تحولات الهیات مسیحیت پس از جنبش روشنگری (آیین انجیلی)
فارسی 6951 نمایش |آیین انجیلی
اصطلاح «انجیلی» مربوط به قرن شانزدهم است و در آن زمان برای اشاره به نویسندگان کاتولیکی به کار می رفت که در صدد بازگشت به عقاید و اعمالی بودند که بیشتر بر کتاب مقدس مبتنی بود تا تا اعتقادات و اعمال منسوب به قرون وسطی در اواخر آن. این اصطلاح به ویژه در دهه 1520 به کار رفت و این به هنگامی بود که اصطلاحات فرانسوی و آلمانی در نوشته های جدلی اوایل دوره نهضت اصلاح دینی اهمیت بسیاری یافت. این اصطلاح امروزه به شکل گسترده ای برای اشاره به روند فرافرقه ای در الهیات و معنویت به کار می رودکه تأکید خاصی برجایگاه کتاب مقدس در زندگی مسیحی دارد. امروزه آیین انجیلی، بر مجموعه ای از چهار پیش فرض زیر استوار است:
1- مرجعیت کتاب مقدس و حجیت آن.
2- انحصار رهایی در مرگ مسیح بر صلیب.
3- نیاز به نوگروی شخصی.
4- ضرورت، درستی و فوریت تبلیغ مسیحیت.
کلیساشناسی در آیین انجیلی
به نظر می رسد که سایر موضوعات، «موضوعاتی بی تفاوت و خنثی» است که بر اساس آن درجات زیادی از کثرت گرایی را می توان پذیرفت. تمایل انجیلی ها به انعطاف داشتن در موضوع کلیساشناسی از اهمیت خاصی برخوردار است. آیین انجیلی به لحاظ تاریخی، به هیچ نظریه خاصی درباره کلیسا پایبند نبوده است و عهد جدید را در این زمینه، پذیرای شماری از تفاسیر می داند و تمایزات فرقه ای را دارای اهمیت ثانوی نسبت به خود بشارت می داند. این امر مسلما بدان معنا نیست که انجیلی ها به کلیسا به مثابه جسم مسیح پایبند نیستند، بلکه بدان معناست که آنان به هیچ یک از نظریه های کلیسا پایبند نیستند. یک مفهوم مشترک از زندگی مسیحیان را نمی توان دقیقا مرتبط با هیچ یک از برداشت های فرقه ای در باب ماهیت کلیسا دانست. به یک لحاظ، این یک کلیسا شناسی «حداقلی» است و به لحاظ دیگر حاکی از پذیرش این است که عهد جدید خودش به تقدم هیچ شکلی از حکومت کلیسایی تصریح نمی کند که بتوان همه مسیحیان را به آن متعهد کرد.
پیامدهای عمده آیین انجیلی
این موضوع پیامدهای عمده متعددی داشته است که در برداشت درست از این جنبش اهمیتی اساسی دارد.
1- انجیل گرایی آیینی فوق فرقه گرایی است و محدود به هیچ فرقه خاصی نیست، حتی خودش یک فرقه نیست. سخن گفتن از «انجیلی های انگلیکان»، و حتی از نظر برخی از گرایش های بسیار متأخر «انجیلی های کلیسای کاتولیک روم» به هیچوجه متناقض نیست. انجیل گرایی اغلب شکل جنبشی در درون یک فرقه اصلی را به خود می گیرد که برای نوسازی یا اصلاح تلاش می کند.
2- انجیل گرایی خود معرف یک جنبش جهانی است. میان انجیلی ها صرف نظر از پیوند های فرقه ای، قرابتی طبیعی وجود دارد. این موضوع برآمده از تعهدی مشترک به مجموعه ای از باورها و نگرش های مشترک است. انجیلی ها هیچ گونه کلیسا شناسی خاص را معتبر نمی دانند و در عین حال، کلیسا شناسی های صریحا مبتنی بر عهد جدید و سنت مسیحی را به دیده احترام می نگرند. این بدان معناست که موضوعات بالقوه تفرقه انگیز نظام حکومت کلیسایی در درجه دوم از اهمیت قرار دارد.
الهیدانان برجسته انجیلی
از هنگام جنگ جهانی دوم، شماری از الهیدانان انجیلی پا به عرصه نهاده اند که در این جنبش دارای اهمیتند. کارل اف. اچ. هنری (متولد 1913) به خاطر کتاب شش جلدی خدا، مکاشفه و حجیت (1976-1983) شهرت یافته است. این کتاب دفاعی قاطع از رویکردهای سنتی انجیلی به مرجعیت کتاب مقدس است. دانلد. جی بلوش (متولد 1928) به ویژه در کتاب بایسته های الهیات انجیلی (1978-1979) با چنین تاکیدی موافق است و الهیاتی انجیلی را ترسیم کرده که، از یک سو متمایز از لیبرالیسم و از سوی دیگر، متمایز از بنیادگرایی است. جیمز آی. پکر (متولد 1926) نیز معتقد به تاکید بر اهمیت الهیات مبتنی بر کتاب مقدس است و این در حالی است که پیشتاز کشف پیوند میان الهیات نظام مند و معنویت در کتاب پرفروش خود به نام شناخت خداوند (1973) است.
یکی از حوزه های بسیار مهم انجیل گرایی در فعالیت الهیاتی، دفاعیه نویسی است که در آن نویسندگانی مانند ادوارد جان کارنل (متولد 1919) و کلارک اچ. پینوک (متولد 1939) سهم چشمگیری داشتند. با این حال و به رغم این رنسانس الهیاتی رو به رشد در این جنبش، انجیل گرایی هنوز ناگزیر از آن است که تاثیر سرنوشت سازی بر جریان اصلی الهیات نهد. این وضعیت، به ویژه اگر پست لیبرالیسم به بسط نفوذ خود در آمریکای شمالی و بیرون از آن بپردازد، بدون شک در قرن بیست و یکم تغییر خواهد کرد. به رغم تفاوت های اساسی میان این دو جنبش، روز به روز واضح تر می شود که همگرایی های مهمی نیز بین این دو وجود دارد و به همین سبب مشارکت انجیل گرایی را در بحث اصلی آسان می کند.
جنبش های عید پنجاهه و کاریزمایی
یکی از مهمترین تحولات در مسیحیت در قرن بیستم، ظهور گروه های کاریزمایی پنتیکاست بوده است که مؤید آن است که مسیحیت مدرن می تواند قدرت روح القدس را که در عهد جدید، به ویژه در اعمال رسولان بیان شده، باز کشف کرده و به خود اختصاص دهد. اصطلاح «کاریزمایی» برگرفته از واژه یونانی Charismata («هدایا» به ویژه «هدایای معنوی») است که بنا به اعتقاد مسیحیان کاریزمایی، امروزه قابل دسترسی است. همچنین اصطلاح Pentecostal اشاره به حوادثی دارد که گفته می شود در روز عید پنجاهه روی داده است (اعمال رسولان 2: 1 ـ12) و مسیحیان کاریزمایی آن را الگویی برای زندگی متعارف مسیحیان تلقی می کنند. امروزه کشف مجدد موهبت های معنوی با جنبشی گره خورده است که معروف به پنجاهه گرایی است و به طور کلی، اولین جنبش مدرن است که به روشنی تمایلات کاریزمایی را نشان می دهد.
دیدگاه سی. پیتر واگنر
سی. پیتر واگنر در تحقیق خود درباره تحولات جنبش های کاریزمایی در قرن بیستم، این جنبش را دارای «سه» موج می داند. اولین موج عبارت بود از پنجاهه گرایی کلاسیک که در اوایل دهه 1900 ظهور کرد و از مشخصه های بازر آن، تاکید بر سخن گفتن به زبان های مختلف بود. موج دوم در دهه 1960 و 1970 رخ داد و به فرقه های اصلی از جمله آیین کاتولیک روم منسوب بود زیرا آنان درمان معنوی و دیگر کرامات را به خود اختصاص می دادند. موج سوم که در افرادی مانند جان ویمبر نمود یافته، بر «نشانه ها و شگفتی ها» تأکید می کند.
ریشه های جنبش کاریزمایی
گرچه می توان گفت که جنبش کاریزمایی ریشه های درازی در تاریخ دارد، اما تحولات قرن بیستم را عموما به تبلیغات چارلز فاکس پارهام (1873-1929) بر می گردانند. در سال 1901، پارهام اندیشه های اساسی را مطرح کرد که برای پنجاهه گرایی اهمیت اساسی داشت و از جمله آنها تمرین سخن گفتن به زبانهای مختلف، و این اعتقاد بود که «تعمید روح القدس» پس از ایمان آوردن یک مومن، دومین موهبت است. این اندیشه ها را جوزف ویلیام سیمر (1870-1922)، کشیش سیاه پوست، مطرح کرد و تثبیت نمود. وی سرپرستی یک جنبش احیاگرانه مهم کاریزمایی را در انجمن خیابانی آزوسا در مرکز لوس آنجلس در سالهای 1906 تا 1908 به عهده داشت. مهمترین گروههای پنجاهه گرای آمریکای شمالی نظیر انجمن های خدا ریشه خود را به این دوره برمی گردانند.
تأثیر جنبش کاریزمایی
تأثیر کامل جنبش کاریزمایی مربوط به دهه 1960 است. حادثه درسال 1959 در وان نوئیس در کالیفرنیا رخ داد و این به هنگامی بود که یک کشیش محلی کلیسای اسقفی به اعضای کلیسای خود اعلام کرد که او از روح القدس لبریز شده و به زبان ها سخن گفته است. این موضوع باعث شد که توجه همگان به جنبش احیای کاریزمایی در کلیساهای اصلی در اروپا، آمریکای شمالی و آفریقای جنوبی جلب شود. پیدایش سریع گروه های پنجاهه گرا در آمریکای لاتین را نیز می توان به این دوره مربوط دانست.
جنبش نشانه ها و شگفتی ها
تازه ترین جنبش «نشانه ها و شگفتی ها» که تاکید بسیاری بر اهمیت شفای معنوی می نهد، مناقشاتی را برانگیخته است. بعضی از منتقدان بر این باور بودند که این جنبش بشارت را به گونه ای معرفی می کند که هیچ اشاره ای به توبه و آمرزش ندارد، اتهاماتی که پس از کنفرانس نبرد معنوی در سال 1990 در سیدنی استرالیا با تمام قدرت مطرح شد. مناقشه دیگر بر خود الهیات شفابخشی متمرکز است. با این حال، روشن است که جنبش عمده ای در حال ظاهر شدن است که توان بالقوه ای برای تبیین و ارائه الهیاتی متمایز برای خود دارد. این تجربه و آگاهی تازه از حضور روح القدس در کلیسای امروزی، موجب ظهور رشته ای از مباحثات در باب ماهیت تعمید روح القدس شده است و اینکه کدام یک از «هدایای معنوی» گوناگون (charismata) دارای بیشترین اهمیت در پیوند با ایمان و معنویت شخصی، و بنا کردن کلیسا به مثابه یک کل است.
منـابـع
آلیستر مک گراث- درسنامه الهیات مسیحی- مترجم بهروز حدادی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1384
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها
بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد
-
تاثیر جنبش روشنگری بر آیین پروتستان
-
انتقادات جنبش روشنگری از الهیات مسیحی
-
تحولات الهیات مسیحیت پس از جنبش روشنگری (مارکسیسم)
-
تحولات الهیات مسیحیت پس از جنبش روشنگری (لیبرالیسم)
-
تحولات الهیات مسیحیت پس از جنبش روشنگری (فمینیسم)
-
تحولات الهیات مسیحیت پس از جنبش روشنگری (پست مدرنیسم)
-
تحولات الهیات مسیحیت پس از جنبش روشنگری (الهیات سیاهان)