برداشت نادرست در باب مصائب امام چهارم علیه السلام
فارسی 3561 نمایش |امام بزرگوار و حجت کبرایی که متاسفانه برخی از جهال اهل منبر، از او موجودی بیمار وناتوان ساخته اند و توضیح نداده اند که امام، چند روزی معدود، در جریان عاشورا و سفر به نینوا بیمار گشت. و سپس زندگی او یکی از فرازمندترین قله های تربیت و اشرف بود، و حراست و نگهبانی جوهر حماسه دین و تبلور عاشورا.
گمان می کنند اینکه چند تن مستمع را بگریانند، اهمیت آن بیشتر است از بر باد دادن حماسه دین اینگونه برداشتها، در مورد مصائب پاکان و پیشوایان و حماسه داران، خیانت است به فرهنگ تشیع و توهین است به چهره های نستوه و عزیز اسلام، و جنایت است در حق عناصر حماسه تاریخ. همان یادی که امام چهارم، در مناسبتهای گوناگون، از وقایع عاشورا می کرده است نیز پر است از حماسه و سرشار است شعور موضعی، لیکن با کمال تاسف، به زبان بیشتر اهل منبر، به گونه ای ناروا ادا می شود که دور است از مقام پیشوایان حق و مردان با رسالت، بلکه باید گفت، دور است از چگونگی وقایع تاریخی این یادها و فریادها....
مثلا وقتی می گویند که امام چهارم سالهای پس از واقعه عاشورا هنگامی که در مدینه، از جایی می گذشت که قصابان گوسفند ذبح می کردند، می ایستاد و با یادکرد «ذبح عظیم» عاشورا اشک می افشاند، چنین نبوده است که شخصی ناشناس و ناتوان در گوشه معبر بایستد و غریبانه برای خود بگرید. مگر فراموش کرده ایم که ورود امام زین العابدین (ع)، در مسجدالحرام، در موسم حج و ازدحام بزرگ، چسان بوده است؟
مگر فراموش کرده ایم که مردمان گوناگون، در مسجد کعبه، چگونه راه می گشوده اند تا امام بیابد و حجرالاسود را لمس کند، به طوری که هشام بن عبدالملک واطرافیان او (رجال حکومت شام) چنان تحقیر می شوند که خود را به نادانی می زنند. هنگامی که یکی از آن شامیان، از روی تعجب، رو به هشام می کند و می پرسد: «این مرد کیست؟»، هشام با اینکه خوب می شناخته است، پاسخ می دهد: «من نمی شناسم» و در این هنگام فرزدق (شاعر شیعی شجاع) از میان جمع فریاد می زند: «اگر تو نمی شناسی، من می شناسم، هذا الذی تعرف البطحا وطاته والبیت یعرفه والحل و الحرم؛ این بزرگ مرد همان کسی است که سرزمین مکه، جای جای گامهای او را می شناسد (تواو را نمی شناسی؟ نشناس) خانه کعبه او را می شناسد، و همه زمینهای پهناور «حل» و «حرم» می شناسد.»
و این حماسه بزرگ را، در معبد بزرگ، و در میان آن ازدحام بزرگ می خواند.
امام چهارم، که در مناسبتهایی ذبح عظیم عاشورا را به یادها می آورده است و اشک می ریخته است، این چگونگی در میان اجتماعات و در معابر بزرگ، آن هم با مقام اجتماعی و حشمت امامت و عزت تقوی و مناعت اسلام و مهابت ایمان، چنان بوده که لحظه ای می ایستاده است، و نفسها در سینه ها بند می شده است، تا ببینند فرزند علی و حسین چه می خواهد و چه می گوید. آنگاه دیده ها به سوی او باز می گشته است و مردمان به سیمای پرمهابت او می نگریسته اند، سیمای که به گفته فرزدق: «یغضی حیاء ویغضی من مها بته فلا یکلم الا حین یبتسم؛ او از بزگواری و آزرم، چشمان خویش بر هم می نهد، آنگاه دیگران، حشمت را، چشمان خویش بر هم می نهد، پس در حضرت او سخن نیارند گفت مگر هنگامی که لب به تبسم گشاید.»
و چون می نگریسته اند می دیده اند که از دیدگان پیشوا اشکی سوزان تر از آتش و خروشان تر از خروش بیرون می زند و بر گونه های او جای می شود. و این اشک مردانه سوزان، بر آن بوده است تا مردم؛ در تبلور این قطرات، پهنه عاشورا و قتلگاه شهیدان را بنگرند، و تا آنان که نبوده اند و ندیده اند و نسلهای تازه و جوانان و نوجوانان، عظمت فاجعه را لمس کنند، و ابعاد عظیم حماسه را دریابند، و تا آنان نیز عاشورا آفرین باشند. بدینگونه این عمل خونها را به جوش می آورده است، سرها را پراز شور می کرده است، دستها را به قبضه های شمشیر می برده است، و دلهای جبان را می شکافته است و در میان آن دلهای بزرگ و شجاع می ساخته است و دهمین مددها بوده است که به خون شیعه رسیده است، و همینها بوده است که مشعل حماسه جاوید هیچگاه از پای نیفتاده است.
منـابـع
محمدرضا حکیمی- امام در عینیت جامعه- صفحه 31- 34
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها