مشاهیر فلاسفه اسلامی قرن اول تا چهارم هجری

فارسی 13941 نمایش |

در اینجا لازم می دانیم کاری را که تاکنون ندیده ایم کسی انجام داده باشد انجام دهیم و آن اینکه "طبقات فلاسفه اسلامی" را از آغاز تاکنون مشخص سازیم، یعنی همان کاری که تقریبا درباره فقهاء شیعه انجام دادیم. این کار هر چند کار آسانی نیست، ولی این بنده نظر به علاقه ای که به سیر فلسفه در اسلام دارد روی این موضوع کارهائی کرده است، هر چند هنوز آن را ناتمام می داند. تحقیق در سیر فلسفه در اسلام بدون شناخت طبقات فلاسفه از نظر زمانی مسیر نیست. ما در اینجا به طور مختصر این طبقات را که بر حسب استاد و شاگردی است ذکر می کنیم. یعنی آنانکه در یک طبقه قرار می گیرند، یا واقعا از اساتید طبقه بعدی و شاگردان طبقه قبل هستند و یا همزمان آنها می باشند. مقصود ما در این طبقه بندی از فلاسفه اسلامی، فلاسفه دوره اسلامی است که در جو اسلامی و محیط اسلامی فعالیت داشته اند، و البته افرادی مخصوصا در دوره های اولیه احیانا یافت می شوند که مسلمان نیستند، یهودی و یا مسیحی می باشند و یا لااقل به عقیده بعضی ملحد می باشند. این طبقه بندی، نظر به اینکه اولین بار است که صورت می گیرد و تاکنون ندیده ایم کسی دیگر به این شکل بررسی کرده باشد، طبعا خالی از نقص نخواهد بود. اولین نقص این است که جامع نیست. افراد بسیاری از قلم افتاده اند یا خود از قلم انداخته ایم، زیرا غرض ذکر همه حکما یا حکیم مشربان دوره اسلامی نیست. جمع آوری همه آنها کار آسانی نیست. قصد ما تنها متوجه افرادی است که تأثیر روشنی از راه تألیف، یا تدریس و تربیت شاگردان در نسل بعدی داشته و پرچمدار این فن بوده و در ادامه و استمرار این بخش عظیم فرهنگی اسلامی نقش مثبتی داشته اند. این طبقه بندی مانند هر طبقه بندی دیگر تقریبی است. هر چند با معیار استادی و شاگردی، انجام یافته. ما می دانیم که افرادی که از یک استاد استفاده می کنند اگر آن استاد سالها به کار تدریس پرداخته باشد، صد درصد همزمان و هم دوره نیستند. معمولا کهنسالان یک طبقه نوعی تقدم نسبت به جوانسالان آن طبقه دارند. از آغاز ورود فلسفه به قلمرو تمدن اسلامی تا قرن چهارم در نحله فلسفی وجود داشته است: نحله ای که از کندی آغاز شده است که شامل تعلیم منطق و فلسفه و طب و نجوم و موسیقی و غیره بوده است و نحله حرانی ها که ظاهرا در ابتدا از منطق تجاوز نمی کرده است. می توان در این قرون دو طبقه از فلاسفه تشخیص داد: طبقه اول کندی اولین فیلسوف اسلامی است و در طبقه دوم دو گروه قابل تشخیص است: گروه اول شاگردان کندی هستند که عبارتند از: ابوالعباس احمدبن الطیب سرخسی، ابوزید احمدبن سهل بلخی، ابومعشر جعفربن محمد بلخی و گروه دوم شاگرد کندی نبوده اند که عبارتند از: ابواسحاق ابراهیم قویری، ابویحیی ابراهیم مروزی، یوحنا بن حیلان و ابوالعباس محمدبن محمد ایرانشهری نیشابوری.

1- ابویوسف یعقوب اسحاق کندی، فیلسوف معروف عرب، و از حکمای اسلامی عرب نژاد و شاهزاده عرب هم او را می گفتند. تاریخ تولدش را حدود سال 185 هـ ق در کوفه گویند و اطلاع بیشتری در دست نیست ولی مورخان گویند: نسب او به "یعرب بن قحطان" از اعراب جنوب می رسد. پدرش اسحاق بن صباح کندی، درعهد و خلیفه عباسی (هارون الرشید و مهدی عباسی) امیر کوفه بود و اجداد او، بر «کنده» یا دیگر سرزمین های جنوبی جزیرة العرب حکومت می کردند. او در بصره و بغداد به تحصیل علم پرداخت و در فضای آکنده از مجادلات دینی و مذهبی، دانش خود را وسعت داد و سخت به آموختن فلسفه مشغول شد. او که بیشتر عمر خود را در قرن سوم هجری سپری کرد با دو تن از خلفای عباسی (مامون و معتصم) معاصر بود و چون در زمان مامون، علم فلسفه رواج زیادی داشت و بطور مسلم در آن وقت، نه در بصره و نه در بغداد، فیلسوفی وجود نداشت از همین رو، کندی، سر سلسله حلقه های فلسفه اسلامی است بدون اینکه خود به حلقه ای و طبقه ای دیگر، وابسته باشد. او همچنان که فیلسوفی عالیقدر و صاحب نظر بود، مسلمانی پاک اعتقاد بود و کتب زیادی در حمایت از دین اسلام نوشت، از همین رو، عده ای با اتکاء به قرائن، او را شیعه می دانند. کندی کوشید تا معارف اسلامی و اصول فلسفی را با یکدیگر بیامیزد و این همان کاری بود که با او شروع شد و ادامه یافت. وی حدود 270 کتاب و رساله در زمینه های مختلف منطق، فلسفه، نجوم، حساب و هندسه، طب و اصول عقاید دینی دارد. کندی نهضت عظیم فکری و جنبش ترجمه را مشاهده کرد و با مترجمان معروف مانند «حنین بن اسحاق» معاصر است. اما در اینکه خودش مترجم بوده یا نه؟ تردید است. نکته قابل توجه اینکه بعضی او را به علت اینکه نامش یعقوب و نام پدرش اسحاق و کنیه اش ابو یوسف است، یهودی می دانند و عجیب اینکه بعضی ها از او به عنوان کسی یاد کرده اند که در نظر داشته ردی بر قرآن مجید بنویسد، ولی امروزه بر اثر تحقیقات و پژوهش هایی که شده، مسلم است که اولا ارزش علمی و فلسفی کندی، بیش از آنست که قبلا تصور می شد و برخی از اروپائیان، او را یکی از 12 چهره عقلی تاریخ بشر که تاثیر فراوان داشته اند، شمرده اند. ثانیا، مسلمانی پاک اعتقاد و احتمالا شیعه بوده است. ثالثا، به دلیل موقعیت علمی و اجتماعی مورد حسادت بوده و نسبت های ناروا به او ناشی از همین حسادت هاست. وفات او را حدودا سال 252 هـ ق، یا کمی بعد از آن گویند.
2- ابوالعباس، احمدبن الطیب سرخسی، بزرگترین شاگرد کندی بوده است. در سال 218 متولد و در سال 286 به دست قاسم بن عبیدالله وزیر معتضد به قتل رسیده است. ابن ابی اصیبعه پنجاه و چهار کتاب و رساله از او نام می برد که ظاهرا هیچکدام در دست نیست. از جمله کتاب المسالک و الممالک در جغرافیا و شاید اولین جغرافی نویس جهان اسلام او باشد، دیگر کتابی در فرق بین نحو و منطق، دیگر کتابی در اینکه اصول و ارکان فلسفه بعضی مبتنی بر بعض دیگر است، و دیگر کتابی در قوانین عام فن دیالکتیک (جدل). هانری کربن می نویسد: "او الفبای صداداری اختراع کرد که به وسیله حمزه اصفهانی تکمیل شد" و هم او می نویسد: در مورد تسمیه هائی که در زبان عربی برای تعیین رواقیون به کار میرود، اطلاعات گرانبهائی به دست داد که بدون آنها خاطره رواقیون در روایات اسلامی اندکی در پرده ابهام قرار داشت. این مرد نیز از تکفیر بی نصیب نمانده است. سرخسی طبق نقل ریحانة الادب از اعیان الشیعه از لسان المیزان شیعه بوده است.
3- ابواسحاق ابراهیم قویری. ابن الندیم در الفهرست بعد از ذکر ابوالعباس سرخسی، از ابراهیم قویری یاد می کند و می گوید: ممن اخذ عنه المنطق و کان مفسرا، یعنی از کسانی است که منطق از او آموخته شده است و خود مفسر و شارح کلمات پیشینیان بوده است. البته احتمال این هست که فعل اخذ به صورت معلوم خوانده شود نه مجهول. معنی عبارت این خواهد بود که قویری نیز مانند ابوالعباس سرخسی شاگرد کندی بوده و منطق را از او آموخته است. ولی تاکنون ندیده ایم کسی این احتمال را در عبارت ابن الندیم داده باشد. ابن ابی صبیعه در عیون الانباء ضمن شرح حال فارابی، جریانی از زبان فارابی راجع به کیفیت ظهور فلسفه در یونان و سپس در اسکندریه نقل می کند و نام قویری در آن جریان آمده است. قویری بنا به گفته ابن الندیم استاد ابوالبشر متی بوده است.
4- ابویحیی مروزی. او نیز استاد ابوبشر متی بوده است. ابن الندیم می گوید مردی فاضل ولکن سریانی بود و هر چه در منطق کتاب نوشته به لغت سریانی است.
طبقه سوم: ابوبکر محمدبن زکریای رازی، ابوالحسین شهیدبن حسین بلخی، ابن کرنیب، ابوبشر متی، ابونصر فارابی.

1- ابواحمد حسین بن ابوالحسین اسحاق بن ابراهیم بن زیدبن کاتب معروف به "ابن کرنیب" از فضلای کلام اسلامی و از حکمای طبیعی (در مقابل حکمای ریاضی) بوده است؛ برعکس برادرش ابوالحسین بن کرنیب و برادرزاده اش ابوالعلاء بن ابی الحسین که اهل ریاضیات بوده اند و ابن الندیم نام آنها را در ردیف ریاضیدانان آورده است. ابواحمدبن کرنیب هم متکلم بوده و هم فلسفه و هم طبیب و مطابق آنچه در نامه دانشوران آمده در هر دو قسمت (کلام و فلسفه) تدریس می کرده و شاگردان و تلامذه ای داشته و شخصیت ممتازی به شمار می رفته است. ابن الندیم می گوید: "در نهایت فضل و معرفت و ورود در علوم طبیعی قدیم بود" (الفهرست، صفحه 381). عین عبارت ابن الندیم در تاریخ الحکماء ابن قفطی و عیون الانباء ابن ابی اصیبعه تکرار شده است، ولی مسعودی او را هم طبقه ابوبشر متی، و در طبقه بعد از قویری و مروزی شمرده است. بعید نیست که نزد آنها تحصیل کرده باشد، هر چند گفته می شود ابوبشر متی نزد ابن کرنیب تحصیل کرده است. تاریخ ولادت و وفات ابن کرنیب و همچنین اساتید او و شاگردان او دقیقا معلوم نیست لهذا محتمل است که از طبقه دوم به شمار آید. کتابی که از او یاد می شود، کتابی است در رد ثابت بن قره در مسأله فلسفی معروف که هم اکنون نیز در کتب فلسفه طرح می شود و آن "لزوم یا عدم لزوم تخلل سکون میان دو حرکت متضاد" است. در تاریخ الحکماء ابن قفطی و عیون الانباء ابن ابی اصیبعه و به تبع آنها در نامه دانشوران "حرکتین متساویتین" ضبط کرده اند که البته غلط است. صحیح همان است که در الفهرست آمده است: حرکتین متضادتین.
2- ابوبشر، متی ابن یونس (یونان) نصرانی منطقی بغدادی. ابن الندیم در الفهرست می گوید "یونانی" است و اهل دیرقنی. مطابق آنچه در نامه دانشوران می نویسد همان دیر مرماری است که (اسکول مرماری)، (مدرسه مرماری)، هم خوانده می شود و در نزدیک بغداد است. ابن الندیم می گوید: ریاست منطقیین در عصر خودش به او منتهی شد و هم او می گوید که ابوبشر نزد ابراهیم قویری و ابی احمد بن کرنیب و دو نفر دیگر بنام دوفیل (روفیل یا روبیل) و بنیامین (دو راهب مدرسه) تحصیل کرده است. قبلا نقل کردیم که وی نزد یحیی مروزی نیز تحصیل کرده است. ابن ابی اصیبعه در ضمن شرح حال فارابی می گوید (ابوبشر متی ایساغوجی را نزدیک نصرانی (ظاهرا همان بنیامین که الفهرست نام برده است) و قاطیغوریاس (مقولات) را نزد (روبیل) و قیاس را نزد ابویحیی مروزی آموخت.) ابوبشر هم مترجم بود و هم فیلسوف ولی در حقیقت منطقی بوده نه فیلسوف به اصطلاح عصر ما، کتب منطقی او و شروح او بر کتب منطقی ارسطو مدار تدریس و تعلیم و تعلم محصلین بوده است (رجوع شود به الفهرست صفحه 382 والتنبیه والاشراف صفحه 105 و تاریخ الحکماء صفحه 323 و عیون الانباءج 2 صفحه 227)، ابوبشر متی مطابق آنچه ابن القفطی نوشته است در سالهای میان 320 و 330 زنده بوده است. ابن ابی اصیبعه می نویسد که در سال 328 درگذشته است. اینکه در نامه دانشوران می نویسد وفات ابوبشر در سال 308 بوده است علی الظاهر غلط نسخه است.

طبقه چهارم: یحیی بن عدی، اخوان الصفا و خلان الوفا.

طبقه پنجم: ابوسلیمان منطقی، ابوالحسن عامری نیشابوری، ابن الخمار، ابوعبدالله ناتلی.

1- ابوسلیمان، محمد بن طاهر بن بهرام سجستانی، معروف به ابوسلیمان منطقی. شاگرد یحیی بن عدی منطقی بوده است و بنابر نقل ابن القفطی در تاریخ الحکماء نزد ابوبشر متی نیز تحصیل کرده است، علی الظاهر آغاز تحصیلش در نزد ابوبشر بوده و بعد در نزد یحیی بن عدی ادامه داده است. ابوسلیمان شاگردی دارد به نام ابوحیان توحیدی که از فضلا و ادباء و نویسندگان به نام جهان اسلام است و کتابهای نفیسی دارد بنامهای: المقابسات، الامتاع والموانستة، الصدیق والصداقة. ابوحیان در کتابهای خود فراوان از استادش یاد کرده و افاضات او را بازگو کرده است. ابن ندیم و ابن القفطی و ابن ابی اصیبعه همه از ابو سلیمان یاد کرده اند، ولی بطور مختصر، و البته ابن القفطی مفصل تر بحث کرده است. جامع ترین بحث درباره ابو سلیمان همان است که مرحوم محمد قزوینی در جلد دوم بیست مقاله (صفحات 128 - 166) انجام داده است. خانه ابو سلیمان میعادگاه حکماء و فضلاء عصر بوده و خود رئیس قوم بشمار می آمده است. در محفل ابو سلیمان که در حقیقت یک انجمن فلسفی بوده است همواره مسائل علمی و فلسفی مطرح می شده و حکما از یکدیگر استفاده می کرده اند و به تعبیر ابوحیان مقایسه می نموده اند. ابوحیان آنها را در 106 مجلس جمع کرده و نام آنها را مقایسات گذاشته است. تاریخ ولادت و وفات ابوسلیمان دقیقا معلوم نیست، قدر مسلم اینست که در نیمه دوم قرن چهارم شخصیت ممتازی داشته است. مرحوم قزوینی حدس می زند که ولادت ابو سلیمان در حدود سال 307 و وفاتش در حدود سال 380 باشد و احتمالا تا حدود 390 زنده بوده است. حکما و فضلائی که در محفل ابو سلیمان شرکت می کرده اند، غالبا شاگرد یحیی بن عدی و هم شاگردان خود ابو سلیمان بوده اند از قبیل: ابومحمد عروضی، ابوبکر قومسی، عیسی بن زرعة.
2- ابوالحسن عامری نیشابوری، از این شخص نیز اطلاع زیادی در دست نیست. ابن ندیم و ابن القفطی و ابن ابی اصیبعه از او ذکری به میان نیاورده اند. یاقوت در معجم الادباء از او یاد کرده است. در سه حکیم مسلمان می نویسد: عامری دو کتاب دارد: یکی در اخلاق به نام (السعادة والاسعاد) و دیگری در فلسفه بنام (الامد الی الابد) کتابی هم در دفاع از اسلام و تفوق آن بر سایر ادیان نوشته است بنام (الاعلام بمناقب الاسلام). و هم می نویسد که همچنانکه به فلسفه یونانی علاقمند بود به فلسفه سیاسی ساسانیان نیز علاقه مند بود و خود شاگرد ابوزید بلخی بود. بعضی مدعی شده اند که میان عامری و بوعلی سینا نامه ها مبادله شده ولی محتمل به نظر نمی رسد، زیرا ابن سینا در وقت وفات عامری یازده ساله بوده است. گفته اند عامری شاگرد ابوزید بلخی بوده است، ولی بعید است که عامری شاگرد بلا واسطه بلخی باشد، زیرا بلخی در سال 322 درگذشته است و عامری در سال 381 و علیهذا میان وفات استاد و شاگرد 59 سال فاصله است.
3- ابوالخیر حسن بن سوار، معروف به ابن الخمار، هم حکیم است و هم طبیب و هم مترجم از سریانی به عربی، ولی بیشتر طبیب است تا فیلسوف یا مترجم. شاگرد یحیی بن عدی منطقی سابق الذکر بوده و شاگردان زیادی تربیت کرده است. ابتدا مذهب نصرانی داشت و در آخر عمر (مطابق نقل نامه دانشوران) مسلمان شد. ابن الندیم که معاصر وی بوده و به تبع او ابن القفطی، او را فوق العاده با هوش و فطن خوانده است، نامه دانشوران مدعی است که عمر طولانی کرده ولی تاریخ وفات او را نمی نویسد. مرحوم محمد قزوینی در بیست مقاله، مقاله مربوط به تتمه صوان الحکمه (ج 2 صفحه 141) مدعی است که وفات ابوالخیر در سال 408 بوده است. گویند بوعلی که معمولا معاصران خود را به چیزی نمی گرفت از ابوالخیر به نیکی یاد کرده و گفته: "ابوالخیر را در ردیف دیگران نباید شمرد، خداوند ملاقات او را روزی کند" (نامه دانشوران، ج 1 صفحه 84).
4- ابوعبدالله ناتلی. این مرد همان است که ابن سینا در آغاز تحصیل قسمتی از منطق و قسمتی از ریاضیات را نزد او آموخت. شخصیت ممتازی ندارد، همه شهرتش را از ناحیه شاگرد نامدارش کسب کرده است. ناتلی طبیب هم بوده است ابن ابی اصیبعه در ضمن احوال ابوالفرج بن الطیب، او را در ردیف طبیبان معاصر ابوالفرج شمرده است. بعضی مدعی شده اند که ناتلی شاگرد ابوالفرج بن الطیب بوده است. و به گفته ابن ابی اصیبعه استناد کرده اند (تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ص 204) ولی اشتباه است ابن ابی اصیبعه ناتلی را در ردیف معاصران ابوالفرج آورده است نه شاگردان او. ابن ابی اصیبعه، ابوالفرج را از معاصران بوعلی که شاگرد ناتلی بوده است می شمارد تا چه رسد به ناتلی.

منـابـع

مرتضی مطهری- خدمات متقابل ایران و اسلام- صفحه 542-541 و 460-477

حنا فاخوری- تاریخ فلسفه در جهان اسلام- صفحه 374

ماجد فخری- سیر فلسفه در جهان اسلام- صفحه 83

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد