قیام هایی برای خونخواهی امام حسین علیه السلام

فارسی 3812 نمایش |

عراقیان پس از آن که در حکومت اسلامی برای سومین بار ضرب شست شامیان را چشیدند و پیروزی آنان را بر خود دیدند و در شکست اخیر ننگ کشتن خاندان پیغمبر را نیز بر آن افزودند از آنچه کردند پشیمان شدند. خواندن حسین (ع) با چنان شور و اصرار و پذیرفتن نایب وی با چنان گرمی و هیجان و رها کردن در چنگ دشمن با چنان ناجوانمردی و نامردی و از همه مهم تر زبونی عراق در مقابل شام، خاطر احساساتی مردم این سرزمین را آسوده نمی گذاشت. مردم کوفه همین که شنیدند یزید مرده و می توانند نفسی بکشند از نو دست به کار شدند. گروهی از آنان که خود امام را خوانده بودند و او را در چنگ دشمن رها کرده بودند، می دانستند با این کار گناهی بزرگ مرتکب شده اند. اما این گناه را چگونه باید شست؟
سلیمان پسر صرد از تیره خزاعه که شیخ شیعیان بود گفت با این گناه که ما کردیم خدا را به خشم آوردیم. کسی نزد زن و فرزند خود نرود، تا خدا را خشنود سازد، ما چون بنی اسرائیل شده ایم که موسی (ع) بدان ها گفت: «إنکم ظلمتم أنفسکم باتخاذکم العجل فتوبوا إلی بارءکم؛ شما بر خود ستم کردید که گوساله را (خدا) گرفتید. پس به آفریننده خود بازگردید. خود را بکشید که این نزد آفریدگار برای شما بهتر است.» (بقره/ 54)
چنان که طبری و دیگران نوشته اند در چگونگی قیام پشیمانان میان سلیمان و دیگران اختلاف نظر پدید گردید. سلیمان می گفت باید به شام رفت و پسر زیاد را که قاتل حسین (ع) است از میان برداشت. دیگران می گفتند کشندگان حسین در کوفه به سر می برند؛ نخست باید آنان را بکشیم. چون سلیمان سپاه خود را خواند و بانگ خونخواهی امام حسین (ع) سر داده شد از شانزده هزار تن بیش از چهارهزار تن نزد او نیامد.
و از ابومحنف روایت کند که چون سبب را پرسید گفتند مختار گروهی از یاران تو را با خود همراه کرده است.
سلیمان تا عین الورده پیش رفت. مروان پسر حکم، عبیدالله پسر زیاد را به جنگ او فرستاد و گفت «اگر بر عراق مسلط شدی حاکم آنجا خواهی بود.» سلیمان در جنگ با پسر زیاد کشته شد و پشیمانان این بار کاری از پیش نبردند. (جمادی الاول سال 65) در این گیر و دار مردی در صحنه پدید آمد که نام او برای همیشه در تاریخ شیعه و اسلام جاوید است.

مختار پسر ابوعبیده ثقفی
مختار همان کسی است که چون لشکریان امام حسن (ع) بر او شوریدند و او را زخمی کردند و او به خانه عامل مدائن، که عموی مختار بود، رفت، مختار گفت «بهتر است حسن را به بند کنی و به معاویه بسپاری.» در خلافت یزید، عبیدالله زیاد حاکم کوفه او را به جرم همکاری با مسلم بن عقیل به زندان انداخت، لیکن پس از چندی به پایمردی عبدالله بن عمر، که خواهر مختار را به زنی داشت، از زندان آزاد و به طائف تبعید شد. پس از مرگ یزید و قیام پسر زبیر، مختار با او بیعت کرد. در این هنگام که وضع عراق از نو برای جنب و جوش های تازه مساعد شده بود، او که خود داعیه مهتری یا حس انتقام جویی از کشندگان اهل بیت را داشت، به کوفه آمد و شیعیان را گرد آورد و به آنان گفت سلیمان در کار سیاست و جنگ بینش درستی نداشت، بدین جهت شکست خورد و نیز به آنان گفت پیش از هر کار باید کشندگان حسین (ع) را از میان برداشت.
می دانیم که عراقیان عموما و شورشیان خصوصا در این سال ها در پی رهبری از خاندان پیغمبر بودند. مختار برای این که موقعیت خویش را تثبیت کند، نخست از امام علی بن الحسین رخصت خواست تا مردم را به حمایت از وی بخواند و قیام خود را به نام او آغاز کند. اما علی بن الحسین، دعوت او را نپذیرفت و ظاهرا از کار او تا آن جا که کشندگان پدر و خویشاوندان او را کیفر داد اظهار خشنودی کرد. مختار چون از جانب امام علی بن الحسین مأیوس شد دعوت خود را به نام محمد بن حنفیه آغاز کرد و او را مهدی امت خواند. کسانی که به امامت محمد گردن نهادند، به کیسانیه معروف گشتند.
مذهب کیسانیه، که در تاریخ تشیع پیروانی یافت، از این تاریخ پیدا شد. کیسان چه واژه ای است و چه معنا می دهد؟ معلوم نیست صفتی بر ساخته از کیس، یعنی زیرک یا غدار، است یا اسمی است بدین معنی و به هر صورت آیا وصف مختار است یا نام غلامی از آل علی (ع). نوشته اند مختار را از آن رو کیسان گویند، که علی (ع) او را بر زانوی خود نشاند و او را کیس (زیرک) خواند و معلوم است که این وجه تسمیه بر اساسی نیست. به هر حال درباره مختار نظرهای گوناگون داده اند، به طوری که علمای شیعه نیز در حق وی همداستان نیستند. بعض علمای متأخر شیعه او را تا حد مبالغه آمیزی مدح گفته اند. مؤلف الغدیر شماره کتاب هایی را که در ستایش از او نوشته شده تا بیست و یک کتاب و رساله رسانده است و نمونه ای از قصیده هایی را که در وصف او سروده اند آورده است. کسانی که مختار را ستایش می کنند، سازش او را با پسر زبیر مصلحت اندیشی وی می دانند و قیام او را نتیجه عشق وی به خاندان رسالت می بینند. اکنون گور مختار در ضلع شرقی مسجد کوفه زیارتگاه است و زائرانی دارد. با این همه نمی توان گفت مختار خوی مهتری جویی نداشته است. گفته اند وی برای این که مردم را به سوی خود بکشاند و با خود داشته باشد دست به کارهای شگفت انگیز می زد. چنان که هنگام روبرو شدن با دشمنان به دستور او دسته ای کبوتر را پرواز می دادند، و مختار به سپاهیان می گفت اینان فرشتگانند که از آسمان به یاری شما آمده اند، و با این تدبیر سربازان را دلگرم و پایدار می کرد.
طبری و ابن اثیر به اسناد خود نوشته اند، که طفیل بن جعده بن هبیره گوید: «من در گذران زندگی سخت در مضیقه بودم. روزی نزد همسایه ام که مردی روغن فروش بود کرسی چرکینی دیدم. آن کرسی را از او گرفتم و پاکیزه کردم؛ رنگی خوش به خود گرفت؛ با خود گفتم شاید بتوانم مختار را بفریبم و از او چیزی بگیرم. پس نزد وی رفتم و گفتم: من رازی بزرگ را می دانم و سال هاست آن را از تو نهفته ام. کرسی که علی (ع) در مسجد کوفه بر آن می نشست و میان مردم داوری می کرد، نزد من است. مختار گفت سبحان الله چگونه کاری چنین بزرگ را تا امروز از من پنهان داشته ای؟ سپس فرمان داد که مردم را به مسجد بخوانند. چون مردم فراهم آمدند مختار گفت: مردم هیچ چیز در امت های پیشین نبوده است که مانند آن در این امت نباشد. این کرسی برای شما همچون تابوت سکینه برای بنی اسرائیل است. این کرسی اگر پیشاپیش باشد، از دشمنان شکست نخواهید خورد.»
این افسانه را هواخوهان پسر زبیر یا دشمنان مختار برای رماندن دل مردم از وی ساخته اند یا آن که چنین داستانی حقیقت دارد، خدا می داند.
در پذیرفتن روایت های تاریخی قرن اول و دوم هجری باید تردید کرد، مگر آن جا که قرینه های قطعی یا اطمینان بخش آن را تأیید کند. زیرا در آن سال ها، مانند هر عصر، تهمت و افتراکاری رایج و جعل حدیث یا تخلیط و تدلیس در متن آن وسیله مؤثر برای پیشبرد کارها بوده است.
به هر حال مختار با گرد آوردن شیعیان، نخست کوفه را گرفت و سپس دامنه حکومت را تا موصل گسترش داد. کشندگان امام حسین (ع) را یکی پس از دیگری دستگیر کرد و کشت، که از جمله آنان عبیدالله پسر زیاد، عمر بن سعد، شمر و خولی و گروهی دیگر بوده اند.
مختار برخلاف حاکم های پیشین که از سران قبیله ها و بزرگان شهر استمداد می کردند، موالی را که در این سال ها در عراق نیرویی یافته و بیشتر مشکلات اجتماعی را پدید آورده بودند با خود همراه کرد و به آن ها وعده پیروزی بر قدرتمندان را داد. این اقدام مهتران کوفه را آزرده ساخت و کینه او را در دل گرفتند و چون مصعب بن زبیر از جانب برادر خود عبدالله با لشکری برای سرکوبی مختار عازم عراق شد، همین مردم مصعب را یاری کردند. سپاهیان مختار با پسر زبیر به جنگ پرداختند، اما سرانجام شکست خوردند و مختار کشته شد. (سال 67 هـ ق)
این بار هم نهضت شیعیان به نتیجه نرسید. علت ناکامی آنان همان است که در قیام های گذشته می بینیم. گروهی اندک برای رضای خدا برخاستند و گروه هایی در پی آنان برای تأمین آرزوهای سیاسی ایستادند، و تا آن جا ایستادند که خطری متوجه آنان نشود. چون کار را دشوار دیدند خود را به کنار کشیدند و یا با دسته ای که پیروزی آنان مسلم بود همکاری کردند. و آن گروه با ایمان را که جز رضای خدا و بلندی نام دین چیزی نمی طلبیدند، به کشتن دادند.

منـابـع

سیدجعفر شهیدی- تاریخ تحلیلی اسلام- صفحه 205-210

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها