طاغیان اهل دوزخ
فارسی 3478 نمایش |طاغیان و بیگانگان از هنگام که در نظام آزمایش به حرکت و تکاپو درآمده و راه خودخواهی و غرور پیموده دوزخ را مقصد و هدف خود قرار داده و بدان سو رهسپار بوده در آن هنگام جاذبه مغناطیسی دوزخ هر یک از آنان را به سوی خود می رباید و آن را هضم نموده و به صورت و سیرت دوزخ در می آورد و بر ابعاد و سعه خود می افزاید و به هیئت هل من مزید فریاد آن صحنه و فضای قیامت را فراخواهد گرفت؛ «إن جهنم کانت مرصادا* للطاغین مابا؛ بی تردید دوزخ کمینگاهی شود. برای سرکشان محل بازگشت است.» (نباء/ 21- 22)
طاغیان کسانی هستند که متصف به طغیان باشند، و خروج از حد، کار همیشگی آنان باشد، و کلمه ی "ماب" اسم مکان از ماده "أوب" است، که به معنی مرجع و محل بازگشت است، و گاه به معنی منزلگاه و قرارگاه می آید، و اگر جهنم را محل برگشت طاغیان خوانده، به این عنایت بوده که خود طاغیان در همان دنیا، تجاوز از حدود و مرزهای الهی نمودند و در معصیت خدا طغیان ورزیدند در نتیجه جهنم را ماوای خود کردند، کلمه مآب اشاره به همین مطلب دارد که خود سبب روشن شدن آتشی باشند که به آن بازگشته اند، چه این همان منزلی است که خود بنا کرده اند و میهنی است که برای خود برگزیده اند. پس صحیح است بگوییم به جهنم بر می گردند.
طغیان،سرپیچی و سرکشی از فرامین الهی و زیاده روی در فساد و معاصی است. مثل فرعون که خطاب شد به موسی: «اذهب إلی فرعون إنه طغی؛ به سوی فرعون برو که او سر برداشته است.» (طه/ 24 و نازعات/ 17) و در حق عاد قوم هود و ثمود قوم صالح و فرعون می فرماید: «الذین طغوا فی البلاد* فأکثروا فیها الفساد؛ آنها در بلاد طغیان کردند. و در آنها به فساد در افزودند.» (فجر/ 11- 12) مآب بازگشت است یعنی مرجع و مأوای آنها جهنم است و جایگاه آنها.
کسانی که طغیان (سرکشی) تا آنجا خوی ثانوی و وصف عنوانیشان شده که کششی به سوی حق و خیر ندارند، مجذوب جهنم می باشند، چنان که نفس طاغی (سرکش مستبد)، هم بر هدایت وجدان و عقل و ایمان و قوانین آنها سرکش است و هم بر حقوق و حدود خلق، شخصیت عقلی و وجدان او در زندان نفس طاغیش گرفتار است و دچار تجزیه و احتراق ناشی از آن و شعله های شهوات و خشم خود می باشد، و چون روزنه های درونش بر روی تابش هدایت بسته شده و کششی به سوی آیات حق و هدایت در وی نیست، جهنم محیط طبیعی و عادی (مآب) او گردیده است، این انسان جهنمی، آن چنان که در دنیا با جاذبه سنخیت پیوسته به محیط جهنم، ظلم، ظلمت و طغیان کشیده می شد و حشرش با طاغیان هم سنخ خود و گریزان از شنیدن و دیدن آیات حق و محیط عدل و خیر بود، در آخرت نیز به سوی جهنم و با جهنمیان است.
چه مدت در این آتش باقی خواهند ماند؟
بیگانگان در دوزخ قرون بی شمار و زیاده بر تفکر در آن سکونت خواهند نمود و احقاب جمع حقب به دو ضمه به معنای مدت های طولانی و قرون بی شمار پس از قرون و مدتهای طولانی سکونت خواهند نمود و از نظر اینکه قرون بی شمار و بدون تحدید و محدودیت است از آن دوام و خلود سکونت در دوزخ استفاده می شود: «لبثین فیها أحقابا؛ که روزگارانی دراز در آن بمانند.» (نباء/ 23) کلمه ی "أحقاب" به معنای زمانهای بسیار و روزگاران طولانی است که آغاز و انجام آن مشخص نباشد. و این کلمه جمع است و اما در اینکه مفردش چیست؟ آیا حقب (به ضمه اول و سکون دوم است) و یا حقب (به دو ضمه) است، اختلاف کرده اند، و حقب (به دو ضمه) در قرآن کریم آمده، می فرماید: «أو أمضی حقبا؛ یا مدت طولانی به راه خود ادامه دهم.» (کهف/ 60) بعضی هم گفته اند: مفردش حقب (به فتح اول و سکون دوم) است، و واحد حقب هم حقبه (به کسر اول و سکون دوم) است.
سخنان مفسرین در توجیه احقاب
در معنی حقب اقوال زیادی است و در اخبار هم اشاره دارد بعضی گفتند:
الف: اینکه معنای احقاب. نام روزگار و ازمنه طولانی است که محدود به حدی نیست. زمانی است که انقطاع برای آن نیست هر وقت حقبی بگذرد حقبی دیگر بعد از آن آید و حقب هشتاد سال از سالهای آخرت که سال نوری باشد.
ب: محدود به حد معینی است و در اینکه مقدارش چه قدر است نیز از مفسرین گفتاری نقل شده:
1- مجاهد گوید: اینکه احقاب چهل و سه حقب است و هر حقبی هفتاد خریف است و هر خریفی هفتصد سال و هر سال سیصد و شصت روز و هر روز هزار سال است. چنانچه می فرماید: «إن یوما عند ربک کألف سنة مما تعدون؛ در حقيقت يك روز [از قيامت] نزد پروردگارت مانند هزار سال است از آنچه مى شمريد.» (حج/ 47) و می فرماید: «یدبر الأمر من السماء إلی الأرض ثم یعرج إلیه فی یوم کان مقداره ألف سنة مما تعدون؛ كار [جهان] را از آسمان [گرفته] تا زمين اداره مى كند آنگاه [نتيجه و گزارش آن] در روزى كه مقدارش آن چنان كه شما [آدميان] برمى شماريد هزار سال است به سوى او بالا مى رود.» (سجده/ 5) و غیر اینها. بعضی نیز گفته اند: حقب هشتاد سال است و سال 360 روز است و هر روزی از روزهای آخرت پنجاه هزار سال دنیا است که می فرماید: «فی یوم کان مقداره خمسین ألف سنة؛ فرشتگان و روح در روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است به سوى او بالا مى روند.» (معارج/ 4)
بعضی هم کلمه ی "حقب" را به هشتاد و یا هشتاد و چند سال تحدید کرده اند: عمار دهنی از امیرالمؤمنین (ع) چنین روایت می کند که حضرتش از هلال هجری سؤال می کند شما در کتاب خود مقدار حقب را چند سال دیده اید در پاسخ گفت هشتاد سال هر سالی دوازده ماه هر ماهی سی روز هر روزی هزار سال. نافع از عبدالله ابن عمر روایت کرده که حضرت رسالت (ص) فرمود: «لا یخرج من النار من دخلها حتی یمکث فیها أحقابا و الحقب بضع و ستون سنة و السنة ثلاثمائة و ستون یوما کل یوم کألف سنة مما تعدون فلا یتکلن أحد علی ان یخرج من النار؛ هر که به دوزخ رود از آن بیرون نیاید تا آنکه مدت احقاب منقضی شود و حقب شصت و اندی سال است و «أند» میان سه و ده است و سالی سیصد و شصت روز و روزی هزار سال دنیا. پس نباید هیچ کسی گمان کند که از دوزخ بیرون خواهد آمد.» و عیاشی به اسناد خود از حمران روایت کرده که او گفت: من آیه را از حضرت ابوجعفر (ع) سؤال کردم. فرمود: «هذه فی الذین یخرجون من النار؛ این آیه در شأن جماعتی است که از دوزخ بیرون آیند و در آن مخلد نمانند.» پس مراد اهل توحید خواهند بود. زیرا که به نص و اجماع ثابت شده که کافر از دوزخ هرگز خلاصی نخواهد داشت
در روایات اهل بیت آمده است که این آیه به گناهکارانی اختصاص دارد که مدتی از وقت را، به اندازه متناسب با گناهان خویش، در آتش می گذرانند، و بنابراین احقاب به معنی روزگارها یا سالهای پیاپی است. بعضی از مفسران گفته اند که: معنی آیه این است که آنان روزگارهای متوالی را که هرگز قطع نمی شود در دوزخ طی می کنند، و چون مدتی پایان یافت بی فاصله مدت پس از آن آغاز می شود. از آن روی به جای سالها لفظ احقاب آمده که در دلها هراس بیشتری بر می انگیزد و بیشتر دلالت بر جاودانگی دارد.
2- حسن گوید: خداوند تعالی چیزی را یاد نکرده مگر اینکه برای او مدتی قرار داده که در پایان آن تمام می شود و برای اهل آتش و دوزخیان مدتی قرار نداده بلکه فرموده «لابثین فیها أحقابا» قسم به خدا نیست آن مگر اینکه وقتی حقبی می گذرد حقب دیگری داخل می شود سپس حقب دیگر تا ابدالابدین پس برای احقاب عددی جز خلود و جاودانی در آتش نیست. ولکن یاد کرده اند که یک حقب هفتاد هزار سال است و هر روز از این سالها هزار سال دنیوی است. و حسن بصری گفته که هر چیزی را حدی نهاده اند مگر عذاب.
3- اینکه مجاز آیه. توقف و مکث می کنند در آن دوزخ حقبهایی که نمی چشند در این حقبها نه خنکی و نه نوشیدنی را مگر (حمیم و غساق) آن گاه مکث می کنند در آن که جز حمیم و غساق چیز دیگری از اقسام عذاب را نمی چشند پس این وقت گذاری انواع عذاب و شکنجه است نه برای توقفشان در آتش و این بهترین قولها می باشند.
4- خالد بن مهران گوید: به درستی که مقصود به آن اهل توحید است و نافع از ابن عمر از رسول خدا (ص) روایت کرده که فرمود بیرون نمی آید از آتش کسی که داخل آن شد تا حقبهایی در آن توقف کند. و حقب شصت و هفت سال و سال سیصد و شصت روز و هر روز هزار سال از سالهایی است که حساب آن را دارید. پس هیچکس امید ندارد که از آتش بیرون آید و عیاشی به اسنادش از حمران روایت کرده که گفت پرسیدم از حضرت ابا جعفر (امام محمد باقر) (ع) از این آیه. پس گفت این آیه درباره آن کسانی است که از آتش خارج می شوند و از احول (ابوجعفر مؤمن طاق) هم مثل این روایت شده.
اقوالی دیگر در معنای حقب گفته اند، اما از خود قرآن کریم دلیلی بر هیچ یک از این تحدیدها وارد نشده، علم لغت هم چیزی در این باب نگفته. و چون از این تعبیر به هر حال استشمام می شود که دوزخیان مدتهایی طولانی در دوزخ می مانند، و سرانجام پایان می یابد، و این با آیات خلود و عذاب دائم تضاد دارد، هر کدام در تفسیر آن راهی را پوییده اند.
طاغیان اهل دوزخ چه کسانی هستند؟
از ظاهر آیه بر می آید که مراد از طاغیان، معاندین از کفار هستند، مؤید این ظهور ذیل سوره است که می فرماید: «إنهم کانوا لا یرجون حسابا* و کذبوا بآیاتنا کذابا؛ زیرا آنان به روز حساب امید نداشتند. و آیات ما را به سختی تکذیب می کردند.» (نبأ/ 27- 28) از خالد سعدان نقل می کنند که گفته مقصود از آیه کفار نیستند گناهکاران اهل توحیدند که پس از گذشتن احقاب از جهنم بیرون آیند و شاهد بر این رای روایت صحیحی است که عیاشی از ابوجعفر نقل می کند که این آیه در شأن جماعتی است که از دوزخ بیرون آیند و این آیه منافی نیست با آیاتی که خلود کفار را در جهنم می رساند چنانچه بعضی گمان کرده اند. و آیاتی که دلالت بر خلود دارد بسیار است و نیز ممکن است گفته شود هر حقبه ای که تمام شود در عقب آن حقبه دیگر باشد.
مفسرین کلمه ی "احقاب" در آیه را به حقب بعد از حقب تفسیر کرده اند، مثل آنکه در سوره مائده آیه 37 فرموده: «یریدون أن یخرجوا من النار و ما هم بخارجین منها و لهم عذاب مقیم؛ مى خواهند كه از آتش بيرون آيند در حالى كه از آن بيرون آمدنى نيستند و براى آنان عذابى پايدار خواهد بود.» و نیز آیات دیگر که صریح در این است که اهل جهنم مخلد در جهنمند، که در نتیجه آیه را چنین معنا کرده اند: جهنم برگشتگاه طاغیان است، در حالی که در جهنم حقبی بعد از حقب دیگر می مانند، بدون اینکه این حقب ها آخری داشته باشد. پس آیه شریفه با آیات دیگر قرآن که تصریح دارد بر خلود کفار در جهنم منافات ندارد. بعضی گفته اند: آیه ی «لا یذوقون فیها بردا و لا شرابا؛ نه خنکی در آن می چشند و نه نوشیدنی.» (نباء/ 24) صفت احقاب است، و معنای آیه این است که طاغیان در دوزخ احقابی می مانند که صفتش این است که در آن اثری از خنکی و نوشیدنی نیست، مگر حمیم و غساق، و آن گاه بعد از این احقاب وضعی غیر آن وضع را خواهند داشت، و جاودانه به وضعی که معلوم نیست چگونه است در دوزخ خواهند بود. و این معنا در صورتی که سیاق آیه با آن مساعدت کند معنای خوبی است.
به دو وجه دیگر ممکن است بین آیات جمع نمود: اولا اثبات شیئی نفی ما عدا را نمی کند؛ به اصطلاح علمی آیه مفهوم ندارد که بعد از گذشتن احقاب طغیان کنندگان از جهنم و عذاب نجات می یابند یا نه آیه نسبت به بعد از این مدت ساکت است آیه همین قدر در بیان این است که عذاب طغیان کنندگان طولانی است. و ثانیا طاغی کسی را گویند که مشی وی بر غیر طریق حق و درستی باشد و شامل می گردد عموم کفار و معاندین و منافقین و فاسقین از مؤمنین را زیرا که مسلمان معصیت کار او نیز در عمل طغیان کرده و از حدود و قوانین و مقررات الهی تجاوز نموده و مسلما آدم موحد اگر جهنم برود خلود در عذاب ندارد و شاید آیه همین قدر در مقام ابن باشد که عذاب جهنمیان طولانی است و لو نسبت باهلش از حیث خلود و عدم خلود تفاوت داشته باشد.
به هر جهت می توان گفت این آیه همانطور که دلالت بر خلود سرکشان در جهنم ندارد آن را نفی هم نکرده است و مدت لبث (درنگ در حال امید و انتظار) آنان را نیز در جهنم معین نمی کند، گویا از این جهت است که طغیان بر حقوق و حدود خلق و خالق مانند تسلیم به آنها مراتبی دارد و هر گناه و ستمی، حد و مرتبه ای از سرکشی است و تا حدی قابل عفو و گذشت می باشد و این خوی سرکشی هر چه بیشتر در طبیعت شخص راسخ گردد، به همان قدر، درنگ در جهنم بیشتر می شود، و اگر وجدان و فطرت حق پرستی و خیر یکسره دگرگون گردید، جهنم محیط طبیعی وی می شود و یکسره در آن مخلد می ماند از مجموع آیات قرآن و هدایت هادیان به حق (که با طبیعت جهان و رمز وجود و تکامل و جواذب مختلف انسان مطابق است) این حقیقت استفاده می شود که پرتگاه و کمینگاه جهنم در گذرگاه افراد و کاروانهای بشری می باشد. گزیدگانی از خلق که نور فطرت و عقل آنان مسیر را روشن کرده است و دارای جاذبه نیرومندی از ایمان و حقند، از کنار یا بالای جهنم آن چنان در میگذرند که شعله های جهنم آنان را فرا نمیگیرد و بندهای آن به بندشان نمی کشد، و هر کسی جز آنان، به اختلاف قدرت و ضعف عقل و ایمان، در کمین جهنم گرفتار می شود و پس از چندی نجات می یابد. در این آیات، وضع مآل و حال دو گروه متقابل را قرآن توصیف کرده است: طاغیان و متقیان. طاغیان (که گرفتار بندهای گوناگون طغیان خود هستند و از طغیانشان طغیان ها روی می دهد) زمانی بس طولانی و پی در پی یا برای همیشه به حال انتظار در جهنمند.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 20 صفحه 271
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 26 صفحه 39
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- ترجمه مجمع البیان- جلد 26 صفحه 240
میرزا ابوالحسن شعرانی- روض الجنان و روح الجنان- جلد 20 صفحه 119
ملا فتح الله کاشانی- منهج الصادقین فی إلزام المخالفین- جلد 10 صفحه 131
حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد 14 صفحه 18
نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد 14 صفحه 298
سيد محمدحسين حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 17 صفحه 306
عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد 13 صفحه 360
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 17 صفحه 274
سیدمحمود طالقانی- پرتوى از قرآن- جلد 3 صفحه 36
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها