فرموده براى اینکه دانشجویان مکتب عالى حقایقى را از نظام آفرینش درک نمایند و متوجه شوند که غرض تعلیم و تربیت و سوق آنان به سعادت و سپاسگزارى است از جمله نظامى که در سرتاسر جهان فرمانروا است درباره بشر به صورت بهتر نیز اجراء خواهد شد.
غرض آیه قیاس حیات حقیقى و زندگى ابدى بشر است به زندگى عالم نباتات زیرا غرض از نباتات میوه و محصول آنها است هم چنین غرض اصلى در زندگى سلسله بشر در این جهان محصول سیر و حرکات آنها از صورت حقیقى و سیرت روانى است که کسب نموده و در عالم دیگر به ظهور می رسد، و دمیدن نیروى حیات به زمین و به نباتات و درختان همه سال فصل بهار مثال و الگوئى است از عالم دیگر یعنى حشر کلى عالم و از دمیدن روح و حیات به اجساد پراکنده بشر و هم چنین غرض از حیات زمین و نباتات ظهور محصول و مواد خواربار است براى بشر غرض از زندگى بشر در این جهان نیز ظهور سیرت روان وى که مسطوره صفات کبریائى است.
غرض از یادآورى سیر و تحولات عوامل جهان که ظهورى از تدبیر پروردگارند از جمله فرو باریدن باران و دمیدن روح به زمین آن است که قدرت ساحت ربوبى نسبت به همه تحولات یکسان است. آفریدگارى که به طور محسوس محشر و جنبشى هر سال فصل بهار پدید می آورد و ذرات و اجزاء پراکنده در اقطار جهان را مانند اشعه نور خورشید و ذرات خاک و آب و هوا را به هم مى پیوندد و نیروى حیات تولید مثل بدانه ها و تغذیه و نمو از مراتب حیات به آنها می دمد و نظام جهان را که مقدمه و زمینه آماده براى زندگى بشر است انتظام مى بخشد و او را به نیروى اختیار مجهز نموده که آنچه در سیرت خود نهفته دارد و آنچه را پرورانیده به ظهور برساند. ناگزیر براى این منظور که غرض اصلى و نهائى از خلقت است محشر عمومى و جهانى و نظامى کاملتر از نظام اینجهان تشکیل خواهد داد.
این صحنه محشر که پروردگار براى خاک و حبوبات و آب و هوا و نور خورشید قرار داده که یک دوره زندگى حیات بخشى را همه سال تجدید نموده و به وجود می آورد هر خردمندى با مختصر توجه می فهمد و مى یابد که براى سیر و سلوک ارادى و اختیارى بشر نیز این چنین صحنه اى را در نظر گرفته به نام محشر عمومى جهان و غرض اصلى دمیدن حیات تازه به اجساد بشر از اولین و آخرین است که همه اجزاء بدن عنصرى هر یک را که قرون زیاده بر تصور در معرض تحولات گوناگون قرار گرفته و در اقطار جهان پراکنده اند.
هنگام رستاخیز پروردگار همه آنها را گرد هم آورده و به هم خواهد پیوست و نیروى روح که جزء و رکن اصیل و مدبر است به آن نیروى جاذبه مخصوص می دهد مانند نیروى مغناطیسى همه اجزاء و ذرات بدن عنصرى خود را در کمترین لحظه اى از اقطار جهان جذب می نماید مانند جاذبه شاخص که سایه را به هر سو می کشاند روح نیز بدن خود را در محور و فرمان خود درمی آورد به اذن و خواست پروردگار و سپس قدم به صحنه قیامت خواهد گذارد.
هم چنانکه نیروهاى بى شمارى از عوامل طبیعت پیوسته و هر لحظه به صورت تجدد امثال به نباتات و درختان می رسد تا آنجا که در اثر رشد و نمو به صورت میوه و ثمره که غرض از نباتات است خودنمائى مى نماید چنانچه بشر با تمام نیروى عملى و وسایل فنى بخواهد بفهمد که کدام ذرات و نیروها و اشعه که به درختان رسیده به صورت میوه و مواد غذائى درآمده و نیروى تغذیه و با تولید مثل به آنها دمیده شده امکان ناپذیر است.
هم چنین زندگى بشر در این جهان که هر لحظه پروردگار به صورت تجدد امثال به وى نیروى حیات تازه می دمد و هر لحظه حیات جدید و لباس دیگرى در بر او می نماید مانند نور اشعه خورشید که پیوسته فانى و نابود می شود تا هنگام که دوره آزمایش بشر سپرى گردد در جهان دیگر محصول زندگى بشر که عبارت از صورت حقیقى و سیرت روانى او است پس از فناء این جهان به ظهور می رسد و در حقیقت غرض اصلى از خلقت بشر و زندگى او که براساس تحول و تجدد فیض نهاده شده و از نظر اتصال فیض بنظر ثابت و مستقر می رسد همانا تکامل بشر است که به صورت حقیقى و سیرت که کسب نموده ظهور نماید.

وجه شبه زنده شدن مردگان به زنده شدن زمین
کذلک النشور در بسیارى از آیات تشبیه می گرداند زنده شدن مردگان را در قیامت به زنده شدن زمین در فصل بهار پس از آنکه در زمستان مرده بود و آثار حیاتى از او نمایان نبود و در این تشبیه اسرارى منطوى است زیرا که تشبیه نمودن چیزى به چیز دیگر در صورتى درست می آید که مشبه با مشبه به در جهتى یا جهاتى مثل هم باشند و گر نه تشبیه بى ربط خواهد گردید و در اینجا از چند جهت مردگى زمین با مردگى انسان شباهت دارد:
یکى همین طورى که عین زمین در زمستان باقى است و به فقدان آثار نباتى معدوم نگردیده انسان نیز به مردن آثار حیاتى اگر چه از وى مفقود گردیده لکن اصل وجود و حقیقت انسانیت او در عالم دیگرى که فوق این عالم است موجود است.
دیگر همین طورى که تابستان بذرى که در زمین پاشیده می شود به خشکیدن زمین معدوم نگردیده بلکه دانه ها در جوف زمین به قدرت الهى پس از پوسیدگى جوهر آن نشو و نما می کند و از بالاى زمین نور و حرارت و آب را به خود می کشاند و خود را براى دوره دیگرى از حیات نباتى آماده می گرداند تا موقع بهار زمین را می شکافد و سبز و خرم بیرون می آید و به اضافه بر قوت و شدت آن افزوده می گردد و حیات پاکیزه ترى پیدا می نماید.
همین طور است حال مردن انسان که بذر اعمال و افعال و ملکاتى که در ایام حیات دنیوى در مزرعه جانش پاشیده از گفتار و کردار و اعمال و ملکات به مردن فانى نگردیده بلکه در باطنش نمو می نماید. (ان خیرا فخیرا و ان شرا فشرا) و در روز رستاخیز که بهار وجود انسانى و آخر مرتبه سیر بشرى است روح با آنچه در آن ذخیره نموده از باطن به ظاهر پدیدار می گردد و به آدمى حیات نوینى بخشوده می شود و به نتیجه اعمال خود خواهد رسید.
و دیگر وجه مناسبت زنده شدن زمین در تابستان به زنده شدن انسان پس از مرگ در عالم برزخ و در قیامت این است که همین طورى که بذرى که در زمستان در زمین مدفون گردید پس از انتقالات صورت جمادى آن پوسیده می گردد و در زمین متعفن می شود زیرا که هر صورت دانى چنین است که به مرتبه بالاترى منتقل نخواهد گردید مگر پس از آنکه صورت اولیه آن پوسیده و مندرس گردد شاید همین باشد بیرون آمدن زنده از مرده که در سوره روم آیه 19 فرموده «یخرج الحی من المیت؛ خارج می شود مثل نطفه در رحم.» که از صورت نطفه گى تحولاتى پیدا می نماید تا به مرتبه انسانى می رسد چنین است حکم ترقیات بشر که مسبوق به انتقالاتى خواهد بود این است که به قدرت ایزد متعال اجسادى که در زمین مدفون گردیده بایستى صورت اولیه شان و قواى جسمانیه شان مندرس و مضمحل گردد و در رحم زمین انتقالاتى پیدا نماید تا اینکه قواى روحانى که در قفس جسم طبیعى محبوس و پنهان بوده و در مطبخ طبع نضج گردیده از زمین بدن و قواى جسمانى سر درآورد و از تنگناى عالم دنیا در فضاى عالم آخرت متولد گردد.
پس همین طورى که زمین مرده زمستان از باد بهارى زنده می گردد و حبوبات و اشجار و نباتات پاکیزه ترى از آن پدید می گردند انسان مرده و مدفن گردیده در قبر نیز پس از مرگ و مندک گردیدن بدن به نسیم الطاف الهى مانند مغز بادام که از پوست ضخیم آن بیرون آید قواى روحانى او از پشت قواى طبیعى سر برون آرد و زنده می گردد و در فضاى وسیع عالم برزخ و مثال حیات پاکیزه ترى که قابل دوام باشد پیدا مى نماید و در روز قیامت با نفس و بدن و قواى جسمانى و روحانى وارد محشر می گردد.

منـابـع

نصرت بیگم امین- مخزن العرفان در تفسیر قرآن- جلد 19 صفحه 329

محمد تقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 11 صفحه 31

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 17 صفحه 25

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 18 صفحه 191

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد