ایمان از دیدگاه کلامی (ماتریدیه)

فارسی 2869 نمایش |

درآمد
آنچه بحث ایمان را به جد در میان مسلمانان مطرح ساخت، مسئله حکمیت در عصر امام على (ع) و کناره گیرى خوارج از اردوگاه ارتش امام بود. خوارج حکمیت را بر خلاف قرآن دانسته، و آن را گناه کبیره قلمداد مى کردنند. از سویى نیز آنان مرتکب گناه کبیره را کافر مى شمردند. با این حال، خوارج از ماهیت ایمان چندان سخن نگفتند، بلکه بیشتر به تبیین کفر، که مقابل ایمان است، پرداختند. فرقه هاى خوارج نخستین، که اغلب افراط گرا بودند هر کدام تعریف خاص خود را از کفر پیش نهادند. بنابر تعریف آنان، اکثریت مسلمانان، که غیر خوارج را تشکیل مى دادند، از قلمرو ایمان خارج و در حوزه کفر بودند. از سوى دیگر، تعریف خوارج از کفر تا حد زیادى تبعیض آمیز بود و آنان درباره اعضاى گروه خود تا حد زیادى تسامح روا مى داشتند. این افراط و تبعیض خوارج در امر کفر و ایمان موجب پدید آمدن گروهى دیگر به نام مرجئه شد که اساسا مرتبه عمل را از ایمان تأخیرانداختند و برآن شدندکه اعمال در اصل ایمان دخالتى ندارد. اینان که نقطه اشتراکشان همین تأخیر عمل از اصل ایمان بود، در اصل ماهیت و چیستى ایمان اختلاف داشتند. برخى آن را از مقوله علم و معرفت مى دانستند و برخى دیگر معرفت به علاوه تصدیق قلبى، و پاره اى نیز تصدیق و اقرار به زبان را جزو ماهیت ایمان تلقى مى کردند. ابوحنیفه، متکلم و فقیه عراق نیز، که ماتریدیان اندیشه هاى کلامى خود را برگرفته از وى مى دانند، جزو متکلمان مرجئى به شمار مى آمد و اندیشه هاى ارجائى وى در میان پیروانش در دو حوزه بزرگ خراسان و ماوراءالنهر رواج بسیار داشت. چنان که بلخ، یکى از چهار مرکز اصلى خراسان آن روز را، «مرجى آباد» مى گفتند. از این روى باید دید که نظرگاه ماتریدیان درباره چیستى ایمان، رابطه ایمان با عمل، متعلق ایمان، زیاده و نقصان در ایمان و ... چیست.

ماهیت ایمان
ماتریدیان در باب ماهیت و چیستى ایمان اختلاف نظر دارند. با این حال، موارد اشتراکى نیز در میان آنان به چشم مى خورد. آنان از یک سوى، به پیروى از ابوحنیفه، بر این امر اتفاق دارند که اعمال در ماهیت ایمان دخیل نیستند و بر این اساس تعریفى ارجایى از ایمان ارائه مى دهند. از سویى دیگر، بر این باورند که ایمان را نمى توان صرفا معرفت و از مقوله علم دانست و چنین استدلال مى کنند که اگر ایمان از باب علم و معرفت باشد اولا، باید بسیارى از اهل کتاب که به رسالت پیامبر و دین او علم دارند، مؤمن باشند، در حالى که ما به کفر آنان یقین داریم. ثانیا، در شریعت و دین، ایمان متعلق تکلیف است، و تکلیف نیز به افعال اختیارى تعلق مى گیرد، در حالى که علم بى اختیار نیز حاصل مى شود. با این حال، هرچند ماتریدیان نمى پذیرند که ایمان صرفا از مقوله علم باشد، احتمال دخالت علم را به منزله بخشى از حقیقت ایمان انکار نمى کنند و معتقدند درک مطابقت ادعاى نبى با واقع لازم است. بنابراین ایمان را از دیدگاه ماتریدیان نمى توان صرفا معرفت دانست، بلکه معرفت را مى توان جزئى از آن، یا به تعبیر دقیق تر، زمینه و پیش شرط آن دانست.

تصدیق رکن اساسى ایمان
نکته اى که تمام ماتریدیان در باب ماهیت و حقیقت ایمان به آن اشاره کرده اند، این است که ایمان عبارت از تصدیق است، اما در اینکه تصدیق مزبور صرفا قلبى است یا زبانى، و به تعبیرى، آیا اقرار به زبان را نیز شامل مى شود، میان آنان اختلاف وجود دارد. به تعبیر دیگر، تمام ماتریدیان اتفاق نظر دارند که تصدیق قلبى رکن مهمى از حقیقت ایمان است،اما در اینکه تصدیق، تمام حقیقت ایمان است یا خیر، اختلاف دارند. برخى از آنان تصدیق قلبى را تمام حقیقت ایمان دانسته و نقش اقرار زبانى را صرفا نشانه و حاکى از ایمان در میان دیگر مؤمنان، و شرط اجراى احکام مسلمانى شمرده اند، اما برخى دیگر بر این باورند که اقرار زبانى نیز رکن ایمان است. به هر روى، برخى ماتریدیان تأکید مى ورزند که حقیقت ایمان صرفا تصدیق قلبى است و اقرار به زبان تنها شرط اجراى احکام مسلمانى و پذیرش شخص اقرار کننده در جمع مؤمنان است. نورالدین صابونى، مى نویسد: «محققان اصحاب ما بر این باورند که ایمان همان تصدیق به قلب است و اقرار شرط اجراى احکام است. ابوحنیفه در کتاب العالم و المتعلم بر این امر تصریح دارد و مختار شیخ ابومنصور ماتریدى نیز همین است، دلیل این امر این است که ایمان در لغت همان تصدیق است. اما از آنجا که تصدیق امرى باطنى است که نمى توان احکام را بر آن مبتنى ساخت، شرع اقرار را اماره اى بر تصدیق و شرط اجراى احکام قرار داده است. بنابراین اقرار، خبر دادن از تصدیق به قلب است. پس اگر کسى اقرار کند، در حالى که تصدیق قلبى نداشته باشد، نزد ما آدمیان که صرفا ظاهر را مى بینیم مؤمن است، اما نزد خدا کافر است، و اگر کسى قلبا تصدیق داشته باشد، اما اقرار نکند، در پیشگاه خداوند متعال مؤمن است، اما در احکام دنیا کافر قلمداد مى شود.»
همچنین ملاعلى قارى، از ماتریدیان متأخر، براى اثبات اینکه ایمان صرفا تصدیق است، و اقرار، دلیل و حاکى از ایمان و تصدیق قلبى است، به آیاتى همچون: «أولئک کتب فى قلوبهم الایمان»؛ «اینانند که خدا ایمان را در دل هایشان تثبیت کرده»، (مجادله، 22)؛ «و ولما یدخل الایمان فى قلوبکم»؛ «خداوند منافقان را جزو مؤمنان به شمار نیاورده است». (حجرات، 14) و حدیث نبوى هلا شققت قلبه فنظرت أصادق هو ام کاذب، خطاب به اسامه که شخصى را در حال گفتن «لا اله الا الله» به قتل رسانیده بود، استدلال کرده است. با این حال، برخى دیگر از ماتریدیان، با پذیرش تصدیق قلبى به منزله رکن اساسى ایمان، اقرار به زبان را نیز رکن دیگر آن مى دانند. بزدوى در تثبیت این دیدگاه چنین استدلال مى کند که تصدیق، همان گونه که به دل تحقق مى یابد، به زبان نیز صورت مى پذیرد، و بلکه تصدیق به زبان رساتر است. بنابراین هر دو، رکن ایمان اند و بدون وجود هر دوى آنها ایمان تحقق نمى یابد. مگر در موارد ناتوانى و ضرورت که به یکى از آن دو بسنده مى شود. جالب تر اینکه وى براى تأیید دیدگاه خود به آیه 14 سوره حجرات، یعنى همان آیه اى که دسته نخست ماتریدیان بدان استناد کردند، استناد مى کند. وى مى گوید: بنابر آیه؛ «ولما یدخل الایمان فى قلوبکم»؛ «خداوند منافقان را جزو مؤمنان به شمار نیاورده است»،(حجرات/ 14) و این آیه اولا، بر اختیارى و مقدور بودن ایمان و اعتقاد دلالت دارد، که براى انسان در این آیه تکلیف شده است؛ و ثانیا، دلیل بر این است که ایمان به زبان نیز ایمان است، زیرا خداوند به آنان فرموده همین ایمانى که بر زبان جارى مى سازید هنوز به قلب شما راه نیافته است. همچنین بزدوى از راه تقابل میان کفر و ایمان به آیه: «من کفر بالله من بعد إیمانه إلا من أکره وقلبه مطمئن بالإیمان ولکن من شرح بالکفر صدرا فعلیهم غضب من الله ولهم عذاب عظیم»؛ «استدلال مى کند و معتقد است خداوند در این آیه، هم نطق به زبان را کفر دانسته، و هم کفر قلبى را، اما در جایى که از سر اکراه، و صرفا به زبان کفر ورزد، بخشوده است».(نحل/ 106) بنابراین کفر هم به زبان تحقق پذیر است و هم به قلب. ایمان نیز که مقابل کفر است به هر دو صورت تحقق مى پذیرد. بنابراین روشن مى شود که ماتریدیان تصدیق قلبى را مهم ترین رکن ایمان و اقرار زبانى را نیز رکن دیگر آن یا دست کم از شرایط اساسى پذیرش ایمان فرد در جامعه اسلامى مى دانند.

رابطه عمل و ایمان
ماتریدیان به پیروى از ابوحنیفه در زمره مرجیان قرار گرفته، عمل را در ماهیت ایمان دخیل نمى دانند و تمام ماتریدیان در این امر هم داستان اند. برخى ماتریدیان براى توجیه این موضوع مى گویند گاهى شخص ایمان مى آورد اما مجال عمل نمى یابد، یا گاهى انسان بر اثر خطا و لغزش، برخى اعمال را از دست مى دهد. حال اگر ایمان اعمال را نیز در بر گیرد، باید با قصور یا تقصیر در اعمال، ایمان انسان از دست برود؛ لکن کسانى که اعمال را جزو ایمان مى دانند، این مطلب را نمى پذیرند. بلکه فراتر از آن، تمام مسلمانان اتفاق نظر دارند که ایمان و احکام مترتب بر آن صرفا به مجرد اعتقاد و پیش از تحقق هر گونه عمل و عبادتى تحقق مى پذیرد، و از این روى، وارد کردن اعمال در حیطه ایمان به تباهى این اجماع مى انجامد. با این همه، آنچه بیش از هرچیز دیگرى در تفکیک عمل از ایمان و تأخر رتبه عمل از آن در دیدگاه ماتریدیان خودنمایى مى کند، استدلال به آیات فراوانى است که عمل را در کنار ایمان و پس از آن آورده اند یا ایمان را شرط پذیرش عمل صالح دانسته اند. ابوثناء لامشى در استدلال بر جدایى عمل از ایمان، مجموعه اى از استدلال هاى ماتریدیان را گردآورده است. او مى نویسد: نمى توان عمل را جزئى از ایمان دانست؛ زیرا خداوند میان اعمال و ایمان مغایرت نهاده و فرموده است: و من یؤمن بالله ویعمل صالحا... (طلاق، 11) و نیز فرموده است: یا أیها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم لعلکم تتقون، که در این آیه آنان را بدون عمل «مؤمن» نامیده است. همچنین فرموده است: والذین آمنوا وعملوا الصالحات، که در این آیه اعمال صالح را بر ایمان عطف کرده و آشکار است که میان معطوف و معطوف الیه مغایرت وجود دارد.
همچنین اگر اعمال جزو ایمان مى بود، نسخ اعمال غیرممکن مى شد، زیرا ایمان قابل نسخ نیست در حالى که اعمال و عبادات نسخ پذیرند. افزون بر این، اگر اعمال صالح جزو ایمان مى بود، هیچ کس با ایمان کامل از دنیا نمى رفت؛ زیرا اعمال حد مشخص و معلومى ندارد و چیزى که حد مشخصى ندارد، نمى توان براى کمال و نقطه قصواى آن نهایتى در نظر گرفت. همچنین ما اتفاق داریم بر اینکه اگر کسى تصدیق و اقرار داشته باشد و پیش از اینکه عمل و اطاعتى به جاى آورد، بلافاصله مرگ دامن گیر او شود، مؤمن از دنیا مى رود. پس معلوم مى گردد که اعمال جزو ایمان نیستند. از این روى، کسى که ایمان دارد، هرچند عملى انجام نداده و حتى اگر گناهکار باشد، سرانجام رستگار خواهد شد و به بهشت راه خواهد یافت. اینجاست که باید از رابطه میان عمل و ایمان، و به تعبیرى، ارزش و نقش عمل در رستگارى انسان پرسید. حقیقت این است که هرچند ماتریدیان عمل را در حقیقت و ماهیت ایمان دخالت نمى دهند و معتقدند شخص بدون عمل نیز مؤمن به شمار مى آید و به بهشت مى رود، چنین هم نیست که عمل در رستگارى فرد بى تأثیر باشد. چنان که به زودى در بحث از مرتکب کبیره و صغیره خواهد آمد، شخص گناهکار ممکن است به میزان گناهى که مرتکب شده است، گرفتار عذاب شود و سپس به بهشت رود، یا به مقتضاى رحمت الهى و شفاعت انبیا و اولیا بخشوده شود و یکسره به بهشت برود. بنابراین گناه، مادام که از سر عناد و کفر نباشد، ممکن است موجب عذاب اخروى گردد، اما باعث خلود در آتش نیست. از سوى دیگر، اعمال شایسته نیز در رستگارى فرد و بهره مندى او از نعمات اخروى، ارزش و نقشى بسزا دارد. بنابر دیدگاه ماتریدیان، نقش مهم عمل صالح این است که اولا شخص بر اساس اعمالى که انجام داده است، پاداش مى گیرد، و این پاداش از همان بدو ورود او به قبر آغاز مى شود؛ درست همان گونه که اعمال زشت ممکن است جزا و تنبیه در پى داشته باشد و آن نیز از قبر آغاز گردد. نقش دیگرى که ماتریدیان براى اعمال صالح قایل اند، نقش جبرانى است؛ به این معنا که اعمال صالح مى توانند در میزان اعمال، گناهان انسان (به ویژه گناهان صغیره او) را جبران و از تعذیب وى پیش گیرى کنند. از این روى، در مى یابیم که هرچند ماتریدیان عمل را از ایمان جدا دانسته، صرف ایمان را ملاک رستگارى نهایى انسان مى دانند، این گونه نیست که آنان نیکوکار و درستکار و گنهکار را همسنگ بدانند؛ بلکه در پرتو آیات و روایات فراوانى که بر تفاوت رتبه انسان هاى درستکار و متقى با انسان هاى مفسد و بدکار دلالت دارند، میان این دو دسته تفاوت قایل اند. آنچه آنان در این میان بر آن تأکید دارند، این است که انسان به محض ارتکاب گناه، در حالى که از عقاب خداوند در هراس و به رحمت و عفو او چشم دوخته باشد، از ایمان خارج نمى شود و در دوزخ نیز جاودان نخواهد بود؛ بلکه ممکن است خدا به دلیل لطف و رحمت خود یا شفاعت اولیا وانبیا یا به خاطر اعمال نیکو وحسنات فراوان خود شخص که ایمان به خدا و لطف و رحمت او در رأس آنهاست، او را ببخشاید یا حداکثر وى را به قدر گناه او عذاب کند یا از نعمت ها محروم سازد.

ارتباط ایمان با گناه و کفر
1- مرتکب کبیره
پیش از بحث در باب حکم مرتکب کبیره و کفر و ایمان او، باید پرسید ماتریدیان چه گناهى را صغیره و چه گناهى را کبیره مى نامند. متأسفانه ماتریدیان در مباحث خود به ندرت به بحث از مفاهیم مى پردازند و معمولا مفاهیم را به وضوحشان وا مى نهند، در حالى که امروزه این مفاهیم براى ما چندان واضح نیستند. نورالدین صابونى نخستین متکلم ماتریدى است که به بحث از مفهوم گناه کبیره پرداخته است. صابونى نخست دو دیدگاه در خصوص مفهوم گناه کبیره را مطرح و رد مى کند. بنابر یک دیدگاه، هر معصیتى گناه کبیره است. اما از دیدگاه صابونى، این تعریف بر خلاف نص قرآن است. در دیدگاه دوم، گناهى که بر آن اصرار ورزند کبیره، و گناهى که مورد استغفار قرار گیرد، صغیره است. صابونى با رد این دیدگاه، بر این باور است که صغیره و کبیره دو اسم نسبى و اضافى اند، و کبیره یا صغیره بودن هر گناهى را به تنهایى نمى توان تشخیص داد. صابونى با استناد به اینکه در امور حسى نیز مسئله صغیر و کبیر از همین قرار است، مى گوید هر معصیتى را اگر با گناهى بزرگ تر از آن بسنجیم، صغیره، و اگر با گناهى کوچک تر از آن مقایسه کنیم، کبیره است، و تنها گناه کبیره مطلق «کفر به خداوند» است که گناهى بزرگ تر از آن نمى توان تصور کرد و هر گناهى در مقابل آن صغیره به شمار مى آید. بنابراین صابونى هیچ تعریف یا معیار دقیقى براى بازشناسى صغیره از کبیره ارائه نمى دهد. از این گذشته، بحث نسبیت گناه صغیره و کبیره حاصلى به دست نمى دهد، زیرا وى براین باور بود که اگر گناهى را با گناهى بزرگ تر از خودش بسنجیم صغیره، و اگر همان گناه را با گناهى کوچک تر از خودش مقایسه کنیم، کبیره مى شود، در حالى که نکته همین جاست که ما از کجا بدانیم این دو گناه، کدام یک بزرگ تر و کدام کوچک تر است.
مصلح الدین کستلى در حاشیه خود بر شرح تفتازانى، دیدگاه تفتازانى را که در نسبیت کبیره و صغیره با صابونى هم نظر است، رد مى کند، اما خود نیز تعریفى از کبیره یا صغیره ارائه نمى دهد و صرفا به نقل دو قول بسنده مى کند. بنابر قول نخست، کبیره گناهى است که موجب حد شرعى باشد و بنابر دیدگاه دوم هر گناهى که بر آن اصرار ورزند کبیره است. کستلى در تأیید قول اخیر روایتى از ابن عباس نیز نقل مى کند. با این حال، تقریبا همه ماتریدیان درباره حکم مرتکب کبیره سخن گفته اند. بر اساس دیدگاه ماتریدیان در باب رابطه ایمان و عمل و خارج بودن عمل از سرشت ایمان، آنان بر این امر اتفاق دارند که مرتکب کبیره صرفا با انجام گناه، درصورتى که گناه را حلال نشمرد وگناهش از سر عناد نیز نباشد، از ایمان خارج نمى شود و در دوزخ جاودان نخواهد بود. اما اینکه آیا مرتکب کبیره لزوما به کیفر گناه خود مى رسد چنان که معتزلیان چنین دیدگاهى دارند یا گناه او هیچ پیامد ناگوارى براى وى نخواهد داشت و او چون در سلک مؤمنان است، مطلقا رستگار بوده، یکسره به بهشت خواهد رفت، چیزى است که ماتریدیان درباره آن سخن نمى گویند. از منظر آنان مرتکب کبیره تحت مشیت الاهى است، و بر این اساس، اگر خداوند بخواهد، او را به قدر گناهش عذاب مى کند، و اگر بخواهد، از او در مى گذرد، و یا بر اثر شفاعت شفیعان از گناه او چشم مى پوشد. ماتریدیان درباره حکم نخست که مرتکب کبیره از سلک مؤمنان خارج نمى شود، این دیدگاه را بر دیدگاه خود در باب مفهوم ایمان، مبتنى مى سازند، و معتقدند چون عمل در اصل ایمان دخالتى ندارد، شخص به صرف تصدیق مؤمن است، و مؤمن نیز به بهشت مى رود. همچنین برخى از آنان به آیاتى استشهاد مى کنند که بنابر آنها، عنوان مؤمن وایمان بر اشخاص گناهکار اطلاق شده است. محض نمونه در آیه؛ یا أیها الذین آمنوا کتب علیکم القصاص فى القتلى (بقره، 178) یا در آیه؛ یا أیها الذین آمنوا لا تقربوا الصلاة وأنتم سکارى (نساء، 43) خداوند افرادى را که مرتکب گناهان کبیره اى همچون قتل و شرب خمر شده اند، مؤمن به شمار آورده و آنان را با عنوان «یا أیها الذین آمنوا» مخاطب ساخته است، و از این روى، روشن مى شود که شخص با گناه کبیره از سلک ایمان خارج نمى شود و هنگامى که در زمره مؤمنان باشد، سرانجام به بهشت خواهد رفت؛ زیرا خداوند فرموده است: و من یعمل من الصالحات من ذکر أو أنثى وهو مؤمن فأولئک یدخلون الجنة (نساء، 124) و شخص مرتکب کبیره، هرچند گناهکار است، مؤمن است و اعمال صالح نیز دارد. پس سرانجام به بهشت مى رود. بنابراین ماتریدیان در اینکه مرتکب کبیره را مؤمن بنامند، اتفاق نظر دارند؛ ولى با این حال، برخى از آنان، مرتکب کبیره را «فاسق» نیز مى نامند، اما در حکم او همانند دیگر ماتریدیان سخن مى گویند.

مرتکب صغیره
اکثریت ماتریدیان درباره مرتکب صغیره بحثى نکرده اند. با این حال، از نظر برخى ماتریدیان حکم مرتکب صغیره تفاوت چندانى با مرتکب کبیره ندارد. اولا، از آنجا که مرتکب کبیره از حیطه ایمان خارج نمى شود و در نهایت به بهشت خواهد رفت، مرتکب صغیره نیز به طریق اولى چنین است؛ وثانیا، همان گونه که مرتکب کبیره تحت مشیت الاهى قرار داشت، مرتکب صغیره نیز قرار دارد و تعذیب او امرى جایز است. از این روى، خداوند اگر بخواهد، او را مى بخشاید و اگر بخواهد عذاب مى کند.
ادامه دارد...
(در قسمت دوم بررسی "ایمان از دیدگاه کلامی ماتریدیه" به ویژگیهای ایمان، متعلق ایمان، استثنا در ایمان، زیاده و نقصان در ایمان، استثنا در ایمان و ارتباط ایمان و اسلام پرداخته خواهد شد.)

منـابـع

سیدلطف الله جلالی- تاریخ و عقاید ماتریدیه- ناشر مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1386

غلامحسین ابراهیمى دینانى- کلام ماتریدى- مجله کیهان فرهنگى- شماره 131-130

محمدجواد مشکور- فرهنگ فرق اسلامى- جلد دوم- مقدمه و توضیحات کاظم مدیرشانه چى- آستان قدس رضوى- مشهد- 1372 ش.

محمد سعیدى مهر- آموزش کلام اسلامى- جلد 1- تهران- نشر طه- 1385

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد