رابطه و تاثیرات اومانیسم بر نهضت اصلاح دینی (کتاب مقدس)
فارسی 5460 نمایش |کشمکش های نهضت اصلاح دینی و اومانیسم
گرچه اومانیسم سهم زیادی در بسط و گسترش نهضت اصلاح دینی داشت، تنش هایی نیز میان اومانیسم با هر دو شاخه نهضت اصلاح دینی به چشم می خورد که برای توضیح مطلب می توان بر اختلافات آنها در پنج حوزه زیر انگشت گذارد:
1. نگرش به الهیات مدرسی
اومانیست ها، اصلاحگران سوئیسی و اصلاحگران ویتنبرگ، همگی بی هیچ تأمل و تردیدی، بر نفی حکمت مدرسی اتفاق نظر داشتند؛ گرچه هر کدام به دلیل خاصی به این نتیجه رسیده بودند. مخالفت اومانیست ها با این مکتب به سبب گنگ بودن و عدم لطافت و ظرافت بیانی آن بود. اومانیست ها خواستار الهیاتی ساده تر و شیواتر بودند. همین نگرش در نهضت اصلاح دینی سوئیس نیز آشکارا به چشم می خورد؛ در حالی که بر عکس آنان، اصلاحگران ویتنبرگ (به ویژه لوتر و کارلشتات) هیچ مشکلی در فهم الهیات مدرسی نداشتند، اما علت مخالفتشان این بود که آنها این الهیات را اساسا باطل و خطا می دانستند. اومانیست ها و تسوینگلی حکمت مدرسی را به درد نخور می دانستند و این در حالی بود که اصلاحگران ویتنبرگ آن را مانعی عمده در مسیر اصلاح الهیات می دانستند.
2. نگرش به کتاب مقدس
هر سه گروه معتقد بودند که کتاب مقدس در اصلاح کلیسا نقش اساسی دارد؛ زیرا شاهد و گواه ایمان و آیین مسیحیت در شکل اصلیش است. از دیدگاه اومانیست ها، اعتبار کتاب مقدس به خاطر شیوایی، سادگی و قدمت آن بود؛ اما اصلاحگران سوئیس و ویتنبرگ کتاب مقدس را از آن جهت دارای ارج و اعتبار می دانستند که «کلمات خدا» است. آنها کتاب مقدس را تجسم دستورها و وعده های خدا و از همین روی برتر و بالاتر از همه اسناد صرفا بشری می دانستند. شعار «فقط کتاب مقدس» بیانگر این عقیده اساسی نهضت اصلاح دینی بود که در موضوعات مربوط به ایمان و آیین مسیحی به هیچ منبع دیگری غیر از کتاب مقدس نباید مراجعه کرد. بدون تردید در این میان، اختلافات دیگری میان اصلاحگران سوئیس و ویتنبرگ وجود داشت. اصلاحگران سوئیس اصولا کتاب مقدس را منبعی برای هدایت اخلاقی می دانستند؛ در حالی که اصلاحگران ویتنبرگ آن را سندی تلقی می کردند که در بردارنده وعده های شفقت آمیز خدا در مورد نجات مؤمنان است.
3. نگرش به آباء
از دیدگاه اومانیست ها نوشته های دوره آباء، شکلی روان و قابل درک از مسیحیت به دست می دهد و اعتبار آن، مرهون دیرپایی و شیواییش است. به طور کلی، به نظر می رسد که اومانیست ها برای آباء ارزش کم و بیش یکسانی قائل بودند؛ چرا که تقریبا همگی آنها مربوط به دوره معینی بوده اند. با این حال، اراسموس برخی از آنان را دارای اهمیت خاصی می داند. اوریگنس یکی از آباء یونانی قرن سوم بود که به خاطر غیر راست کیش بودن و نیز شیوایی نوشته هایش معروف شد. اراسموس در دهه 1500، او را شاخص ترین آباء می دانست؛ اما در سال 1515 در دیدگاه خود تجدید نظر کرد و جروم را به جای اوریگنس نشاند. علت این که او جروم را ترجیح داد، آن بود که اراسموس مطالعات و تحقیقاتی مبتنی بر متن در مورد کتاب مقدس انجام داده بود که نتیجه آن، انتشار عهد جدید به زبان یونانی در سال 1516 بود.
جروم نیز پیش تر، کار گسترده ای را بر روی متون مقدس بر عهده گرفته بود و به نظر می رسد که اراسموس به همین دلیل به او توجه تازه ای مبذول داشت. این نگرش اراسموس به آباء را می توان در نهضت اصلاح دینی سوئیس نیز آشکارا مشاهده کرد. نقطه مقابل آنها، لوتر و کارلشتات (از اصلاحگران ویتنبرگ) بودند که از میان آباء، آگوستین را برجسته تر از دیگران معرفی می کردند. اومانیست ها دو چیز را معیار ارزیابی آباء می دانستند؛ یکی قدمت، و دیگری فصاحت و شیوایی. به همین دلیل هم بود که اراسموس، اوریگنس و جروم را بر دیگر آباء ترجیح می دادند. با این حال، اصلاحگران ویتنبرگ برای ارزیابی آباء از معیاری دقیقا الهیاتی بهره می جستند: به راستی، آنان تا چه حد در تفسیر عهد جدید قابل اطمینان بودند؟ بر اساس این معیار، حق این بود که آگوستین ترجیح داده شود و به اوریگنس با سوء ظن نگریسته شود. اومانیست ها حاضر نبودند که برای ارزیابی شایستگی های آباء، از این معیار دقیقا الهیاتی استفاده کنند و از این رو، کشمکش میان دو نهضت یاد شده را تشدید کردند.
4. نگرش به آموزش
نهضت اصلاح دینی شاهد پدید آمدن مجموعه ای از اندیشه های دینی جدید (یا دست کم اندیشه هایی که برای بیشتر مردم در قرن شانزدهم تازگی داشت) بود؛ حتی اگر خود اصلاحگران استدلال می کردند که تنها عرضه کننده مجدد اندیشه های قدیمی ترند. از این رو، اصلاحگران ویتنبرگ و سوئیس برای موفقیت خود لازم می دیدند که برنامه ای اساسی در زمینه تعلیم و تربیت دینی در پیش گیرند. اصولا اومانیسم نهضتی تربیتی و فرهنگی بود که اساس کارش اصلاح هنرهای لیبرال بود و به همین دلیل، بیشتر اومانیست های اوایل قرن شانزدهم مربیان و معلمان حرفه ای بودند. از این رو، شایان ذکر است که دلیل این که بیشتر اومانیست های شمال اروپا به هدف و آرمان نهضت اصلاح دینی پیوستند، لزوما این نبود که اندیشه های دینی آن را پذیرفته بودند؛ در واقع، آنها عمیقا شیفته آرمان های تربیتی آن شده بودند. اما در مورد اصلاحگران باید گفت که دلبستگی و گرایش آنان به خود اندیشه های دینی ای بود که آموزش داده می شد. آنها شیوه های آموزشی را وسیله ای برای رسیدن به آن هدف می دانستند؛ در حالی که مربیان چیره دست اومانیسم، در واقع، به گسترش شیوه های آموزشی علاقه داشتند، نه به اندیشه هایی که آموزش داده می شد.
5. نگرش به فنون بلاغی
اومانیسم به شیوایی در گفتار و نوشتار توجه خاصی داشت. از این رو، فنون بلاغی به عنوان راهی برای وصول به این هدف، مورد مطالعه قرار می گرفت. اصلاحگران آلمان و سوئیس، هر دو، به ارتقای اندیشه های دینی خود به وسیله آثار نوشتاری (کتاب هایی چون اثر معروف کالون، مبادی دین مسیحی) و آثار گفتاری (که برای مثال در خطابه، نمونه برجسته آن، خطابه های هشت گانه لوتر در سال 1522 است) اهتمام می ورزیدند. از این رو، فنون بلاغی وسیله ای برای رسیدن به هدف تبلیغ و نشر اندیشه های نهضت اصلاح دینی بود. مطالعات جدید، برای مثال، بر این مطلب متمرکز شده است که فن خطابه چگونه چنان تأثیر ژرفی بر سبک و شیوه کالون گذاشت. از این رو، هم اومانیسم و هم اصلاحگران توجه زیادی به فنون بلاغی داشتند؛ البته به دلایلی متفاوت از یکدیگر. فن خطابه از دیدگاه اومانیست ها، موجب ارتقای فصاحت و شیوایی، و از دیدگاه اصلاحگران، موجب ارتقا و رشد نهضت اصلاح دینی می شد. بار دیگر، شاهد شباهت های سطحی و ظاهری میان این دو گروه هستیم؛ شباهت هایی که بر تفاوت ها و اختلافات عمیق آنها سرپوش نهاده است.
فهم نادرست اومانیست ها از لوتر
بنابراین معلوم خواهد شد که شاخه سوئیسی نهضت اصلاح بسیار بیشتر از شاخه ویتنبرگی آن، تحت تأثیر نهضت اومانیسم قرار داشت. با این حال، حتی در ویتنبرگ، بسیاری معتقد بودند که برنامه جدید مطالعه کتاب مقدس و آثار آگوستین کاملا از مکتب اومانیسم الهام گرفته است. امروزه با بازنگری در گذشته، به آسانی می توان میان لوتر و کارلشتات از یک طرف و اومانیست ها از طرف دیگر تفاوت گذارد؛ در حالی که در گذشته چنین کاری غیر ممکن بود. از دیدگاه بیشتر ناظران آن روزگار، لوتر و اراسموس دقیقا کوشش مشابهی را انجام می دادند. در این جا نمونه روشنی از فهم نادرست اومانیست ها از لوتر را می توان ذکر کرد.
در سال 1518 لوتر در ضمن مناظرات معروف هایدلبرگ، الهیاتی را عرضه کرد که اساسا ضد اومانیستی و ضد حکمت مدرسی بود. در میان مخاطبان او، جوان اومانیستی به نام مارتین بوسر بود که بعدها یکی از اصلاحگران اصلی استراسبورگ شد. بوسر با شادی و شعف به دوست اومانیست خود، بیتوس رنونوس، چنین نوشت: «لوتر تنها آراء اراسموس را تبیین کرد و این کار را با شدت و حدت تمام انجام داد.» با مقایسه دقیق آن نامه با متن خود لوتر معلوم می شود که بوسر تقریبا در فهم همه مطالب دچار اشتباه شده بود. هم چنین موضع لوتر در مناظرات لایپزیک در سال 1519، آن گونه که مثلا در انتقاد او از اعتبار و قدرت پاپ ها نقل شده، تا حد زیادی اومانیستی تلقی و موجب شد که او را در محافل اومانیستی، چهره ای فرقه گرا بدانند؛ اما دیدگاه لوتر در لایپزیک به معنای واقعی کلمه، «اومانیستی» نبود. او اندیشه های اصلاحی ای را ارائه می داد که آرام آرام در محافل انجیلی اروپا در آن زمان بسیار مورد توجه قرار گرفته بود.
اوج کشمکش میان اومانیسم و نهضت اصلاح دینی
شاید بتوان گفت که کشمکش میان اومانیسم و نهضت اصلاح دینی، در سال 1525 به اوج خود رسید. در این سال، هم تسوینگلی و هم لوتر هجوم همه جانبه ای را بر اراسموس آغاز کردند و توجه هر دو معطوف به اندیشه «آزادی اراده» بود. از دید هر دو، آموزه اراسموس درباره آزادی کلی اراده بشر، به وضوح، به مفهومی کاملا خوشبینانه از ماهیت بشر منجر خواهد شد. با انتشار کتاب تسوینگلی تحت عنوان شرحی درباره دین حق و دین باطل و کتاب لوتر به نام اسارت اراده همگان از وجود کشمکش همیشگی میان اومانیسم و نهضت اصلاح دینی آگاه شدند.
منـابـع
آلیستر مک گراث- مقدمه ای بر تفکر نهضت اصلاح دینی- مترجم بهروز حدادی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1382
آلیستر مک گراث- درسنامه الهیات مسیحی- مترجم بهروز حدادی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1384
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها