سیری در خصوصیات روحی و فکری خوارج (عقاید)

فارسی 2766 نمایش |

اصول عقاید خوارج

اکنون می خواهیم اصول اعتقادات خوارج را بشناسیم. حقیقت این است که عقاید آنان نمود روشنی از ساده اندیشی، دیدگاه های سطحی و کم عمق، و حس انتقام جویی آنان از قریش و تمام قبایل مضری است؛
الف) نخستین عقیده که اصلی محکم و استوار در میان دیگر اندیشه های آنان است، این است که خلیفه فقط با انتخابات سالم و آزاد، به وسیله تمام مسلمانان و نه گروهی از آنان، برگزیده می شود و تا هنگامی که مجری عدالت و برپا کننده شریعت باشد و از انحراف و اشتباه دوری گزیند، خلافتش پا بر جاست و هرگاه سرپیچی کند، برکناری یا کشتنش واجب است.
ب) عقیده دوم این است که خلافت مختص هیچ یک از خانواده های عرب نیست؛ بنابراین، خلافت به قبیله قریش اختصاص ندارد (چنان که دیگران از غیر خوارج معتقدند) و به عرب هم اختصاص ندارد (به گونه ای که عجم نتواند خلیفه شود) و تمام مردم در این جهت یکسانند؛ بلکه ترجیح می دهند که خلیفه قریشی نباشد تا به راحتی بتوان در صورتی که با شرع مخالفت کرد و از حق سرباز زد، او را کنار زد یا کشت؛ زیرا برای غیر قریشی، تعصبی وجود ندارد تا از وی حمایت کند و خاندانی ندارد که او را پناه دهد؛ بر همین اساس، خوارج عبدالله بن وهب راسبی را که قریشی نبود، از میان خود برگزیده، و امیر خویش قرار دادند و امیرالمؤمنینش خواندند.
ج) فرقه نجدات از خوارج معتقدند که هرگاه مردم بتوانند با یکدیگر با انصاف رفتار کنند، به امام نیازی ندارند، ولی اگر دیدند که انصاف جز با وجود امامی که آنان را به حق وادارد تحقق نمی یابد، و بدین منظور امامی را برگزیدند، این امر جایز است؛ پس، از دیدگاه خوارج تعیین امام وجوب شرعی ندارد، بلکه جایز است و فقط به اقتضای مصلحت و نیاز واجب می شود.
د) از دید خوارج، اهل معاصی کافرند، و آنان نه تنها میان گناهان فرقی نمی گذارند، بلکه اشتباه در رأی و نظر را نیز هرگاه به مخالفت با آنچه از دید آنان درست است، منجر شود، گناه می شمارند؛ بدین جهت علی (ع) را به سبب مسئله حکمیت کافر دانستند، با آنکه حضرت از روی اختیار به حکمیت تن نداد، و بر فرض که به اختیار خود حکمیت را پذیرفته و این امر دور از صواب بود، حداکثر آن است که اجتهاد کرده و در اجتهادش به خطا رفته بود؛ از این رو اصرار خوارج در نسبت دادن کفر به علی (ع) دلیل بر این است که آنان خطای در اجتهاد را موجب خروج از دین می دانند. همچنین است درباره طلحه و زبیر و دیگر بزرگان صحابه، که در نتیجه اجتهاد خود، در مسائل جزئی و فرعی با خوارج مخالفت ورزیدند و از دید آنان کافر شدند.

ادله خوارج در تکفیر گنهکاران

همین اعتقاد به کفر گناهکاران خوارج را به قیام و خروج بر ضد امت های اسلامی واداشت؛ به گونه ای که مخالفان خویش را مشرک دانستند و به سبب همین عقیده، زمامداران را می کشتند؛ بدین جهت بر ما لازم است ادله ای را که آنان برای اثبات عقیده خود برگزیدند، تبیین کنیم. ابن ابی الحدید در کتاب شرح نهج البلاغة این ادله را، که فراوان است و بر محدوده فکری و میزان اندیشه آنان دلالت می کند، برشمرده است:
یکی از آنها فرموده خدای متعال است که فرمود: «ولله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا ومن کفر فإن الله غنی عن العالمین؛ زیارت خانه خدا بر مردمی که بتوانند به آن راهی بیابند، فریضه ای الهی است، و هر که کفر ورزد، پس خداوند از جهانیان بی نیاز است.» (آل عمران/ 97) خداوند، از آن جهت که ترک سفر حج گناه است، ترک کننده حج را کافر قرار داده؛ از این رو هر کس مرتکب گناه شود کافر است.
دلیل دیگر این کلام خدای تعالی است که فرمود: «و من لم یحکم بما انزل الله فاؤلئک هم الکافرون؛ و هر کس بر اساس آنچه خدا فرو فرستاده، حکم و قضاوت نکند، پس آنان کافرند.» (مائده/ 44) و هر کس گناهی مرتکب شود، به خلاف آنچه خدا فرو فرستاده، از برای خود حکم کرده و کافر است، و خداوند، مانند این تعبیر را در چندین جای قرآن تکرار فرموده است.
دلیل سوم نیز فرموده خدای متعال است که فرمود: «یوم تبیض وجوه و تسود وجوه، فأما الذین اسودت وجوههم، أکفرتم بعد ایمانکم فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون؛ قیامت روزی است که برخی صورت ها سفید و برخی سیاه می شوند؛ اما کسانی که صورت هایشان سیاه شده است، به آنان خطاب می شود: آیا پس از ایمان خود کافر شدید؟ پس عذاب را بچشید برای آنچه بدان کفر ورزیدید.» (آل عمران/ 106) خوارج می گویند: روا نیست فاسق از کسانی باشد که در قیامت چهره اش سفید می شود؛ پس لابد از کسانی است که صورتشان سیاه می شود و باید او را کافر نامید.
دلیل چهارم هم فرموده خدای تعالی است که فرمود: «وجوه یومئذ مسفرة* ضاحکة مستبشرة* و وجوه یومئذ علیها غبرة* ترهقها قترة* اولئک هم الکفرة الفجرة؛ آن روز برخی از صورت ها درخشان، خندان و شادمان است و برخی دیگر غبارآلود، که بر آن خاک نشسته است. آنان همان کافران فاجرند.» (عبس/ 38- 42) و از آنجا که در قیامت فاسق بر صورتش غبار است، پس باید از کافران باشد.
دلیل پنجم گفته دیگر خدای متعال است که فرمود: «ولکن الظالمین بآیات الله یجحدون؛ لکن ستمگران، آیات خدا را انکار می کنند.» (انعام/ 33) و بر این اساس ثابت می شود که ستم، کفر و انکار است، و بدون تردید، گنهکار ظالم است. ولی در تمام این ادله فقط ظاهر آیات مورد توجه قرار گرفته؛ درحالی که در بیشتر آنها سخن از مشرکان مکه است و اینها صفات آنان به شمار می رود و در آیه حج، کفر، صفت شخصی نیست که به حج نرود، بلکه صفت کسی است که فریضه حج را انکار کند.

ظاهرگرایی خوارج

از آنجا که خوارج ظاهر الفاظ را دستاویز قرار می دادند، می بینیم که علی (ع) هنگام مناظره یا بحث با آنان در این باره، به آیات قرآن استناد نمی کرد؛ چه اینکه آنها فقط به ظاهر الفاظ تمسک می جستند؛ از این رو حضرت با سیره و عمل رسول خدا (ص) با آنان محاجه می کرد؛ برای نمونه، این گفتار حضرت در خطاب به آنان است:
«پس اگر بر این پندار اصرار دارید که من به خطا رفته گمراه شدم، چرا عموم امت محمد (ص) را به گمراهی نسبت می دهید، آنان را به خطای من مؤاخذه می نمایید (خطای مرا به حساب آنان می گذارید) و به گناهان من تکفیر می کنید؟! شمشیرهایتان را بر گردنتان آویخته و آن را بر نقاط پاک و آلوده به طور یکسان قرار می دهید و گنهکار را با کسی که گناهی مرتکب نشده یکی می انگارید.
شما می دانید که رسول خدا (ص) مرد زناکار دارای همسر را سنگسار کرد، ولی بر جنازه اش نماز خواند و اهلش از او ارث بردند. قاتل را کشت و اهلش اموالش را به ارث بردند. و دست سارق را برید و زناکار بی همسر را تازیانه زد، ولی سهم آنان را از بیت المال پرداخت و آنان با زنان مسلمان ازدواج کردند. رسول خدا (ص) آنان را به سبب گناهشان مؤاخذه کرد و حکم خدا را در مورد آنها برپا داشت، ولی سهمی را که از مسلمانی داشتند، از آنان بازنگرفت و اسمشان را از زمره اهل اسلام خارج نکرد.» (نهج البلاغة، خطبه 127)
ما در این گفتار استوار رد و ابطال مجاب کننده ای را درباره عقیده آنان مشاهده می کنیم؛ به گونه ای که توان بحث و جدل را از آنان سلب می کند. آن حضرت، که رضوان خدا بر او باد، به جای استدلال با عبارت ها و نصوص قرآن کریم، به عمل و سیره پیامبر (ص) تمسک می جست؛ زیرا عمل، قابل تأویل نیست و فقط به گونه صحیحش فهمیده می شود؛ لذا جایی برای دیدگاه های سطحی و غیر عمیق و اندیشه های یک سویه آنان که نگرشی جزئی داشت، باقی نگذارد؛ چه اینکه نگرش جزئی و موردی در فهم عبارت ها و درک روش ها موجب دوری از هدف و مقصد می شود، در حالی که نگاه فراگیر و همه سونگر، راهی درست و مستلزم رسیدن به تمام جوانب حقیقت است.

اختلاف های داخلی خوارج

آنچه بدان اشاره کردیم، تمام اصول و مبانی خوارج بود که بیشتر آنان بر آن اتفاق نظر داشتند؛ ولی دیگر مبانی، مورد پذیرش بیشتر آنان نبوده و در آن، اختلاف بسیار داشته اند؛ اختلافی که از امور گوناگون ناشی می شود. چه بسا سر بسیاری از عقب نشینی های آنان درجنگ ها به رغم دلاوری های چشمگیرشان، همین اختلاف ها بوده است. «مهلب بن ابی صفره» که از جانب امویان برای جنگ با خوارج تعیین شده بود، بارها از اختلاف های داخلی آنان برای ایجاد تفرقه در بینشان، و سستی و ضعف در اقتدارشان سود جست و هرگاه در میان آنان اختلاف داخلی نمی یافت، کسی را برای تحریک و دامن زدن به اختلاف، به سوی آنان می فرستاد.
ابن ابی الحدید نقل می کند که آهنگری از طایفه ازارقه (پیروان نافع بن ازرق) که فرقه بزرگی از خوارجند، تیرهای مسمومی ساخت و با آن سپاه مهلب را هدف قرار داد. وقتی این خبر به مهلب رسید، گفت: «من به خواست خدا شما را از شر او ایمن می کنم.» آنگاه مردی از سپاه خود را به همراه نامه ای با هزار درهم به سوی سپاه «قطری بن فجائه» (امیر و فرمانده خوارج) فرستاد و گفت که «این نامه و پول های همراه آن را در میان سپاه دشمن بیفکن و مراقب خویشتن باش.» و او مأموریت را انجام داد. در نامه نوشته شده بود: «اما بعد، پس تیرهایت به من رسید و من هزار دینار برایت فرستادم. پس آن را دریافت کن و از این تیرها برای ما بیشتر بفرست.» وقتی نامه به دست قطری رسید، آهنگر را خواست و به او گفت: «این نامه چیست؟» گفت: «من نمی دانم.»
پرسید: «این پول ها از کیست؟» پاسخ داد: «از آن بی خبرم.» دستور داد او را کشتند. آنگاه شخصی به نام «عبد ربه صغیر» غلام «ابن قیس بن ثعلبه» آمد و اعتراض کرد که «چرا مردی را بدون اطمینان و دلیل روشن کشتی؟» قطری پرسید: «ماجرای هزار دینار چه بود؟» پاسخ داد: «ممکن است قضیه دروغ بوده یا حقی بوده که پرداخت شده است.» قطری گفت: «اگر کشتن مردی مصلحت داشته باشد، کار زشت و ناپسندی نیست و امام و پیشوا می تواند طبق آنچه نیکو تشخیص می دهد حکم کند (فرمان دهد) و برای رعیت روا نیست که به او اعتراض کند.»
آن مرد به همراه گروهی از همفکرانش، این عمل را از قطری زشت و ناپسند شمردند، ولی از سپاه او جدا نشدند. وقتی این خبر به مهلب ابن ابی صفره رسید، تصمیم گرفت آن را زمینه اختلاف دیگری قرار دهد و زبانه آتش آن را افزون گرداند؛ بدین منظور فردی مسیحی را در نظر گرفت و برایش پاداشی قابل توجه مقرر ساخت و به او گفت: «وقتی با قطری روبرو شدی، بر او سجده کن و اگر تو را از این کار بازداشت، بگو برای تو سجده می کنم.» فرد مسیحی مأموریت را انجام داد و قطری به او گفت: «سجده فقط برای خدا رواست.» مسیحی گفت: «من فقط برای تو سجده کردم.» مردی از خوارج به قطری گفت: «این مرد به جای خدا تو را پرستید»، و این آیه را تلاوت کرد: «انکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم أنتم لها واردون؛ همانا شما و آنچه غیر از خدا می پرستید، قلوه سنگ های جهنمید که بر آن وارد خواهید شد.» (انبیاء/ 98)
قطری پاسخ داد: «مسیحیان هم حضرت مسیح، عیسی ابن مریم (ع) را پرستیدند، در حالی که این امر هیچ آسیبی به عیسی نرسانید. در این هنگام مردی از خوارج به سوی نصرانی حرکت کرد و او را کشت. قطری این عمل را بر او ناپسند شمرد و عده ای از خوارج هم دیدگاه او را در این مورد تخطئه کردند و نپذیرفتند.
خبر این اختلاف نیز به مهلب رسید و خواست تا آتش اختلاف های داخلی آنان را دوچندان کند؛ لذا مردی را برای پرسش به سوی آنان فرستاد. او نزد آنان رفت و از ایشان پرسید: «اگر دو نفر به قصد هجرت به سوی شما از شهر خود خارج شوند و یکی از آن دو در بین راه بمیرد و دیگری به شما برسد و او را مورد آزمایش قرار دهید، ولی نتواند از عهده امتحان برآید، عقیده شما درباره ایمان این دو نفر چیست؟»
برخی پاسخ دادند: «آن که مرده، اهل بهشت است، ولی آن که نتوانست آزمایش را به خوبی بگذراند، تا هنگامی که از عهده امتحان برنیاید، کافر است.» و گروهی دیگر گفتند: «هردوی آنها کافرند» و بدین ترتیب دامنه اختلاف گسترش و شدت یافت، و قطری تا مرزهای اصطخر عقب رفت و در حالی که خوارج در اختلاف های داخلی به سرمی بردند، یک ماه در آنجا ماند.
به این فرمانده بزرگ (مهلب) بنگر که چگونه برای دامن زدن به اختلاف های داخلی آنان عمل می کرد و به اهداف خود می رسید؛ آنگاه با سپاه خود با آنان روبرو می شد، در حالی که اختلاف های شدید آنان را متلاشی کرده بود و به دسته های متعدد تقسیم شده بودند. این اختلاف ها در آغاز فقط در بحث و مجادله میان آنان با مخالفانشان ظاهر می شد، و سزاوار است تصویری از مناظره های آنان و نمودی از فرقه های گوناگون ایشان را برای خواننده بیان کنیم.
 

منـابـع

WWW. adyan. org

ابن اثیر- الکامل- جلد 2- أخبار الخوارج

امام علی (ع)- نهج البلاغة- خطبه 127

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد