داستان یوم الانذار
فارسی 5143 نمایش |در اوائل بعثت پیامبر اکرم (ص) آیه آمد: «و انذر عشیرتک الاقربین؛ و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن» (شعرا/ 214). هنوز پیغمبر اکرم اعلام دعوت عمومی به آن معنا نکرده بود. می دانیم در آن هنگام امام علی (ع) بچه ای بوده در خانه پیغمبر، علی از کودکی در خانه پیغمبر بود. رسول اکرم به علی فرمود: «غذایی ترتیب بده و بنی هاشم و بنی عبدالمطلب (پسران عبدالمطلب) را دعوت کن»، علی هم غذایی از گوشت درست کرد و مقداری شیر نیز تهیه کرد که آنها بعد از غذا خوردند. پیغمبر اکرم اعلام دعوت کرد و فرمود: «من پیغمبر خدا هستم و از جانب خدا مبعوثم، من مأمورم که ابتدا شما را دعوت کنم و اگر سخن مرا بپذیرید، سعادت دنیا و آخرت نصیب شما خواهد شد».
ابولهب که عموی پیغمبر بود تا این جمله را شنید عصبانی و ناراحت شد و گفت: « تو ما را دعوت کردی برای اینکه چنین مزخرفی را به ما بگویی؟!» جارو جنجال راه انداخت و جلسه را بهم زد. پیغمبر اکرم برای بار دوم به علی دستور تشکیل جلسه را داد؛ خود امیرالمؤمنین که راوی هم هست می فرماید که: «اینها حدود چهل نفر بودند یا یکی کم یا یکی زیاد»، در دفعه دوم پیغمبر اکرم به آنها فرمود: «هر کسی از شما که اول دعوت مرا بپذیرد، وصی، وزیر و جانشین من خواهد بود». غیر از علی احدی جواب مثبت نداد و هر چند بار که پیغمبر اعلام کرد، علی از جا بلند شد. در آخر پیغمبر فرمود: «بعد از من تو وصی، وزیر و خلیفه من خواهی بود».
منـابـع
مرتضی مطهری- امامت و رهبری- صفحه 103-102
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها