ضرورت بیان حقیقت در تعلیم و تربیت
فارسی 3311 نمایش |تشویق و پاداش در ابتدایی ترین مراحل وصول انسان های مورد تعلیم و تربیت می تواند مؤثر و محرک واقع شود، چنان که ایجاد بیم و هراس با کمیت و کیفیت مناسب در درون آنان مؤثر است، ولی اگر معلم و مربی، واقعا بخواهد انسان هایی بسازد که ارزش ذاتی را به خود حقایق بدهند، حتما باید علاقه به آن حقایق را در درون آنان به وجود آورد. برای اجرای انتقال مزبور، علاوه بر توضیح و اثبات عظمت احساس تکلیف که تنها راه به فعلیت درآوردن وجدان با چهره های گوناگون آن است، لزوم تبعیت از حقیقت و امتیازات حیاتی آن، باید با سپری شدن تدریجی سالیان عمر تعلیم داده شود و مبنای اصلی «گردیدن» به وسیله تربیت هم وصول به مراحلی از حقیقت قرار داده شود.
نباید حقیقت را به عنوان یک وسیله آرایش فرهنگ جامعه، مورد توجه و تلقین قرار بدهیم. بعضی از عوام متفکرنما، گمان می برند تعلیم و تربیت ها باید متوجه موضوعاتی شود که تنها روبنای زندگی مادی انسان ها را -که سیاستمداران پیرو ماکیاولی طرح ریزی می کنند- تأمین نماید! واقعیت این نیست، زیرا اگر تعلیم و تربیت واقعا با انسان کار داشته باشد، باید زندگی طبیعی محض را اعتلا بخشد و آن را به زندگی انسان مبدل سازد. این تبدیل و تبدل، بدون اعتراف به حقیقت یا حقایقی فراتر از دانسته ها و خواسته های سطحی بشری امکان پذیر نیست. به عبارت جامع تر: چون آدمی بدون تکیه به حقیقت، با شکلی که محیط و فرهنگ و مقامات مدیریت هایش تلقین می کنند، نمی تواند زندگی کند و اگر خود انسان با عقل و وجدان و به وسیله معلمان و مربیان نتواند حقیقت را تشخیص بدهد، قطعا حقیقت یا حقیقت هایی را برای او خواهند ساخت، بنابراین ضروری است معلمان و مربیان، حقایق اصلی را که بشر در نهاد خود دارد، به انسان های مورد تعلیم و تربیت ارائه دهند، وگرنه -همان گونه که گفتیم- اگر انسان نتواند، یا نخواهد زندگی خود را با حقایق اصیل تنظیم کند، قطعی است که حقایق مصنوعی، مانند: نژاد، پول، مقام، شهرت و قهرمان تلقی شدن و غیر آن، روزگار عمر او را تباه خواهند ساخت. در تعریف حقیقت، از آن رو که مناسب این مبحث است، می توان گفت: حقیقت، امری است که بتواند مبنایی برای حیات معقول انسان یا جزئی از آن باشد. آیا می توان مبنای حیات معقول یک انسان را فداکاری در راه حیواناتی انسان نما و ضد انسانیت و بدون هدف اعلا در زندگی قرار داد، تا بگوییم فداکاری مزبور حقیقی است؟!
آیا می توان لذت را مبنای حیات معقول یک انسان قرار داد، تا بگوییم لذت گرایی، جزو حقیقت ها محسوب می شود؟ همچنین، آیا پول و مقام و شهرت و قهرمان تلقی شدن می تواند به عنوان مبانی حیات معقول یا جزئی از آن تلقی شوند؟!
بنابراین حقیقت، سخن یا عملی است که انسان را به سوی زندگی اعلا رهنمون شود.
منـابـع
محمدتقی جعفری- ارکان تعلیم و تربیت- صفحه 197-198
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها