مسایل معنوی و اخلاقی در آثار سعدی (نیایش)
فارسی 4229 نمایش |مناجات و نیایش از دیدگاه سعدی
چه بهتر آن که در جهان مطلوب سعدی، نخست از خدای بزرگ سخن بگوییم، «خداوند بخشنده ی دستگیر» که کریم است و خطابخش و پوزش پذیر؛ و سعدی می گوید: «بر عارفان جز خدا هیچ نیست».
همه ی هستی در برابر خداوند مانند کرم شب تاب است که در مقابل خورشید فروغی ندارد و پیدا نیست. در عالم سعدی، خدا معبود و محبوب است و بندگان صادق در ایمان و عشق به او پایدار و باثبات. مگر بویی از عشق حق، انسان را به شوق آورد تا بتواند به بال محبت به سوی او به پرواز در آید و پرده های خیال را بردرد و گرنه مرکب عقل را پویه نیست.
در مناجات سعدی، اخلاص او را به خدای مظهر کمال و آفریننده ی جهان مطلوب می توان دید. این جا بندگان فرومانده ی نفس اماره اند، از بنده ی خاکسار گناه سر می زند ولی به عفو خداوندگار امیدوار است. چون شاخه ی برهنه دست برمی آورد«که بی برگ ازین بیش نتوان نشست». لحن سعدی آکنده است از خضوع و ایمان و از زبان همه ی ما می گوید.
بضاعت نیاوردم الا امید *** خدایا ز عفوم مکن نا امید
نیایش وی با خدایی است که مردی بت پرست را به مجرد لحظه ای انتباه می بخشاید و مدهوشی گنه کار نیز به درگاه او راه تواند داشت، خاصه که به ملامتگری می گوید:
عجب داری از لطف پروردگار *** که باشد گنه کاری امیدوار؟
خدا به تعبیر سعدی، دوستی مهربان است، صمیمی و غمخوار، بخشنده و بزرگوار، امید بندگان و بسیار دوست داشتنی. در برابر خداوند باید صدق داشت و اخلاص، وگرنه به ظاهر خود را در چشم مردم آراستن مانند روزه داشتن طفلی است که در نهان غذا می خورد و دل خوش بود که پدر و دیگران او را روزه دار می پندارند. به نظر سعدی پیری که از بهر خوش آیند مردم در طاعت باشد نه از بهر خدا، از چنین کودکی نا آگاه تر است.
کلید در دوزخ است آن نماز *** که در چشم مردم گزاری دراز
اگر جز به حق می رود جاده ات *** در آتش فشانند سجاده ات
«بوستان، باب5، ص330»
عبادت به اخلاص نیت نکوست *** وگرنه چه آید ز بی مغز پوست
چه زنار و مغ در میانت چه دلق *** که در پوشی از بهر پندار خلق
به اندازه ی بود باید نمود *** خجالت نبرد آن که ننمود و بود
«بوستان، باب5، ص329»
عبادت به تقلید، گمراهی است *** خنک رهروی را که آگاهی است
«بوستان، باب8، ص375»
تفکر، موجب شکر گزاری
در بوستان سعدی تأمل در مظاهر صنع و نعمت های خداوند انسان را به سپاس گزاری بر می انگیزد و طاعت، شکری که کار زبان نیست و «به جان گفت باید نفس». روح توکلی که سعدی در انسان می دمد، تکیه گاهی است بزرگ در مصایب حیات. مثلا از زبان زنی که طفلش دندان برآورده است به همسر (که در اندیشه ی نان و برگ اوست) می گوید: «همان کس که دندان دهد نان دهد» و سعادت را منوط به بخشایش داور می داند نه فقط در چنگ و بازوی زورآور.
در عالمی که سعدی نموده عنایت خداوند همیشه شامل احوال بندگان است، در توبه همیشه به روی ایشان باز است حتی بعد از سال های دراز خواب غفلت. سعدی در دیگر بخش های کلیات خود نیز از معبود و طاعت وی سخن می گوید. از جمله در غزلیات عرفانی خود، پادشاهی جاوید و بقای دایم را از آن او می داند، خدایی که فضل و رحمت بی منتها دارد و «هر جا که پادشاهی و صدری و سروری» باشد «موقوف آستان در کبریای» اوست و همه ی بندگان با وجود گناهان بسیار به رحمت او امیدوارند.
خداوندی چنین بخشنده داریم *** که با چندین گنه امیدواریم
خدایا گر بخوانی ور برانی *** جز انعامت دری دیگر نداریم
سرافرازیم اگر بر بنده بخشی *** و گرنه از گنه سر برنیاریم
ز مشتی خاک ما را آفریدی *** چگونه شکر این نعمت گزاریم
«غزلیات، 43ـ خ، ص800»
عبادت و اخلاص در نگاه سعدی
عبادت یکی از وجهه های عالی و دور پرواز ادبیات اسلامی و وجهه ی روابط عابدانه و عاشقانه ی انسان با ذات احدیت است. اسلام از مردمی که بت یا انسان و یا آتش را می پرستیدند مردمی ساخت که مجردترین معانی و رقیق ترین اندیشه ها را در مغز خود جای دادند. عبادت به هوش آورنده ی انسان و بیدار کننده ی انسان است. عبادت، انسان غرق شده در اشیاء را از اعماق دریای غفلت ها بیرون می کند.
اخلاص در عبادت آن است که بنده، صدق و صفا داشته باشد وگرنه پیشانی برخاک نهادن، اطاعت ظاهری بیش نیست و نیز باید پیروی نفس حذر کرد زیرا«در راه خدای، مردم افکن تر از این غول بیابانی نیست». بزرگمهر نیز می گوید: «دشمنان بسیار با من ستیز کرده اند اما هیچ یک را دشمن تر از نفس خویش نیافتم.»
اقبال لاهوری نیز سخنی عالی در مورد ارزش پرستش و نیایش از نظر بازیافتن خود دارد و می گوید: «نیایش به وسیله ی اشراق نفسانی، عملی حیاتی و متعارضی است که به وسیله ی آن جزیره ی کوچک شخصیت ما وضع خود را در کل بزرگ تری از حیات اکتشاف می کند.»
اخلاقیات در سخن سعدی
عادت و ملکه ای که در نفس انسان رسوخ می نماید و داعی بر افعال وی می گردد بدون آن که محتاج به فکر و رویه باشد آن را خلق گویند. سبب حصول خلق نیک یا بد دو چیز می شود: یکی اصل طبیعت و مزاج و دیگری تکرار عمل است. و به تعبیری دیگر خلق، عبارت از هیئت خاصی است که در ما رسوخ و ظهور می نماید و به کمک آن افعال را به آسانی انجام می دهیم و نیازمند به اندیشه و فکر نمی شویم.
افلاطون پایه ی اخلاق را بر عدالت قرار داده است یعنی اخلاق را مساوی با عدالت می داند و عدالت را مساوی با زیبایی. و می گوید: «اخلاق یعنی دستگاه روحی انسان که مجموعه ای است از اندیشه ها، تمایلات و اراده ها که اجزایش با همدیگر تناسب داشته باشد.»
استاد محمد تقی مصباح نیز در کتاب خود درباره ی سقراط چنین می نویسد: «سقراط روی حیات ابدی تکیه داشت و می گفت که فضیلت چیزی است که ما را در زندگی ابدی و اخروی سعادتمند کند.»
شیرینی پندهای اخلاقی سعدی
سعدی خود نیز در باب اخلاقیات در موارد بسیار زیادی به پند و نصیحت ابنای بشر می پردازد که مقصود وی راهنمایی و ارشاد خلق است؛ زیرا او آموزگاری است آگاه وپیری پخته و پرورده،و سرد و گرم چشیده؛ هنرمندی است روشن و آگاه،و مصلحی خیراندیش؛ طالب علمی است آزاده و شریف، و خواهان حق و عدل؛ شیفته ی ارزش های اصیل انسانی است و طرفدار خلق خدای و نیز مدافع بی ادعای همه ی آن چه مربوط است به مردم و عوالم آن ها. خود وی در این زمینه چنین گفته است:
«غالب گفتار سعدی طرب انگیز است و طیبت آمیز و کوته نظران را بدین علت، زبان طعن، دراز گردد که مغز دماغ بیهوده بردن و دود چراغ بی فایده خوردن، کار خردمندان نیست ولیکن بر رای روشن صاحب دلان که روی سخن در ایشان است پوشیده نماند که در موعظه های شافی را در سلک عبارت کشیده است و داروی تلخ نصیحت به شهد ظرافت بر آمیخته تا طبع ملول ایشان از دولت قبول محروم نماند.» «گلستان، باب8، ص193»
سراسر کلیات سعدی مزین به پیام های اخلاقی است که می تواند در هر دوره ای سر مشق انسان ها قرار بگیرد.
ارتباط انسان دوستی با خداپرستی
نفس انسان دوستی یک لطیفه ی انسانی است به همراه نوعی تفضل ربانی. همین معنی از سویی نمودار یک جهان بینی خاص است، زاده ی روح های قوی؛ و بالاخره دست رنج واقعی مظلومان جهان در برخورد با تجارب عمده ای که در مسیر حیات تحصیل می کنند و عنوان می سازند سعدی از همین نوع بزرگان است که مردم دوستی و خدمت به خلق خدای را با لطیفه ای دیگر که مستلزم معرفت آدمی به خدای بزرگ است،ق رین می سازد. همین معناست که در واقع مردم دوستی را با خدا پرستی ارتباط می دهد و می گوید:
خواهی که خدای بر تو بخشد *** با خلق خدای کن نکویی
«گلستان، باب1، ص56»
خدا را بر آن بنده بخشایش است *** که خلق از وجودش درآسایش است
«بوستان، باب2، ص266»
مروت و جوان مردی
سراسر آثار سعدی از فروغ انسانیت و ایثار و جوان مردی نورانی است و دل گشا. در این آثار با اشخاصی روبرو می شویم که توانسته اند بر خودخواهی خویش فایق آیند و به مطالبی برتر از«خود» و سود «خود» بیندیشند. یک جا فردی را می بینیم از مردان حق که خریدار دکان بی رونق است و به همسر خود (که می گوید دیگر از بقال کوی، نان مخر) پاسخ می دهد که:
به امید ما کلبه این جا گرفت *** نه مردی بود نفع از او واگرفت
ره نیک مردان آزاده گیر *** چو استاده ای دست افتاده گیر
«بوستان، باب2، ص259»
دیگری شخصی است جوانمرد ولی تنگ دست که برای رهایی مردی نادار و بدهکار و گرفتار، خود ضامن او می شود و به طیب خاطر به زندان می افتد. پیری نیز به پاس دانگی که جوانی به او کرم کرده بود، جان او را می رهاند و از مرگ نمی اندیشد. گاه از حاتم سخن می رود که در برابر تقاضای ده درم سنگ فانید، تنگی شکر می بخشد؛ یا اسب بی نظیر و گران بهای خود را (که سلطان روم گمان نمی کرد آن را به کسی ببخشد) برای ضیافت میهمانی نا شناس می کشد؛ و نیز در برابر فرستاده ی حکمران یمن (که به کشتن او آمده بود) از سر میهمان نوازی سر می نهد و می گوید: «سر اینک جدا کن به تیغ از تنم.»
همچنین عجب نیست اگر دختر حاتم نیز جوانمرد باشد و اهل ایثار، و روزی که افراد قبیله اش گرفتار می شنود به رهایی خود راضی نگردد و به شمشمیرزن بگوید: «مرا نیز با جمله گردن بزن»، زیرا:
مروت نبینم رهایی ز بند *** به تنها، و یارانم اندر کمند
ازین رو قوم او نیز مورد بخشایش واقع می شوند.
در هر گوشه ی بوستان، اشخاصی از این قبیل بزرگوار و جوانمرد وجود دارند. لقمان را (که سیه فام بود) به اشتباه برده می پندارند و به کار گل وا می دارند. او از این تجربه پند می گیرد که غلام خویش را نیازارد:
دگر ره نیازارمش سخت دل *** چو یاد آیدم سختی کار گل
هر آن کس که جور بزرگان نبرد *** نسوزد دلش بر ضعیفان خرد
سحرگاه عید کسی بی خبر بر سر بایزید بسطامی (که از گرمابه بیرون آمده است) طشتی خاکستر فرو می ریزد و او به جای انتقام جویی می گوید:
که ای نفس من درخور آتشم *** به خاکستری روی در هم کشم؟
از این گونه است: حوصله و تحمل معروف کرخی با بیماری تندخوی و بزرگی با غلام نکوهیده اخلاق، رفتار فرزانه ای حق پرست و نیز پارسایی دیگر با مرد مست، و جوان مردی زاهد تبریزی با دزد نومید. در دشت صنعا، جنید نیمی از زاد خویش را به سگی درمانده می دهد و با خود می گوید: «که داند که بهتر ز ما هر دو کیست؟»
ره این است سعدی که مردان راه *** به عزت نکردند در خود نگاه
از آن بر ملایک شرف داشتند *** که خود را به از سگ نپنداشتند
بزرگی شفیق و دادگر نیز از بدگویی کسی که خرش در گل مانده بود نمی رنجد و به یاریش می شتابد و بدو احسان می کند به خصوص که در نظر سعدی حشمت و بزرگی به حلم است و خویشتن داری و تحمل نه تکبر و خود خواهی.
بدی را بدی سهل باشد جزا *** اگر مردی، احسن الی من أسا
سعدی شیوه ی مردمی و گذشت و جوان مردی را دوست می دارد و در جهان بوستان عرضه می کند. این سر مشق ها در دل هر کس که در بوستان سیر کند اثر می نهد، از آن گونه که بدین مردم شریف و آزاده تشبه جوید و در طریق آدمیت گام بردارد.
نشانه های مردانگی نزد سعدی
سعدی در بخش های دیگری از کلیات خود پیام هایی درباره ی مردانگی و جوان مردی دارد و نفس شکنی، عدم جور و تواضع را نشانه های مروت می شمارد:
سعدی! هنر نه پنجه ی مردم شکستن است *** مردی درست باشی اگر نفس بشکنی
«غزلیات عرفانی»
مردی نه به قوت است و شمشیرزنی *** آن است که جوری که توانی نکنی
«مفردات، ص860»
اگر خود بر درد پیشانی پیل *** نه مرد است آن که در وی مردمی نیست
بنی آدم سرشت از خاک دارد *** اگر خاکی نباشد آدمی نیست
«قطعات، ص816»
مراد و مطلب دنیا و آخرت نبرد *** مگر کسی که جوان مرد باشد و بسام
تو نیک نام شوی در زمانه ورنه بس است *** خدای عز و جل، رزق خلق را قسام
«قطعات، ص832»
نه آدمی است که در خرمی و مجموعی *** به خستگان پراکنده بر نبخشاید
گلیم خویش برآرد سیه گلیم از آب *** و گر گلیم رفیق آب می برد شاید
«قطعات، ص826»
در نظر سعدی، آدمی به وسیله ی جوان مردی و ادب است که بر دیگر حیوانات فضل دارد و شرط فضل نهادن انسان بر دواب، آدمیت و نیک محضری وی است.
منـابـع
محمد دبیرسیاقی- بوستان سعدی- انتشارات امیرکبیر- تهران- 1380
محمد دبیرسیاقی- گلستان سعدی- انتشارات امیرکبیر- تهران- 1380
محمد غفوری- اندیشه جامع سعدی- حافظ نو- تهران- 1365
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها