عوامل ورود در جهنم (آدم کشی)
فارسی 3734 نمایش |از آنجا که آدم کشی یکی از بزرگترین جنایات و گناهان خطرناک است و اگر با آن مبارزه نشود، امنیت که یکی از مهمترین شرائط یک اجتماع سالم است به کلی از بین می رود: «و من یقتل مؤمنا متعمدا فجزاؤه جهنم خالدا فیها و غضب الله علیه و لعنه و أعد له عذابا عظیما؛ و هر کس عمدا مؤمنی را بکشد، کیفرش دوزخ است که در آن ماندگار خواهد بود و خدا بر او خشم می گیرد و لعنتش می کند و عذابی بزرگ برایش آماده ساخته است.» (نساء/ 93) به همین دلیل در آیه ی مورد بحث نیز برای کسانی که فرد با ایمانی را عمدا به قتل برسانند چهار مجازات و کیفر شدید اخروی (علاوه بر مسئله قصاص که مجازات دنیوی است) ذکر شده است:
1- خلود یعنی جاودانه در آتش دوزخ ماندن. "و من یقتل مؤمنا متعمدا فجزاؤه جهنم خالدا فیها".
2- خشم و غضب الهی "و غضب الله علیه."
3- دوری از رحمت خدا "و لعنه".
4- مهیا ساختن عذاب عظیمی برای او "و أعد له عذابا عظیما".
به این ترتیب از نظر مجازات اخروی حداکثر تشدید در مورد قتل عمدی شده است، به طوری که در هیچ مورد از قرآن این چنین مجازات شدیدی بیان نگردیده و اما کیفر دنیوی قتل عمد همان قصاص است.
کلمه ی "تعمد" به معنای آن است که قصد کنی عملی را به همان عنوانی که دارد انجام دهی، و چون فعل اختیاری خالی از قصد عنوان نیست، تصور دارد که یک عمل دارای چند عنوان باشد، و در نتیجه ممکن است که یک فعل از جهتی عمدی باشد و از جهتی دیگر خطایی، مثلا کسی که از دور شبحی می بیند و می پندارد آهو و یا گورخر است، در حالی که در واقع انسانی است (که دارد چیزی از زمین جمع می کند) بیننده به خیال شکار آن را هدف قرار می دهد و می کشد، تیراندازی او به سوی شکار عمدی است، ولی انسان کشتنش خطایی است. و همچنین وقتی معلم کودکی را به عنوان تادیب می زند و اتفاقا چوب و یا مشت و یا لگدش به قتلگاه او بر می خورد و او را می کشد، عمل واحدی را انجام داده، اما عنوان تادیبش عمدی است و کشتنش خطایی، و بنابراین کسی مؤمنی را عمدا به قتل رسانده که مقصودش از عملی که کرده (زدن) یا (تیر انداختن) همان قتل بوده باشد، یعنی هم بداند که این مشت و لگد و یا تیر او را می کشد و هم بداند شخصی که به دستش کشته می شود مؤمن است.
قتل عمدی گاهی برای مسائل حقوقی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و مانند آن است که در این حال اگر مقتول مؤمن باشد چنین قتلی از گناهان بزرگ و مستلزم ورود به دوزخ است و حکم فقهی آن از نظر کفاره و حقوقی آن از نظر قصاص و کلامی آن از لحاظ توبه هر کدام جداگانه مطرح است و گاهی برای مسائل اعتقادی است؛ یعنی کسی عمدا مؤمنی را به خاطر اعتقاد ایمانی او بکشد چنین قتلی گذشته از همه احکام یاد شده جریان خلود در جهنم را به همراه دارد. پس اگر مقصود آیه چنین قتلی باشد، معنای خلود آن روشن است و اگر برای اعتقاد نباشد عنوان خلود بر مکث طویل حمل می شود.
ابو مجلز درباره «فجزاؤه جهنم خالدا فیها» گوید: «مقصود این است که اگر خداوند، قاتل را مجازات کند، مجازاتش خلود در جهنم می باشد.» از ابوصالح نیز همین طور روایت شده است. عیاشی نیز به اسناد خود از امام صادق (ع) چنین نقل کرده است. از پیامبر گرامی (ص) نیز روایت شده است که فرمود: «جزایش همان است، اگر خداوند، مجازاتش کند.»
عاصم بن ابی النجود از ابن عباس درباره «فجزاؤه جهنم» نقل کرده است که وی گفت: «جزای قاتل همین است، خداوند اگر بخواهد عذابش کند و اگر بخواهد او را بیامرزد.»
از ابوصالح و بکربن عبدالله روایت شده است که: «همانطوری که انسان کسی را از مخالفت امر خود می ترساند و می گوید اگر مخالفت کردی، جزایت، کشتن و زدن است و اگر پس از مخالفت، او را مجازات معاف داشت، دروغی نگفته است، آیه نیز چنین است.»
ابوعلی جبایی اعتراض کرده است که: «آنچه انجام داده نشود، کیفر شمرده نمی شود. مثلا هرگاه، مزدوری مستحق اجرت باشد، پولی که نزد صاحب کار است، پاداش عمل او شمرده نمی شود. لکن این اعتراض بی جاست، زیرا جزا عبارت از استحقاق شخص نسبت به آن است، اعم از اینکه جزا به مرحله عمل برسد یا نرسد، از این رو گفته می شود: جزای نیکوکار، نیکی و جزای بدکار، بدی است، اگر چه نیکوکار و بدکاری معین نشده باشند. تا چه رسد به اینکه گفته شود که جزای نیکی و بدی به مرحله عمل رسیده یا نرسیده است و گفته می شود که برای قاتل، اگر مرتکب قتل شود، چنین جزایی است پس جهنم، جزای قتل است.»
علت اینکه به پول گفته نمی شود که جزای مزدور است، به خاطر این است که مزدور، پول معینی را در ذمه صاحب کار، مستحق نیست، بلکه پول کلی و نامعین، مستحق است و صاحب کار می تواند هر پولی که بخواهد به او بدهد.
آیا قتل نفس موجب مجازات جاودانی است ؟
در اینجا سؤالی پیش می آید که "خلود" یعنی مجازات جاودانی مخصوص کسانی است که بی ایمان از دنیا بروند در حالی که قاتل عمدی ممکن است ایمان داشته باشد و حتی پشیمان گردد و از گناه بزرگی که انجام داده جدا توبه کند و گذشته را تا آنجا که قدرت دارد جبران نماید.
در پاسخ این سؤال می توان گفت: منظور از قتل مؤمن در آیه این است که انسانی را به خاطر ایمان داشتن به قتل برساند و یا کشتن او را مباح بشمرد، روشن است که چنین قتل نشانه ی کفر قاتل است و لازمه ی آن خلود در عذاب می باشد. حدیثی از امام صادق (ع) نیز به این مضمون نقل شده است. این احتمال نیز هست که قتل افراد با ایمان و بی گناه سبب شود که انسان بی ایمان از دنیا برود و توفیق توبه نصیب او نگردد و به خاطر همین موضوع گرفتار عذاب جاویدان شود. این هم ممکن است که منظور از خلود، در این آیه عذاب بسیار طولانی باشد، نه عذاب جاویدان.
سؤال دیگری نیز در اینجا مطرح می شود که اصولا قتل عمد آیا قابل توبه می باشد؟! جمعی از مفسران، صریحا پاسخ منفی به این سؤال می دهند و می گویند: «قتل نفس طبق آیه ی فوق اصلا قابل توبه نیست، و در پاره ای از روایات که در ذیل آیه وارد شده است نیز اشاره به این معنی گردیده که لا توبة له.»
ولی آنچه از روح تعلیمات اسلام و روایات پیشوایان بزرگ دینی و فلسفه ی توبه که پایه ی تربیت و حفظ از گناه در آینده زندگی است استفاده می شود این است که هیچ گناهی نیست که قابل توبه نباشد، اگر چه توبه ی پاره ای از گناهان، بسیار سخت و شرائط سنگین دارد، قرآن مجید می گوید: «إن الله لا یغفر أن یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء؛ خداوند تنها گناه شرک را نمی بخشد اما غیر آن را برای هر کس بخواهد و صلاح ببیند خواهد بخشید.» (نساء/ 48)
حتی سابقا ذیل همین آیه ی اشاره کردیم که این آیه درباره ی آمرزش گناهان از طریق شفاعت و مانند آن سخن می گوید و الا گناه شرک نیز با توبه کردن و بازگشت به سوی توحید و اسلام قابل بخشش است، همانطور که بیشتر مسلمانان صدر اسلام، در آغاز مشرک بودند و سپس توبه کردند، و خداوند گناه آنها را بخشید، بنابراین شرک تنها گناهی است که بدون توبه بخشیده نمی شود و اما با توبه کردن همه گناهان حتی شرک قابل بخشش است چنان که در سوره زمر آیه ی 53 و 54 می خوانیم: «إن الله یغفر الذنوب جمیعا إنه هو الغفور الرحیم* و أنیبوا إلی ربکم و أسلموا له؛ خداوند همه گناهان را می بخشد، زیرا او بخشنده مهربان است و بازگشت به سوی خدا کنید و توبه نمائید و تسلیم فرمان او باشید.»
اینکه بعضی از مفسران گفته اند آیات مربوط آمرزش همه گناهان در پرتو توبه به اصطلاح از قبیل "عام" است و قابل "تخصیص" می باشد، صحیح نیست زیرا لسان این آیات که در مقام امتنان بر گنهکاران می باشد و با تاکیدات مختلف همراه است قابل تخصیص نیست (به اصطلاح ابا از تخصیص دارد). از این گذشته اگر به راستی کسی که قتل عمدی از او سرزده به کلی از آمرزش خداوند مایوس گردد و برای همیشه (حتی پس از توبه موکد و جبران عمل زشت خود با اعمال نیک فراوان) در لعن و عذاب جاویدان بماند هیچگونه دلیلی ندارد که در باقیمانده عمر اطاعت فراوان خدا کند و دست از اعمال خلاف و حتی قتل نفسهای مکرر بر دارد و این با روح تعلیمات انبیاء که برای تربیت بشر در هر مرحله آمده اند چگونه سازگار است؟! در تواریخ اسلام نیز می بینیم که پیغمبر اکرم (ص) از گنهکاران خطرناکی همچون "وحشی" قاتل حمزة بن عبدالمطلب گذشت نمود و توبه او را پذیرفت و نمی توان گفت که قتل نفس در حال شرک و ایمان آن قدر تفاوت دارد که در یک حال بخشوده شود و در حال دیگر به هیچوجه قابل بخشش نباشد.
اصولا همانطور که گفتیم ما هیچ گناهی بالاتر از شرک نداریم و می دانیم که این گناه نیز با توبه و پذیرش اسلام بخشوده می شود چگونه می توان باور کرد گناه قتل حتی با توبه واقعی قابل بخشش نباشد.
ولی اشتباه نشود آنچه در بالا گفتیم به این معنی نیست که قتل عمد کار کوچک و کم اهمیتی است یا به این سادگی میتوان از آن توبه کرد، بلکه به عکس توبه واقعی از این گناه کبیره بسیار مشکل است و نیاز به جبران این عمل دارد و جبران کردن آن کار آسانی نیست بنابراین منظور ما فقط این است که راه توبه به روی چنین افرادی به طور کلی بسته نمی باشد. آری تجاوز به جان یک انسان از روی عمد کیفرش جاودانه در آتش ماندن است. زیرا قتل سبب پایان دادن حیات مقتول در این دنیاست پس جزای آن پایان دادن فرصتهای زندگی اخروی است.
جامعه ای که آدمکشی در آن به صورت یک سنت درآمده، جامعه ای است شقی و دور از رحمت خداوند و دور از زندگی آرام و گوارا و دور از ارزشهای والا، و نزدیک به ورطه هاویه و درک اسفل. زبان زور، زبانی است که برخی از مردم با آن تفاهم برقرار می کنند و این نفرت انگیزترین زبانی است که درندگان بیشه ها با آن سخن می گویند و هرگز صلاحی به بار نیاورد و سوگمندانه جامعه اسلامی این زبان نفرت انگیز را آموخته است.
منـابـع
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 382
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 5 صفحه 62 و 515 و 520
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 4 صفحه 67 و 355
حاج ملاسلطان محمد گنابادی- ترجمه بیان السعادة- جلد 4 صفحه 166
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد 5 صفحه 301
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 2 صفحه 139
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها