عوامل ورود در جهنم (فتنهگری)
فارسی 3620 نمایش |معناى "فتنه" در قرآن
کلمه ی «فتنه» به معناى هر عملى است که به منظور آزمایش حال چیزى انجام گیرد، و بدین جهت است که هم خود آزمایش را فتنه مى گویند و هم ملازمات غالبى آن را، که عبارت است از شدت و عذابى که متوجه مردودین در این آزمایش یعنى گمراهان و مشرکین مى شود، در قرآن کریم نیز در همه این معانى استعمال شده و منظور از آن در این مقاله شرک به خدا و کفر به رسول و آزار و اذیت مسلمین است، همان عملى که مشرکین مکه بعد از هجرت و قبل از آن با مردم مسلمان داشتند. رفتار و اعمال عده ای از فتنه اندوزان به گونه ای بوده که خداوند در قرآن فتنه را بدتر از کشتن قلمداد می کند، چون کشتن تنها انسان را از زندگى دنیا محروم مى کند، ولى فتنه مایه محرومیت از زندگى دنیا و آخرت و انهدام هر دو نشاه است. از این رو در قرآن عاقبت کسانی را فتنه ای را علیه پیامبر (ص) و دین اسلام و مسلمانان طراحی می کنند، آتش جهنم می داند و بس مگر اینکه توبه کنند و دست از دسیسه های خود بردارند:
1ـ «إن الذین فتنوا المؤمنین و المؤمنات ثم لم یتوبوا فلهم عذاب جهنم و لهم عذاب الحریق؛ آنان که مردان و زنان با ایمان را به آتش فتنه و عذاب کشیده و سپس توبه نکردند، ایشان راست عذاب دوزخ و برای آنان عذاب سوزان مهیاست.» (بروج/ 10) آیه مبنى بر تصریح و تهدید کفار قریش و بت پرستان مکه است که در مقام فتنه و اجراى عقوبت بر گروندگان به رسول اکرم صلى الله علیه و آله برآمده اند. و نیز غرض اعلام لعن و طرد اصحاب اخدود و ستمگران در آن واقعه نیز کفار قریش است که اهل ایمان پیروان رسول (ص) را براى قبول ایمان و تبرى از شرک آنان را به خاک و خون کشیده اند. "فتنوا" از ماده "فتن" (بر وزن متن) و "فتنه" در اصل به معنى قرار دادن طلا در آتش است تا میزان خلوص آن روشن شود، سپس این ماده (فتنه) هم به معنى "آزمایش"، و هم به معنى "عذاب و مجازات" و هم به معنى "گمراهى و شرک" به کار رفته است و در آیه مورد بحث به معنى عذاب و آزار و شکنجه است، نظیر آن در آیه 13 و 14 ذاریات نیز آمده: «یوم هم على النار یفتنون* ذوقوا فتنتکم هذا الذی کنتم به تستعجلون؛ همان روزى که آنها بر آتش سوزانده مى شوند، و به آنها مى گویند: بچشید عذاب خود را، این همان چیزى است که درباره آن عجله داشتید!» جمله "الذین فتنوا... " عام است، شامل اصحاب اخدود و مشرکین قریش که گروندگان به رسول خدا (ص) را شکنجه مى دادند، و زن و مردشان را در تنگنا قرار مى دادند، تا از دین اسلام به دین آنان برگردند مى شود.
ربیع بن انس گوید: «براى ایشان عذاب دوزخ است در آخرت، و عذاب سوختن است در دنیا. و این چنین بود که آتش از آن گودالها بالا زد و آنها را سوخت.» کلبى هم همین قول را اختیار کرده. فراء گوید: «آتش بالا زد و بلند شد و ایشان را بالاى اخدود آن حفره ها سوزانید و مؤمنین را نجات داد. این حکمتى خدایى است که به طاغیان فرصت آزمایش داده است، چه آنان با این علم خود مؤمنان را در معرض آزمایش قرار دادند و از قدرت اراده ایشان آگاه شدند، و چنان بود که ارزش و معنى ایمان براى مردمان آشکار شد، و این نکته را دریافتند که چنین ارزشى برتر از مادیات است و دعوت فرستاده خدا و پیروانش براى به دست آوردن مال و سلطه اى نیست، و سپس چون مؤمنان را آزمودند، ایمان اینان از رسوبات شرک خلاصى پیدا کرد، و بازمانده هاى نادانى و غفلت از نفوس ایشان زدوده شد و ناتوانان از صفهاى ایشان بیرون رفتند، و مؤمنان پاکى طلایى را پیدا کردند که چون در بوته گداخته مى شود از هر چه جز طلا است تهى مى شود.»
حکمت خدا براى فرصت دادن به جباران تا به این کشتارهاى زشت در حق خوانندگان به خدا دست یازند، از این قرار بود. و شاید بعضى از ایشان به خدا بازگشتند و از کرده خود پشیمان شدند و توبه کردند، و به همین سبب پروردگار ما مى گوید: «ثم لم یتوبوا فلهم عذاب جهنم و لهم عذاب الحریق؛ و سپس توبه نکردند، براى ایشان عذاب جهنم است و عذاب آتش.» و میان عذاب سخت تر و ماندگارتر جهنم و میان عذاب اخدودى که همچون یک چشم برهم زدن پایان مى پذیرد، تفاوت بسیار است، و پس از آن معذبان اخدود به روح و ریحان دسترس پیدا مى کنند. آیه مبنى بر وعده قبول توبه و بازگشت کفار قریش و بت پرستان به دین اسلام است که از عناد و لجاج خود صرف نظر نمایند و به دعوت رسول (ص) پاسخ مثبت دهند مورد مغفرت و فضل قرار خواهند گرفت، و در نتیجه بیان آن است که «الاسلام یجب عما سلف» گرچه در دوره کفر و شرک با رسول (ص) مبارزه نموده، ولى پس از توبه و بازگشت به دین اسلام مورد وعده مغفرت قرار خواهند گرفت. جمله "ثم لم یتوبوا" نشان مى دهد که راه توبه حتى براى چنین شکنجه گران ستمگرى باز است، و این نهایت لطف پروردگار را نسبت به گنهکاران نشان مى دهد، و ضمنا هشدارى است به مردم که تا دیر نشده است دست از آزار و شکنجه مؤمنان بردارند، و به سوى خدا بازگردند. اصولا قرآن راه بازگشت را به روى کسى نمى بندد، و این نشان مى دهد که قرار دادن مجازاتهاى سخت و دردناک نیز براى اصلاح فاسدان و مفسدان و به منظور بازگشت آنها به سوى حق است.
عقوبت کفار قریش
"فلهم عذاب جهنم و لهم عذاب الحریق"، مبنى بر تأکید و اجراى عقوبت زیاده بر تصور و استحقاق کفار قریش است به این که عذاب سوزاننده اى که از شئون و لوازم دوزخ و جهنم است درباره هر یک از آنان به موقع اجراء گذارده خواهد شد.
آری کفار قریش و عموم مردم در اعصار آینده که در جوامع اسلامى فتنه انگیزند و مبارزه با اسلام و گسترش آن در جهان نمایند به این عقوبت مخصوص نیز محکوم خواهند شد. از نظر اینکه کفار قریش و بت پرستان مکه و نظایر آنان در مقام فتنه و فساد و تهدید مسلمانان برآمده و پیوسته رذیله عناد و خصومت و مبارزه با ساحت کبریائى را ادامه داده محکوم به عقوبت و شعله هاى آتشین دوزخ خواهند بود زیرا هر لحظه اقدام به فتنه جوئى در مقام اخلال به نظام دعوت رسول (ص) بر آمده و بدین رذیله ادامه داده رابطه ی فطرى خود را از ساحت کبریائى قطع نموده سیرت عناد با مقام قدس کبریائى شعله هاى درونى کفار است که پیوسته در افزایش خواهد بود و قلوب و جوارح آنان را فرامی گیرد.
با توجه به این که اطلاق آیه مبنى بر تهدید گروهى است که در مقام فتنه جوئى و القاء فتنه و فساد در جوامع اسلامى برآیند و شامل سایر اعصار اجتماعات و همه زمانهاى ادوار اسلامى نیز می شود. در مجمع البیان مى گوید: «اگر کسى بپرسد چرا در این آیه بین عذاب جهنم و عذاب حریق جدایى انداخت و فرمود: پس براى ایشان است عذاب جهنم، و براى ایشان است عذاب حریق، با اینکه این دو عذاب یکى است؟ در جواب گفته مى شود: مراد از این دو جمله این است که این طایفه غیر از عذاب حریق و آتش گرفتن، عذابهاى دیگرى در جهنم از قبیل زقوم و غسلین و مقامع دارند.»
ذکر عذاب آتش سوزان بالخصوص به خاطر این است که شکنجه گران مزبور مؤمنان را با آتش مى سوزاندند و باید در آنجا با آتش مجازات شوند اما این آتش کجا و آن آتش کجا. این آتش از شعله هاى قهر و غضب خدا افروخته شده، آتشى است جاویدان و همیشگى، آتشى است توأم با ذلت و خوارى، ولى آن آتش دنیا آتش ناپایدارى است که به دست خلق ضعیف افروخته شده است، و مؤمنانى که با آن مى سوزند سربلند و مفتخرند، و در صف اول شهیدان راه خدا جاى دارند. بعضى نیز گفته اند عذاب جهنم در برابر کفر آنها بوده، و عذاب حریق در مقابل اعمال شکنجه آنها است.
شکنجه گران در برابر مجازات الهى
2ـ «لقد ابتغوا الفتنة من قبل و قلبوا لک الأمور حتی جاء الحق و ظهر أمر الله وهم کارهون* و منهم من یقول ائذن لی ولا تفتنی ألا فی الفتنة سقطوا و إن جهنم لمحیطة بالکافرین؛ از این پیش هم آنان در صدد فتنه گری و انهدام اسلام بودند و کارها را نسبت به تو (ای پیامبر) بر عکس می کردند؛ یعنی به جای حمایت از تو و دعوت مردم به حضور در صحنه اطاعت، آنان را علیه تو تحریص و به عصیان و سرکشی تشویق می کردند و به اختلاف بین آنها همت می کردند و بیگانگان را علیه نظام اسلامی به شورش فرا می خواندند، و خلاصه در کارهای رسالت و برنامه های شریعت تقلب می کردند، تا آن گاه که حق روی آورد و امر خدا آشکار گردید، در صورتی که آنان کراهت داشتند، و برخی گویند که به ما در جهاد اجازه ی معافی ده و ما را به فتنه نینداز. آگاه باش که آنان خود به فتنه درافتادند، و دوزخ به آنان همانا احاطه داشته و خواهد داشت.» (توبه/ 48- 49) البته منشاء اساسی استحقاق اینان برای ورود به دوزخ همانا کفر و الحاد آنهاست و سایر معاصی از قبیل فتنه گری نسبت به ایمان مردم و بهانه جویی نسبت به رسول اکرم (ص) محصول تلخ همان کفر نهادینه شده آنان است.
این آیات، گفتارى درباره ی منافقین مى باشد و نیز بیان حال آنان را که در آیات قبلى بود دنبال نموده، پاره اى از حرکات و حرفهاى آنان را نقل نموده، مطالبى خاطرنشان مى سازد که از خبث اوصاف باطنى و فساد اعتقادات آنان که بر اساس ضلالت استوار گشته پرده بر مى دارد. در این آیه به پیامبر (ص) هشدار مى دهد که این اولین بار نیست که این گروه منافق به سمپاشى و تخریب مشغول مى شوند باید به خاطر بیاورى که آنها در گذشته نیز مرتکب چنین کارهایى شدند، و الان نیز از هر فرصتى براى نیل به مقصود خود استفاده مى کنند، و چنین مى گوید «لقد ابتغوا الفتنة من قبل؛ این گروه منافقین قبلا هم مى خواستند میان شما تفرقه و پراکندگى ایجاد کنند.»
فتنه در تاریخ اسلام
فتنه، نامى است که به هر بدى و شرى اطلاق می شود، و حسن گفته: منظور از فتنه بى ایمان ساختن مردم و القاء شبهات در دل مسلمانان سست عقیده است، و سعیدبن جبیر و ابى جریح گفته اند: «منظور از فتنه سوء قصدى بود که در جنگ تبوک در شب عقبه نسبت به رسول خدا (ص) کردند، و جریان این بود که دوازده نفر از منافقان بر سر گردنه اى کمین کرده و قصد کشتن پیغمبر (ص) را کردند. "آنها کارها را براى تو دگرگون ساختند"، نقشه ها کشیدند تا اوضاع مسلمانان را به هم بریزند و آنها را از جهاد باز دارند و اطراف تو خالى شود (و قلبوا لک الأمور). آنها می خواستند اساس کار پیامبر (ص) را به هم زنند و میان مؤمنان اختلاف ایجاد کنند و رسول اکرم (ص) را به هر نحو شده به قتل رسانند ولى نتوانستند.» و ابومسلم گفته: «منظور از دگرگون ساختن کارها این بود که نقشه اى براى آن حضرت کشیدند و چون در آن نقشه موفق نشدند نقشه دیگرى کشیدند.»
خداوند پیغمبر خود را از حال منافقین و شکاکین مذکوره در آیات سابقه مطلع فرمود به این تقریب که آنها عازم جهاد نبودند و اینکه متعذر می شدند به عدم استطاعت و نداشتن زاد و توشه و اسلحه جنگ و امثال اینها بى وجه بود چون کسی که عازم سفرى باشد قبل از وقت تهیه آن را مى بیند و خداوند هم نمى خواست آنها با مسلمانان حقیقى باشند و حرکت کنند چون از باطن آنها آگاه بود که اگر حرکت کنند به چه قصد خواهد بود.
لذا توفیق جهاد به آنها نداد و رعب و کسالت را بر آنان مسلط و خذلان خود را نصیب آنها کرد و پیغمبر اکرم را مجاز در اذن فرمود و آن حضرت رخصت قعود به آنها داد که مانند زنان و کودکان در خانه بنشینند و از فوائد دنیوى و اخروى جهاد محروم باشند چون اگر آنها در بین مسلمانان بودند و با ایشان حرکت می کردند ثمرى براى مسلمانان نداشت جز فتنه و فساد و اختلال و از وجود آنها چیزى بر شوکت اسلام افزوده نمی شد و یکى از ضررهاى وجودشان این بود که سعى می نمودند در میان مسلمانان ایجاد اختلاف و فتنه و آشوب و رعب و خوف نمایند و ایشان را از یکدیگر بد گمان کنند.
در میان مسلمانان هم اشخاصى بودند که با آنها روابط رفاقتى یا قرابتى داشتند ناچار اسرار مسلمانان را براى آنها کشف و نقل می نمودند یا آنکه در میان مسلمانان اشخاص ساده لوح و زود باورى بودند که سخنان آنها را قبول می نمودند و بر هر تقدیر مراد اشخاص ضعیف الایمان و ضعیف العقلند که در جمعیت ها نوعا وجود دارند و خداوند از باطن آن قوم ستمکار بر خود و بر غیر آگاه است و پیغمبر خود و مسلمانان را آگاه می فرماید که از تخلف آنها ملول نباشند و این منافقین تازه به این خیال ها نیفتاده بودند به کرات و مرات در جنگها عقب نشینى و فرار نمودند و اسباب شکست و تزلزل مسلمانان شدند و دائم مشغول فتنه و فساد و نمامى بودند و به انواع حیل و مکائد تشبث می نمودند که اسلام را از بین ببرند و پیغمبر (ص) و امیر المؤمنین (ع) را بکشند و خداوند تمام تدابیر و مکرهاى آنها را باطل فرمود تا دین اسلام منتشر شد و وعده نصرت حق به انجاز رسید و اوامر الهیه مجرى و غالب و آشکار گردید و دماغ آنها به خاک مالیده شد.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 9 صفحه 389
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 20 صفحه 418
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد 11 صفحه 112
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد 26 صفحه 424
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 4 صفحه 163
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 17 صفحه 474
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 399
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- جوامع الجامع- جلد 6 صفحه 606
حاج ميرزا محمد ثقفى- تفسیر روان جاوید- جلد 2 صفحه 587
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها