شخصیت و اندیشه های الهیاتی ویلیام جیمز (زندگینامه)
فارسی 12841 نمایش |شخصیت، زندگی و آثار ویلیام جیمز
ویلیام جیمز William James فیلسوف و روانشناس معروف آمریکایی در سال 1842 در نیویورک زاده شد. پدرش که یک الهیات دان و محقق نامتعارف بود و با کسانی مانند اولیور وندل هولمز و رالف والدو امرسون همکاری ادبی داشت یک فضای فکری آزاد برای او فراهم کرده بود و به او و سایر فرزندانش امکان داده بود که خود درباره شغل و زندگیشان تصمیم بگیرند. تحصیلات اولیه جیمز در نزد پدرش صورت گرفت. جیمز از 1855 تا 1860 به همراه برادرش هنری که بعدها رمان نویس پرآوازه ای شد و به شهرتی برابر با او رسید. در مدارس انگلستان، فرانسه، سوئیس و آلمان تحصیل کرد. طی این دوره تحصیلی علائق جیمز بین علوم طبیعی از یک سو و هنر مخصوصا نقاشی از سوی دیگر در نوسان بود. علاقه جیمز به نقاشی چندان قوت گرفت که دوره های آموزش نقاشی را گذراند اما سرانجام به علم طبیعی روی آورد ولی همانطور که ویلیام جیمز ارل در شرح زندگیش گفته است در سراسر زندگی علمی و فلسفیش نگاه هنری خود را که از مؤلفه های آن توجه به جزئیات محسوس و تعلق خاطر به سبک است حفظ کرد. جیمز در 1861 وارد مدرسه علمی لارنس در دانشگاه هاروارد شد و سپس به گروه آناتومی و فیزیولوژی تطبیقی پیوست و در 1864 به گروه پزشکی در دانشگاه هاروارد راه یافت. در 1867 تمایل به روانشناسی تجربی او را به تحصیل در دانشگاه برلین سوق داد. بعدا به هاروارد بازگشت و تحصیلات پزشکیش را در 1869 به اتمام رساند.
او در همین ایام به مشکلی روحی دچار شد و ادعا کرد که اعتقادات دینیش به بهبود و رهاییش از آن مشکل کمک کرد. جیمز همچنین در این دوره تحت تأثیر کسانی از جمله فیلسوف فرانسوی شارل رنوویه به نوعی ایده آلیسم انتقادی در برابر پوزیتیویسم، ماتریالیسم و طبیعت گرایی تحول گرا روی آورد. همچنین خداباوری را به جای لاادری گرایی و اختیار را به جای جبر اتخاذ کرد. در 1872 شروع به تدریس فیزیولوژی در دانشگاه هاروارد کرد و سالها به تدریس آناتومی، روانشناسی و فلسفه پرداخت. در سال 1890 کتاب اصول روانشناسی را به چاپ رساند که نگارشش 12 سال طول کشید و مدتی طولانی اثری مهم و اساسی در روانشناسی محسوب می شد. آثار مهم دیگر او عبارتند از تنوع تجربه دینی (1902)، پراگماتیسم (1907) و جهان کثرت گرا (1909). جیمز شخصیتی تأثیرگذار و فعال و اجتماعی داشت و با افراد صاحب نام روزگار خود ازجمله چارلز سندرس پیرس (پرس)، شارل رنوویه، جورج سانتایانا، جان دیویی، هانری برگسن و برادلی دوست بود.
از دانش و اندیشه همه آنان بهره می گرفت و خود نیز بر آنان تأثیر می گذاشت. گیرایی شخصیت او چنان بود که حتی سانتایانا فیلسوف و شاعر اسپانیایی (1863ـ1952) که از لحاظ فکری با او اختلاف داشت قلم به تحسین او می راند. اگرچه ریشه های اندیشه پراگماتیسم یا فلسفه اصالت عملی را در چارلز سندرس پیرس (پرس) دانسته اند اما عموما ویلیام جیمز بانی و نماینده اصلی این مکتب و حتی به طور کلی فلسفه آمریکایی در نیمه اول قرن بیستم محسوب می شود. جیمز در 1910 درگذشت.
مبانی فکری ویلیام جیمز
جیمز فیلسوف و روان شناس آمریکایی است که شهرت وی بیش از همه مرهون فلسفه اصالت عمل یا «پراگماتیسم» (Pragmatism) است. جیمز تحت تأثیر تربیت ها و حالات مذهبی پدرش هنری جیمز بود (پدرش نیز بسیار متأثر از سوئدنبرگ (Swedenbrg, E) عارف بزرگ سوئدی بوده است) و صریحا خود را فردی معتقد و دیندار معرفی می کند و ایمان را عنصری حیاتی و اساسی در زندگی می داند: «اگرچه نمی توانم عقیده مردم عادی مسیحی را بپذیرم یا طریقتی را که دانشمندان اسکولاستیک در قرون وسطا از آن دفاع می کردند، قبول کنم، اما خود را جزو فلاسفه مابعدالطبیعه جزمی می دانم...، پس بدون تردید، گفته های آنان که مذهب را پس مانده های افکار قدیمی می دانند، رد می کنم، زیرا آن گفته ها نادرست است. منشأ اشتباه چیزی است که پدران ما مذهب خود را با آن مخلوط کرده بودند و به خطا از طبیعت اخذ کرده بودند. این بود که مذهب آنها با بسیاری از افکار نادرست همراه بود. بنابراین، ما نمی توانیم دربست از هر عقیده و ایمان مذهبی صرف نظر کنیم... چقدر "تولستوی" خوب گفته وقتی ایمان را جزء دسته ای از نیروها می شمارد که آدمی با آن زندگی می کند، "فقدان ایمان" (Anhedonie) سقوط کامل زندگی است.»
مسئله چیستی و هستی خداوند اندیشه جیمز
مسئله چیستی و هستی خداوند اندیشه جیمز را در طول حیاتش به خود مشغول ساخت. شخصی عمیقا مذهبی بود و در کتاب انواع تجربه دینی با حالات احترام آمیز عرفانی درباره خود می گوید: «خمیره ذاتی من تقریبا به طور کامل به دین و التذاذات روحانی وابسته است.» برتراند راسل نیز علایق و احساسات دینی وی را اساسی می داند: «علایق فلسفی ویلیام جیمز دو جنبه داشت: یکی علمی و دیگری دینی. در جنبه علمی تحصیلات پزشکی به او تمایلی به سمت ماتریالیسم داده بود، ولی احساسات دینیش جلوی این تمایل را می گرفت. احساسات دینی جیمز بسیار پروتستانی، دموکراتیک و سرشار از گرمی و عطوف بشری بود. بنابراین، یکی از مبانی فکری وی، علایق دینی و تجارب مذهبیش است که در جهتگیری نظریه اش بدون تأثیر نیست.»
مبنای فلسفی جیمز
نکته دوم مبنای فلسفی جیمز است. وی در پراگماتیسم راهی برای وحدت بخشیدن به علم و مذهب یافت، زیرا محک حقیقت را به طور کامل تجربه می داند و تجربه مذهبی هر فردی بدون شک، پدیده ای است که باید از سوی همه به عنوان یک واقعیت پذیرفته شود. از دیدگاه پراگماتیسم، آزمون هر عقیده ای این است که آن عقیده چه تغییری در زندگی شخصی به وجود می آورد و همین آزمون است که گذرگاه انواع جهان بینی هاست. به طور کلی، این پدیده های انسانی، شخصی و فردی هستند که برای جیمز جاذبه دارند و او هم بر اساس طبع خود و به گونه ای فلسفی، با هرچه انتزاعی، شکل گرایانه، خردگرایانه و آموزه ای است، مخالفت می کند. پراگماتیسم از ریشه لغوی Pragma به معنای عمل و کار است که به اصالت عمل یا صلاح عملی ترجمه شده و عمدتا چارلز ساندرز پرس (Pierce, ch.s) آن را ابداع کرد و از طریق جیمز، جرج هوبرت مید (Mead, G.H) و جان دیویی (Dewey, J) بسط یافت. کتاب پراگماتیسم جیمز حاوی سخنرانی های وی در این موضوع است.
روش پراگماتیکی
وی درباره روش پراگماتیکی می گوید قبل از هر چیز روشی است برای حل نزاع های متافیزیکی که در غیر این صورت، پایان ناپذیر باشند. آیا جهان واحد است یا کثیر؟ مقدر است یا آزاد؟ مادی است یا روحی؟ اینها مفاهیمی هستند که هر کدام ممکن است درباره جهان صادق باشند یا نباشند، ولی نزاع بر سر چنین مفاهیمی پایان ناپذیر است. روش پراگماتیکی در چنین مواردی عبارت است از کوشش برای تفسیر هر مفهومی به کمک ردگیری پیامدهای عملی مربوط به آن. پراگماتیسم چیز تازه ای نیست و با بسیاری از گرایش های فلسفی کهن هماهنگی دارد؛ مثلا با اصالت تسمیه به دلیل توجه همیشگیش به امور خاص، با منفعت گرایی به دلیل تأکیدش بر جوانب عملی و با مثبت گرایی، به دلیل تحقیر راه حل های لفظی، سؤال های بی فایده و تجریدهای مابعدالطبیعی سازگار است.
روش پراگماتیستی تا اینجا به معنای یک شیوه جهت گیری است که جنبه غایت گرایانه دارد: «شیوه روگردان از اولیات، اصول و مقولات و ضروریات تصوری و روکردن به سوی چیزهای آخرین، ثمرات، نتایج و امور واقع.» واژه پراگماتیسم به معنای وسیع تر به معنای نوعی «نظریه حقیقت» است. در قبال دو نظریه معروف دیگر در باب حقیقت یا صدق، نظریه مطابقت (Correspondence theory of trouth) که حقیقت را عبارت از مطابقت گزاره با واقعیت خارجی آن می داند که، ارسطو و فلاسفه اسلامی به این نظریه معتقدند؛ نظریه پیوستگی (Coherence theory of trouth) که فلاسفه غرب از دکارت به بعد معمولا آن را پذیرفته اند و به معنای هماهنگی اجزای یک نظریه است. نظریه پراگماتیسم معتقد است یک عقیده در صورتی و تنها در صورتی حقیقی است که هرگاه عمل مطابق آن واقع شود، به طوری تجربی نتایج رضایت بخش و محسوس به بار آورد؛ یعنی حقیقت باید به مثابه رابطه پیامدهای رضایت بخش و محسوس با اعمالی که از عقاید معین ناشی می شود، در نظر گرفته شود.
حقیقت چیزی جز این نیست که تصورات تنها تا آنجا حقیقیند که ما را در ایجاد رابطه ای رضایت بخش با دیگر بخش های تجربه مان یاری رسانند. هر نظری که ما را کامیابانه از قسمتی از تجربه مان به قسمت دیگر آن ببرد، چیزها را به گونه ای رضایت بخش به هم ربط دهد، تضمین شده باشد، امور را ساده کند و در نیروی کار صرفه جویی به عمل آورد، به همان اندازه، تا همان جا و به گونه ای ابزار وار حقیقی است. این جمله اخیر به صورت کاملا روشن ملاک حقیقی بودن یک نظریه را افاده عملی آن به صورت رضایت بخش می داند که در اشکال ساده، تضمین شده و تجارب مرتبط نمودار می شود. به عبارت دیگر، افاده عملی، یعنی برای ما یک حالت رضایت بخش به ارمغان آورد. رضایت بخش بودن نیز (با توجه به مجموع سخنان جیمز) یعنی این رأی مثلا با مجموع علقه ها و دل بستگی های وجودی بشر سازگار باشد. مقصود این است اگر این رأی را بپذیریم، در هیچ جا از وجود خودمان احساس تعارض و مشکل نمی کنیم.
اندیشه های الهیاتی ویلیام جیمز
دین و اعتقاد دینی
جیمز در سخنی می فرماید: «دین بزرگترین دلبستگی زندگی من است.» در حالی که شهرت ویلیام جیمز در میان فلاسفه بیشتر به خاطر روش و نظریه و فلسفه عمل گرایانه اش درباره حقیقت است تا کارهایش درباره دین، آثار بسیاری از او وجود دارد که برخی از آنها مهمترین آثار وی هستند و او در آنها به مباحث مربوط به دین و اعتقاد دینی پرداخته است. ازمیان این آثار می توان به برجسته ترینشان اشاره کرد: واکنش طبیعی و خداباوری، اراده معطوف به اعتقاد، آیا زندگی ارزش زیستن دارد و جاودانگی انسان. مهمتر از اینها کتاب مشهور او به نام تنوع تجربه دینی The varieties of Religious Experience است که امروزه اثری کلاسیک در حوزه دین پژوهی شمرده می شود و حاصل سخنرانی های او در مجموعه پر وجهه گیفورد است که در سالهای 1901 و 1902 در ادینبورگ ایراد کرد. در واقع حتی بسیاری از آثار جیمز که مباحث اصلی آنها چیزهای دیگری است بیانگر علاقه و دلبستگی همیشگی او به مسائل دینی است. برای مثال در مقاله اش به نام «مفاهیم فلسفی و نتایج عملی» که جیمز در آن ابتدا به معرفی روش پراگماتیستی یا اصالت عمل در فلسفه اش می پردازد درباره معنای مقولات مختلف دینی و مابعدالطبیعی نیز سخن گفته است. او 9 سال بعد در کتاب پراگماتیسم هنگام سنجش و ارزیابی مفاهیم فلسفی از دین به عنوان دلبستگی عمده و اصلی آن گفتار یاد می کند.
مسأله پراگماتیسم و دین
جیمز در کتاب پراگماتیسم که شاخص ترین شرح و بیان جیمز از فلسفه اصالت عمل اوست بخش عمده توجهش را صرف مسائل مربوط به حقیقت و صدق، معنی و روش شناسی فلسفی می کند. مع الوصف به این مباحث نه صرفا به خاطر اهمیت عقلی و نظری شان بلکه همچنین بدین سبب که تشخیص می دهد نتایج آنها به حل پرسش های مربوط به معنی و توجیه و تدلیل اعتقادات دینی یاری می رساند، می پردازد. سخنرانی هشتم پراگماتیسم به طور خاص به مسأله پراگماتیسم و دین اختصاص دارد و سخنرانی های دوم و سوم نیز شامل مباحث مهمی راجع به مقولات دینی است. نوشته های جیمز درباره تحقیقات روان شناختی و فراروان شناختی هم در آرای وی در خصوص دین حائز اهمیتند. زیرا یکی از هدف های جیمز در این آثار آن است که قلمرو دلایل و قراین مربوط به حقیقت و صدق دعاوی دینی را گسترش و بسط دهد. او معتقداست که تحلیل و ارزیابی دقیق و باریک بینانه در باب تجربه های روان شناختی چه بسا دلایل و قراین و براهینی علیه الگوهای ماده باورانه و مکانیستی راجع به علیت فراهم کند و بدین وسیله راه را برای ارزیابی گشوده تر و همدلانه تری از اعتبار تجربه دینی هموار سازد.
فلسفه دین جیمز
جهان کثرت گرا باز یکی دیگر از آثار جیمز است که برای شناخت فلسفه دین او حائز اهمیت است. او در این اثر به بیان مبنایی مابعدالطبیعی برای نگرشش راجع به خدا پرداخته و طرحی کلی از دلالتهای دینی آرای مابعدالطبیعیش به دست داده است. در مورد جیمز یک چیز قطعی است، او عمیقا درگیر پرسش ها و مسائل دینی بود و هوش و فراستش را هم در مقام یک روانشناس و هم به عنوان یک فیلسوف صرف حل آنها می کرد. اصل محوری فلسفه دین جیمز این است که مسائل مربوط به حقیقت و حقانیت دین و توجیه و تدلیل اعتقادات دینی باید از منظری مناسب مورد بررسی و توجه قرارگیرد تا بتوان پاسخ های شایسته ای به آنها داد. نکته مهم در آثار جیمز راجع به دین این است که او ابتدا آن رهیافت هایی را که مانع از پیشرفت در شناخت و ارزیابی دعاوی دینی می شوند کنار بنهد و سپس مجموعه ملاکهای غنی تر و مؤثرتری برای چنین پیشرفتی به دست دهد.
جیمز در سخنرانی اول پراگماتیسم، اثری که روش شناسی فلسفی خود را به طور کامل در آن تشریح می کند اعلام می دارد که هدف اصلی فلسفه عمل گرایانه اش این است که بین دو گرایش عمده در فلسفه انس و تألیفی پدید آورد. او می گوید که معضل کنونی در فلسفه آنگونه که با بحث دین مرتبط است بدین شرح است: در یک سو فیلسوفانی قرار دارند که گرایش تجربی و علمی دارند و بر این رأی هستند که اعتقادات دینی باید توسط شواهد و قرینه های تجربی توجیه و مستدل شوند. در سوی دیگر فلاسفه نظری به ویژه استعلاگرایان (transcendentalists) و ایده آلیست های مطلق جای دارند. این فلاسفه قائل به دیدگاهیند که می توان آن را دینی نامید. اما جیمز بر این نظر است که دیدگاه آنان یکسره انتزاعی و از لحاظ تجربی تهی است و ربطی به زندگی دینداران ندارد. یکی از ایرادهای اصلی جیمز به فیلسوفان نظری این است که این اندیشه وران مسائل دینی را اساسا مسائل نظری می دانند که منحصرا به مدد براهین عقلی حل شدنیند.
توجیه و اثبات اعتقاد بر پایه مبانی عقلی یا نظری
توجیه و اثبات اعتقاد بر پایه مبانی عقلی یا نظری سابقه ای طولانی دارد و بسیار مورد توجه بوده است اما به عقیده جیمز این رهیافت از منظر شخصی، ظنی و بحث انگیز می نماید. زیرا به زعم وی افرادی که به باورهای دینی اعتقاد دارند معمولا بر پایه دلایل و براهین فلسفی یا نظری نیست که چنین اعتقاداتی دارند. نامحتمل است که هیچ دلیل و برهانی از این دست، به خودی خود بتواند فردی را که از قبل شخصا آمادگی پذیرفتن دیدگاه دینی را پیدا نکرده است به چنین اعتقاداتی سوق دهد. گذشته از این بعید می نماید که افراد دیندار اعتقاداتشان را بر پایه هیچ یک از دلایل ضد دینی رها کنند ولو آن دلایل نتیجه بخش به نظر آیند. جیمز معتقد است که آن دسته از فیلسوفان که به این اغوا تن در می دهند که امور دینی را صرفا امور عقلی یا نظری به شمار آورند علتش آن است که ابعاد واقعا مهم و مؤثر دین یعنی احساسات و تجربیات معتقدان دینی را چندان مورد توجه و التفات قرار نداده اند. در واقع به نظر جیمز استدلال عقلی به جای آنکه موجب تعالی و پیشرفت مباحث و مقولات دینی شود لطافت و سرزندگی آنها را می گیرد و آنها را به صورت اموری عادی و کم اهمیت درمی آورد.
دفاع از تجربه در برابر فلسفه
فلسفه دین جیمز مبتنی بر این رأی و عقیده اوست که احساس و تجربه سرچشمه های عمیق تر حقیقت دینی است. ویلیام جیمز هنگامی که برای سخنرانی در مجموعه گیفورد آماده می شد، در نامه ای به یکی از دوستانش هدف اولیه اش را چنین معرفی می کند: «دفاع از تجربه در برابر فلسفه به عنوان عمود و ستون فقرات اصلی زندگی دینی انسان. مقصود من از تجربه عبارت است از دعا و نیایش و پرستش و همه آن چیزهایی که انسان بی واسطه و به طور شخصی و از نزدیک آن ها را تجربه و احساس می کند، در برابر نظرات کلی والامرتبه راجع به سرنوشت انسان و معنی زندگی و وجود.»
از آنجا که جیمز تفکر عقلی و نظریه پردازی درباره دین را به نفع یک رهیافت تجربی رد می کند، می کوشد نقش تجربه را در توجیه و تدلیل اعتقاد دینی روشن کند. جیمز در عین حال که معتقد است مبحث دین باید به طور تجربی مورد بررسی قرار بگیرد، بر این گمان است که این رهیافت مخصوصا در دستان متفکران قائل به اصالت علم به رد دعاوی دینی منجر می شود. استفاده جیمز از روش تجربی برای حمایت از (و نه رد) دین هنگامی به طور خاص شایان توجه خواهد بود که در پرتو زمینه تاریخی وی لحاظ شود.
منـابـع
محمد ایلخانى- مقاله دین و فلسفه در غرب مسیحى- فصلنامه هفت آسمان- ش 15- پاییز 1381
مسعود آذربایجانى- مقاله توجیه ایمان از دیدگاه ویلیام جیمز- مجله پژوهشهاى فلسفى کلامى- شماره 19
مسعود آذربایجانى- مفهوم ایمان در قرآن کریم- پایان نامه کارشناسى ارشد الهیات و معارف اسلامى- مؤسسه امام خمینى- قم 1379
مصطفى ملکیان- کلام جدید: ایمان، جهاد دانشگاهى تهران- جزوه (تکثیر محدود) [بىتا]
ایزرائیل شفلر- چهار پراگماتیست- ترجمه محسن حکیمى- نشر مرکز- تهران 1366
ویلیام جیمز- پراگماتیست- ترجمه عبدالکریم رشیدیان- انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى تهران
وین پرادفوت- تجربه دینى- ترجمه عباس یزدانى- مؤسسه فرهنگى طه- قم 1377
سایت موسسه گفتگوی ادیان- مقاله ویلیام جیمز
تونى لین- تاریخ تفکر مسیحى- ترجمه روبرت آسریان- تهران- نشر و پژوهش فرزان روز، چاپ اول- 1380 ش
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها