پیشینه غلو در نزد اهل سنت

فارسی 5349 نمایش |

«غلو» بر وزن فعول، مصدر فعل «علی یغلو» و به معنای افراط، ارتفاع، بالا رفتن و تجاور از حد و حدود هر چیز می باشد. لذا وقتی قیمت چیزی از حد معمول خود بالاتر می رود، به آن «غال»، به معنای گران می گویند، چنان که درباره مایعات هرگاه به جوش آیند و در حد خود نگنجند، می گویند: غلیان کرده است. به تیر هم چون از کمان جاوز می کند. «غلو» می گویند. از همین جاست که به مقدار مسافتی که معمولا هر تیر در هنگام خروجی از کمان طی می کند، «غلو» گفته می شود، چون از حد خود تجاور کرده است. گرچه کلمه تعدی نیز به معنای افراط و تجاور از حد می باشد، اما کلمه غلو در جایی به کار برده می شود که تجاور از حد زیاد باشد. بنابراین، هرگاه این کلمه در مورد معتقدات دینی و مذهبی به کار رود، به این معناست که انسان چیزی را که به آن اعتقاد دارد، از حد خود، بسیار فراتر برده است.

غلو در علم فرقه شناسی اسلامی
گرچه در علم فقه شناسی اسلامی (ملل و نحل)، تعریفی دقیق از واژه غلو به دست داده نشده است، اما با ذکر مصادیق آن یعنی غلات در کتب مربوط، می توان به مقصود مولفان آن پی برد. در تعریف لغوی «غلو» روشن شد که این لغت چه از نظر مورد و چه از جهت کفیت فراگیر است، بدین معنی که اولا شامل هر چیز یا شخص مورد غلو قرار گرفته می شود و ثانیا به هر نوع تجاوز از حد، غلو می گویند. این لغت در علم فرقه شناسی سرنوشتی دیگر پیدا کرده و از هر جهت، ویژه شده است، بدین ترتیب که اولا مورد غلو، مخصوص به ائمه اهل بیت (ع) شده و ثانیا کیفیت غلو را به حد نبوت یا خدایی رساندن آنان با «قائل شدن به حلول جوهر خدایی در روح آنان» تعبیر کرده اند.
بدین سان، هرگاه واژه «غلات» در علم فرقه شناسی بدون قریه به کار رود، منظور از آن، افراد یا فرقه هایی هستند که به خدایی امامان شیعه یا حلول روح خدایی در آنان اعتقاد داشته اند. که به طور طبیعی مصداقی جز غلات منتسب به شیعه پیدا نمی کند این در حالی است که در طول تاریخ اسلام به گروه هایی بر می خوریم که به خدایی بعضی از خلفای عباسی مانند منصور، معتقد بوده اند که به آنان «غلات عباسیه» می گویند.

غلودر علم کلام و علم رجال شیعه (غلو در ذات و غلو در صفات)
بحث غلو در صفات، در علم کلام و رجال شیعه جایگاه ویژه ای یافته است. در علم کلام درباره بعضی از صفات پیامبر اکرم (ع) و ائمه (ع) بین متکلمان شیعه اختلاف واقع شده است که دو محور عمده این اختلاف، مسأله عصمت و علم غیب می باشد. در باب عصمت پیامبر اکرم (ع) و ائمه (ع) از سهو، شیخ صدوق و قمی ها قائل به جواز سهو النبی (ع) و الائمه شده اند و کسانی را که قائل به عدم جواز سهو النبی (ع) می باشند، متهم به غلو کرده اند.
اما در مقابل، برخی متکلمان همچون شیخ مفید و بغدادی ها قائل به عدم جواز سهوالنبی (ع) شده اند و طرف مقابل خود را به تقصیر و کوتاهی در حق معصومین متهم کرده اند. در باب علم غیبف بسیاری از متکمان، قائل به علم غیب معصومین (ع) در حوادث جزئیف علاوه بر علم به احکام کلی اسلامی دشه اند. و معصومین را عالم به آنچه که بوده و هست و می باشد، (علم به ما کان و ما یکون و ما هو کائن) می دانند؛ گرچه این علم غیب را رشحه ای از علم غیب ذات الهی دانسته اند، اما عده ای دیگر از متکلمان گفته اند که معصومین (ع) جز در مواردی که خدا بخواهد، عالم به امور و حوادث جزئی نمی باشند. به هر حال، ریشه اختلاف در هر دو باب، روایاتی است که در هر دو طرف دعوا وارد شده است. در علم رجال، بسیاری از راویان احادیث، به جهت آن که عقایدشان درباره معصومین (ع) (به گمان طرف مخالف) غلو آمیز (از نوع غلو در صفات) بوده است، متهم به غالی بودن شده اند و احادیث آنان را از درجه اعتبار ساقط کرده اند. نمونه بارز آن را می توانیم در رجال ابن غضائری بیابیم. وی در موارد بسیاری راویان را به این جهت و یا به جهات دیگر تضعیف کرده، و به همین سبب در علم رجال شیعه، چنین مشهو شده است که «توثیقات ابن غضائری اعتبار دارد، اما تضعیفات او اعتبار ندارد».
به هر حال، عمده بحث ما در این کتاب در نوع اول غلو یعنی به الوهیت رساندن اشخاص است؛ اگر چه گاهی به مناسبت از غلو در صفات نیز بحث خواهیم کرد. البته همچنان که اصطلاح فرقه شناسان استف درباره غلات شیعه بحث خواهیم کرد، اما هدف مهم ما این است که انس والفتی را که بین دو غلات و شیعه پیدا کرد، اما هدف مهم ما این است که انس و الفتی را که بین دو کلمه غلات و شیعه پیدا شده به طوری که هرگاه یکی از آنها به کار رود، دومی بزودی تداعی می شود از بین ببریم و ثابت کنیم که اولا غلاتف فرقه هایی بودند خارجاز اسلام که با توجه به اوضاع و شرایط روزگار خود، مناسب دیدند فالیتهای خود را با نام شیعه و با تمسک به اهل بیت (ع) به ثمر رسانند.
ثانیا، غلو در هر دو نوع آن (ذات و صفات)، در میان فرقه های مختلف اهل سنت نیز فراوان بوده، اما عمدا از دید فرقه شناسان اهل سنت مخفی مانده است.

غلو در اهل سنت
غلو چه در بعد ذات و چه در بعد صفات، در میان اهل سنت نیز واقع شده است که در اینجا به بررسی هر دو می پردازیم:
1- غلو در ذات نزد اهل سنت:
برخی از نظرات برآنند که ریشه های اولیه غلات در فرقه های منتسب به اهل سنت، پدید آمده است. البته اعتقاد شیعه برآن است که غلات به صرف قائل شدن به الوهیت اشخاص یا ادعای نبوت برای کسانی که پیامبر نیستند، از فرقه های اسلامی خارج می شوند و اصولا نمی توان آنان را مسلمان نامید، تا چه رسد به این که آنان را از شیعه یا اهل سنت بدانیم. از این جهت است که معمولا سعی داریم قید «منتسب را در هنگام ذکر غلات به کار بریم. اما مبنای تقسیم غلات به غلات منتسب به شیعه و منتسب به اهل سنت چنین است. غلات منتسب به شیعه، کسانی هسند که با نام شیعه، قائل به الوهیت یا نوبت برای ائمه اطهار (ع) شدند. و غلات منتسب به اهل سنت، کسانی هستند که با نام اهل سنت قائل به الوهیت یا نبوت برای بعضی از خلفا یا اشخاص دیگر شدند. غلات منتسب به اهل سنت، به نام «غلات عباسیه» یا «راوندیه» معروف می شوند رئیس آنان، عبدالله راوندی بود که در آغاز قائل به الوهیت منصور، خلیفه عباسی و نبوت ابومسلم خراسانی شدند، اما وقتی که منصور، ابومسلم را به قتل رسانید، در سال 141 ه. ق، بر او شوریدند و منصور با اتهام زندقه آنان را در آتش سوازنید. از این فرقه گروه هایی با نام «ابومسلمیه» (قائل به امامت ابومسلم خراسانی)، ابوهریریه (به سرپرستی شخصی به نام ابوهریره)، رازمیه (اصحاب شخصی به نام رازم و قائلان به حلول خدوند در ابومسلم) و هاشمیه (طرفداران ابوهاشم عبدالله بن محمد بین حنفیه)، منشعب شدند. بعضی از فرقه شناسان، مقنیعیه یا مبیضه (سپید جامگان) را که پیروان هاشم بن حکیم مروزی، ملقب به «المقنع» بود و ادعای علم غیب و توان زنده کردن مردگان را داشتف از شعب فرقه رازمیه دانسته اند. المقنع در ایام مهدی عباسی بر او شورید و وقتی که عرصه را به خود تنگ دید، خود را در آتش افکند. همین طور بعضی فرقه خرمیه یا خرمدینیه را که پیروان بابک خرمدین بودند، از طرفداران ابومسلم خراسانی دانسته اند. بابک خرمدین در سال 201 ه ق بر خلیفه عباسی شورش کرد و در سال 223 ه ق در ایام معتصم به دست افشین ایرانی اسیر شد و پس از چندی به قتل رسید. البته این نکته شایسته یادآوری است که اهل سنت همه این گروهها را کافر دانسته و از خود رانده اند و ذکر آنها به سبب اشاره به بستر پیدایش این گروهها در تاریخ است.

2- غلو در صفات نزد اهل سنت
درباره بسیاری از شخصیت های اهل سنت درکتب آنان، غلوهایی به صورت حدیث و غیر حدیث وارد شده است که در این جا به ذکر نمونه هایی بسنده می کنیم.

2-1- غلو درباره ابوبکر
عبیدی مالکی در عمده التحقیق ص 134 می نویسد: مراد از حروف مقطعه اول سوره بقره که می فرماید: «الم ذالک الکتاب»، «الف» ابوبکر، «لام» الله و «میم»، محمد (ص) است. و «بغوی» گفته است که در آیه «و اتبع سبیل من اناب الیک»، منظور، راه ابوبکر است. همچنین بعضی از اهل تفسیر گفته اند که مراد از آیه «ولا یاتل اولوا الفضل منکم و السعه ان یوتو اولی القربی» ابوبکر، صدیق است و بعضی از آنان برای او ثروتی این گونه بر شمرده اند ابوبکر، تعداد سیصد و شصت کرسی داشت که بر روی هر یک از آنها، حله ای به قیمت هزار دینار افکنده شده بود؛ یعنی او سیصد و شصت هازر دینار ثروت داشت که همه آن را در راه اسلام صرف کرد. حاکم در المستدرک (ج 3، ص 65)، احادیثی نقل می کند که ابوبکر را اولین اسلام آورنده به پیامبر اکرم (ص) می داد، در حالی که اولین اسلام آورنده، طبق روایات بسیاری که اهل سنت نیز نقل می کنند، حضرت علی (ع) می باشد.

2-2- غلو درباره عمر
از ابن مسعود درباره علم عمر چنین نقل کرده اند: اگر علم همه عرب در یکه کفه ترازو و علم عمر در کفه دیگر ترازو قرار گیرد، علم عمر فزونی دارد، و نیز بعضی به جای عرب، علم اهل زمین گفته اند. همچنین روایت کرده اند که نه دهم علم نزد عمر است. از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده اند که درباره عمر چنین گفت: همانا من می نگرم که شیاطین جن و انس از عمر فرار می کنند. به علاوه در کتب اهل سنت کرامات زیر به عمر نسبت داده شده است:
الف: عمر در زمان خود به منظور برانداختن سنت قربانی کردن برای رود نیل در هر سال، نامه ای برای رود نوشت و در آن، خطاب به او چنین گفت: «اگر از سوی خدا جاری می شوی، جاری شو» بدین ترتیب، رود نیل بدون قربانی به جریان خود ادامه داد.
ب: در مدینه در سال بیست هجری زلزله ای واقع شد. عمر نیزه خود را به زمین زد و گفت: مگر من بر روی تو به عدالت رفتار نکرده ام؟ از آن تاریخ به بعد در مدینه زلزله واقع نشد.
ج: روزی در یکی از خانه های مدینه آتش سوزی رخ داد. عمر بر روی پارچه ای چنین نوشت: «ای آتش! به اذن خداوند فرو نشین» در همان الحظه که آن را در آتش انداختند، آتش فرو نشست

2-3- غلو درباره عثمان
حاکم از جابربن عبدالله انصاری چنین نقل کرده است: ما در خانه ابن حشفه در میان تعداید از مهاجرین از جمله ابوبکر، عمر، عثمان، علی (ع)، طلحه، زبیر، عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابی وقاص بودیم. پیامبر (ع) فرمود: هر کدام از شما به سمت کفو و همتای خود برود. پس از آن، پیامبر اکرم (ع) به طرف عثمان رفت و او را در آغوش گرفت و فرمود: «انت ولیی فی الدنیا و الاخره؛ تو ولی من در دنیا و آخرت هستی.» همچنین حدیثی از پیامبر اکرم (ص) نقل می کنند که می فرماید: عثمان مردی است که ملائکه از او حیاء می کنند در مواری هم حیای پیامبر اکرم (ص) از او را نقل می کنند، در حالی که پیامبر (ص) چنین حیایی را نسبت به ابوبکر و عمر نداشته است.

2-4- غلو درباره معاویه
از پیامبر اکرم (ع) نقل می کنند که جبرئیل برای معاویه قلمی از طلا آورد و به او سلام رساند و از او خواست که آیه الکرسی را با آن قلم بنویسد که تا روز قیامت، هر کس آیه الکرسی را بخواند، ثوابی هم نصیب معاویه گردد. از ابوهریره نقل شده است که پیامبر اکرم (ع) فرمود: «امین ها نزد خداوند سه نفر هستند: من، جبرئیل و معاویه» بخاری در تاریخ خود (ج4، قسم دوم، ص 180) نقل کرده است که پیامبر اکرم (ع) فرمود: خدایا! دل معاویه را از علم و حلم پر گردان. از پیامبر اکرم (ع) نقل کرده اند که فرمود: من شهر علم هستم و علی (ع) در آن شهر و معاویه حلقه آن در. مناقب فراوان دیگری هم برای او در کتب اهل سنت نقل شده است که مرحوم علامه امینی در الغدیر (ج 11، ص 101-71) چهل حدیث از مناقب و غلوها درباره او را از کتب اهل سنت نقل می کند.
او در همین کتاب از صفحه 103 تا صفحه 195، صد داستان از کتب اهل سنت درباره غلو در مورد اصحاب دیگر و نیز بزرگان و شخصیت های اهل سنت مانند: زید بن خارجه، خالد بن ولید، سعد بن ابی وقاص، ابوحنیفه، احمد بن حنبل، مالک، غازلی و عبدالقادر جرجانی نقل می کند، که در بعضی از آنها نسبت مستجبات الدعوه بودن، زنده کننده مردگان، تکلم با خداوند و... به آنان داده شده است. علامه امینی آنگاه در صفحه 195 می نویسد: انصاف بدهید که چه کسانی غالی هستند؟ ما، یا آنان که این احادیث و داستان ها را نقل می کنند.

2-5- غلو درباره رؤسای مذاهب چهارگانه فقه اهل سنت
مولف تفسیر روح البیان وقتی که به تفسیر قول خداوند متعال می رسد که می فرماید: «و یحمل عرش ربک فوقهم یومئذ ثمانیه؛ و عرش پروردگار تو را آن هنگام هشت فرشته بردارند.» از پیامبر اکرم (ص) چنین نقل می کند: «امروز (در دنیا) آنان چهار نفرند که در روز قیامت خداوند آنان را با چهار نفر دیگر تأیید می کند». سپس از قول بعضی نقل می کند که مراد از چهار نفر، اینان هستند: ابوحنیفه، مالک، شافعی و احمد بن حنبل، چرا که امروز اینان هستند که حامل شرع می باشند و در روز قیامت، شرع به عرش منقلب خواهد شد.

2-6- غلو درباره ابوحنیفه
ابن جوزی در کتاب یاقوته خود می نویسد: ابوخنیفه حضرت خضر را تعلیم می داد. نیز درباره ابوحنیفه از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده اند که «انبیاء به من افتخار می کنند و من به ابوحنیفه افتخار می کنم.»

منـابـع

نعمت الله غالیان- صفری فروشانی- (کاوشی در جریان ها و برآیندها)- آستان قدس رضوی- 1378

سین بن محمد راغب اصفهانی- المفردات فی غریب القرآن- تهران- المکتبه المرتضویه

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد