عوامل ورود در جهنم (گناه)

فارسی 3014 نمایش |

در قرآن مجید تعبیرات کلی و جامعی درباره ی اوصاف دوزخیان دیده می شود از جمله جرم و گناه است. در این باره آیات مختلفی وارد شده است که چند مورد آن را بررسی می کنیم:

رانده شدگان!

«و نسوق المجرمین إلی جهنم وردا؛ روزی که گنه کاران و مجرمان را با حال تشنگی به سوی دوزخ می رانیم.» (مریم/ 86) کلمه ی (سوق) که کلمه ی (نسوق) از آن مشتق شده به معنى راندن و بردن است، ولى یک نوع راندن و بردن سریع و قهرى. خواه به طرف مکان و مقصد خوب، یا بد. و لذا در آیه 71 و 73 سوره ی زمر مى خوانیم: " «و سیق الذین کفروا إلى جهنم زمرا؛ و کسانى که کافر شدند، گروه گروه به سوى جهنم رانده شوند.» «و سیق الذین اتقوا ربهم إلى الجنة زمرا؛ و کسانى که از پروردگارشان پروا داشتند، گروه گروه به سوى بهشت سوق داده شوند.» زیرا کلمه (سیق) در این دو جمله براى دوزخ و بهشت هر دو به کار رفته است.
از جمله اقوالى که درباره معنى کلمه (وردا) گفته شده این است: اصل کلمه (وردا) به معنى: گروهى از پرندگان، یا شتران، یا مردم و امثال آنها مى باشد که براى آشامیدن آب به محل آب وارد شوند. واژه (وردا) به معنى محل آب نیز آمده است. و به معنى: پیاده رفتن، و عطشان بودن هم آمده. در المیزان کلمه ی "ورد" به لب تشنه تفسیر شده، و گویا از ورود به آب، یعنى قصد آن کردن و از آن نوشیدن گرفته شده، چون معمولا کسى به قصد آب نمى رود مگر آنکه تشنه باشد، به همین مناسبت این کلمه کنایه از عطش شده، و در اینکه سوق به جهنم را مقید به مجرمین کرد، اشعار است به اینکه علت سوقشان همان جرمشان است.
گفته شده: مجرمین به نحوى و به سرعتى به طرف دوزخ سوق داده مى شوند که شتران تشنه به سوى محل آب آشامیدنى مى روند (فتح) و کلیه این معانى که براى کلمه (وردا) خواندیم مانعة الجمع نیستند، و با یکدیگر منافاتى ندارند. و به راستى این خود یکى از بزرگترین معجزات و فصاحت و بلاغت هاى قرآن کریم است. زیرا در بعضى از موارد، کلماتى را به کار مى برد که با داشتن چندین معنى، معانى آنها با یکدیگر منافاتى ندارند و با لفظ و معنى و مورد، تناسب و سازش دارند. آری آنها را می رانند، همانگونه که شتران تشنه را به سوى آبگاه مى رانند، منتها در اینجا آبى نیست بلکه آتش است.
چقدر فاصله است میان کسانى که آنها را با عزت و احترام به سوى خداوند رحمان مى برند، فرشتگان به استقبالشان مى شتابند و بر آنها سلام و درود مى فرستند و گروهى که آنها را همچون حیوانات تشنه کام به سوى آتش دوزخ مى رانند، در حالى که سر به زیرند و شرمسار و رسوا و بى مقدار؟

گناه؛ عذابی بی پایان

2ـ «إنه من یأت ربه مجرما فإن له جهنم لا یموت فیها و لا یحیی؛ در حقیقت هر کس به نزد پروردگارش گنهکار آید، جهنم برای اوست. نه در آن می میرد و نه زندگی می یابد.» (طه/ 74) یعنی نه می میرد تا از عذاب رهایی یابد و نه زندگی سالم دارد که بتوان از آن به عنوان حیات یاد کرد.
(فإن له جهنم) لام اختصاص است که جهنم اختصاص دارد به غیر مؤمن مقصر و اما قاصر از کفار مثل اطفال و مجانین و کسانى که دسترس ندارند استحقاق جهنم ندارند و لیاقت بهشت که خاص اهل ایمان است هم ندارند آنها را خداوند در محلى قرار می دهد و زندگانى مختصرى براى آنها فراهم می کند.
«لا یموت فیها و لا یحیی» دو صفت سلبى دوزخ است که در آن مرگ و زوال و نابودى نیست و گروهى که در آن سکونت گزینند صورت روان آنان کفر و محرومیت از رحمت است و نظر به این که دوزخ مکان سکونت بیگانگان است ناگزیر به طور خلود خواهد بود و لازم آن آن است که در دوزخ نابودى و یا آسایش نباشد زیرا خلود دوزخ براى سکونت فرع خلود استحقاق کفار براى سکونت در دوزخ است و خلود مکان بتبع خلود ساکن آن خواهد بود.
(لا یموت فیها) دیگر مرگ نیست مخلد در عذاب ابد الاباد هستند حتى تمناى مرگ می کنند چنانچه دارد به مالک جهنم می گویند «و نادوا یا مالک لیقض علینا ربک قال إنکم ماکثون؛ و فریاد برآورند: اى مالک! پروردگارت مى بایست جان ما را بستاند. او گوید: شما [همچنان] ماندگارید.» (زخرف/ 77) «و قال الذین فی النار لخزنة جهنم ادعوا ربکم یخفف عنا یوما من العذاب* قالوا أ و لم تک تأتیکم رسلکم بالبینات قالوا بلى قالوا فادعوا و ما دعاء الکافرین إلا فی ضلال؛ و کسانى که در آتشند، به نگاهبانان جهنم گویند: پروردگارتان را بخوانید تا یک روز از این عذاب را به ما تخفیف دهد. گویند: مگر پیامبرانتان دلایل روشن برایتان نیاوردند؟ گویند: چرا. گویند: پس بخوانید که دعاى کافران جز در بیراهه نیست [و به جایى نمى رسد].» (مؤمن/ 52- 53)
"و لا یحیى" نیز صفت ذاتى دوزخ است که قدرت و آسایش در آن تصور نمی رود بلکه محل عجز و فقدان و محرومیت ذاتى است و هرگز نسیم رحمت به ساکنان آن نخواهد وزید از نظر اینکه ساکنان دوزخ استحقاق ذاتى براى عقوبت و سکونت در آن خواهند داشت و دوزخ نیز به تبع ساکنان آن دائم و ابدى خواهد بود. کسى که تا پایان عمر هم چنان گنهکار بماند سرنوشتش جهنم است. تعبیر «له جهنم» از این روست که گناهکار با عمل ناصالح خود گویى جهنم را خریده است پس جهنم ملک اوست. آیا مدت توقف در آتش چه زمانى خواهد بود؟ در تمام این مدت مجرمان را حالتى است میان مرگ و حیات و هم چنان به عذاب الهى معذب است.
در حدیث آمده است که اهل آتش نزد مالک جهنم مى آیند و مدت هفتاد سال در برابر او عجز و لابه مى کنند تا اندکى از عذابشان بکاهد و مالک به جزع و زارى آنها گوش نمى دهد. پس مى گویند که ما زندگى نمى خواهیم و مالک باز هم پاسخ نمى دهد. سپس ندا مى آید که شما در اینجا خواهید ماند و رهایى از آن ندارید. آنان مأیوس مى شوند و از مالک مى خواهند که اجازه دهد به سبب غفلتى که کرده اند گریه کنند. اجازه صادر مى شود و آنها مدت هزار سال به حال خود مى گریند.

"مجرم" کیست؟

"مجرم" از ماده "جرم" در اصل به معنى قطع کردن است که در مورد قطع میوه از درخت، و همچنین قطع خود درختان نیز به کار مى رود ولى بعدا در مورد انجام هر گونه اعمال بد به کار رفته است، شاید به این تناسب که انسان را از خدا و ارزشهاى انسانى جدا مى سازد.
با توجه به آیه ی فوق که مى گوید: «هر کسى، مجرم وارد صحنه محشر شود، براى او آتش دوزخ است» که ظاهر آن جاودانگى عذاب مى باشد، این سؤال پیش مى آید که مگر هر مجرمى چنین سرنوشتى دارد؟
ولى با توجه به اینکه در آیه بعد که نقطه مقابل آن را بیان مى کند کلمه ی "مؤمن" آمده است روشن مى شود که منظور از "مجرم" در اینجا، کافر است، به علاوه استعمال این کلمه به معنى کافر در بسیارى از آیات قرآن نیز دیده مى شود.
مثلا در مورد قوم لوط که هرگز به پیامبرشان ایمان نیاوردند مى خوانیم: «و أمطرنا علیهم مطرا فانظر کیف کان عاقبة المجرمین؛ ما بارانى از سنگ بر آنها فرستادیم، ببین پایان کار مجرمان به کجا رسید؟» (اعراف/ 84) و در سوره فرقان آیه 31 مى خوانیم: «و کذلک جعلنا لکل نبی عدوا من المجرمین؛ ما براى هر پیامبرى دشمنانى از مجرمان (کافران) قرار دادیم.»

آرزو دارند بمیرند و از عذاب راحت شوند! 

3ـ «إن المجرمین فی عذاب جهنم خالدون* لایفتر عنهم و هم فیه مبلسون؛ بی گمان گنهکاران در عذاب دوزخ ماندگارند. عذاب آنان کاسته نمی شود و آنها در آن جا نومیدند.» (زخرف/ 74- 75)
امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «اهل معصیت در آتش دوزخ مخلد هستند و دستهاى آنها را محکم به گردنشان بسته و لباسى از مس گداخته بر آنها بپوشانند و در عذابى باشند که حرارت آن بسیار شدید است آتش ایشان را احاطه نموده و بادى بر آنها نوزد و غمشان برطرف نگردد عذاب آنان پیوسته شدیدتر شده و هر دم تازه گردد نه آن خانه ویران گردد و نه مرگ آنها را دریابد تا خلاص شوند.»
همانگونه که در بالا نیز گفتیم مسلم است که در اینجا همه مجرمان را نمى گوید، بلکه مجرمانى که راه کفر پیش گرفته اند منظور است، به قرینه ذکر مساله خلود و عذاب جاودان و هم به قرینه مقابله با مؤمنانى که در آیات قبل سخن از آنها بود، و اینکه بعضى از مفسران گفته اند همه مجرمان را شامل مى شود بسیار بعید است.
ولى از آنجا که ممکن است "عذاب دائم" با گذشت زمان تخفیف یابد، و تدریجا از شدت آن کاسته گردد در آیه بعد مى افزاید: «لا یفتر عنهم و هم فیه مبلسون؛ هرگز عذاب از آنها تخفیف نخواهد یافت، و هیچگونه راه نجاتى براى آنان نیست، و آنها از همه جا مایوس خواهند بود.» به این ترتیب عذاب آنان هم از نظر زمان دائمى است، و هم از نظر شدت، چرا که "فتور" همانگونه که راغب مى گوید به معنى سکون بعد از حدت، و نرمش بعد از شدت، و ضعف بعد از قوت است
"مبلس" از ماده "ابلاس" در اصل به معنى اندوهى است که از شدت ناراحتى به انسان دست مى دهد، و از آنجا که چنین اندوهى انسان را به سکوت دعوت مى کند ماده "ابلاس" به معنى سکوت و بازماندن از جواب نیز به کار رفته، و از آنجا که در شدائد سخت، انسان از نجات خود مایوس مى شود، این ماده در مورد یاس نیز به کار رفته است، و نامگذارى "ابلیس" به این نام به خاطر همین معنى است که مایوس از رحمت خدا است.
به هر حال در این دو آیه روى سه نکته تکیه شده: مساله خلود، عدم تخفیف عذاب، و اندوه و یاس مطلق، و چه دردناک است عذابى که با این امور سه گانه آمیخته باشد.
در حدیث آمده وقتی دوزخیان از مالک دوزخ تقاضای تخفیف عذاب می کنند، پاسخ می شنوند که شما در این جا ماندگارید؛ زیرا حق و حقیقت بر شما آشکار شد. آری حق بر محور ولایت امیرالمؤمنین است، لیکن بیشتر شما انکار کردید، و به آل محمد (ص) ستم کردید و عهد بستید که خلافت را از اهل بیت رسول خدا (ص) بگیرید.

نافرمانی خدا و پیامبرش 

4ـ «و من یعص الله ورسوله فإن له نار جهنم خالدین فیها أبدا؛ هر کس خدا و پیامبرش را نافرمانی کند، قطعا آتش دوزخ برای اوست و جاودانه در آن خواهد ماند.» (جن/ 23)
نظر به اینکه قیام به اداء رسالت و دعوت جامعه بشر به اصول توحید و بیان معارف الهى و احکام بر اساس تبشیر و تهدید است که در طى وظیفه رسالت گروندگان که دعوت رسول را بپذیرند، مژده سعادت و نعمتهاى جاودان دهد و متمردان را که به مبارزه با دعوت رسول برخاسته تهدید به عقوبت و خلود در شقاوت بنماید بر حسب این وظیفه به متمردان اعلام و تهدید می شود که هر که در مقام مخالفت با دعوت رسول (ص) بر آید و اصول توحید و خداشناسى را تصدیق ننماید، سیرت کفر و عناد او را به دوزخ به طور خلود خواهد کشانید. و آیه تعبیر به عصیان نموده به معناى تمرد و مبارزه با ساحت پروردگار و نیز با دعوت رسول (ص) می باشد که کفر و عناد شناخته شده است.
عطف رسول بر خدا در جمله «و من یعص الله و رسوله» بدین جهت بوده که عصیان رسول هم عصیان خدا است چون رسول چیزى به جز رسالات خدا ندارد و معلوم است که رد چنین کسى رد بر خداى سبحان است و طاعتش هم طاعت خداى تعالى است هم چنان که در جاى دیگر هم فرمود: «من یطع الرسول فقد أطاع الله؛ کسى که اطاعت کند پیامبر را، پس به تحقیق خدا را اطاعت کرده است.» (نساء/ 80) و مراد از "معصیت" (به طورى که سیاق آیات سابق شهادت مى دهد) نافرمانى خدا در دستوراتى است که در باره اصول دین دارد، مانند توحید و نبوت و معاد و سایر متفرعات آن.
بنابراین، وعده و تهدید به خلود در آتش که در آیه آمده، تنها شامل کفار و منکرین اصول دین مى شود، نه هر عاصى و گنهکار و متخلف از فروع دین، پس اینکه بعضى ها با این آیه استدلال کرده اند بر اینکه: هر گنهکارى مخلد در آتش است، استدلال صحیحى نیست. در تفسیر علی بن ابراهیم وارد شده که هر کس خدا و پیامبرش را درباره ی ولایت علی بن ابی طالب (ع) نافرمانی کند در آتش دوزخ جاودانه خواهد ماند. پیامبر اسلام (ص) فرمود: «یا على أنت قسیم الجنة و النار؛ یا علی تو قسمت کننده ی بهشت و دوزخی.»

اشاره:
یک. عصیان خدا گاهی به لحاظ مسأله کلامی است، نظیر آنچه درباره ولایت اهل بیت (ع) مطرح است و گاهی به لحاظ مسأله فقهی و حقوقی است که نیازی به تمثیل ندارد.
دو. آنچه در احادیث یاد شده بیان شد از سنخ تطبیق است، نه تفسیر.

منـابـع

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏13 صفحه 134 و 254

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏21 صفحه 120

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏14 صفحه 151

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏20 صفحه 81

عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 372

سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏10 صفحه 488

سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏17 صفحه 133

سيد محمدابراهيم بروجردى- تفسیر جامع- جلد ‏4 صفحه 270

سيد محمدابراهيم بروجردى- تفسیر جامع- جلد ‏6 صفحه 270

محمدجواد نجفی- تفسیر آسان- جلد ‏11 صفحه 233

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏7 صفحه 163

عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏9 صفحه 65

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد