احقیت و اولویت علی علیه السلام به خلافت با توجه به وصیت و نص پیامبر
فارسی 7021 نمایش | در نهج البلاغه هم درباره مقام ممتاز و فوق عادی اهل بیت و اینکه علوم و معارف آنها از منبع فوق بشری سرچشمه می گیرد و مقایسه آنها با افراد عادی غلط است، سخن گفته شده و هم درباره احقیت و اولویت و بلکه تقدم و حق اختصاصی اهل بیت و مخصوصا شخص امیرالمؤمنین (ع). در نهج البلاغه درباره این مطلب به سه اصل استدلال شده است:
**وصیت و نص رسول خدا
**شایستگی امیرمؤمنان (ع) و اینکه جامه خلافت تنها بر اندام او راست می آید.
**روابط نزدیک نسبی و روحی آن حضرت با رسول خدا (ص).
برخی می پندارند که در نهج البلاغه به هیچ وجه به مساله نص اشاره ای نشده است، تنها به مساله صلاحیت و شایستگی اشاره شده است. این تصور صحیح نیست، زیرا:
* اولا در خطبه 2 نهج البلاغه، صریحا درباره اهل بیت می فرماید: "و فیهم الوصیه و الوراثه؛ یعنی وصیت رسول خدا (ص) و همچنین وراثت رسول خدا (ص) در میان آنها است".
* ثانیا در موارد زیادی علی (ع) از حق خویش چنان سخن می گوید که جز با مسأله تنصیص و مشخص شدن حق خلافت برای او بوسیله پیغمبر اکرم (ص) قابل توجیه نیست.
در این موارد سخن علی این نیست که چرا مرا با همه جامعیت شرائط کنار گذاشتند و دیگران را برگزیدند، سخنش اینستکه حق قطعی و مسلم مرا از من ربودند. بدیهی است که تنها با نص و تعیین قبلی از طریق رسول اکرم (ص) است که می توان از حق مسلم و قطعی دم زد، صلاحیت و شایستگی حق بالقوه ایجاد می کند نه حق بالفعل، و در مورد حق بالقوه سخن از ربوده شدن حق مسلم و قطعی صحیح نیست. اکنون مواردی را ذکر می کنیم که علی (ع) خلافت را حق خود می داند:
از آنجمله در خطبه 6 که در اوایل دوره خلافت هنگامی که از طغیان عایشه و طلحه و زبیر آگاه شد و تصمیم به سرکوبی آنها گرفت انشاء شده است، پس از بحثی درباره وضع روز می فرماید: " «فو الله ما زلت مدفوعا عن حقی مستاثرا علی منذ قبض الله نبیه (ص) حتی یوم الناس هذا» "؛ به خدا سوگند از روزی که خدا جان پیامبر خویش را تحویل گرفت تا امروز همواره حق مسلم من از من سلب شده است.
در خطبه 172 که واقعا خطبه نیست و بهتر بود سید رضی اعلی الله مقامه آنرا در کلمات قصار می آورد، جریانی را نقل می فرماید و آن اینکه: " شخصی در حضور جمعی به من گفت: پسر ابوطالب! تو بر امر خلافت حریصی، من گفتم: " «بل انتم و الله لاحرص و ابعد و انا اخص و اقرب، و انما طلبت حقا لی و انتم تحولون بینی و بینه و تضربون وجهی دونه، فلما قرعته بالحجه فی الملاء الحاضرین هب کأنه بهت لا یدری ما یجیبنی به» "؛ بلکه شما حریصتر و از پیغمبر دورترید و من از نظر روحی و جسمی نزدیکترم، من حق خود را طلب کردم و شما می خواهید میان من و حق خاص من حائل و مانع شوید و مرا از آن منصرف سازید. آیا آنکه حق خویش را می خواهد حریصتر است یا آنکه به حق دیگران چشم دوخته است؟ همینکه او را با نیروی استدلال کوبیدم به خود آمد و نمی دانست در جواب من چه بگوید.
معلوم نیست اعتراض کننده چه کسی بوده؟ و این اعتراض در چه وقت بوده است؟ ابن ابی الحدید می گوید: اعتراض کننده سعد وقاص بوده آنهم در روز شورا، سپس می گوید ولی امامیه معتقدند که اعتراض کننده ابوعبیده جراح بوده در روز سقیفه. در دنباله همان جمله ها چنین آمده است:" «اللهم انی استعدیک علی قریش و من اعانهم فانهم قطعوا رحمی و صغروا عظیم منزلتی و اجمعوا علی منازعتی امرا هو لی» "؛ خدایا از ظلم قریش، و همدستان آنها به تو شکایت می کنم، اینها با من قطع رحم کردند و مقام و منزلت بزرگ مرا تحقیر نمودند، اتفاق کردند که در مورد امری که حق خاص من بود، بر ضد من قیام کنند.
ابن ابی الحدید در ذیل جمله های بالا می گوید: "کلماتی مانند جمله های بالا از علی مبنی بر شکایت از دیگران و اینکه حق مسلم او به ظلم گرفته شده به حد تواتر نقل شده و مؤید نظر امامیه است که می گویند علی با نص مسلم تعیین شده و هیچکس حق نداشت به هیچ عنوان بر مسند خلافت قرار گیرد، ولی نظر به اینکه حمل این کلمات بر آنچه که از ظاهر آنها استفاده می شود مستلزم تفسیق یا تکفیر دیگران است، لازم است ظاهر آنها را تأویل کنیم، این کلمات مانند آیات متشابه قرآن کریم است که نمی توان ظاهر آنها را گرفت".
ابن ابی الحدید خود، طرفدار افضلیت و اصلحیت علی (ع) است، جمله های نهج البلاغه تا آنجا که مفهوم احقیت مولی را می رساند از نظر ابن ابی الحدید نیازی به توجیه ندارد ولی جمله های بالا از آن جهت از نظر او نیاز به توجیه دارد که تصریح شده است که خلافت حق خاص علی بوده است، و این جز با منصوصیت و اینکه رسول خدا (ص) از جانب خدا تکلیف را تعیین و حق را مشخص کرده باشد، متصور نیست.
مردی از بنی اسد از اصحاب علی (ع) از آن حضرت می پرسد:" «کیف دفعکم قومکم عن هذا المقام و انتم احق به» "؛ چطور شد که قوم شما، شما را از خلافت باز داشتند و حال آنکه شما شایسته تر بودید؟ امیرالمؤمنان (ع) به پرسش او پاسخ گفت. این پاسخ همان است که به عنوان خطبه 162 در نهج البلاغه مسطور است، علی (ع) صریحا در پاسخ گفت در این جریان جز طمع و حرص از یک طرف، و گذشت (بنا به مصلحتی) از طرف دیگر، عاملی در کار نبود: " «فانها کانت اثرة شحت علیها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرین» "؛ بدین جهت بود که عده ای بر این مقام بخل ورزیدند و گروهی دیگر با سخاوت از آن صرف نظر کردند.
این سؤال و جواب در دوره خلافت علی (ع)، درست در همان زمانی که علی (ع) با معاویه و نیرنگهای او درگیر بود واقع شده است، امیرالمؤمنین (ع) خوش نداشت که در چنین شرائطی این مساله طرح شود، لهذا به صورت ملامت گونه ای قبل از جواب به او گفت، که آخر، هر پرسشی جائی دارد، حالا وقتی نیست که درباره گذشته بحث کنیم، مساله روز ما مساله معاویه است "و هضم الخطب فی ابن ابی سفیان..." اما در عین حال همانطور روش معتدل و همیشگی او بود از پاسخ دادن و روشن کردن حقایق گذشته خودداری نکرد.
در خطبه سوم نهج البلاغه "خطبه شقشقیه " صریحا می فرماید: "اری تراثی نهبا؛ یعنی حق موروثی خود را می دیدم که به غارت برده می شود". بدیهی است که مقصود از وراثت، وراثت فامیلی و خویشاوندی نیست، مقصود وراثت معنوی و الهی است.
منـابـع
مرتضی مطهری- سیری در نهج البلاغه- صفحه 151-146
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها