آیین کاتولیک روم (آموزه های عقیدتی)
فارسی 7364 نمایش |مناقشات عقیدتی و کلامی در آیین کاتولیک
در کانون ایمان کاتولیک، و نیز در کانون هر تعبیری بهکیشانه از ایمان مسیحی، عیسی مسیح قرار دارد. در قرون چهارم و پنجم، مناقشات عقیدتی راجع به ارتباط بین خدای واحد، یعنی خالق اشیاء، و عیسی مسیح به عنوان پسر خدا و منجی نوع بشر، و در مرحله بعد، رابطه روح القدس با آن دو، مشغله ذهنی همگان بود. شورای نیقیه (325م)، با مشرب آریوسی (این نظر که طبیعت انسانی مسیح تماما به وسیله جنبه الوهیت دگرگون شده است مخالفت کردند). مسیح در آن واحد، خدا و انسان است. بنا به تعریف شورای کالسدون جنبه الوهیت و جنبه بشریت در یک شخص «بدون امتزاج یا تغییر و بدون تقسیم یا تجزیه»، متحدند. این تأکید بر توازن الاهیاتی و عقیدتی مشخصه همیشگی سنت کاتولیک بوده است. همین توازن در مجادلات عمده غربیان در باب طبیعت و فیض حفظ شد. طرفداران پلاگیوس (متوفای 1689)، تصوف را که در تعارض با دیدگاه پلاگیوس بود، محکوم کرد. کوشش اخلاقی برای زندگی روحانی ضروری است، گرچه قوام و دوام چنین کوششی به فیض است. همچنان که مدرسیان گفته اند، فیض نیز به نوبه خود مبتنی بر طبیعت است.
ساختار و قانون
در آغاز قرن پنجم، قبایل ژرمن مهاجرتشان را از طریق اروپا بدون هیچ گونه نظارت مؤثری آغاز کردند. این حرکت را تا حدی به غلط، تهاجم بربرها نامیده اند. این جریان حدود ششصد سال طول کشید و خصلت نهادی آیین کاتولیک را از یک دین عمدتا یونانی رومی به یک دین دامنه دارتر اروپایی تغییر داد. ویژگی شدیدا نظامی گرایانه و ارباب رعیتی فرهنگ ژرمنی بر ساختار دینی، روحانی و سازمانی کاتولیک تأثیر نهاد. مسیح را به عنوان قدرتمندترین پادشاه تصویر کردند و عبادتگاه را دژ خداوند معرفی کردند و کشیشان را سربازان مسیح محسوب می کردند و ابراز ایمان را سوگند وفاداری نسبت به نوعی ارباب فئودال تلقی کردند و مقام کلیسا بیشتر سیاسی بود تا مذهبی. سرانجام مشاجره ای در باب انتصاب این گونه مقامات و صاحب منصبان به وجود آمد؛ آیا آنها باید منصوب کلیسا باشند یا منصوب دولت؟ این مسئله به نزاع به موسوم به مراسم انتصاب منجر شد که با رهبری گریگوری هفتم (متوفای 1085م)؛ به نفع کلیسا پایان یافت. زمانی که امپراتور ناحیه شرقی، در آغاز قرن هشتم، نتوانست دستگاه پاپ را در مبارزه بر ضد لمباردها (1198ـ1216م) باز هم به طور روز افزون افزایش یافت. اینوسنت از این آموزه گریگوری که پاپ دارای اقتدار و نظارت عالی و حتی مطلق بر کل کلیسا است، کاملا بهره گرفت. سنت قانونی و رسمی برای تقویت شبکه جدید اقتدار و مرجعیت پاپ تدوین شد. کلیسا در الاهیات، زندگی اخلاقی و اجرای شعائر و آیین های مقدس خود، خصوصا ازدواج، که پیشتر یک قرارداد محسوب می شد تا پیمانی مبتنی بر عشق متقابل، به نحو فزاینده ای شریعت مدار شد. در اواسط قرن سیزدهم، مفهوم کلاسیک پاپی سلسله مراتبی کلیسا به خوبی نهادینه شده بود. پاپ های برگزیده جدید، شبیه امپراتورها تاج گذاری می کردند. این مراسم تا قرن ها انجام می گرفت تا این که به صورت غیر منتظره ای ژان پل اول (متوفای 1978) آن را پایان داد. تأکید بر جنبه های حقوقی کلیسا تا زمان شورای دوم واتیکان (1962ـ1965) همچنان رونق داشت. این شورا اعلام کرد که کلیسا قبل از آن که نهادی سلسله مراتبی باشد، در وهله نخست و به طور شاخص، قوم خداوند و یک راز (یعنی واقعیتی آکنده از حضور مستور خداوند)، است. در حقیقت باید این اصل را خوب به خاطر داشت تا مبادا این نظرگاه تاریخی صرفا از بالا به پایین مورد بازخوانی قرار گیرد. حکایت کلیسای کاتولیک پیوسته حکایت مردم کاتولیک باقی می ماند.
انشعاب در کلیسا
پیوند تاریخی بین کلیسای روم و کلیسای قسطنطنیه به وسیله رشته ای از شگردهای سیاسی و دیپلماتیک ناگوار و پیچیده از هم گسیخت. نمایندگان پاپ در سال 1054م سراسقف قسطنطنیه، مایکل کرولاریوس (متوفای 1058م) را تکفیر کردند؛ اما این جنگ صلیبی چهارم (1202 ـ 1204م) و غارت قسطنطنیه به دست شوالیه های غربی بود که ضربه مهلک را بر وحدت شرق و غرب وارد ساخت. در آغاز قرن چهاردهم رویدادهای دیگری گسست بیشتری را موجب شده این گسست در نهضت اصلاح دینی پروتستان در قرن شانزدهم به اوج خود رسید. نخستین حادثه رویارویی بنیفیس هشتم (1302م) که مورد اخیر، دین سالارترین آموزه ای است که تا کنون تدوین شده است. لکن بنیفیس به دست فیلیپ دستگیر شد و در زندان درگذشت. دومین حادثه سوء استفاده های مالی فراوانی بود که در هنگام «اسارت بابلی» در یازدهم نوامبر 1417 انتخاب گردید. البته نهضت اصلاح دینی، علل قریبه ای داشت که عبارتند از: فساد منصب پاپی در دوره رنسانس در قرن پانزدهم؛ جدایی دینداری از الاهیات و جدایی الاهیات از ریشه های انجیلی و مکتوبات آبایی؛ تأثیرات تضعیف کننده شکاف در کلیسای غربی؛ پیدایش دولت ملی؛ ارتباط بسیار نزدیک بین آیین کاتولیک غربی و تمدن غربی؛ بینش، تجارب و شخصیت هایی مثل لوتر (متوفای 1546) تسوینگلی (متوفای 1531) و کالون (متوفای 1564). خود نهضت اصلاح دینی اشکال مختلفی به خود گرفت: طیف راست این نهضت (آیین لوتری و آیین انگلیکان) آموزه های اساسی کاتولیک را حفظ کرد، اما برخی از اشکال شرعی و ساختاری را تغییر داد. طیف چپ نهضت اصلاح دینی (آیین تسوینگلی و جنبش آناباپتیست)، بخش زیادی از آموزه های کاتولیک و زندگی مبتنی بر شعایر دینی را رد کرد. اما بخش میانه رو آموزه ها و تکالیف کاتولیک را جرح و تعدیل کرد، اما هرچند بخش اعظم آیین کاتولیک را حفظ نمود.
شورای ترنت و آیین کاتولیک پس از ترنت
واکنش کلیسای کاتولیک با تأخیر، اما شدید و قاطع بود. این واکنش که به ضد نهضت اصلاح دینی معروف است، در شورای ترنت (1545ـ1563) آغاز شد و مخصوصا تحت رهبری ژان پل دوم (1534ـ1546) به پیش رفت. این شورا که شاید مهمترین عامل شکل گیری آیین کاتولیک از زمان جنبش اصلاح دینی تا شورای دوم واتیکان، یعنی دوره ای در حدود چهار قرن بود، آموزه های کاتولیک را که مربوط به طبیعت و فیض بیان کرد و در خصوص آموزه رستگاری بین آیین پلاگیوسی، که بر کوشش انسان تأکید میورزید و آیین پروتستان که بر ابتکار عمل خداوند تأکید داشت، راهی بینابین را برگزید. شورا شعایر هفت گانه را نیز تعریف کرد و فهرست کتاب های ضاله را تهیه نمود و حوزه های علوم دینی را برای آموزش و شکل گیری کشیشان آینده تأسیس کرد. انجمن عیسی مسیح (یسوعیان) در قلب جریان ضد اصلاح دینی کاتولیک بود. این انجمن، تنها و قوی ترین نیرویی بود که به کلیسا کمک کرد تا دوباره ابتکار از دست رفته خود را در زمینه های تبلیغی، تعلیمی و کشیشی به دست آورد. کلیسای کاتولیک پس از ترنت در حد وسیعی بر آموزه ها، عبادت ها و نهادهایی که به شدت مورد حمله پروتستان ها بود، تأکید کرد که از جمله آنها تکریم قدیسان، پارسایی مریم، نیایش عشای ربانی، حجیت سلسله مراتبی، و نقش اساسی کشیشان درزندگی آیینی کلیسا بود. مؤلفه های مهم دیگر کمتر مورد تأکید بودند؛ شاید به این دلیل که آنها را بخشی ازبرنامه شاخه پروتستان تلقی می کردند: محور بودن مسیح درالاهیات و معنویت، سرشت جمعی عشای ربانی، و مسئولیت مردم عادی در حیات و رسالت کلیسا. با ظهور جنبش اصلاح دینی، فعالیت تبلیغی کلیسای کاتولیک رم در کشورهایی که کلیساهای پروتستان در آن گسترش یافته بود، رو به کاهش نهاد؛ با این حال، آیین کاتولیک توسط اسپانیا و پرتغال که بر دریاها سلطه داشتند، به همه جا انتقال داده شد و درآمدهای جدیدی برای جبران خسارت ها در اروپا منظور گردید. دومینیکن ها، فرانسیسکن ها و یسوعیان نوبنیاد، آیین کلیسای کاتولیک رم را به هند، چین، ژاپن، آفریقا، و آمریکا به ارمغان بردند. شورای تبلیغ دین در سال 1622 دایر شد تا بر این اقدامات جدید تبلیغی نظارت کند. با آغاز قرن هفدهم، کلیسای کاتولیک رم باز با مشکل دیگری از درون روبه رو شد و آن یانسنیزم جنبش طرفدار استقلال کلیسای فرانسه به عنوان جنبشی اساسا ملی گرایانه (و نه الاهیاتی) ظهور کرد؛ نهضتی که تأکید می کرد که یک شورای عمومی (و نه پاپ) دارای مرجعیت عالی در کلیسا است. در نتیجه، همچنان که در بحث شورای عمومی بیان شد، همه فتاوای پاپ منوط به موافقت کل کلیسا است. شورای اول واتیکان (1869ـ1870) آیین گالیکانیزم را محکوم کرد. این شورا اعلام کرد که تعالیم خطا ناپذیر پاپ غیر قابل تغییر هستند، یعنی منوط به رضایت و توافق هیچ هیئت یا مقام کلیسایی بالاتری نیست.
تأثیر نهضت روشنگری بر آیین کاتولیک
نمی توان به آسانی تأثیر نهضت روشنگری را بر آیین کاتولیک جدید دست کم گرفت، گرچه تأثیر این نهضت بر آیین پروتستان سریع تر و عمیق تر بود. نهضت روشنگری که خصوصیت بارز آن اعتماد بیش از حد بر قدرت عقل، نگرش خوش بینانه به سرشت انسان و تکریم تقریبا بیش از حد آزادی و اختیار بود، به همان اندازه در برابر امور فوق طبیعی، مفهوم وحی و هر نوع حجیت، به استثنای حجیت خود عقل، موضعی خصمانه در پیش گرفت. نهضت روشنگری عمدتا در ایالت های کاتولیک آلمان، آیین کاتولیک را تحت تأثیر قرار داد؛ کشوری که این نهضت در آن موجب پدپدآمدن پیشرفت هایی در شیوه های تاریخی و تفسیری، اصلاحاتی در آموزش روحانیون، مبارزه برضد خرافه پرستی، اصلاح تعالیم دینی و مراسم نیایش کلیسایی، و تشویق آموزش عمومی شد. با این حال، بخش اعظم الاهیات کاتولیک، پیش از شورای دوم واتیکان دور از دسترس نهضت روشنگری باقی ماند.
تأثیر انقلاب فرانسه بر آیین کاتولیک
اگر نهضت روشنگری نشانه پایان الاهیات غیر تاریخی و کلاسیک کاتولیک است، انقلاب فرانسه (1789) نیز نشانه پایان قطعی آیین کاتولیک قرون وسطا است. جامعه طبقاتی و ارباب رعیتی که بخشی از آیین کاتولیک قرون وسطا بوده است، از بین رفت. اما انقلاب فرانسه تأثیرات دیگری نیز داشت. این تأثیرات آنقدر شدید بود که در میان برخی روشنفکران اروپایی، که با شور و حرارت تازه ای به اصول بنیادین آیین کاتولیک روی آورده بودند، واکنش متقابلی را برانگیخت. این انقلاب، جنبش گالیکانیزم را نیز با از میان برداشتن نظام روحانیت که گالیکانیزم بر آن مبتنی بود، نابود کرد و روحانیون مجبور شدند چشم امید به حمایت و هدایت رم و پاپ بدوزند. بالاخره انقلاب فرانسه به کلیسای کاتولیک «فیض فقر» اعطا کرد. کلیسای کاتولیک چندان چیزی برای از دست دادن نداشت و بنابراین یک بار دیگر آزادانه بر آن شد تا رسالتی را پی گیری کند که اساسا بر آن بنیان شده بود.
تأثیر مکتب رمانتیسیزم بر آیین کاتولیک
انقلاب فرانسه در فرانسه و آلمان، پدیده متضادی را به نام رمانتیسیزم به وجود آورد که از آیین کاتولیک به عنوان سرچشمه هنر و حافظ میهن دوستی تمجید می کرد. در نتیجه، هزاران نفری که از کلیسای کاتولیک بیزار شده بودند، مجددا بازگشتند. در این زمان، الاهیات به دست شخصیت برجسته کاردینال جان هنری نیومن اثر پیوس (1864) نبوده است. وی در آنجا اعلام می کند که پاپ را «نمی توان و نباید با اموری نظیر پیشرفت، لیبرالیسم و تمدن جدید دمساز و سازگار کرد.» گرچه پیوس نهم به نحو موفقیت آمیزی شورای اول واتیکان را تشویق کرد تا برتری و معصومیت پاپ را بیان کند، بااین حال، وی ایالت های پاپی (سپتامبر1870) وهمگام با آنها بقیه قدرت سیاسی خود را از دست داد. تا زمان پیمان لاتران در سال 1929 (که در سال 1983 دوباره مورد بحث قرار گرفت)، حقوق عرفی پاپ نسبت به قلمرو واتیکان به رسمیت شناخته نشد.
تعالیم اجتماعی کاتولیک
قرن نوزدهم شاهد گسترش سریع روند صنعتی شدن، و همگام با آن انبوهی از مشکلات اجتماعی جدید، به خصوص وضع رو به وخامت کارگران بود. مارکسیسم به صحنه آمد. کارگران دریافتند که نه تنها از ثمرات کارشان، بلکه حقیقتا از میراث کاتولیک بیگانه اند. کلیسای کاتولیک، هر چند با تأخیر، در سال 1891 نسبت به منشور عام Rerum Novarum لئوی سیزدهم واکنش نشان داد و در آنجا از حقوق کارگران برای تشکیل اتحادیه و برخورداری از شرایط انسانی کار و دستمزد عادلانه دفاع کرد. تعالیم اجتماعی کاتولیک به ترتیب زیر بیشتر اصلاح شدند: پیوس یازدهم (م 1939) در منشور خود به نام Quadragesimo anno (1931); پیوس دوازدهم در پیام های مختلف کریسمس عید پاک و عید پنجاهه; ژان بیست و سوم م 1963 در Mater et Magistra 1961 و Pacem in Terris 1963 شورای واتیکان دوم با صدور اساسنامه کشیشی در باب کلیسا در جهان جدید، به نام Gaudium et Spes 1965 پل ششم م 1978 در Populorum Progressio 1967 و Octagesima Adveniens 1971 سومین شورای بین المللی اسقف ها با صدور Iustitia in mundo 1971 ژان پل دوم با Redemptor hominis 1979 و Laborem exercens 1981. ارکان دوگانه آموزه اجتماعی کاتولیک، که در این اسناد به روشنی بیان شده است، عبارتند از منزلت والای هر فرد انسانی و دیگر مسئولیت هایی که همه اشخاص، گروه ها و ملت ها در قبال سعادت همگانی دارند.
تأثیر مدرنیسم بر آیین کاتولیک
کلیسای کاتولیک همان گونه که نمی توانست تحولات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی متنوع را در آغاز قرن نوزدهم نادیده بگیرد، نمی توانست از تحولات فکری مشابه نیز چشم پوشی کند. همچنان که این تحولات به تدریج بر دانشوران کاتولیک تأثیر گذاشتند، پدیده کلیسایی جدیدی موسوم به مدرنیسم، ظهور کرد. مدرنیسم نه یک جنبش واحد، بلکه مجموعه ای از جنبش ها بود. این پدیده شکل های متعدد و متفاوتی به خود گرفت؛ برخی بهکیشانه، برخی دیگر غیر بهکیشانه بودند، اما به ندرت بین آنها فرق و تمایز قایل می شدند و اصطلاح مدرنیست معمولا در مباحثات اوایل قرن بیستم به صورت واژه ای تحقیرآمیز به کار گرفته می شد. مدرنیست ها کسانی بودند که از پذیرش دیدگاه های احتیاط آمیز و محافظه کارانه در باب همه موضوعات قابل بحث در عرصه عقیده و الاهیات اجتناب می کردند. پیوس دهم (م 1907) از طریق حکم دیوان مقدس یاد کنند. اما برخی از این دیدگاه ها، که زمانی به عنوان دیدگاه های مدرن تقبیح می شد، بعدها در آموزه های شورای دوم واتیکان، حتی در برخی از فتاوای دستگاه پاپ، به عنوان مثال، احکام مربوط به صدق تاریخی متون مقدس و بسط اصول اعتقادی انعکاس یافت. تجددگراها اظهار داشته بودند که امور اعتقادی و نیز حقایق مندرج در کتاب مقدس اموری مطلق و تغییر ناپذیر نیستند، بلکه متأثر از شرایط و اوضاع و احوال تاریخی اند. تعلیمات رسمی کاتولیک در ابتدا این دیدگاه را محکوم کرد، اما رفته رفته خود را با آن هماهنگ ساخت; به ویژه در مجمع آموزه راز کلیسایی ایمان و در قالب عبارات و الفاظی که حاکی از چنین مفاهیمی اند، بیان کرد».
میان دو جنگ جهانی (1918ـ 1939)
دوره پیش از شورای دوم واتیکان، خالی از جنبش های پیش رو نبود (در غیر این صورت خود شورای واتیکان غیر قابل توجیه می بود). نهضت نیایش کلیسایی با تأکید بر ماهیت عبادت و با تأکید بر این اصل تومایی راه را برای واتیکان دوم هموار کردند. در این میان نهضت تبلیغ که نوعی تجدید حیات اساسی را در قرن نوزدهم تجربه کرده بود، با نوکیشانی بالغ بر هشت میلیون نفر، به طور فزاینده ای از سیطره ناروای اروپا و استعمار آزاد شد. پیوس یازدهم و دوازدهم هر دو بر اهمیت شکل گیری روحانیون بومی و نظام بومی روحانیت در محل تبلیغ تأکید می کردند.
پاپ ژان بیست و سوم و شورای دوم واتیکان
هیچ شخص یا حادثه ای همچون ژان بیست و سوم و شورای دوم واتیکان، که او تشکیل داد، بر آیین کاتولیک امروزی تأثیر عمیق نداشته است. ژان در سال 1958 به مقام پاپی انتخاب شد و همان زمان تأکید کرد که وظیفه او «همان وظیفه معمولی شبان» است و بر آن است تا در خدمت مذهبی خود از الگوی یوسف در داستان عهد عتیق پیروی کند؛ یوسفی که برادرانش او را به بردگی فروخته بودند، اما او با این سخن مهربانانه و حاکی از بخشش: «من یوسف هستم، برادر شما»، با آنان برخورد کرد. وقتی پاپ جدید با تشریفاتی، اموال کلیسای جامع لاتران در رم را در اختیار گرفت، به شورای کلیسا، شامل کاردینال ها، اسقف های اعظم، اسقف ها و مقامات مختلف کلیسایی، یادآوری کرد که او شاهزاده ای نیست که نشان های ظاهری قدرت، او را در میان گرفته باشد، بلکه «یک کشیش، یک پدر و یک شبان» است. او از بیماران بیمارستان های رم و سالخوردگان خانه های سالمندان و محکومان در زندان عیادت می کرد. ژان بیست و سوم در ابتدا در 25 ژوئن 1959 خبر از تشکیل شورا داد و به طور رسمی آن را در 25 دسامبر 1961 تشکیل داد. وی در سخنرانی خود در مراسم افتتاح رسمی شورا، در 11 اکتبر 1962، مجددا آرزوی بنیادین خویش را آشکار کرد. او به صراحت از برخی از نزدیک ترین مشاورانش شکوه کرد; کسانی که «گرچه واجد شور و شوق اند، از حس تشخیص و ارزیابی چندانی برخوردار نیستند. آنان در این روزگار نو نمی توانند چیزی جز کلی بافی و بیچارگی را ببینند». وی آنها را «پیامبران غم نامید که پیوسته بدبختی را پیش بینی می کنند، گویی که پایان جهان نزدیک است.» او برعکس معتقد بود که «مشیت الاهی ما را به نظم نوینی از روابط انسانی هدایت می کند.» او از شورا نخواست که آموزه ها را حفظ کنند. «گوهر تعالیم قدیم. یک چیز است و شیوه ارائه تعالیم قدیم چیز دیگری» دیگر زمان منفی گرایی به سر رسیده است. مؤثرترین راه مبارزه کلیسا با خطا، «اثبات اعتبار آموزه های خود و نه محکوم سازی ها» است. بنابراین هدف شورا ارتقای «تفاهم، صلح عادلانه و وحدت برادرانه همگان» خواهد بود. ژان بیست و سوم در میانه دونشست اول از دنیا رفت، اما جانشین او پل ششم برنامه های او را تا تحقق کامل دنبال کرد:
1. واتیکان دوم تعلیم دادکه کلیسا، قوم خدا یعنی جامعه پیروان مؤمن است. روحانیت بخشی از قوم خداوند است نه منفک از آن. مرجعیت برای خدمت کردن است نه استیلا. کشیشان صرفا نمایندگان پاپ،ومردم عادی نیزصرفا ابزاری برای کشیشان خود نیستند.
2. کلیسا باید نشانه های زمان را دریابد و آنها را در پرتو نور انجیل تفسیر کند. کلیسا، بخشی از جهان است و وظیفه اش خدمت کردن به کل خانواده بشری برای انسانی تر شدن تاریخ نسل بشر است.
3. وحدت مسیحیان نیازمند نوسازی و اصلاح است. هر دو طرف در خصوص دسته بندی های مربوط به نهضت اصلاح دینی مقصرند و لذا هر دو طرف باید آماده تغییر و اصلاح باشند. دامنه شمول پیکره فراتر مسیح (کلیسا) از کاتولیک ها است (چه رومی و چه غیر رومی).
4. کلام الاهی از طریق کتب مقدس، سنت مقدس و مرجعیت تعلیمی کلیسا بیان می شود که همه اینها را روح القدس به هم پیوند داده و هدایت کرده است. باب حقایق مقدس اصولا همیشه به روی رشد فهم و استنباط باز است.
5. کلیسا انجیل را نه تنها در کلام، بلکه در قالب آیین های مقدس بیان می کند. از آنجا که کل قوم خدا باید در این عبادت فعالانه شرکت کنند، نشانه ها، یعنی زبان و شعائر، باید عقل پذیر باشند.
6. به هیچ وجه نباید کسی را به پذیرش آیین مسیحی یا کاتولیک مجبور کرد. این اصل ریشه در منزلت والای انسان و آزادی عمل دینی دارد.
7. خداوند همچنین از طریق ادیان دیگر سخن می گوید. کلیسا باید به گفتگو و همکاری با دیگر ادیان بپردازد. یهودیان ارتباط ویژه ای با کلیسا دارند. آنها را نمی توان مسئول مرگ مسیح دانست و ملامت کرد. شورای دوم واتیکان بعد از برگزاری چهار نشست، در دسامبر 1965 پایان یافت. سرگذشت آیین کاتولیک از زمان این شورا در دوره های پاپی پل ششم (1963ـ 1978)، ژان پل اول (1978)، و ژان پل دوم (1978)، عمدتا یا کاملا به واسطه کوشش های کلیسا برای کنارآمدن با چالش ها و موقعیت های مختلفی که آن شورا پدید آورد رقم خورده است. به طور، چگونه کلیسا می تواند درست در زمانی که می خواهد ارزش های جدیدی نظیر جهان شمولی کلیسا، کثرت گرایی و عرف گرایی را تأیید و تصدیق کند، به میراث متمایز کاتولیکی خود وفادار بماند؟
(ادامه دارد...).
منـابـع
ریچارد پى. مک براین- فصلنامه هفت آسمان- شماره بیست و دوم- مقاله آیین کاتولیک روم- ترجمه الله کرم کرمى پور
حمید بخشنده- فصلنامه هفت آسمان- شماره سی و هفت- مقاله بررسى نقادانه وحی و کتاب مقدس در الاهیات کاتولیک
تیسن هنرى- الاهیات مسیحى- ترجمه ط. میکائلیان- انتشارات حیات ابدى.
لین تونى- تاریخ تفکر مسیحى- ترجمه روبرت آسریان- تهران نشر و پژوهش فرزان روز- 1380 ش.
میشل توماس- کلام مسیحى- ترجمه حسین توفیقى- قم مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1381 ش.
سیدمحمد ادیب آل على- ناشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها