بررسی حکومت فاسق امویان
فارسی 3698 نمایش |حکومت های ظالمی که برای براندازی اسلام در تاریخ می بینیم بسیارند یکی از آنها حکومت امویان است رئیس بنی امیه اوسفیان بود. در کتاب سفینه البحار آمده است که روزی معاویه به افراد قبیله خود چنین گفت:
یا بنی امیه تلقفوها تلقف الکره، ای فرزندان امیه! با خلافت اسلامی مانند توپ بازی کنید وآن را (در میان خود نگاه دارید و) به یکدیگر پاس دهید.
این جمله ابوسفیان در تاریخ معروف است. و اصلا سخن از دین و خدا و معاد و عقیده و تعهد و عدالت و حق و انسانیت در کار نیست بلکه سخن از فرصت طلبی است که حال که دسترسی به خلافت اسلامی و (نشستن در جای آورنده وحی)، پیدا کرده اید و بر مسلمانان و سرزمینهای اسلامی استیلا یافته اید آن را همواره در میان خود بچرخانید و نگذارید از دست شما خارج گردد.
ابوسفیان در اواخر عمر نابینا شده بود. ابن عباس می گوید: مسلمانانی می کرد روزی در محفلی بودیم که ابوسفیان در روزگار نابینایی در آنجا بد علی (ع) نیز حاضر بود. در آن هنگام موذن شروع کرد به اذان گفتن تا رسید به جمله اشهدان محمدا رسول الله ابوسفیان گفت: در مجلسی کس غیری هست؟ یکی از حاضران گفت: نه ابوسفیان گفت: ببینید این هاشمی (یعنی حضرت محمد (ص)) اسم خود را در کجا قرار داد و چگونه بالا برد. علی (ع) فرمود: خدا چشمان تو را در مصیبت بگریاند خداوند اسم او را بالا برد چنانکه خود فرخوده است: و رفعنا لک ذکرک مانام و آوازه تو را بلند کردیم. ابوسفیان گفت: خدا جشمان کسی را در مصبت بگریاند که به من گفت در مجلس کس غیری نیست.
از این نقلهای تاریخی و مستند درباره ابوسفیان بسیار است. اصل کیفیت مسلمان شدنش نیز دلیل بر عدم اعتقاد اوست که باز معروف است. اما فرزندش معاویه کسی است که با امیرالمومنین (ع) که پس از عثمان حتی به قول اهل سنت نیز خلیفه بود و اطاعتش واجب بود آن گونه جنگید و پس از شهادت آن امام به دست ابن ملجم مرادی اظهار شادمانی کرد و چه بسیار از بزرگان شیعه را که همه از بزرگان اسلام و از عابدان و پرهیزگاران بدند مانند حجر بن عدی به شهادت رسانید و نور چشم پیامبر (ص) و حجت خدا و پشتوانه عظیم ارزشهای اسلامی امام حسن مجتبی را با سم شهید کرد؛ و سرانجام مثل یزید کسی را بر مسلمانان به نام خلیفه و جانشین پیامبر خدا مسلط ساخت. و همین اقدام بس است برای روشن ساختن ماهیت او و اهداف او بعنوان یکی از چند چهره شاخص بنی امیه. و آیا کافی نیست برای ویران کردن بنیاد اسلام که کسی مانند یزید خلیفه شود؟ آیا معاویه فرزند خود را نمی شناخت؟ آیا با وجود اشخاص بزرگ و متعهدی در میان امت که پاره ای خود از اصحاب پیامبر (ص) بودند و پیامبر اکرم را درک کرده بودد صرفنظر از حضرت امام حسین (ع) درست بود که معاویه آنهمه جنایت مرتکب شود (از جمله شهید کردن امام حسین مجتبی (ع) و کشتن حجر بن عدی و شکتن بسیاری دیگر از بزرگان صحابه و شیعه)، تا برای مثل یزید کسی از مسلمانان بیعت بگیرد؟ و آیا چرا «اصل شوری» را زیر پا گذاشت؟ آیا در واقع او به چه چیز معتقد بود و به چه چیز متعهد؟
مورخان معتبر نقل کرده اند که حسن بصری می گفته است:
معایوه چهار کار کرد که تنها یکی از آنها بس است که اورا به هلاکت ابدی براند.
1- مسلط شدن بر امت اسلام با فرصت طلبی به کمک اشخاص سبکسر و بی شخصیت و اختصاص دادن حکومت به خود بدون مشرت و نظرخواهی از مردم با اینکه هنوز جمعیاز اصحاب پیامبر (ص) و صاحبان فضیلت در میان مردم بودند.
2- به خلافت رساندن فرزندش یزید آن مگسار باده پرست فاجر فاسد (تعبیرهای حسن بصری)
3- زیاد بن ابیه (زنا زاده) را فرزند پدر خویش قرار دادن برخلاف سخن پیامبر (ص) که فرموده بود: فرزند از آن زناشویی شرعی است و جزای نابکار سنگ است.
4- کشتن حجر بن عدی؛ وای بر معاویه از کشتن حجر و یاران حجر (این جمله را دوبار گفته است).
اما یزید بن معاویه تاملی کوتاه در گفته ها و اعمال او و گفته های بزرگان تاریخ اسلام درباره او کافی است که مقاصد او را روشن کند. او در سخنان و اشعار چندی که از وی نقل شده است دین و وحی و قرآن را انکار کرده است. و اما در عمل چه از این بالاترکه پسر پیامبر (ص) را شهید کند و سر بریده او رادر طشت طلا گذارد. و بر لبان او چوب بزند، و خاندان پیامبر (ص) را آنگونه اسیر کند و در شهرها و بیابان ها بگرداند. آیا چنین کسی به این پیامبر و این دین و این قران اعتقاد دارد؟ و حافظ دین قرآن خواهد بود؟ و یزید همان کسی است که جمعی از لشکر او به دستور او مردم مدینه را قتل عام کردند و سپس به غارت شهر پرداختند و اموال و زنان اهل مدینه را تا سه روز بر خود مباح ساختند و لشکر فاسد یزید که ماند خود او بودند به اعمال منافی عفت دست یازیدند و دست تعدی بر اموال و اعراض مسلمانان گشودند و فساد و بیشرمی را به نهایت رساندند تا جایی که در مسجد پیامبر (ص) همچنین این لشکر سپس به مکه رفتند، و به هنگام درگیری با عبدالله بن زبیر، خانه خدا را نیز به منجنیق (توپ جنگی قدیم) بستند و آن را ویران ساختند.
بسیاری از بزرگان مسلمین به معاویه تذکر دادند (و حتی سخنانی تند به او گفتند)، تا یزید را بر اسلام و مسلمانان مسلط نسازد از جمله احنف بن قیس، که در ضمن سخنانی خطاب به معاویه گفت: عنصری است و چکاره است اگر یزید را بر حسن (ع) و حسین (ع) مقدم بداری و تو خوب می دانی این دو بزرگوار از چه عظمتی برخوردارند در نزد خدا هیچ عذری نداری. و هئگامی که اهل مدینه منوره مرکز سیاسی و اجتماعی و فرهنگی اسلام در آن روزگار و شهر انصار و اصحاب تنی چند از بزرگان خود (از جمله عبدالله غسیل الملائکه، عبدالله بن ابی عمرو مخزومی، منذرین زبیر و...) را برای شناسایی یزید به دمشق فرستادند آنان پس ازدیدن و آزمودن یزید هنگامی که به مدینه بازگشتند گفتند:
ما از نزد کسی می اییم که دین ندارد می می آشامد سرگرم نوازندگی و عیاشی با دختران ترانه خوان است، سگ بازی می کند و همدم دزدان و اوباش است.
منـابـع
محمدرضا حکیمی- قیام جاودانه- صفحه، 63-58
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها