باورها و عقاید مسیحیان (در سده های میانه و دوره رنسانس)
فارسی 3753 نمایش |سبب ها و زمینه هاى پیدایش رنسانس
انگیزه ها و سبب ها و زمینه هایی باعث پدید آمدن این دگرگونى سترگ در تاریخ اندیشه بشرى گردید. هرچند عامل ها و علت ها بسیارند اما مهم ترین آنها عبارتند از:
سبب هاى اقتصادى
اروپا از میانه هاى سده هاى میانه کم کم اساس زندگى فرهنگى ویژه خود را پى افکند. زندگى کشاورزى پیشرفت کرد و بازده ها و فراورده ها افزون بر مصرف شد که فروش آنها بستگى به این داشت که فراورده هایى از دیگر سرزمین ها جلب شود. شهرهایى به وجود آمد که براى سوداى کالاهاى محلى و دادوستد اثاثه ها و کالاهاى گرانبها و زینتى شرق بازارهاى تجارى داشت. در نتیجه پیدایش شهرهاى پرجمعیت و افزایش زمان ها و هنگامهاى آسایش و راحتى و پیدایش کارهاى فکرى تازه یک حالت کنجکاوى عقلانى به وجود آمد که به گفتگو درباره باورهاى موجود و توجه به دانشهاى تازه انجامید. پیدایش فرهنگ گوناگون و پرمایه اى که در روزگار مدیچی در فلورانس یا در دوران فرانسواى اول در فرانسه یا به روزگار لوتر در آلمان یا به روزگار اراسموس در هلند پدید آمد تنها به وسیله بازرگانى و ثروت هاى مادى درخور تفسیر است. بازرگانى خواهان این بود که اقتصاد پولى به جاى اقتصاد مبادله کالا با کالا که در سده هاى میانه معمول بود رایج شود. از کانها و معدنهاى آلمان نقره فراوان به بازار سرازیر شد و آمریکا گنجینه هاى طلاى خود را به میان آورد. ثروت مالکان و اشراف فزونى گرفت بازرگانى رشد کرد و بازارهاى جهانى را درنوردید. خیلى زود روشن شد که شهرها واحدهاى کوچک و کم شمارى بیش نیستند و احساس شد که بازرگانى به یک نیروى قوى نیازمند است که بتواند امپراتوری هاى استعمارى را بنیاد نهد. در قبال این دگرگونی هاى شگفت انگیز ناتوانى مطلق اتحادیه هاى قدیم شهرها و سازمان هاى معمولى آن که بر اساس کارهاى محدود سازمان یافته بود به خوبى نمودار شد. وقتى از هم فروپاشى این سازمان ها آغاز شد یا آیین ها و قانون هاى تازه آنها را از میان برد طبقه تازه؛ یعنى سرمایه داران و بانکداران نیروى تازه گرفتند. طبقه بورژوازى یعنى طبقه تازه میانه توانگر در کار رهبرى جامعه جاى کلیسا را گرفت. رده ها و دسته هاى میانه داراییهاى کلیسا را مصادره کردند و علم و هنر را به تأیید خویش گرفتند. وقتى نیروى مال و بازرگانى در کار سیاست و اجتماع روز افزون شد دیگر هدف اجتماع ویژه خدمت به خدا از راه محبت مسیحى نبود بلکه هدف آن برآوردن رفاه ملى و خدمت به طبقه میانه بود. این رشد پرشتاب خواهان آن بود که بنیادهاى اجتماعى از پایه دگرگون شوند و سازمان زندگى معنوى یک سره دگرگونى یابد. دگرگونى که در این دوران در طرز تفکر اروپاییان رخ داد و معرفت ها و هدفهاى تازه اى که کشف شد اگر چه دستاورد عامل ها و سبب هاى گوناگون دیگر نیز بود؛ اما هر اعتقاد و هر نظر تازه که درباره انسان و سرانجام او ایراد مى شد نتیجه کار کسانى بود که در همین جامعه زندگى مى کردند. اساس روش نو بر توجه بیش تر به زندگى انسانى است به همان گونه که بر روى زمین و در حدود زمان و مکان مى گذرد بدون این که پیوند و بستگى آن به جهان دیگر ضرورت داشته باشد. در نتیجه این روش دوگانگى شرقى را که سالیان دراز مى پنداشت، گرایش به تن گناهى است که درباره روح انجام مى دهد از میان رفت و اعتقاد تازه اى جاى آن را گرفت که مى گوید: زندگى تن و جان که در یک انسان به هم پیوسته است نمى تواند گناه باشد بلکه خیر است. وقتى جامعه حیاتى بهتر براى خود فراهم آورد فکر رهبانیت و گوشه گیرى کمرنگ شد و مفهوم تازه اى درباره مقام انسان و خوشى و کمالى که نتیجه انسان بودن است جاى آن را گرفت. چون کانونهاى تمرکز قدرت در رنسانس ایتالیایى بودند کامیابى این دولت شهرها مرهون این بود که سوداگر بودند و ایتالیا در کانون سوداگرى قرار داشت. این وضعیت هم شرایط مادى رنسانس و هم جو روان شناختى لازم را فراهم آورد. از این جهت ایتالیا زادگاه رنسانس است و رنسانس سرآغاز سرمایه دارى نوین. این وضع و چگونگى قانون هاى ضد رباخوارى کلیسا را در هم شکست و مى توان گفت که وسوسه به دست آوردن ثروت و تجمل به منزله نشانى از جایگاه اجتماعى از انگیزاننده هاى رنسانس به شمار مى رفت.
سبب هاى سیاسى
گسترش بازرگانى سبب پدید آمدن طبقه اجتماعى ویژه اى به نام سوداگران گردید. این امر در سه مرحله سیاست جدیدى را هم به وجود آورد:
الف. در نتیجه نیازهاى بازرگانى کوشش اجتماعى و روزافزون طبقه بازرگانى به جاى دولت محلى پیرامون دولت ملى تمرکز یافت و این گستردگى میدان عمل عرصه بازرگانى را گسترش داد.
ب. در نتیجه این یک جا شدن تکاپوها حدود جامعه از امپراتورى جهان مسیحى به دولت ملى که مرزهاى جغرافیایى روشن و شناخته شده اى داشت محدود شد.
ج. دستاورد این دگرگونی ها این بود که قدرت از کلیسا به دولتهاى مدنى رخت کشید. این وضع و چگونگى احساس وابستگى به وطن و ملیت را در بین مردم رواج داد.
جایگاه مهم فلورانس
فلورانس در ایتالیا نشان آشکار این دگرگونى سیاسى بود. بالاترین درجه آگاهى سیاسى و سرشارترین ساختار شکوفایى آدمى در تاریخ فلورانس دیده می شود که از این جهت نخستین دولت مدرن جهان است. آنچه در دولت شهرهاى استبدادى به دست یک خانواده انجام مى گیرد در این شهر با نقش آفرینى همه شهروندان صورت مى پذیرد. روح شگفت انگیز فلورانسى که در یک آن در نقادى باریک بین بود و هم به آفرینش هنرى توانا اوضاع سیاسى و اجتماعى شهر را پیوسته دگرگون مى ساخت و با این حال همه گاه نیز دگرگونى را شرح مى داد و درباره آن داورى مى کرد. بدین سان بود که فلورانس زادگاه دیدگاه ها و تجربه ها و جهش هاى سیاسى جدید گردید. فلورانسیان در بسیارى از برجستگی ها و کاستی ها سرمشق مردمان ایتالیایى و به طور کلى اروپاییان مدرن هستند. دانته فلورانس را که قانون اساسى خود را پیوسته دگرگون مى کند و از این راه مى کوشد آن را بهتر سازد به بیمارى همانند مى کند که براى رهایى از درد همیشگى و پیوسته از این پهلو به آن پهلو مى غلتد. هنرمندان سیاست مى کوشیدند از راه بخش مصنوعى قدرت و شیوه هاى دشوار انتخابات و پدید آوردن مقامهاى دولتى بى معنى و مانند اینها به ثباتى پایدار دست یابند و توانگران و تهیدستان را به گونه ای برابر راضى سازند یا بفریبند. بزرگ ترین هنرمند سیاست ماکیاولی است.
کشف هاى جغرافیایى
پس از گسترش بازرگانى در قرنهاى سیزدهم و چهاردهم دنیاهاى تازه اى کشف شد که در گسترش افق زندگانى عقلانى مردم اثر گذاشت. در مشرق زمین کشورهاى بسیارى وجود داشتند با ملت هاى آموزش یافته بسیار که تمدنشان از تمدن اروپایى برتر بود و اروپائیان ناچار شدند که به برترى آنها اعتراف کنند. و این همه از قلمرو جهان مسیحى سده هاى میانه و از کلیسا بیرون بود. کلیسا این نظر را که در سمت دیگر کره زمین مردمى زندگى مى کنند اشتباه مى شمرد و استدلال مى کرد که اگر چنین بود نژاد انسانى از آدم نیامده بود و نجات آن به وسیله مسیح ممکن نبود. پس از آن معلوم شد که کلیسا در این پندار اشتباه کرده است. حوزه امپراتورى پر مدعاى روم که به نظر مى رسید مدت هزار سال شامل همه کره زمین بوده است تنگ شد و به یک دریاچه کوچک به حوزه مدیترانه محدود گشت. این توسعه طلبى اروپا از راه هاى گوناگون بازتاب معنوى و مستقیمى بر شیوه بستگى و دلبستگى مسیحیان داشت. در تاریخ بارها رخ داده است که گروهى از سازمانها و عقاید سنگواره اى از تماس با تمدن ها و عقاید دیگر فرو ریخته و اندیشه هاى روشن جهانى به جاى آن آمده است. مردمانى مانند اهالى مونتنى نخستین کسانى بودند که اهمیت کشورهاى جدید و ادبها و رسمهاى آنان را درک کردند. مور و بیکن مدینه فاضله خویش را در دنیاى جدید انگاشته اند. جلوه تجربه ها و آزمونهاى بسیار و تازه و داستانهاى جهانگردان که پر از شگفتی ها بود همراه با سیل ثروتى که به شهرهاى ایتالیا و اسپانیا و هلند سرازیر شد دشواری ها و مسائل سده هاى میانه را که دیگر بى موضوع به نظر مى رسید به بوته فراموشى سپرد. در سده هاى بعدى سیل خروشان کتابهاى سفرنامه از چاپخانه ها به بیرون سرازیر شدند و کم کم اثرى ژرف بر ذهن هاى اروپائیان نهادند که با اندیشه ها ادب ها و آیین هاى قومهاى دیگر مانند چینی ها آشنا شدند. آنان حتى به گونه اى بس خطرناک به این اندیشه رهنمون شدند که باور مسیحى به خداوند تنها یکى از چند مفهوم بدیل پذیرفتنى نسبت به خداوند است.
آشنایى با مسلمانان
مسلمانان در سده هاى میانه نمودار تفکر عملى و زندگانى صنعتى بودند. اروپا چیزى را که روحیه بیکنى مى نامید و هدف آن گسترش قلمرو حکومت انسان بر طبیعت بود به آسانى از مسلمانان گرفت. جنگ هاى صلیبى که نخستین کوشش هاى اروپا براى رخنه گرى در سرزمین هاى جدید بود براى بسیارى از فرزندان اروپا مجالى به وجود آورد که با فرهنگ اسلامى که بسیار از فرهنگ اروپایى جلوتر بود آشنایى پیدا کند.
کشف هاى علمى
پیشرفت هاى علمى رنسانس در شمار بزرگ ترین دگرگونی هاى خلاقه تاریخ جهان است. آنها شیوه و چگونگى نگرش انسان به جهان و نگرش او را به جایگاه خودش در جهان دگرگون کردند. در آغاز اندیشه هاى نو را تنها کمینه فرهیخته مردمان اروپاى غربى مى فهمیدند لکن همین کمینه عنصر پویایى در جامعه آن روزگار بود که اثرى ژرف بر دین حکومت زندگى و ادبیات مى گذاشت. علم نو همه حوزه هاى اندیشه بشر را در نوردید و در آنها اثر گذارد به گونه اى که اهل علم در پایان قرن هفدهم در دنیاى ذهنى به طور کامل جدا و ناسان از پیشینیان خود زندگى مى کردند.
کشف انسان
افزایش جمعیت شهرها و علاقه به معرفت مردم را وادار مى کرد که به خود و پیرامون خود بیش تر توجه کنند. بدین جهت با شوق و علاقه کامل به ادبیات یونان و روم که شخصیتهایى مانند خود آنان را نمودار مى کرد اقبال کردند. سازمان پیچیده سده هاى میانه نیازهاى تازه انسان ثروت مند شهرنشین را که وقت زیاد براى آسایش و راحتى داشت خرسند نمى کرد. تواناییهاى فردى در همه مرتبه ها و پایه هاى تلاش انسانى از دین و علم و هنر و اقتصاد و سیاست مورد توجه بود و نمى خواستند آن را در قلمرو و حصار پیوندهاى اجتماعى به بند بکشند. حس مسؤولیت اجتماعى در مردمان ضعیف شده بود؛ از این روى استقلال و استعداد شخصى هدف والا قرار گرفت. این در حالى بود که در سده هاى میانى اصالت فرد از میان رفته بود. بر پایه آموزه هاى کلیسا انسان گناهکار بود و مى باید از خودپرستى پاک مى شد. او باید به راه عیسى و قدیسان مى رفت و در ترک نفس مى کوشید. اما رنسانس به احیاى حق موجودیت انسان دل بسته بود. علت اصلى و نهفته در ژرفناى رنسانس بازگشت به حق موجودیت فردى است.
اومانیسم
آنانى که به دنبال استقلال و شکوفایى استعدادهاى شخصى خود بودند ادبیات فراوانى در دسترس خود داشتند که مى توانستند از آن بهره برگیرند. این ادبیات را قوم هایى نوشته بودند که مثل خود آنها در راه رسیدن به زندگانى آزاد انسانى در محیط طبیعى کوشش کرده بودند و چه حماسه پر هیجانى بود این که مى دیدند ادبیات قدیم همه گرایش هاى نهانى آنان را که در برابر یک جامعه غنى داشتند تعبیر مى کند و همین قضیه در شیوه تفکر انسانهایى که مى خواستند به اقتضاى طبیعت زندگى کنند، اثرى ماندگار بر جاى گذاشت. از این جاست که سیسرون که فرهنگ یونان را گرفته و از مباحث آزاد الهى که در آن رواج داشت بیرون کشیده و به زبان رمى یعنى زبان بازارى و دادگاهى برگردانده بود و از حکمت هلنى که همه مسائل آن در پیرامون انسان دور مى زد هر چه عقل را از خواسته ها و آرزوهاى این جهانى دور مى کرد، کنار زد بسیار طبیعى مورد پرستش کسانى قرار گرفت که همه روزگار خود را در کاخ ها یا میدان هاى عمومى مى گذراندند. شرحى که سیسرون درباره فرهنگ مى داد که همانا عبارت بود از پژوهش درباره انسان و ادبیات مورد توجه کسانى قرار گرفت که از حقایق الهى به آن گونه که توماس آکویناس تبلیغ مى کرد خسته شده بودند. این وضع و چگونگى نهضت اومانیسم را به وجود آورد، نهضتى که در میانه سده چهاردهم توسط پترارک و بوکاچو به مانند شورش و خیزشى علیه ریاضت گرى سده هاى میانه شکل یافت. در سده هاى میانه والاترین نگرش اخلاقى انکار همیشگى خواستهاى جامعه و نیازهاى جسمانى بوده است. انسان بدبینانه به زندگى مى نگریسته و زندگى را مبارزه اى هولناک میان خیر و شر مى پنداشته و همه بدبختیها را ناشى از گناه نخستین مى دانسته است. انسان سده هاى میانه که مرگ را تنها راه گریز از دنیاى پست و بى امید مى دانسته بر تهیه زاد راه بهشت تأکید مى کرده است. انسان رنسانس این تأکید را به مسائل دیگرى بر مى گرداند. کشف سرزمین هاى نو، زیب و زیورها و مالهاى گرانبهاى جدید آزادی هاى نوین اجتماعى سیاسى و اقتصادى واقعیت هاى فکرى تازه دلبستگى جدیدى براى انسان و این جهان در برابر خدا و دنیاى آخرت به همراه مى آورد. انسان کم کم در مى یابد که دنیاى حاضر جالب زیبا واقعى و خداداد است و وعده هاى دنیاى واپسین هر قدر اعتبار داشته باشد عشق ها و شادی هاى ساده انسان در این سوى گور تا حد زیادى حق مشروع تلاش هاى اوست. اعتقاد به این حق همان اومانیسم است.
روح پرسش گرى
حق موجودیت فردى انسانها را بر آن داشت تا رهیافت ها و معیارهاى قراردادى را زیر سؤال ببرند و زنجیرهاى سلطه را بگسلند و از هر چیزى پرسش کنند و هر مسأله اى را مورد نقادى قرار دهند.
واکنش هاى دینى
رهیافت جدید پرسش گرى گسترش مطالعه به ویژه خواندن کتاب مقدس دانش تازه درباره عالم اومانیسم آشنایى با معارف شرک آمیز و ناخرسندى فزاینده از فساد درون کلیسا همه انگیزه هایى شدند بر این که بسیارى از انسانها در مورد ایمان خود به خداوند و زندگى پس از مرگ درنگ و ارزیابى دوباره اى بنمایند. گروهى هستند که احساس مى کنند همه معیارها از بین رفته و کیفر و سزا افسانه اى بیش نیست. اینان آشکارا با انحراف اخلاقى هماغوش مى شوند و هیچ چیز را بد نمى دانند؛ زیاده روی هاى جنسى و حتى آدمکشى را. شمارى هم به دنبال اصلاحات در کلیسا مى روند. در آلمان، سوئیس و هلند رفتارهاى نادرست درون حوزه کلیسا همراه با اخلاق ستیزى و شرک اومانیست ها انگیزه پیدایش اصلاح دینى پروتستان مى شود و تأکید متوجه وجدان فردى ارتباط مستقیم با خدا و… مى گردد.
اختراع و گسترش چاپ
اختراع دستگاه چاپ توسط گوتنبرگ (1400 ـ 1468) از عامل ها و سبب هاى اثرگذار دیگر در پیدایش رنسانس بود.
منـابـع
داود شیبانى- فصل نامه حوزه- شماره 110- مقاله انسان میانه- انسان رنسانس
باکنر تراویک- تاریخ ادبیات جهان- ترجمه عربعلى رضایى- نشر و پژوهش فرزان- تهران 1376
کالین رنان- تاریخ علم کمبریج- ترجمه حسن افشار- نشر مرکز چاپ اول 1366
تونى دیویس- اومانیسم- ترجمه عباس مخبر- نشر مرکز چاپ اول- تهران 1378
ایان باربور- علم و دین- ترجمه بهاءالدین خرمشاهى- مرکز نشر دانشگاهى چاپ اول 1362
والتر ترنس استیس- دین و نگرش نوین- ترجمه احمد رضا جلیلى- انتشارات حکمت- تهران- چاپ اول 1377
امیل برهیه- تاریخ فلسفه قرون وسطى و دوره تجدد- ترجمه یحیى مهدوى- چاپ اول 1377
دان کیوپیت- دریاى ایمان- ترجمه حسن کامشاد- طرح نو تهران- چاپ اول 1376
یاکوب بوکهارت- فرهنگ رنسانس در ایتالیا- ترجمه محمدحسن لطفى- طرح نو تهران- چاپ اول 1376
هرمن رندال- سیر تکامل عقل نوین- ترجمه ابوالقاسم پاینده- علمى و فرهنگى- چاپ دوم 1376 اتین ژیلسون- روح فلسفه قرون وسطى- ترجمه داودى- علمى و فرهنگى- چاپ اول 1366
اتین ژیلسون- نقد تفکر فلسفه غرب- ترجمه احمد احمدى- حکمت چاپ سوم 1402ق.
آلن جى ار اسمیت- علم و جامعه در سده هاى شانزدهم و هفدهم- به نشر مشهد.
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها