موکلان آتش دوزخ
فارسی 3640 نمایش |در جهنم کوهی است که به آن «صعود» گفته می شود و در «صعود» صحرا و وادی است که به آن «سقر» گفته می شود و در سقر چاهی است که به آن «هبهب» گفته می شود، که هرگاه درب آن چاه برداشته شود اهل آتش از گرمای آن ضجه و فریاد می زنند و آن از منازل جبارین است. نوزده نفر از فرشتگان عذاب بر آن گمارده شده اند: «علیها تسعة عشر* و ما جعلنا أصحب النار إلا ملئکة و ما جعلنا عدتهم إلا فتنة للذین کفروا لیستیقن الذین أوتوا الکتاب و یزداد الذین ءامنوا إیمانا و لا یرتاب الذین أوتوا الکتاب و المؤمنون و لیقول الذین فی قلوبهم مرض و الکافرون ما ذا أراد الله بهاذا مثلا کذالک یضل الله من یشاء و یهدی من یشاء و ما یعلم جنود ربک إلا هو و ما هی إلا ذکری للبشر؛ بر آن نوزده نفر [موکل] گمارده اند. و ما موکلان آتش را جز فرشتگان قرار نداده ایم، و شماره آنان را جز آزمایشی برای کافران مقرر نکرده ایم تا اهل کتاب [به خاطر هماهنگی قرآن با کتابشان] یقین پیدا کنند و بر ایمان مؤمنان بیفزاید، و اهل کتاب و مؤمنان [در حقانیت قرآن] تردید نکنند، و تا بیماردلان و کافران بگویند: خدا از توصیف گماشتگان آتش به نوزده نفر چه هدفی دارد؟ این گونه خدا هر که را بخواهد [پس از بیان حقیقت] گمراه می کند و هر که را بخواهد هدایت می نماید، و سپاهیان پروردگارت را جز خود او کسی نمی داند، و این قرآن فقط مایه تذکر و پند برای بشر است.» (مدثر/ 30- 31)
نوزده ملایکه، یا نوزده صنف از ملایکه برای جمیع ثقلین یا برای هر یک از آنها. خداوند موکلان آتش و ماموران دوزخ را از فرشتگان که قوی ترین خلقانند قرار داد، نه مردانی که از جنس انسانها باشند تا بتوان با ایشان مقاومت کرد، در کشاف آورده که حکمت در آنکه خزنه دوزخ ملائکه اند نه غیر ایشان از جنس جن و انس که ایشان خلاف جنس معذبین انس و جنند تا رأفت و رقت مجانست مانع تعذیب ایشان نشود و ایشان مستأنس و مستریح نگردند، و دیگر آنکه ملائکه اقوم خلقند به حق الله و غضب و غیظ از برای او پس از تهاون مأمون باشند و نیز أشد و اقوای خلق خدایند در بأس و بطش، و از عمرو بن دینار مرویست که یکی از آنها می تواند که به یکدفعه اکثر از قبیله ربیعه و مضر به جهنم اندازد، و از پیغمبر مرویست که «کان أعینهم البرق و کان أفواههم الصیاصی و یجرون اشعارهم لاحدهم مثل قوة الثقلین یسوق أحدهم الامة و علی رقبته جبل فیرمی بهم فی النار و یرمی بالجبل علیهم؛ گوئیا چشمهای ایشان برقست و دهنهای ایشان مانند حصار و می کشند مویهای کافران را و به این طریق ایشان را به دوزخ اندازند و هر یکی ایشان را قوت همه آدمیان و پریانست و یکی از آنها امتی را به دوزخ اندازد و کوهی از آتش بر گردن گیرد و بر سر ایشان اندازد.»
در روایت دیگر آمده که «خزنتها مالک، و معه ثمانیة عشر، أعینهم کالبرق الخاطف، و أنیابهم کالصیاصی یخرج لهب النار من أفواههم ما بین منکبی أحدهم مسیره سنة و سعة کف احدهم مثل قبیلة ربیعة و مضر نزعت منهم الرحمة، یرفع أحدهم سبعین ألفا فیرمیهم حیث أراد من جهنم؛ چشمهای ایشان چون برق جهنده و انیاب ایشان مانند حصارهای بلند مستحکم پاره های آتش از دهنهای ایشان بیرون می جهد و میان دو دوش هر یک از ایشان مسافت یک ساله راه است و فراخی دست هر یک به مرتبه ایست که مثل ربیعه و مضر فرا تواند گرفت و رحم از ایشان نزع کرده اند و هر یک از ایشان هفتاد هزار کافر را در هر گوشه دوزخ که خواهد بیفکند، و هر گاه که قوت و صلابت و شدت هر یک از زبانیه به این مرتبه باشد چگونه ابن کلده و غیر او ایشان را دفع تواند کرد.»
اطاعت فرشتگان و ماموران بهشت و دوزخ
آیه ی "و ما جعلنا أصحاب النار إلا ملائکة و ما جعلنا عدتهم إلا فتنة للذین کفروا" بیان آن است که نیروهای غیبی که بر دوزخ و ساکنان سقر و دوزخ مأموریت دارند از جمله نیروهای غیبی زیاده بر تصور و فرشتگان مجرد از جسمانیت هستند و مأموریت آنان اعمال غلظت و شدت و اجرای عقوبت به سخت ترین طریق که زیاده بر تصور است بر بیگانگان اجراء نمایند و از نظر تجرد و نیروی غیبی زیاده بر تصور مقام آنان بالاتر از آن است که از آتش سقر و دوزخ متأثر شوند آنان نور محض و نیروی غیبی و ظهوری از غضب ساحت قدس هستند و یا گوئی آتش ساز و وسیله عقوبت بر دوزخیان خواهند بود و در آیه تعبیر به ملائکه شده از نظر عظمت و نیروی غیبی الهی که نیروی بر آنان غلبه نخواهد نمود. فرشتگان با نیروهای غیبی زیاده بر تصوری که دارند نیرو و قدرت خود را در اجرای او امر و دستورات صادر از ساحت پروردگار عز اسمه به کار می برند و مورد نهی قرار نمی گیرد زیرا نهی فرع امکان عصیان و جواز اتیان فعل مورد نهی است و فرشتگان اراده و عملی ندارند جز اینکه اوامر و دستورات وجودی پروردگار را اجراء نمایند.
بالاخره اطاعت فرشتگان بر حسب اراده تکوینی اختصاص به امر وجودی و اجرای دستور دارد زیرا نظام خلقت عبارت از رابطه صحنه امکان با ساحت کبریائی است و فقط تابش اشعه هستی است.
بر این اساس نهی از عمل درباره فرشتگان تصور نمی رود هم چنانکه آیه «لا یعصون الله ما أمرهم؛ از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپيچی نمی كنند.» (تحریم/ 6) مبنی به آن است که هر چه را پروردگار به آنان امر فرماید هرگز تمرد نمی نمایند و نمی توانند تمرد نمایند و اطاعت را فقط در موارد امر معرفی نموده است. به عبارت دیگر انقیاد و اطاعت بشر بر اساس اختیار است به این که هر لحظه جانب اطاعت را بر تمرد ترجیح دهد ولی انقیاد فرشتگان فقط در مورد امر وجودی بر طبق انقیاد وجودی آنها است.
به عبارت دیگر سنخ تکلیف در جامعه بشر بر اساس فرض و اعتبار است به این که ساحت پروردگار عملی را با قید اختیار از مکلف بخواهد و در برابر آن اجر و ثواب برای عامل مختار مقرر فرماید در صورتی که به قصد اداء وظیفه باشد. بر این فرض پروردگار آن عمل را با قید اختیار به طور فرض از مکلف خواسته و به وسیله بشارت اجر و ثواب مکلف را ترغیب نموده و نیز به وسیله تهدید او را از تمرد باز داشته است این مقتضای نظام تشریع و رهبری است و اختصاص به بشر دارد به منظور سوق بشر به سوی فضیلت و سعادت و منع آنان از شقاوت و رذالت و تیره بختی است و هر فردی از بشر نیز در انتظار هر یک از آن دو خواهد بود. بر این اساس درباره بشر دو طریق برای اطاعت او تصور می رود یکی اطاعت از امر و امتثال واجبات و دیگر اطاعت از نهی از محرمات و اجتناب از گناهان و هر دو تقدیر آن است که فاعل درباره صلاح و فساد عمل خود ارزیابی کند و بسنجد و در آن باره قضاوت و اظهار نظر نماید سپس آن را برگزیند و یا ترک نماید. ولی اراده فرشتگان عبارت از اجرای دستور و تکوین آن که ظهوری از اراده کبریائی است بدون اینکه در آن باره اظهار نظر و یا ارزیابی و یا قضاوت نمایند بلکه ظهوری نازل از امر اراده قاهره است که خواه ناخواه به موقع اجرا در می آید.
این تفاوت در اثر آن است که فرشتگان موجودات نیرومند و نوری و طاهرند و اراده ای جز آنچه را که پروردگار از آنان خواسته اراده ندارند و مظاهر قدرت و اراده ساحت پروردگارند. خلاصه اطاعت فرشتگان بر حسب اراده تکوینی است و اختصاص به امر وجودی و اجرای دستور دارد و منع و نهی از امور تکوینی درباره فرشتگان مفهوم ندارد و فقط نهی و منع در مورد تشریع و رهبری است و اختصاص به بشر دارد و قوام آن به نیروی اختیار و اظهار داوری و نظر و صلاح است و هیچ یک درباره ی فرشتگان مفهوم ندارد.
عدد لشکریان پروردگار!
در پایان آیه می فرماید: «و ما یعلم جنود ربک إلا هو و ما هی إلا ذکری للبشر؛ به هر حال، لشکریان پروردگارت را جز او نمی داند، و این جز هشدار و تذکری برای انسانها نیست.» (مدثر/ 31)
بیان آن است که خازنان دوزخ که عدد آنان ذکر شده نه از نظر اینکه قدرت کبریائی محدود و معدود است بلکه جند و نیروی غیبی و ظاهری ساحت پروردگار تعداد و شماره ندارد هر چه را آفریده همه در حیطه قدرت و فرمان کبریائی او هستند بلکه هر یک از فرشتگان دارای نیروی غیبی زیاده بر تصورند که می توانند مأموریت خود را نسبت به دوزخ دوزخیان انجام دهند.
جنود در لغت به معنی لشگر و قشون می باشد. ظاهرا این آیه برای دفع استهزا و سخریه منکرین است که می گفتند چگونه ملائکه که به منزله ی قشون الهی می باشند محدود گردیده به نوزده عدد نه کمتر و نه بیشتر شاید می خواهد بفرماید عدد شراره آتش و موکلین بر آن به نوزده عدد محدود کردن و تذکر دادن برای حکمت است وگرنه کسی عدد ملائکه را نمی داند مگر خدا.
و شاید مقصود از (جنود ربک) نه فقط ملائکه باشند بلکه تمامی موجودات از علوی و سفلی حتی مواد و عناصر و جمادات و نباتات و حیوانات و آنچه در این جهان پهناور عالم موجودند تماما از لشگریان حق تعالی و مسخر امر تکوینی او و زیر فرمان وی اند و هر یک به امر تکوینی انجام وظیفه می دهند. بلکه جمیع مخلوقات سماوی و ارضی از پشه و مورچه و هر چه بالاتر رود یا پائین آید جنود الهی هستند.
جمله ذرات زمین و آسمان *** لشگر حق اند گاه امتحان
یک پشه مأمور می شود نمرود را هلاک کند.
آب را دیدی که با طوفان چه کرد *** باد را دیدی که با عادان چه کرد
و چون غیب و پوشیده است، و بدان جهت که شماره آنان چندان زیاد است که شمردن آنها برای هیچ کس میسر نیست،کسی غیر از خداوند به آن علم ندارد. چگونه می تواند لشکریان او محدود باشد و یا غیر او بدان آگاه شوند، در صورتی که خدا هر لحظه چندان فرشته می آفریند که از شمار آنان هیچ کس جز او سبحانه و تعالی نمی تواند آگاه شود. و در اخبار آمده است که همراه با هر قطره بارانی که از آسمان بر زمین می افتد، فرشته ای موکل است، و این که خدای عز و جل فرشته ای به نام روح آفریده است که هزار سر دارد، و در هر سری هزار زبان و هر زبان به هزار لغت سخن می گوید و به تسبیح خدای تعالی می پردازد، و خدا با هر تسبیح او فرشته ای می آفریند که تا روز قیامت به تسبیح خدا مشغول خواهد بود، یعنی با هر تسبیح یک میلیارد فرشته می آفریند (سبحان الله).
بنابراین اگر سخن از نوزده نفر از خازنان دوزخ به میان آمده مفهومش این نیست که لشکریان خداوند محدود به اینها هستند، بلکه لشکریان پروردگار آن قدر زیادند که به تعبیر بعضی از روایات تمام زمین و آسمان را پر کرده اند، حتی "جای پایی در تمام عالم هستی نیست مگر اینکه در آنجا فرشته ای به تسبیح خدا مشغول است." آری حضور خداوند در همه جا، و گسترش قدرتش در تمام عالم هستی، ذات پاک او را از هر گونه یار و یاور و لشکر بی نیاز می کند، ولی با این حال برای نشان دادن عظمتش به خلایق، و برای تذکر و یادآوری آنها، جنود و لشکر فراوانی برای خود برگزیده که مجری فرمان او در سراسر عالمند.
در روایات اسلامی درباره کثرت و عظمت و قدرت جنود پروردگار تعبیرات عجیبی وارد شده است که چون با مقیاسهایی که ما با آن سر و کار داریم سازگار نیست، شنیدن آن برای ما بسیار تعجب آور است. در اینجا به کلام پر عظمتی که از علی (ع) در نخستین خطبه نهج البلاغه در این زمینه نقل شده است قناعت می کنیم، و چون عبارت طولانی است تنها ترجمه آن را می آوریم: «آن گاه آسمانهای بالا را از هم باز کرد، و آنها را مملو از اصناف مختلف فرشتگان ساخت: گروهی از آنان همیشه در سجودند و به رکوع نمی پردازند. و گروهی دائما در رکوعند و سر از رکوع برنمی دارند. و گروهی دائما ایستاده اند و به عبادت مشغولند و تغییر موضع نمی دهند. گروهی همواره تسبیح می گویند و خسته نمی شوند. هیچگاه خواب چشمان آنها را نمی پوشاند، و سهو و نسیان بر عقل آنان غالب نمی گردد. اندام آنها به سستی نمی گراید، و غفلت و فراموشی عارض آنها نمی شود. و گروهی دیگر امنای وحی اویند، و زبان او به سوی پیامبران که پیوسته برای ابلاغ فرمان و امر او در رفت و آمدند. و جمعی دیگر حافظان بندگان او هستند و دربانان بهشت برین. بعضی از آنها پاهایشان در طبقات پائین زمین ثابت، و گردنهایشان از آسمان برین گذشته! و ارکان وجودشان از ابعاد جهان بیرون رفته، و شانه هایشان برای حفظ پایه های عرش خدا آماده است.»
در حدیث دارد که حضرت موسی (ع) سؤال نمود که خداوندا عدد ملائکه آسمانها چقدر است جواب رسید دوازده سبط است عدد هر سبطی عدد خاک است و در تفسیر روح البیان چنین گوید که در اسرار محمدیه است که نیست در عالم موضع بیت و نه زاویه ای مگر آنکه معمور است به موجوداتی که عدد آنها را کس نداند مگر خدا.
از کاشانی است که در معنی "و ما یعلم جنود ربک إلا هو" چنین گفته کسی نمی داند عدد قشون و لشگریان حق را و نه مقدار و چگونگی آنها را مگر او زیرا که فقط علم او است که احاطه دارد به تمام حقایق موجودات و می داند حالات و کیفیات آنها را. و از بعض عارفین است که ملائکه را مراتب و درجاتی است بعضی از آنان ارواحی می باشند که هم آنان فقط مصروف مطالعه جلال الله و تعظیم او است و آنها ابدا نظر به عالم بلکه به خود نیز نظر استقلالی ندارند مست و حیران جمال حقند و مرتبه دیگر از ملائکه ارواحی هستند که تربیت کننده و تنظیم دهنده عالم اجسام ارضیه می باشند که آن ارواح بشر و ارواح حیواناتند و هر جسم طبیعی دارای روحی است که مخصوص تدبیر جسد وی است و بعضی مسخر بعض دیگرند این است که خداوند فرموده: «لیتخذ بعضهم بعضا سخریا؛ بعضى از آنها بعضى [ديگر] را در خدمت گيرند.» (زخرف/ 32) و ارواح دیگری هستند که برای تدبیر امور معاش و زندگانی به شر مسخر امر الهی می باشند و در آنها طبقات و درجاتی است بعضی برای وحی مسخر گردیده بعضی برای القاء به قلوب مؤمنین آماده شده اند بعضی موظف ارزاق خلقند بعضی موظف به احیاء مردگانند بعضی موظف استغفار و دعا درباره مؤمنینند و غیر اینها که مراتب و درجات آنان بسیار است و اگر بخواهیم راجع به طبقات و انواع و اقسام و اصناف ملائکه که مسخر امر حقند و اخبار و احادیثی که در این خصوص وارد شده وارد گردیم هر قدر هم بخواهیم آن را بفشاریم و اجمال آن را در نظر گیریم باز سخن طولانی می گردد و غرض ما اقتصار است هر کس خواهد رجوع نماید به کتب اخبار.
از ولید و ابوجهل نقل شده که گفته اند اعوان و انصار محمد "تسعة عشر" خازنان دوزخ هستند آیه مبنی بر پاسخ آنها است که رؤسا فرشتگان آنها هستند و اعوان و جنود بی شمار در اختیار و اطاعت خود دارند هم چنانکه ملک الموت مأمور قبض ارواح بشر است ولی اعوان بی شمار دارد و ملک الموت مأموریت او اختصاص به اولیاء و اهل ایمان دارد.
خلاصه فرشتگان نیروهای غیبی زیاده هستند که هر یک مأموریت خاص دارند و چگونگی قدرت و تعداد آنها و آنچه مأموریت دارند و اجراء می نمایند و چگونه وظیفه خود را انجام می دهند علم به آنها اختصاص به ساحت پروردگار دارد بر این اساس کسی حق ندارد که جنود و نیروهای غیبی پروردگار را کم و ناچیز پندارد و یا تعداد و عددی برای آنها مقرر نموده و تشخیص دهد.
از جمله جنود پروردگار موجودات مادی است که هر موجود و ذره ای بر حسب حد وجودی و بهره هستی که دارد به همان حد وجودی و بهره هستی که دارد به همان حد جند و مأمور آفریدگارند که هر یک بر حسب حد وجودی و بهره هستی و اثری که در کمون آن نهاده شده جند و فرمانبر آفریدگارند و بر حسب وظیفه محدود خود مأموریت خود را اجراء می نمایند و نظام جهان بر تأثیر و تأثر و فعل و انفعال هر یک از آنها استوار است.
همچنانکه اعضاء و جوارح بدن انسان و نیروهای درونی بی شمار و بیرونی هر یک نیز جند پروردگار هستند و هر یک بر حسب وظیفه و حد وجودی که در آن نهاده شده وظیفه خود را انجام می دهند و در اثر ظهور اثر و فعل و انفعال هر موجود و ذره ای مأموریت خود را انجام می دهد و در حقیقت همه ظهوری از اراده و فرمان ساحت کبریائی است و نظام جاری در هر موجود و هر ذره ای پیوسته به یکدیگر و نظام واحد بزرگ و بزرگتر که مجموع موجودات را حاوی است نظام جهان بر آنها استوار خواهد بود. و در نتیجه همه موجودات و ذرات نیروهای غیبی محدودند مانند فرشتگان قدس هر یک مأموریت محدود خود را با اینکه فاقد ادراک بوده انجام می دهند و نهی درباره ی آنها مفهوم ندارد مانند فرشتگان. و ذکر تعداد فرشتگان غلاظ و شداد که مأموریت آنان اجرای عقوبت بر کفار و معاندان است از نظر موعظه و پند و تهدید است باشد که در روان تیره معاندان اثر گذارد یا بعض آنان را در مقام انقیاد درآورد غضب و غلظت فرشتگان نیز بر حسب اقتضای مورد است.
در اینکه ضمیر "هی" در جمله ی «و ما هی إلا ذکری للبشر؛ و این جز تذکری برای انسانها نیست.» به چه چیز برمی گردد مفسران احتمالات متعددی داده اند. گفته اند که: ضمیر به "جنود و لشکریان خدا" برمی گردد که گروهی از آنان خازنان دوزخند. و به گفته ای دیگر به سقر یعنی خود دوزخ باز می گردد، و گاه گفته شده: اشاره به آیات قرآن مجید است. عده ای تفسیر اول را با توجه به لحن آیات مناسب تر دیده اند، زیرا هدف بیان این حقیقت است که اگر خداوند جنود و لشکریانی برای خود برگزیده، نه به خاطر آن است که خود نمی تواند همه معاندان و گنهکاران را کیفر دهد، بلکه اینها برای تذکر و بیداری و توجه به جدی بودن مساله عذاب الهی است.
گر چه از آنجایی که هر یک از اینها مایه تذکر و بیداری و آگاهی است، همه ی این گفته ها درست به نظر می رسند. زیرا که حقیقتی یگانه است، و این هر دو یادآور و مایه پند گرفتن مردمان است و به موضوع پاداش و کیفر پیوسته است. آنچه مهم است این که انسان متذکر پروردگار خویش و حقایق غیبی شود، نه این که به مجادله در الفاظ بپردازد، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) ما را از آتش بیم داده و یک صفت از خازنان دوزخ را بیان کرده و گفته است: «و بدانید که این پوست نازک را بر آتش سوزان شکیبایی نیست، پس بر خویشتن رحمت آرید شما که (توان) خود را در مصیبتهای این جهان آزمودید، آیا ندیدید که از خاری که بر یکی از شما خلد، چگونه زاری کند و یا به سر در افتادگی که خون آلودش کند و یا ریگ تفته که او را بسوزاند؟ تا چه رسد به این که در میان دو طبقه از آتش بود سوزان، همخوابه او سنگ، و همنشینش شیطان؟ آیا می دانید که چون مالک بر آتش دوزخ همخوابه او سنگ، و همنشینش شیطان؟ آیا می دانید که چون مالک بر آتش دوزخ خشم آرد، برخی از آن برخی دیگر را خرد کند و بیوبارد و چون بانگ بر آن زند میان درهای دوزخ بر جهد از آزاری که دارد؟... پس خدا را، خدا را، ای گروه بندگان! حال که سالم و تندرستید نه بیمار، و در گشایش هستید نه در تنگی دچار، در گشودن گردنهای خود بکوشید، پیش از این که آنچه در گرو است بگیرند.»
بعضی در توصیف ماموران جهنم گفته اند که: چشم های آنها مثل برق حفاظت است نیشهای آنها مثل مثل قله های کوه است از دهان آنها آتش شعله می زند بین دو منکب آنها به قدر مسیر یک سال است سعه کف آنها به قدر ربیعه و مضر است هفتاد هزار را برمی دارد و در جهنم پرتاب می کند، و برای سایر درکات جهنم خزان دیگری است.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 25 صفحه 233
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 20 صفحه 138
ابوعلی فضل بن حسن طبرسی- ترجمه مجمع البیان- جلد 26 صفحه 70
سید عبدالحسین طیب- أطیب البیان- جلد 13 صفحه 278
سيدمحمد حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 17 صفحه 185
نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد 14 صفحه 188
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 17 صفحه 99
محمد ثقفی تهرانی- روان جاوید- جلد 5 صفحه 303
حاج ملاسلطان محمد گنابادی- بیان السعادة- جلد 14 صفحه 359
ملا فتح الله كاشاني- منهج الصادقین- جلد 10 صفحه 69
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها