معتزلیات و قدرت گرفتن آنان
فارسی 2710 نمایش |اساس فکر معتزلی را به واصل بن عطا، شاگرد حسن بصری نسبت می دهند و گویند بحثی در مجلس حسن درگرفت، که اگر مرد باایمانی مرتکب گناه کبیره شود آیا می توان او را مؤمن خواند یا نه. واصل بن عطا گفت چنین کسی نه مؤمن است نه کافر بلکه مقامی میان ایمان و کفر دارد. و خود از مجلس حسن کناره گرفت و حسن درباره او گفته است: «اعتزل منا». درباره درستی یا نادرست بودن این داستان فراوان گفتگو شده است.
گروهی هم گفته اند چون این فرقه آراء فلسفی دیگر مکتب ها را نپذیرفتند و از آن ها دوری جستند معتزله نامیده شدند. به هر حال مؤسس معتزله واصل بن عطا باشد یا قتاده یا دیگری آنچه مهم است این که این مسئله کوچک اندک اندک مسئله های دیگری را در پی خود آورد تا آن جا که معتزله در تاریخ فلسفی اسلام مقامی بلند یافتند.
اندیشیدن درباره مرتکب گناه کبیره که آیا مؤمن است یا نه طبیعتا باید این فکر را دنبال داشته باشد که مردی که چنین کاری کرده و از زمره مؤمنان بیرون شده خود این کار را به اختیار خود کرده است یا در کار مجبور بوده است و این همان بحث اصلی قدر و جبر است که جدال های خونین را در حوزه های اسلامی برانگیخت و حدیث ها به پیغمبر نسبت داده اند که «القدریه مجوس هذه الأمه» محمود شبستری آن را در قالب شعر ریخته و می گوید:
هر آن کس را که مذهب غیر جبر است *** نبی فرموده او مانند گبر است
سپس این فکر، فکر دیگری را پدید آورد: اگر خدا بندگان را در کارها مجبور آفریده باشد و آنان به حکم اجبار کاری زشت بکنند چگونه می توان گفت خدا به دوزخشان خواهد برد؟ و بدنبال این فکر اندیشه دیگری، که آنچه خدا واجب می کند در آن مصلحتی است و آنچه از آن نهی می کند در آن مفسده ای یا نه؟ و اگر امر و نهی خدا تابع مصلحت و مفسده نباشد و بندگان را تنها بعلت مخالفت فرمان خویش عذاب کند و بخاطر پیروی امر خود پاداش دهد کاری عادلانه است یا نه؟ معتزلیان با گذشت زمان به فرقه های گوناگون درآمدند. بعض فرقه ها اصولی را پذیرفتند که بعض دیگر آن را نمی پذیرفتند. آنچه معتزلیان عموما با آن موافقند این است که:
1- خداوند قدیم است و قدیم بودن اخص صفت های اوست ولی صفت های او قدیمی نیستند و ذات اوست که منشأ صفات است، چه اگر صفت های او هم قدیم باشد تعدد قدما لازم آید.
2- کلام پروردگار حادث و مخلوق است و آن حرف و صوت است که مانند آن را در صحیفه نگارند.
3- خداوند به هیچ چیز شبیه نیست.
4- مؤمن اگر از دنیا برود و طاعت کرده باشد یا معصیت کرده باشد و توبه کرده باشد مستحق ثواب است و اگر گناهان کبیره کرده باشد و بدون توبه از دنیا برود جاودان در آتش خواهد بود.
و اما اصل های دیگر که واصلیه بدان معتقدند:
1- قدر یعنی انسان خود فاعل خیر و شر است و خداوند او را مجبور نیافرید.
2- المنزلة بین المنزلتین، و معنی آن این است که کسی مرتکب گناهان کبیره شود و توبه نکرده از دنیا برود نه مؤمن مطلق است و نه کافر مطلق بلکه منزلتی بین این دو دارد.
مسئله دیگری که در عصر مأمون پیش آمد و چندین سال (از عصر مأمون تا واثق) در حوزه اسلامی مشکلی بزرگ بود مسئله خلق قرآن است. متزلیان قرآن را مخلوق و حادث می دانستند و مخالفان آنان آن را قدیم می پنداشتند. مأمون دستوری صادر کرد: قاضیان و شاهدان محضر قاضی را بخوانند و از آنان بپرسند که قرآن قدیم است یا مخلوق، اگر گفتند مخلوق است آنان را بر سر کار بدارند. کار تفتیش عقیده بر سر مسئله خلق قرآن چنان بالا گرفت که در سال 219 به فرمان معتصم، احمدبن حنبل را به زندان انداختند ولی احمد مخلوق بودن قرآن را نپذیرفت، پس قید آهن را بر او نهادند و او را به اردوی مأمون به طرسوس فرستادند. لیکن یعقوبی نویسد: احمد در خلافت معتصم آزمایش شد و او مخلوق بودن قرآن را نپذیرفت، چون چند تازیانه بر او زدند واثق معتصم را گفت کار او را به من واگذار. سپس از احمد پرسید این علم را که فرا گرفته ای فرشته ای به تو نازل کرده یا از دیگری فرا گرفته ای؟ گفت از دیگران فرا گرفته ام.
- اندک اندک یا یکبار؟
- اندک اندک.
- آیا چیزی هست که فرا نگرفته باشی؟
- آری.
- اکنون آنچه را فرا نگرفته ای امیرالمؤمنین به تو می آموزد.
- من گفته امیرالمؤمنین را می گویم.
- در خلق قرآن؟
- در خلق قرآن.
پس بر گفته او شاهد گرفتند. او را خلعت دادند و به خانه روانه گردید.
این بحث نیز با روی کار آمدن متوکل موقوف گردید.
منـابـع
سید جعفر شهیدی- تاریخ تحلیلی اسلام- صفحه 313-315
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها