راویان حدیث غدیر خم از صحابه پیامبر اکرم (خ تا ز)

فارسی 6455 نمایش |

حرف؛ خ
36- ابو ایوب خالد بن زید انصاری- (در جنگ روم در یکی از سالهای 50- 51- 52 شهادت یافته) حدیث او را در موضوع غدیر ابن عقده در «حدیث الولایه» و جعابی در «نخب المناقب» و محب الدین طبری در جلد 2 «الریاض النضرة» ص 169 و ابن اثیر در جلد 5 «أسد الغابه» ص 6 به اسناد از یعلی بن مره از او و در جلد 3 ص 307 و در جلد 5 ص 205 به اسناد از اصبغ بن نباته از او روایت کرده اند. و ابن کثیر در جلد 5 «البدایة و النهایه» ص 209 از احمد بن حنبل از ابن آدم از اشجعی از ریاح بن حارث از او و سیوطی در جمع الجوامع و در تاریخ الخلفاء ص 114 از طریق احمد از او و متقی هندی در جلد 2 «کنز العمال» ص 154 بطریق احمد و طبرانی در «معجم کبیر» و «ضیاء مقدسی» از او و از جمعی از صحابه، و ابن حجر عسقلانی در جلد 7 «الاصابه» ص 780 و جلد 6 ص 223 و جلد 2 از چاپ اول ص 408 و سمهودی در «جواهر العقدین» از ابی الطفیل از او و بدخشی در «نزل الابرار» ص 20 از دو طریق احمد و طبرانی واقعه غدیر را از او روایت نموده اند. و جزری در «اسنی المطالب» ص 4 نامبرده را از جمله صحابه راویان حدیث غدیر به شمار آورده است.
37- ابوسلیمان خالد بن ولید بن مغیرة المخزومی (در سال 21 یا 22 هجری درگذشته) جعابی حدیث او را دایر به قضیه غدیر خم به اسناد خود در «نخب» با ذکر سند ثبت نموده است.
38- خزیمة بن ثابت انصاری ذو الشهادتین (در سال 37 در صفین شهادت یافته) حدیث او را ابن عقده در «حدیث الولایه» و جعابی در «نخب المناقب» و سمهودی در «جواهر العقدین» به اسناد از ابی الطفیل از او روایت نموده اند و ابن اثیر در جلد 3 «اسدالغابه» ص 307 بطریق ابوموسی از علی بن حسن عبدی از اصبغ بن نباته حدیث مناشده روز رحبه را ذکر نموده اند و در داستان مزبور شهادت دادن خزیمه برای علی (ع) در موضوع غدیر خم تصریح شده و جزری در «اسنی المطالب» ص 4 و قاضی در تاریخ آل محمد (ص) ص 67 نامبرده را از جمله صحابه روایان حدیث غدیر به شمار آورده اند.
39- ابوشریح خویلد (بنابر مشهور) ابن عمرو الخزاعی (که به مدینه منزل گزیده و در سال 68 وفات یافته) به طوری که در موضوع مناشده أمیرالمؤمنین (ع) خواهد آمد، نامبرده یکی از شهودی است که برای أمیرالمؤمنین (ع) دایر به قضیه غدیر خم شهادت داده است.

حرف؛ ر- ز
40- رفاعة بن عبدالمنذر انصاری- روایت او در «حدیث الولایه» به اسناد ابن عقده و در کتاب «نخب المناقب» جعابی و در «کتاب الغدیر» منصور رازی موجود است.
41- زبیر بن عوام قرشی (در سال 37 کشته شده) ابن عقده در کتاب الولایه و جعابی در نخب خود و منصور رازی در «کتاب الغدیر» حدیث غدیر را از او روایت نموده اند و نامبرده یکی از (عشره مبشره) است که حافظ ابن المغازلی آنان را در شمار راویان غدیر ذکر کرده و جزری شافعی در (اسنی المطالب) ص 3 او را در شمار راویان حدیث غدیر ثبت نموده است.
42- زید بن ارقم انصاری خزرجی (در یکی از سالهای 66 تا 68 وفات یافته) احمد بن حنبل در جلد 4 از «مسند» ص 368 از ابن نمیر از عبدالملک بن سلیمان از عطیه عوفی با ذکر سند آورده که او گفت: «از زید بن ارقم سئوال نموده گفتم: من دامادی دارم و او حدیثی از تو درباره علی (ع) در روز غدیر خم ذکر نموده من دوست دارم که آن حدیث را از خودت بشنوم؟ زید گفت: شما گروه عراقیان، در شما هست آنچه هست: من به او گفتم: بر تو از من باکی نباشد از من اندیشه و ترس نداشته باش. گفت: بلی ما در جحفه بودیم که رسول خدا (ص) بر ما بیرون شد در وقت ظهر در حالی که بازوی علی (ع) را گرفته بود و خطاب بمه ا فرمود: آیا نمی دانید که من اولی به مؤمنین هستم از خودشان؟ همگی گفتند آری چنین است فرمود بنابراین. هر کس که من مولای اویم علی (ع) مولای او خواهد بود. پس به او گفتم آیا آن حضرت این جمله را هم فرمود: بار خدایا دوست بدار دوستان او را دشمن بدار دشمنان او را؟ گفت: من آنچه را که شنیدم به تو خبر دادم.»
 در جلد 4 «مسند» ص 372 از سفیان از ابی عوانه از مغیره از ابی عبید از ابی عبدالله میمون ذکر نموده که از قول زید بن ارقم نقل نموده که در حالی که من می شنیدم زید چنین گفت: با رسول خدا (ص) در وادی که خم نامیده می شود فرود آمدیم. آن حضرت امر باقامه نماز فرمود و در گرمای نیمروز نماز را به جا آورد سپس برای ما خطبه ایراد فرمود در حالی که با افکندن پارچه بر یک درخت بزرگ برای آن جناب سایه تشکیل داده شده بود. آنگاه فرمود: «آیا نمی دانید؟ آیا شهادت نمی دهید به اینکه من اولی (سزاوارتر) هستم به هر مؤمنی از خود او؟» گفتند «آری چنین است.» فرمود: «پس هر که من مولای اویم همانا علی (ع) مولای او است. بار خدایا دشمن دار آنکه را که او را دشمن دارد و دوست دار آنکه را که او را دوست دارد.»
باز در همان مجلد از مسند و در همان صفحه این حدیث را از محمد بن جعفر از شعبه از میمون روایت نموده و نسائی در «خصایص» ص 16 به اسناد خود آن را از زید روایت کرده و در صفحه 15 در «خصایص» نسائی از احمد بن مثنی آورده که او از قول یحیی بن حماد و او از ابوعوانه از سلیمان از حبیب بن ابی ثابت از ابی الطفیل از زید بن ارقم آورده که گفت: چون پیغمبر (ص) از حجة الوداع بازگشت فرمود و در غدیر خم فرود آمد، امر فرمود خار و خاشاک آنجا را برطرف ساختند. آنگاه فرمود «چنین می نماید که مرا به سرای دیگر خوانده اند و به زودی اجابت خواهم نمود و همانا من وامی گذارم در میان شما دو چیز گران و نفیس را. یکی از آن دو بزرگتر است از آن دیگر. کتاب خدا و عترت من، اهل بیت من. پس بیندیشید که بعد از من چگونه با آن دو رفتار خواهید نمود؟! همانا این دو از یکدیگر جدا نشوند تا در کنار حوض به من وارد شوند.» سپس فرمود: «همانا خدای مولای من است و من ولی هر مؤمن هستم.» پس از این سخن دست علی (ع) را گرفت و گفت: «هر کس من ولی او (متصرف و مختار در امور او) هستم پس از من این (یعنی علی (ع)) ولی او خواهد بود. بار خدایا دوست بدار آنکه را که او را دوست دارد و دشمن دار آنکه را که او را دشمن دارد.» راوی گوید: به زید گفتم: «این سخن را تو از رسول خدا (ص) شنیدی؟» گفت «کسی در آنجا و در میان آن درختان نبود جز اینکه او را به چشم خود دید و این سخنان را به گوش خود شنید.»
باز در «خصایص» در ص 16 نیز از قتیبة بن سعید از ابن ابی عدی از عوف از ابی عبد الله میمون روایت کرده که زید بن ارقم گفت: رسول خدا (ص) به پا خواست و حمد و ثنای خدا را به جا آورد سپس فرمود: «آیا نمی دانید که من اولی (سزاوارتر) هستم به هر مؤمن از خود او؟» گفتند «آری به این امر معترف و گواهیم که تو به هر مؤمن اولی هستی از خودش.» پس فرمود: «هر کس من مولای اویم این (یعنی علی (ع)) مولای او است» و دست علی را گرفت. و به همین بیان و لفظ، دولابی در جلد 2 «الکنی و الاسماء» ص 61 از احمد بن شعیب از قتیبة بن سعید از ابن ابی عدی از عوف از میمون از زید آورده که گفت: با رسول خدا (ص) بودیم بین مکه و مدینه تا در منزلی که آنجا را غدیر خم می نامند فرود آمدیم. در این هنگام اجتماع عمومی اعلام شد و رسول خدا (ص) بپا خاست، پس حمد و ثنای خدا را به جا آورد... به شرح حدیث. و مسلم در جلد 2 از «صحیح خود» ص 325 چاپ سال 1327 باسنادش از ابی حیان از یزید بن حیان از زید، و به طریق دیگر قسمتی از حدیث غدیر را روایت نموده که زید گفت: پیغمبر (ص) در آبی که خم نامیده شده خطبه خواند ولی آنچه را که راجع به ولایت است (با اینکه مشایخ و بزرگان او آن را روایت نموده اند) از او روایت نکرد و این خودداری به منظور و هدفی است که خودش به آن داناتر و شناساتر است: و حافظ بغوی در جلد 2 «مصابیح السنه» ص 199 حدیث ولایت را از زید روایت کرده و آن را از احادیث نیکو به شما آورده و حافظ ترمذی در صحیح خود در جلد 2 ص 298 حدیث مزبور را از ابی عبدالله میمون از زید روایت نموده و گفته است که این حدیث نیکو و درست است.
حاکم در جلد 3 «المستدرک» ص 109 از ابی الحسین محمد بن احمد بن تمیم حنظلی در بغداد از ابی قلابه عبدالملک بن محمد رقاشی از یحیی بن حماد و باز از قول ابوبکر محمد بن بالویه و محمد بن جعفر بزار و آن دو از قول عبدالله بن احمد بن حنبل از پدرش از یحیی بن حماد و نیز از قول ابونصر احمد بن سهل فقیه بخاری از صالح بن محمد حافظ بغدادی از خلف بن سالم مخرمی از یحیی بن حماد روایت کرده که او (یحیی ابن حماد) از ابی عوانه نقل کرده و او از سلیمان اعمش و او از حبیب بن ابی ثابت از ابی الطفیل از زید و صحت و درستی این طریق و اسناد را اشعار داشته و به مین سند حدیث مزبور را احمد بن حنبل در جلد 1 (المسند) ص 118 از شریک از اعمش روایت نموده.
در ص 109 جلد مذکور «مستدرک» از ابی بکر بن اسحق و دعلج بن احمد سنجری و آن دو از محمد بن ایوب و او از ازرق بن علی و او از حسان بن ابراهیم کرمانی و او از محمد بن سلمة بن کهیل و او از پدرش و او از ابی الطفیل و او از زید روایت کرده که: رسول خدا (ص) بین مکه و مدینه در محلی که پنج اصله درختان تناور و خاردار بود فرود آمد. مردم زیر درختان مزبور را جاروب کردند و خار و خاشاک آنجا را برطرف ساختند و آن جناب شب را در آنجا گذرانید و پس از به جا آوردن نماز برای خطبه به پا خاست و حمد و ثنای خداوند نمود و موعظه فرمود و پس از سخنان خود خطاب به مردم فرمود: «همانا من دو امر در میان شما وامی گذارم که اگر آن دو را پیروی و تبعیت نمائید هرگز گمراه نشوید و آن دو کتاب خداست و عترت (اهل بیت) من.» سپس آن جناب سه بار فرمود: «آیا می دانید که من اولی (سزاوارتر) هستم به اهل ایمان از خود آنها.» همگی گفتند: «بلی.» پس از آن فرمود: «هر کس که من مولای اویم علی (ع) مولای اوست.»
در صفحه 533 (همان مجلد از مستدرک) از محمد بن علی شیبانی در کوفه روایت نموده که او از قول احمد بن حازم غفاری و او از ابونعیم از کامل ابوالعلاء که او گفت شنیدم حبیب بن ابی ثابت خبر می داد از یحیی بن جعده از زید که گفت بیرون شدیم با رسول خدا (ص) (از مکه) تا رسیدیم به غدیر خم در روزی که تا کنون گرم تر از آن روز بر ما نگذشته بود پس حسب امر آن جناب خار و خاشاک آنجا رفته شد. پس آن جناب حمد و ثنای خداوند را به جا آورد و سپس خطاب به مردم فرمود: «هیچ پیغمبری مبعوث نشده مگر آنکه بیش از نیمی از عمر پیغمبر قبل از خود زیست نکرده و من نزدیک شده که بسرای دیگر خوانده شوم و اجابت نمایم. همانا من وامی گذارم در میان شما چیزی را که هرگز گمراه نشوید.» بعد از آن (یعنی بعد از تبعیت و ادای حق آن) کتاب خدای عز و جل. سپس برخاست و دست علی (ع) را گرفت و خطاب به مردم فرمود: «کیست که اولی (سزاوارتر) است به شما از خود شما؟» گفتند «خدا و رسول او داناترند.» فرمود: «هر کس که من مولای اویم. پس علی (ع) مولای او است.» سپس حاکم گفته که این حدیث اسنادش درست است و در مقام ذکر سند آن بر نیامده.
حافظ عاصمی در «زین الفتی» روایت نموده و گفته: خبر داد مرا شیخ احمد ابن محمد بن اسحق بن جمع از قول علی بن حسین بن علی درسکی از محمد بن حسین بن قاسم از امام ابی عبدالله محمد بن کرام رضی الله عنه از علی بن اسحق از حسیب بن حسیب برادر حمزة زیات از ابی اسحق همدانی از عمرو از زید بن ارقم به اینکه: پیغمبر خدا (ص) به غدیر خم آمد و برای مردم خطبه ایراد فرمود پس حمد و ثنای الهی را نمود. پس از آنکه از خطبه خود فارغ شد دست و بازوی علی (ع) را گرفت به طوری که سفیدی زیر بغلش دیده شده. پس خطاب به مردم فرمود: «هر کس که من مولای اویم پس علی (ع) مولای او است. بار خدایا دوست دار آنکه را که او را دوست دارد و دشمن دار آنکه را که او را دشمن دارد و یاری و دستگیری فرما آنکه را که او را یاری و دستگیری نماید و محبوب بدار کسی را که او را محبوب بدارد.» سپس به علی (ع) فرمود: «یا علی آیا به تو نیاموزم کلماتی را که به آنها خدا را بخوانی؟ هر گاه گناهان تو به عدد ذره ها باشد آمرزیده شود با اینکه تو آمرزیده هستی (از گناه منزه و مبرائی). بگو اللهم لا اله إلا انت تبارکت سبحانک رب العرش العظیم.»
صاحب «فراید السمطین» در باب 58 به اسناد خود و محب الدین طبری در جلد 2 «الریاض النضره» ص 169 و میبدی در شرح دیوان امیرالمؤمنین (ع) از طریق احمد و ذهبی در جلد 3 تلخیص خود ص 533 (و صحت آن را تأیید کرده) این حدیث را از زید بن ارقم روایت نموده اند و ذهبی به طریق دیگر هم این حدیث را از زید روایت نموده و در جلد 3 «میزان الاعتدال» ص 224 آن را روایت نموده از غندر از شعبه از میمون ابی عبدالله از زید و ابن صباغ مالکی در «الفصول المهمه» ص 24 از ترمذی و زهری از زید آن را روایت کرده و چنین گفته: ترمذی از زید بن ارقم روایت نموده که او گفت: رسول خدا (ص) فرمود: «هر کس من مولای اویم پس علی (ع) مولای او است.»
ترمذی تنها همین لفظ و جمله را روایت کرده و بر او چیزی زیاد نکرده ولی جز او یعنی زهری روز و زمان و مکان را نیز تصریح نموده و گوید: چون رسول خدا (ص) حجة الوداع را انجام داد و به قصد مدینه بازگشت فرمود، در غدیر خم به پا خاست، و آن آبی است بین مکه و مدینه و این امر در روز هیجدهم از ذالحجة الحرام در گرمای شدید نیمروز انجام یافت. پس خطاب به مردم فرمود: «من مسئولم، شما نیز مسئول هستید. آیا من تبلیغ نمودم؟» گفتند: «شهادت می دهیم که تو تبلیغ فرمودی و پند دادی.» رسول خدا (ص) فرمود. «و من هم خود شهادت می دهم که تبلیغ نمودم و پند دادم.» سپس فرمود: «ای مردم آیا نه این است که شما به یکتائی خداوند و رسالت من گواهی می دهید؟» گفتند «ما گواهی به یکتائی خدا می دهیم و گواهی می دهیم که تو فرستاده خدائی.» فرمود: «من خود نیز مانند شما شهادت می دهم.» سپس خطاب به مردم کرده فرمود؛ «من در میان شما وا گذارده ام چیزی را که اگر به آن تمسک جوئید بعد از من هرگز گمراه نشوید، کتاب خدا و اهل بیتم. آگاه باشید که خدای مهربان و دانا بمن خبر داد که این دو از یکدیگر جدا نشده تا کنار حوض به من وارد شوند. حوض من از حیث وسعت و پهنا مانند فاصله بصری و صنعا است، ظرفهای آن به تعداد ستارگان است. به درستی که خدا از شما پرسش خواهد فرمود که بعد از من با کتاب او و اهل بیت من چگونه رفتار کرده اید؟» سپس خطاب به مردم فرمود و گفت: «کیست که سزاوارترین مردم است به اهل ایمان؟» گفتند «خدا و رسول او داناترند.» فرمود: «سزاوارترین مردم به اهل ایمان اهل بیت من می باشند.» و این سخن را سه بار تکرار فرمود و در مرتبه چهارم دست علی را گرفت و فرمود «بار خدایا هر کس من مولای اویم پس علی (ع) مولای او است. خداوندا دوست دار کسی را که او را دوست دارد و دشمن دار کسی را که او را دشمن دارد.» این سخن را نیز سه بار تکرار فرمود: «آگاه باشید آنان که اکنون حاضر هستند این واقعه را به غائبین ابلاغ نمایند.»
 

منـابـع

علامه عبدالحسین امینی- ترجمه الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب- جلد 1 بخش ‏اول صفحه 62

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد