حقیقت اسرار آمیز وحی

فارسی 3951 نمایش |

وحی، غالبا از سنخ علم و ادراک است، نه از جنس تحریک و عمل؛ گرچه انسان در وقت عمل از مجاری فکر و اندیشه استمداد می‌جوید و علم و ادراک، نحوه‌ خاص وجود است که منزه از ماهیت است؛ هرچند ماهیت او را همراهی می‌کند. بنابراین، وحی، مفهومی برگرفته از "هستی" است. از این‌ رو، "ماهیت" ندارد و نمی‌توان آن را از طریق جنس و فصل و حد و رسم، تعریف کرد. پس وحی، منزه از آن است که تحت مقولات معروف ماهوی قرار گیرد و مفهوم وحی (مانند معنای هستی) دارای مصداقی است که آن مصداق، مراتب گوناگون و متفاوتی دارد. توضیح آن‌که:
1- هر ممکن، مرکب از وجود و ماهیت است.
2- بعد از تحلیل عقلی و تفکیک ماهیت از وجود، با این ‌که هر یک از ماهیت و وجود، ممکن است، ولی هیچ‌ یک به تنهایی مرکب از وجود و ماهیت نیست؛ یعنی پس از تحلیل، گرچه هر یک در تحقیق مقرون دیگری است، لیکن در ظرف تحلیل، هیچ یک مرکب نیست.
3- وحی علمی از سنخ علم است و علم از سنخ وجود است؛ خواه علم حصولی و خواه علم حضوری.
4- وحی از سنخ علم حضوری است، نه حصولی؛ البته از قسم ویژه علم حضوری، نه مطلق آن.
5- ممکن است گاهی مطلبی به‌ صورت علم حصولی در قلب القا شود و از اقسام وحی باشد.
چون همه‌ موجودات در فرهنگ قرآن، از علم و شعور برخوردارند و همه می‌ توانند از سنخ وحی و الهام بهره‌ ای داشته باشند، سراسر جهان آفرینش در مدرسه‌ هستی، زیر تدبیر الهی قرار دارد و او معلم آن‌هاست و این امکان وجود دارد که خداوند گاهی از راه وحی یا الهام، حقیقتی را به انسان، فرشتگان، حیوانات، حتی جمادات القا و تفهیم کند؛ گرچه راه یا راه‌ های غیر وحیانی نیز در این خصوص موجود است. بنابراین:
1- چون وحی، غالبا از جنس تعلیم است، ویژگی‌ های مستور، سریع و مرموز بودن را داراست. پس، تعلیم علنی و در حضور دیگران و تعلیم کند و تدریجی و تعلیم بدون رمز، کلید و قفل وحی نیست. رمز، غیر از ابهام و اجمال است و مجمل غیر از مرموز. در اجمال و ابهام، تیرگی نهفته است، ولی سخن مرموز اشاره به جا یا جاهایی دیگر دارد و در آن، معناهای چندگانه‌ ای اشراب شده است که قفل و کلید آن به دست پیامبران است. اجمال با جهل آمیخته است و علم اجمالی (اصولی)، آمیزه‌ ای از چند جهل و یک علم است. اجمال در فن کلام و عرفان و حکمت نیز به معنای بسته بودن است؛ مانند "علم اجمالی در عین کشف تفصیلی" و.... اما کلام رمز گونه (وحی)، از شفاف و زلال بودن خبر می‌دهد و به درون خود یا به جای دیگر ارجاع می‌دهد. هرچند که وحی غالبا از سنخ علم و ادراک است، ولی گاهی از سنخ تصمیم و عزم عملی است؛ در قبال تعلیم و جزم علمی. گاهی اراده‌ انجام کاری از راه وحی حاصل می‌شود، مانند: «و أوحینا إلی أم موسی...؛ و به مادر موسى الهام کردیم...» (قصص/ 7) و «و أوحینا إلیهم فعل الخیرات...؛ و به ایشان انجام دادن کارهاى را وحى کردیم.» (انبیاء/ 73) که در این‌گونه از موارد، آنچه مورد وحی قرار گرفت، همانا اراده و عزم و حرکت درونی و... است که هیچ‌ یک از قبیل مفهوم ذهنی نیست.
2- همچنین وحی، غیر از مناجات و در نجوا و پنهانی با خدا سخن گفتن است. در اسلام ناب، سر تا سر قرآن، وحی خداوند است: «...و أوحی إلی هذا القران لأنذرکم به و من بلغ...؛ و این قرآن به من وحی شده است تا به وسیله‌ آن شما و هرکسی را که این پیام به او برسد هشدار دهم.» (انعام/ 19) «نحن نقص علیک أحسن القصص بما أوحینا إلیک هذا القران وإن کنت من قبله لمن الغافلین؛ ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحی کردیم، بر تو حکایت می‌کنیم و تو قطعا پیش از این، نسبت به آن، از بی‌خبران بودی.» (یوسف/ 3) بنابراین، اگر کسی در آیات قرآن تأمل، تدبر و خردورزی داشته باشد، به گوشه‌ ای از اسرار وحی آشنا می‌شود؛ زیرا قرآن کلام خداوند است و کلام خداوند وحی اوست. او معلمی است که به وسیله‌ وحی با انسان سخن می‌گوید و سر تا سر جهان هستی و بشر، متعلم و مستمع کلام الهی‌ اند و خود نیز کلام خداوندند و هم‌ خانواده‌ های تکلیم، تکلم، مکالمه، کلمه و کلمات را به ما رهنمون است: «...و کلم الله موسی تکلیما؛ و خدا با موسى به طرز خاصى سخن گفت!» (نساء/ 164) «...و منهم من کلم الله و رفع بعضهم درجات...؛ از آنان (پیامبران) کسى بود که خدا با او سخن گفت و بعضى را درجاتى (بلند) ارزانى داشت.» (بقره/ 253) بنابراین، می‌توان به اندازه گستره‌ عقل، فهم و ادراک خود، پیرامون وحی و کلام خداوند کاوش کرد؛ چنان که می‌توان به همان اندازه در قلمرو ذات، اسما و صفات او توسن اندیشه را به جولان آورد.
در اینجا یادآوری چند نکته ضروری است:
1- هرچند معنای جامع وحی، یکی است و به طور مشترک معنوی مطرح است (نه مشترک لفظی)، لیکن تفاوت عمیق و فاصله‌ عریق بین مصادیق آن به قدری است که زمینه‌ احتمال اشتراک لفظی را فراهم می‌کند و این، همان عاملی است که باعث نامگذاری چنین معنایی به مشکک است؛ زیرا شنونده را به شک می‌اندازد که معنای این لفظ از سنخ مشترک لفظی است یا معنوی؛ زیرا وحدت مفهوم، دلیل اشتراک معنوی است و تفاوت عمیق مصادیق، سند اشتراک لفظی است. به هر تقدیر، معنای وحی، واحد و مشکک است.
2- وحی انبیا ویژگی خود را دارد که هرگز نباید با سایر مصادیق -حتی با تجربه‌ دینی عارفان برجسته- اشتباه شود.
3- وحی تشریعی انبیا از وحی تکوینی آنان ممتاز است؛ چه رسد به مصادیق دیگر وحی.
4- عنوان وحی -نظیر عنوان علم- می‌تواند حقیقت واحد باشد و اسناد آن به مبدأ فاعلی و مبدأ قابلی، باعث پیدایش عناوین متعدد شود؛ مانند حقیقت علم که اگر به مبدأ فاعلی اسناد داده شد، می‌شود تعلیم و اگر به مبدأ قابلی مستند شد، می‌شود تعلم؛ هرچند تفاوت ظریف بین عناوین سه‌گانه‌ تعلیم، تعلم و علم محفوظ است. در این‌جا نیز جریان ایحا، استیحا و وحی می‌تواند با حفظ تعدد عناوین یاد شده، جنبه‌ وحدت خود را حفظ کند.

منـابـع

عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی جلد3- صفحه 53

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد