وضعیت فرقه شیعه در عصر اموی
فارسی 4916 نمایش |هرچند شیعه و خوارج در عصر امویان، از نظر کلامی در دو قطب مقابل قرار داشتند؛ و از این راه مکمل یکدیگر بودند، تاریخ آنها، روی هم رفته با هم فرق دارد. مباحثات عقلی که در حوزه های خوارج بصره روی می داد در بین شیعه وجود نداشت. تشیع در بیشتر دوره ها ساکت و آرام بود و آنچه که از مباحث عقلی در میان آنان جریان داشت انعکاس خارجی نداشت. سپس ناگهان، با ظهور یک رهبر انفجار به وقوع می پیوست. شاید این امر در نهضتی که به رهبری تکیه دارد، ناگزیر باشد.
الف. آغاز جنبش شیعیان
پس از مرگ علی (ع) در (40هـ)، بعضی از پیروان وی به حمایت از دعوت حسن (ع)، فرزند علی (ع) و فاطمه دختر پیامبر (ص)، گرایش یافتند در دوره آشفته پس از مرگ معاویه در (60هـ) برادر تنی وی، حسین (ع)، به رهبری قیامی در عراق دعوت شد. اما به خلاف قوی که داده شده بود، از وی پشتیبانی نشد، لیکن حسین (ع) و گروه کوچک یارانش حاضر به تسلیم نشدند. و سرانجام در کربلا به دست سپاهی به مراتب پر نیروتر، در اکتبر (محرم 61هـ)، قتل عام شدند. خاطره این وقایع دردناک را، هنوز هم شیعیان هر سال در ماه محرم، ماه وقوع فاجعه، با مراسم تعزیه و عزاداری، زنده نگه می دارند. در سال (64هـ)، در غوغای جنگ داخلی، گروهی از کوفیان که خود را «توابین» می خواندند، سپاهی از چهار هزار مرد جنگی علم کردند، تا نه فقط پشیمانی خود را نشان دهند بلکه همچنین انتقام خون حسین (ع) را بگیرند. با این همه، چون به سپاه بنی امیه تاختند، کاملا شکست خوردند. بدین سان، آغاز جنبش شیعیان عبارت بود از یک رشته ناکامی های سیاسی.
ب. پیوستن اقوام غیرعرب به شیعه
واقعه بعدی در تاریخ تشیع، اندکی موفق تر و از آن گذشته، بسیار مهم است. این همان قیام مختار است در کوفه، به سال 685 تا 687 م. (66 تا 67هـ) تا این زمان، همه شیعیان، یا لااقل تمام شیعیان نامور، عرب بودند. با این همه، در کوفه، موالی به مختار پیوستند، و از آنجا که روابط بین اعراب و موالی تیره بود، مختار بیش از پیش ناگزیر شد بر نیروی موالی تکیه کند. هرچند این قیام به دست سردار ابن زبیر سرکوب شد، آن اندازه قرین موفقیت بود که موالی را متوجه سازد که اگر قدرت سیاسی را درست به کار برند، توانایی بیشتری به دست خواهند آورد. افراد از راههای گوناگون و با داشتن مذاهب مختلف می توانستند در زمره موالی درآیند، ولی در این مورد خاص، احتمالا همه آنها مسلمانان غیرعرب اند. هر عضو جماعات اهل ذمه، از مسیحیان و غیره، چون مسلمانان می شد جماعت خود را ترک می گفت و به یکی از قبایل عرب می پویست (محتملا از این رو که امت اسلامی، اتحادیه ای از قبایل عرب تلقی می شد). با این همه موالی، از جهاتی، در مرتبه پایین تری قرار داشتند و هر قدر افراد بیشتری از این گروه های غیر عرب مسلمان می شدند، به موازات آن میزان نارضایی و تقاضای مساوات رو بها فزایش می نهاد. آن عده از موالی که جذب تشیع نشدند، ظاهرا هم از قشرهای کهن تر مردم عراق (که می توان آنان را آرامی خواند)، بودند و هم از نژاد ایرانی. در امپراطوری ایران در زمان ساسانیان، عراق تا حدودی رنگ ایرانی به خود گرفته و در دیرینه سلطنت خدایگانی وجود داشت، و لذا به ویژه برای آرامیان، طبیعی بود که فرقه ای از فرق اسلامی بپویندند که بر ضرورت وجود رهبری برخوردار از موهبت الهی تاکید داشت.
ج. تلاش های شیعیان پس از مختار
در دوره اموی، ایرانیان بسیاری در میان شعیان وجود داشتند، ولی باید به خاطر داشت که یکی شرمدن تشیع و ایران تنها از قرن شانزدهم میلاد (قرن دهم هجری)، آغاز شد. با این وصف، قیام مختار در روند رشد دین اسلام مرحله ای مهم شمرده می شود، زیرا از این زمان به بعد بود که تشیع با اعتراضات و آمال سیاسی و مسلمانان غیر عرب ارتباط یافت.
تا پنجاه سال پس از مرگ مختار در 687هـ. (67هـ)، در میان شیعیان فعالیت سیاسی علنی وجود نداشت، هرچند که اراء دینی تشیع بدون شک کاملا در خفا نشر می یافت. به فرقه ای فرعی اشارات متواتری شده است که از مختار حمایت می کرد، هرچند نام آن کیسانیه است نه مختاریه. بی گمان این، لقبی است برای تاکید برخصلت غیرعربی کیسانیه زیرا کیسان یکی از اموالی سرشناس بود. چون علایم اضمحلال، در رژیم اموی آشکار گشت، شیعیان مجددا در صحنه سیاست ظاهر گردیدند. دو تن از رهبران شیعه، یکی به سال (120هـ) و دیگری به سال (125هـ)، در کوفه به قتل رسیدند. این هر دو به سازمان دادن مقاومتی مخفی مظنون بودند. در سال (122هـ) شورشی جدی، به رهبری نبیره محمد (ص)، به نام زید، برپا شد ولی به سرعت سرکوب گردید. طغیان عبدالله بن معاویه، نتیجه جعفر، پسرعموی محمد (ص)، از آن هم جدیتر بود.
این شورش از (127 تا 129هـ) طول کشید. سرانجام، نهضتی که عباسیان را به جای امویان نشاند از کمک فراوان شیعیان برخوردار گشت و از جنبه دینی می توان آن را، قبل از هر چیز مظهر تشیع دانست. اکنون به بسط و تکامل کلام، که همپای این رویدادهای ظاهری جریان داشت، نظر می افکنیم.
د. امامت و نسبت آن با بنی هاشم
اولین نکته ای که باید ذکر شود این است که هرچند، آنچنانکه از منابع برمی آید، ممکن است نسبت به موضع تشیع همدلی گسترده ای وجود داشته باشد، خود این موضع هنوز بغایت مبهم بود. به ویژه، این اصل از قبول عام برخوردار نبود که امامان آنچنان که بعدا شاخه های امامیه و اسماعیلیه، اولاد حسین (ع)، فرزند علی (ع)، را به امامت شناختند دارای منزلت یا موهبت های خاص هستند. گرایش، بیشتر این بود که ضرورت شرط برخورداری از (موهبت الهی) برای امامت، در همه اعضای خاندن بنی هاشم، خواه از اولاد فاطمه باشند یا نباشند، بالقوه وجود دارد (در واقع، از نظر شیعیان، از سلاله محمد بودن هیچگاه شرط اول نبود بلکه حداکثر شرط فرعی بود، زیرا علی (ع) حائز این شرط نبود).
مثلا مختار مدعی شد که از طرف امام محمد بن الحنفیه («پسر زنی حنفی»)، یکی از پسران علی (ع) ولی نه از فاطمه (ع)، ماموریت دارد. عده ای معتقد بودند که امام پس از وی، پسرش ابوهاشم، است. گروهی کوچک، چند زمانی، نتیجه حسن (ع)، معروف به محمدالنفس الزکیه را به امامت پذیرفتند. به قیامی که به رهبری نتیجه جعفر (پسرعموی پیامبر و برادر علی) روی داد قبلا اشاره رفت. سرانجام عباسیان، در ابتدا مدعی شدند که امامت را از محمد بن حنفیه ابوهاشم به ارث برده اند، ولی بعدا رسما در حدود سال (164هـ) به جای آن، ادعا کردند که امام برحق پس از پیامبر، عموی او عباس است که می دانیم جد آنان است.
ر. خامومشی فعالیت شیعیان در عصر خفقان اموی
در جنب پذیرش افراد گوناگون به منزله واجدین صفات خدادادی لازم برای امامت امت اسلامی، این واقعیت وجود دارد که هیچ گروه مهمی، برای بازماندگان حسین (ع) جایگاه خاصی قابل نبودند. در نظریه متاخرتر شیعی، سه امام اول بر حق امت پس از محمد (ص) عبارت اند از: علی (ع)، حسن (ع) و حسین (ع)؛ که در حدود سال 712 م. (95هـ)، وفات کرد؛ امام پنجم، پسر وی، محمد باقر (ع) (فات: 731م. /114هـ)؛ امام ششم، پسر وی، جعفر صادق (ع) (وفات: 765م. / 148هـ) با این همه حتی منابع امامیه روشن می سازند که این سه امام، امام چهارم و پنجم و ششم، از نظر سیاسی فعال نبودند؛ و برای گروه های سیاسی این دوره قاعدتا دشوار بوده است که دعویی دینی را، بی آنکه دعوی سیاسی هم باشد، بپذیرند. درباره امام چهارم، در منابع، اصلا چیزی نیامده است. روایت شده است مردانی که در سالهای 737م. (120هـ) و 742 م. (125هـ) به قتل رسیدند خود را فرستادگان امام پنجم خوانده بودند؛ ولی در اخبار مربوط به آنها ابهام هست و معلوم نیست که وی هیچ حمایتی از آنان کرده باشد.
امام ششم، جعفر صادق (ع) به امکانات بالقوه نهضت شیعه توجه کرده بود و به سازمان دادن پیروان خود از حیث فکری همت گماشتند. البته با حزم و احتیاط فراوان، پرداخته بود. ولی این جریان می بایست به اغلب احتمال قبل از پایان دوره اموی صورت گرفته باشد.
ز. تشیع و معنویت
بدین سان، تشیع در عصر اموی، مبهم تر و نامشخص تر از تشیع متاخرتر بود و کمترین شباهتی به نظریه ای منسجم نداشت؛ تشیع جلوه گاه نیازی عمیق و ناخودآگاه بود مظهر احساسی در باطن افراد که اگر رهبری برخوردار از موهبت الهی داشته باشند خوشبخت تر و از نظر روحی راضیتر خواهند بود. امامی که در رویای شیعیان حضور داشت دقیقا همان رهبر برخوردار از موهبت الهی است. نتاریخ تشیع اولیه، و در واقع همچنین تاریخ تشیع در دوره های بعد همانا تاریخ طلب دردمندانه برای یافتن افرادی است که بتوان آنها را شایسته امامت دانست. بیشتر افرادی که به عنوان امام پذیرفته شدند امید و آرزویی را که به آنان بسته شده بود بتمامی برنیاوردند؛ ولی جستجو ادامه یافت. پایداری در این جستجو، عمق عواطف آنانی را در این زمینه نشان می دهد. کسانی با جاه طلبی های سیاسی و دارا بودن صفات رهبری، اما بدون اینکه بهره ای از خاریسمهای بنی هاشم در آنها باشد، راهی برای استفاده از این علاقه عمیق به یافتن امام پیدا کردند. مثلا مختار مدعی شد که فرستاده امامی بر حق، محمدبن حنفیه، است؛ چه بسا برای این ادعا، جلب رضایت محمدبن حنفیه را نموده بوده است، ولی قطعا از کمک فعال وی برخوردار نبوده است. شواهد چند دیگری مشابه جریان بالا وجود دارد، و در برخی از از آنها، امامی که نیابت وی ادعا شده، مدعی نیابت را انکار کرده است. دیگران ظاهرا تا آینده ای که قابل پیش بینی نبود به کناره گیری از فعالیت سیاسی رضا داده بودند؛ و برای این رفتار، توجیه کلامی نیز یافتند و آن اینکه امام نمرده بلکه در غیبت است و در زمان غیبت است و در زمان موعود، به عنوان مهدی (نوعی مسیح)، رجعت خواهد کرد تا ظلم و ستم را از ریشه برکند و در کره ارض عدل را برقرار سازد.
م. برداشت های متفاوت از شیعه در عصر اموی
بدین سان، تشیع، در عصر اموی، معجون تمام عیاری است از آراء و برداشت ها. با پیدایش اندیشه نص در امامت، تشیع نظم گرفتن آغاز نهاد، اندیشه مذکور متضمن این نظر است که در هر عصری تنها یک امام وجود دارد و هر امامی جانشین خود را به امر خداوند تعیین می کند. با این همه، در دوره اموی، این اندیشه تاثیر تام نبخشید، زیرا گروههای مختلف به امامهای مختلف قایل شدند. زیدیه، پیروان زید که در (123هـ)، قیام کرد، مشی دیگری برگزیدند؛ زیدیه با اندیشه امام غائب اصلا بیگانه بودند؛ زیرا یکی از شرایط امامت را آن می دانستند که دعوی آن علنی باشد (و البته با پیروزی نظامی موثر افتد). قیام زید کوششی بود واقع بینانه برای ایجاد دولتی به جای دولت اموی. لذا وی کوشید تا نه فقط حمایت شیعه بلکه همچنین پشتیبانی اکثر مسلمانان را جلب کند، و به این منظور ادعا کرد که هرچند علی (ع) امام بر حق پس از پیامبر است و بر ابوبکر و عمر فضل دارد، امامت مفضول جایز است. با این همه، این گذشت و امتیاز وی، ظاهرا شیعیان پیگیرتر را از او روگردان ساخت و چه بسا به شکست زید کمک کرد.
ن. استفاده سیاسی عباسیان از عواطف دینی
نهضت عباسیان نمودار آمیزه ای است از عواطف دینی واقعی (هرچند شاید نه در سطح بالای رهبری) و محاسبات سیاسی زیرکانه. عباسیان که به وسعت هواداری از تشیع پی برده بودند، مدعی شدند که امامت بحق را، به نص، از محمد بن حنفیه به ارث برده اند. با این همه، چون متوجه ضعف این دعوی شدند در بیشتر تبلیغات خود، مسلمانان را به پشتیبانی از «قائم آل محمد» کیست، خود بر اریکه قدرت تکیه زده بودند. برای جلب حمایت زیدیه، عباسیان مدعی بودند که در صدد گرفتن انتقام خون زیدند. یکی دیگر از اهداف آنان دفاع از «مستضعفان» به شمار می رفت، که مراد آنان در حقیقت همان موالی یا مسلمانان غیر عرب بود؛ و عملا موالی بیش از همه از عباسیان حمایت کردند و سردار و پیشوای آنان ابومسلم خود یکی از موالی بود. پشتیبانی وسیع موالی از عباسیان به این مقصود بود که چون زمام خلافت را به دست گرفتند، سهم شایسته ای از قدرت، نصیب آنان، بویژه ایرانیان و آرامیان ایرانی مآب، شود و پایینتر بودن منزلت حقوقی مسلمانان غیرعرب بتدریج محو گردد. موفقیت این نهضت، که حداقل بعضا جنبشی شیعی شمرده می شود، در سال (132هـ) مرحله دیگری است در رشد تشیع.
منـابـع
منتگمری وات- فلسفه کلامی اسلامی- ترجمه ابوالفضل عزتی عملی و فرهنگی- صفحه 42-37
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها