خاستگاه اجتماعی رهبران انقلابی در اندیشه مارکسیستی
فارسی 4381 نمایش |نتیجه ای که از تفکر طبقاتی مارکسیست گرفته می شود این است که خاستگاه رهبران انقلابی و پیشرو و مجاهد، جبرا و لزوما طبقه استثمار شده است. پس از آنکه ثابت شد که تنها طبقه استثمار شده آمادگی روشنفکری، اصطلاح طلبی و انقلابی شدن را دارد و این زمینه تنها وسیله استثمار شدگی و محرومیت به وجود می آید و حداکثر نیازمندی به عوامل روبنایی در وارد شدن تضاد طبقاتی در خودآگاهی است، به طریق اولی افراد برجسته ای که این روشنفکری را وارد خودآگاهی طبقه استثمار شده می کنند باید خود همدرد و هم زنجیر آن طبقه باشند تا به چنین خودآگاهی رسیده باشند.
همانطوری که محال است وضع روبنایی یک جامعه از لحاظ دوره تاریخی بر زیربنای خود پیشی گیرد و همانطور که محال است یک طبقه از نظر وجدان اجتماعی بر موضع اجتماعی خود پیشی گیرد، محال است که یک فرد به عنوان "رهبر" بر طبقه خود پیشی گیرد و خواسته هایی بیش از خواسته های طبقه خود را منعکس سازد، از این رو محال است که از میان طبقات استثمارگر جامعه، فردی ولو استثنایی علیه طبقه خود و به سود طبقه استثمارشده قیام نماید.
از آنچه گذشت معلوم شد که مارکس و انگلس به گروه روشنفکر مافوق طبقه و مستقل قائل نیستند و نمی توانند قائل باشند، یعنی اصول مارکسیسم جز این اجازه نمی دهد و اگر احیانا مارکس در برخی آثار خود بر خلاف این گفته است، از مواردی است که مارکس نخواسته مارکسیست باشد و این موارد همه کم نیست.
اکنون این پرسش پیش می آید که مارکس و انگلس موضع روشنفکرانه خود را با توجه به اصول مارکسیسم چگونه توجیه خواهند کرد؟ مارکس و انگلس هیچ کدام از طبقه پرولتاریا نیستند، دو نفر فیلسوف هستند و نه کارگر و معذلک بزرگترین تئوری کارگری را به وجود آورده اند. پاسخ مارکس به این پرسش شنیدنی است.
در کتاب "تجدید نظرطلبی" چنین می گوید: "مارکس بسیار کم از روشنفکران سخن می گوید. ظاهرا آنها را قشر خاصی نمی شمارد، بلکه بخشی از طبقات دیگر به ویژه بورژوازی می پندارد. در کتاب 18 برومر اعضای آکادمی، روزنامه نگاران، دانشگاهیان و دادرسان را نیز مانند کشیشان و افسران ارتش جزو بورژواها می شمارد. در بیانیه هنگامی که می خواهد از تئوری دانان طبقه کارگر که منشأ پرولتری ندارند (مانند انگلس و خودش) نام ببرد، آنها را همچون روشنفکران معرفی نمی کند، بلکه همچون "دسته هایی از طبقه فرمانروا که در پرولتاریا فرو افتاده اند و عناصر فراوانی جهت آموزش و پرورش او آورده اند"، می خواند
مارکس هیچ گونه توضیح نمی دهد که چگونه او و انگلس از آسمان طبقه فرمانروا لغزیده و به زمین طبقه فرمانبردار "هبوط" کرده اند و ارمغانهایی گرانبها جهت آموزش و پرورش این طبقه به خاک افتاده، و به تعبیر قرآن «ذا متربة؛ خاک نشین» (بلد/ 16) با خود آورده اند.
حقا آنچه که نصیب مارکس و انگلس و به وسیله آنها نصیب طبقه زیرین به خاک افتاده پرولتر شده است، نصیب آدم ابوالبشر که طبق روایات مذهب از آسمان به زمین هبوط کرد، نشده است، "آدم" با خود چنین ارمغانی نیاورد. مارکس توضیح نمی دهد که چگونه است که ایدئولوژی رهایی بخش طبقه پرولتر در متن طبقه فرمانروا شکل می گیرد و به علاوه توضیح نمی دهد که این "هبوط" و فرو افتادن استثنائا برای این دو فرد امکان پذیر شده است یا برای دیگران هم امکان پذیر است، و نیز روشن نمی کند اکنون که معلوم شد گاهی (ولو به صورت استثنایی) در آسمان و زمین به روی یکدیگر گشوده می شود، آیا منحصرا به صورت "هبوط" صورت می گیرد و افرادی از طبقه عرشی و آسمانی به طبقه فرشی و زمینی فرود می آیند، یا به صورت "معراج" هم ممکن است احیانا صورت گیرد و افرادی از طبقه خاک نشین به آسمان طبقه آسمانی و استثمار کننده، "عروج" کنند، و البته اگر عروج کنند، آنها ارمغانی که شایسته آسمانی ها باشد نخواهند داشت که با خود ببرند.
اساسا ارمغان از زمین به آسمان بردن بی معنی است، بلکه اگر توفیق معراجی دست دهد و یکسره در طبقه آسمانی جذب نشوند و بار دیگر از آسمان به زمین باز گردند، البته آنها هم مانند جناب مارکس و انگلس پس از فرو افتادن، ارمغانهایی از آسمان به زمین خواهند آورد.
منـابـع
مرتضی مطهری- جامعه و تاریخ- صفحه 139-143
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها