سابقه تاریخی گرایش ماتریالیستی بشر
فارسی 5305 نمایش | واژه ماتریالیسم استعمالات مختلفی دارد مثلا گاهی ماتریالیسم می گویند و مراد مکتب اصالت ماده است، اما به این معنی که ماده یک امر اصیل و یک امر واقعی در جهان هستی است، نه یک امر فرضی و ذهنی و نمایشی و ساخته ذهن، در مقابل ایده آلیسم که منکر واقعیت ماده است و آن را مخلوق ذهن بشر می داند. اگر ماتریالیسم را به این معنی بگیریم باید همه الهیون را چه مسلمان و چه غیر مسلمان، ماتریالیست بخوانیم، زیرا اینها همه ماده را که واقعیتی است در بستر زمان و مکان، و حقیقتی است متغیر و متحول و متکامل و محسوس و ملموس، امری عینی و ماورای ذهنی و ذی اثر می دانند. مادی بودن و ماتریالیست بودن به این معنی با مسأله خدا و توحید منافاتی ندارد، بلکه عالم ماده و طبیعت به عنوان یک واحد "کار" و یک واحد "مصنوع"، بهترین وسیله برای شناسایی خداوند است. اراده حکیمانه خداوند در جریان همین تحولات مادی کشف می شود. قرآن کریم پدیده های مادی را به عنوان آیات الهی یاد می کند. و گاهی این کلمه استعمال می شود و مراد از آن انکار موجود ماورای ماده است، یعنی مکتب انحصار، مکتبی که هستی و نظام وجود را در انحصار ماده می داند و هستی را در چهارچوب آنچه در تغیر و تبدل است و در بستر زمان و مکان واقع است محدود و محصور می کند و آنچه را که از چهار دیواری تغیر و تبدل و احساس و لمس بشر بیرون است، منکر است و معدوم و نیست می پندارد. در جریان اندیشه ماتریالیستی گروهی از بشر طرفدار انحصار گشتند و به مکتب نفی گراییدند و در صدد انکار خدا برآمده، بیرون از جهان ماده را نیست پنداشتند.
گرایش ماتریالیستی طرز تفکر چیز تازه و جدیدی نیست. نباید پنداشت که پیدایش این طرز تفکر از نتایج تحولات علمی و صنعتی جدید است و در یکی دو قرن اخیر برای اولین بار به وجود آمده است، مانند بسیاری از نظریات علمی که در دورانهای قبل نبود و سپس بشر بر آنها دست یافت. نه، مسلما گرایش مادی بشر پدیده مخصوص قرن های اخیر نیست، بلکه از جمله افکار بسیار قدیمی است. در تاریخ فلسفه می خوانیم که بسیاری از فلاسفه یونان باستان، قبل از دوران سقراط و نهضت فلسفی او، مادی بوده و ماورای ماده را انکار می کردند. در میان مردم جاهلیت مقارن زمان بعثت نیز گروهی چنین فکری داشتند و قرآن در مقام مبارزه با آنها برآمده، سخنشان را نقل و انتقاد می کند: «و قالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما یهلکنا الا الدهر»؛ «و گفتند: زندگی نیست جز همین زندگی دنیای ما. می میریم و زنده می شویم و نمی میراند ما را جز دست روزگار». (جاثیه/24). این جمله که قرآن از مردمی نقل می کند، هم انکار خدا را در بر دارد و هم انکار معاد را.
ماتریالیسم در دوره اسلامی
کلمه "دهر" یعنی روزگار. به مناسبت همین آیه و همین کلمه که در این آیه آمده است، در دوره اسلامی افرادی را که منکر خدا بودند، "دهری" می گفتند. در دوره اسلامی به افرادی برخورد می کنیم که دهری و مادی بوده اند، خصوصا در دوران عباسیان که فرهنگها و روشهای مختلف فلسفی وارد جهان اسلام شد. به واسطه آزادی فکری که در آن دوره برای افکار علمی و فلسفی و دینی (البته تا حدودی که با سیاست عباسیین تضاد نداشت) وجود داشت، رسما عده ای به عنوان مادی مسلک و منکر خدا شناخته می شدند. این عده با مسلمانان و سایر پیروان ادیان و معتقدین به خدا مباحثه و مجادله می کردند و دلایل خود را بازگو می نمودند و به دلایل اهل توحید ایراد می گرفتند و بالاخره می گفتند و می شنیدند و آزادانه عقاید خود را ابراز می داشتند. تاریخچه اینها در متن کتب اسلامی ثبت شده است.
نحوه نگارش کتاب توحید مفضل
افرادی در زمان امام صادق (ع) در مسجد پیامبر اکرم (ص) جلسه می کردند و از این نوع سخنان می گفتند. کتاب توحید مفضل زاییده یکی از این جریانهاست. یکی از اصحاب امام صادق (ع) به نام مفضل بن عمر می گوید: در مسجد پیغمبر (ص) نماز خواندم و سپس در اندیشه فرو رفتم و درباره پیغمبر (ص) و عظمت آن حضرت فکر می کردم. در همان حال عبدالکریم بن ابی العوجاء که به اصطلاح آن وقت زندیق بوده است آمد و به فاصله دورتری نشست. سپس یکی دیگر از هم مسلکان وی آمد. دو نفری شروع کردند به کفر گفتن، یعنی خدا را انکار کردند و پیغمبر (ص) را فقط به عنوان یک مفکر و نابغه بزرگ نه به عنوان فرستاده خدا و مبعوث از جانب او و به عنوان کسی که از مبدئی غیبی وحی تلقی می کرده است یاد کردند. می گفتند او نابغه ای بود که افکارش را به صورت وحی عرضه داشت تا بتواند در مردم نفوذ کند، و الا نه خدایی هست و نه وحیی و نه قیامتی. مفضل از شنیدن سخنان آنها سخت ناراحت شد و به آنها ناسزا گفت. سپس به محضر امام صادق (ع) آمد و جریان را به عرض رسانید. حضرت او را دلداری داد و فرمود من تو را مجهز می کنم به سخنانی که بتوانی با آنان مواجه شوی و سخنانشان را جواب گویی. سپس امام صادق (ع) در چند جلسه طولانی تعلیماتی به مفضل داد، مفضل نوشت و به این ترتیب کتاب توحید مفضل به وجود آمد.
ظهور "مکتب ماتریالیسم" در دوران تجدید
چنانکه می دانیم در قرنهای هجدهم و نوزدهم، ماتریالیسم به صورت یک مکتب درآمد، و حال آنکه در گذشته این چنین نبوده است و آنچه به بعضی مکاتب یونان قدیم نسبت می دهند، اساس درستی ندارد. معمولا تاریخ فلسفه نویس ها خودشان فلسفه نمی دانند و چون بعضی کلمات از برخی فلاسفه در مورد قدم زمانی ماده و یا چیزی از این قبیل می بینند، خیال می کنند لازمه این فکر، انکار خدا و ماورای طبیعت است. از نظر ما ثابت نیست که قبل از قرون جدید مکتبی مادی وجود داشته است، بلکه قبلا فقط گرایشهای فردی به سوی مادیگری در یونان و غیر یونان وجود داشته است و همین است که برای بسیاری این احتمال را به وجود آورده است که شاید پیدایش ماتریالیسم به صورت یک مکتب، رابطه مستقیم با علم و پیشرفتهای علمی دارد. خود ماتریالیست ها البته بسیار می کوشند که مطلب را به همین صورت جلوه دهند و دیگران را به این مطلب مذعن نمایند که علت نضج و رواج ماتریالیسم در قرون هیجده و نوزده، طلوع نظریات علمی بوده و توسعه علم، بشر را به این سو کشانده است. این مطلب به شوخی نزدیکتر است تا به یک حقیقت جدی.
گرایش مادی از دورانهای باستان، هم در طبقات دانشمند بوده و هم در طبقات جاهل. در دوره جدید نیز همین طور، در تمام طبقات افرادی مادی پیدا می شوند، همچنانکه در تمام طبقات و قشرها خصوصا در طبقه دانشمند گرایشهای الهی و معنوی و ماوراء الطبیعی وجود دارد.
اگر مطلب به این منوال بود که ماتریالیست ها می گویند، باید به همان نسبت که علم پیشروی کرده است و دانشمندان بزرگ در جهان پیدا شده اند، گرایشهای مادی در تیپ دانشمند بیشتر باشد و افراد هرچه دانشمندتر باشند مادی تر باشند، و حال اینکه واقعیت خلاف آن را نشان می دهد.
امروز ما از یک طرف افرادی معروف و مشهور را می بینیم مانند راسل که تا حدود زیادی خود را ماتریالیست نشان می دهند. وی می گوید:
"بشر مولود عواملی است که در ایجاد او تدبیری به کار نرفته و غایتی در نظر گرفته نشده است. اصل بشر، نمو و حتی عواطف او چون آرزو، ترس، عشق و عقیده چیزی جز مظهر تلفیق تصادفی اتمهای مختلف نیست". (کتاب اثبات وجود خدا، چاپ سوم، ص 99 به نقل ایروینگ ویلیام نبلوچ). راسل به این ترتیب وجود نیروی شاعر و مدبر حاکم بر جهان را انکار می کند، هرچند گاهی در بعضی گفته های خود، خود را شکاک و "لا ادری" قلمداد می کند. (عرفان و منطق). از طرف دیگر، اینشتاین نابغه علمی قرن بیستم را می بینیم که درست در جهت خلاف نظر راسل، نظر می دهد و می گوید: "در عالم مجهول، نیروی عاقل و قادری وجود دارد که جهان گواه وجود اوست." (کتاب اثبات وجود خدا، چاپ سوم، ص 76 به نقل مارلین بوکس کریدر).
آیا می توان گفت راسل با مفاهیم علمی امروز آشناست، اما اینشتاین آشنا نیست؟! یا فلان فیلسوف قرن هیجدهم یا نوزدهم با مفاهیم علمی زمان خویش آشنا بوده اما پاستور خداشناس، آشنا نبوده و جاهل بوده است؟! یا می توانیم بگوییم ویلیام جیمز، مرد موحد بلکه عارف عصر خویش یا برگسون و الکسیس کارل و امثال اینها با مفاهیم علمی زمان خود آشنا نبوده اند و با مقیاس هزار سال قبل فکر می کرده اند، اما فلان جوان ایرانی که یکدهم آنها معلومات ندارد و به خدا معتقد نیست، با مفاهیم علمی زمان خود آشناست؟! گاهی دیده می شود دو نفر ریاضی دان، یکی معتقد به خدا و دین است و دیگری مادی است، یا دو نفر فیزیک دان، دو نفر زیست شناس، دو نفر ستاره شناس، یکی مادی فکر می کند و دیگری الهی. پس مسأله به این سادگی نیست که بگوییم علم آمده است و مسائل ماورای طبیعت را منسوخ کرده است. این یک سخن کودکانه است.
بحثی که بیشتر باید روی آن تکیه کرد این است که چه چیز موجب گشت در اروپا ماتریالیسم به صورت یک مکتب ظهور کرد و گروندگان بسیاری پیدا کرد، هرچند قرن بیستم برخلاف قرنهای هیجدهم و نوزدهم از پیشروی ماتریالیسم کاست، بلکه در این قرن نوعی شکست نصیب ماتریالیسم شد. این گرایشهای دسته جمعی، یک سلسله علل تاریخی و اجتماعی دارد که باید مورد بررسی قرار گیرد.
منـابـع
مرتضی مطهری- علل گرایش به مادیگری- صفحه 49 تا 54 و 46-45
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها