تأثیرات شناخت خود در شناخت عالم
فارسی 3865 نمایش |خودشناسی به معنی این است که انسان مقام واقعی خویش را در عالم وجود درک کند، بداند خاکی محض نیست، پرتوی از روح الهی در او هست، بداند که در معرفت میتواند بر فرشتگان پیشی بگیرد، بداند که او آزاد و مختار و مسؤول خویشتن و مسؤول افراد دیگر و مسؤول آباد کردن جهان و بهتر کردن جهان است (او شما را از زمین بیافرید و عمران آن را از شما خواست)، بداند که او امانتدار الهی است، بداند که بر حسب تصادف، برتری نیافته است تا استبداد بورزد و همه چیز را برای شخص خود تصاحب کند و مسؤولیت و تکلیفی برای خویشتن قائل نباشد. خودشناسی برای دو منظور مهم است: یک منظور همین است که اگر خود را بشناسی، به مهمترین مسئله ای که برای بشر مطرح است و راز اصلی جهان می باشد (یعنی خدا) پی می بری. دوم اینکه خود را بشناس تا بدانی در زندگی و در جهان چه باید بکنی و چگونه باید رفتار کنی. یعنی اخلاق و عمل. اگر خود را نشناسی نخواهی دانست که رفتار و اخلاقت در جهان چگونه باید باشد، یعنی خودت چگونه باید باشی، چون اخلاق از آن نظر که یک سلسله ملکات است برمی گردد به چگونه بودن و اینکه خودت چگونه باشی و چگونه رفتار کنی. پس برای پی بردن به بزرگترین رازهای جهان و مهمترین مسئله ای که در فکر بشر مطرح است (یعنی خدا) خود را بشناس و برای مهمترین مسئله از نظر ابتلای عملی بشر که من چگونه باید باشم و چگونه باید رفتار کنم (یعنی اخلاق) نیز خودت را بشناس. قرآن کریم رسما بنی آدم را دعوت به شناخت میکند. اینهمه در قرآن امر به نظر هست، امر به تفکر و تدبر هست، و تعبیراتی از این قبیل. «قل انظروا ما ذا فی السموات و الارض؛ به این مردم بگو نظر کنید، (نظر یعنی فکر کردن) فکر کنید، در این آسمانها و زمین چه چیزهایی هست، بشناسید.» (یونس/ 101). قرآن میگوید در این آسمانها و زمین نظر کنید، بروید هر چه هست بشناسید، ای انسان خودت را بشناس، جهانت را بشناس، خدایت را بشناس، زمانت را بشناس، جامعه و تاریخ خودت را بشناس. حتی آیه «یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! مراقب خودتان باشید» (مائده/ 105). مفسرینی از قبیل علامه طباطبایی مدظله میگویند یعنی خودت را بشناس.
در آیه معروف " ذر " نکته عجیبی در باب شناخت خود و خودشناسی هست اگر چه به صورت رمز مانند بیان شده است. میگوید: «اشهدهم علی انفسهم؛ مردم را شاهد بر نفسهای خود گرفت.» (اعراف/ 172). قرآن میگوید خدا خود بشر را به خودش ارائه داد (البته این آیه از آیات فطرت است)، خودش را شاهد بر خودش گرفت، یعنی گفت خودت را ببین! «اشهدهم علی انفسهم» تا بشر خودش را دید، خدا گفت: «الست بربکم؟؛ آیا من پروردگار شما نیستم؟» گفتند: بله، نمیگوید خدا خودش را به بشر ارائه داد بعد گفت آیا من پروردگار شما نیستم، میگوید بشر را به بشر ارائه داد و بعد گفت آیا من پروردگار شما نیستم. به چه مناسبت (اینطور گفت؟) (آیا) این مثل این است که آقای زید را (به کسی) نشان بدهند بعد بگویند آیا عمرو را نمی بینی؟ نه، این حساب دیگر است.
در مقام مثل، مثل اینست که کسی به دوستش میگوید آن آینه را نگاه کن، او در آینه نگاه میکند، صورت رفیقش را می بیند، تا به آینه نگاه کرد میگوید من زیبا هستم یا نه؟ چرا؟ چون به آینه نگاه کرده است. اگر به دیوار نگاه کرده بود اینطور نبود. اینقدر خدا با بشر نزدیک است! اینقدر خودشناسی و خداشناسی با یکدیگر آمیخته است! میگوید بشر! خودت را ببین، تا خودش را میبیند میگوید آیا من پروردگار تو نیستم؟ تو خودت را ببینی مرا دیده ای، خودت را بشناسی مرا شناخته ای. جمله «من عرف نفسه فقد عرف ربه؛ هر کس خودش را بشناسد خدا را شناخته است.» از جملات معروف جهان است، قبل از اسلام هم این جمله گفته شده است. سقراط هم گفته است، در هند هم خیلیها گفته اند ولی احدی به زیبائی قرآن بیان نکرده است. با آن لسان رمزآمیز قرآن: بشر را به بشر ارائه داد و گفت خودت را ببین، تا خودش را دید گفت مرا خوب می بینی؟ گفت: آری، تو را خوب میبینم. نمیگوید «من عرف نفسه فقد عرف ربه» دو تا معرفت ردیف نمیکند. معرفت خودت، تا بعد از آن منتقل بشوی به معرفت خدا. اینقدر این دو معرفت به هم نزدیک است که اگر این را ببینی آن را دیده ای. دیگران دو تا معرفت در کنار هم قرار داده اند، قرآن به یک تعبیر میگوید همان عرفان نفس کافی است، اگر عرفان نفس باشد عرفان رب هم هست. اینقدر عرفان نفس با عرفان رب یکی است که امیرالمؤمنین می فرماید: «معرفةالنفس انفع المعارف؛ شناخت خود از هر شناختی سودمندتر است». راجع به اینکه هر کس که خود را شناخت، خدا را شناخته و جهان را، جمله ها از پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنین هست به همین مضمون: هر که خود را شناخت خدا را شناخته است.
قرآن کوشاست که انسان خود را کشف کند. این خود، همان چیزی است که " روح الهی " نامیده میشود و با شناختن آن " خود "، است که انسان احساس شرافت و کرامت و تعالی میکند و خویشتن را از تن دادن به پستیها برتر میشمارد. از نظر قرآن تمام جریانهای خلقت، تمام واحدهای آفرینش اعم از آسمانی و زمینی، هر چه در عالم هست آیاتند، یعنی علامتها و نشانه های وجود مقدس پروردگارند: «ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب؛ همانا در آفرینش آسمانها و زمین و رفت و آمد و شب و روز نشانه هایی است برای صاحبان عقل.» (آل عمران/ 190). قرآن در عین حال که سراسر عالم را کتاب حق تعالی می داند که هر سطری از سطرهای این کتاب بر علم و حکمت و دانایی مؤلف آن دلالت می کند، برای نفس انسان حساب جداگانه ای باز کرده؛ یعنی از نظر قرآن این فصل از فصول کتاب آفرینش که نامش انسان است، برای انسان آموزندگیهایی دارد بالاتر و بیشتر از آنچه که مثلاً درختان دارند. اینکه می گوئیم حساب جداگانه برای این است که مثلاً می گوید: «و فی الارض ایات للموقنین؛ در زمین نشانه هاست برای اهل یقین»، کسانیکه بخواهند به مقام یقین برسند. بدیهی است انسان هم در زمین است و بیرون از زمین نیست؛ ولی راجع به انسان می فرماید: «و فی انفسکم؛ و در وجود خودتان». (ذاریات/ 20 و 21).
در قرآن آمده است: «و من ایاته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتکم و الوانکم؛ و از نشانه های (قدرت) او آفرینش آسمان ها و زمین و اختلاف زبان ها و رنگ های شماست» (روم/ 22) و یا این آیه شریفه: «و من ایاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمه؛ و از نشانه های او این که از خودتان همسرانی برای شما آفرید تا در کنارشان آرام گیرید و میانتان دوستی و مهربانی نهاد.» (روم/ 21). قرآن تمام عالم طبیعت را یکسره آیه و نشانه برای شناخت ماوراء طبیعت میخواند. این تعبیر قرآن است. ما باید ببینیم آیا این آیه بودن منحصر به شناخت ماوراء الطبیعه است؟ منحصر به شناخت خداست؟ یا نه، در خود طبیعت هم این شناخت آیه ای (شناخت بعد پنجمی ذهن) نمونه دارد؟. اگر در خود طبیعت نمونه نداشته باشد ممکن است قبولش برای ذهن انسان کمی مشکل باشد، ولی وقتی می بینیم در خود طبیعت نمونه دارد - یعنی بسیاری از شناختهای ما از خود طبیعت، شناخت آیه ای است، شناختی است که به بعد پنجم ذهن مربوط میشود، شناختی است که به بعدی مربوط میشود که با آن بعد شناختی ذهن است که ما خدا را میشناسیم، با آن بعد شناختی ذهن است که ما به وجود روح اعتقاد و ایمان کامل پیدا میکنیم، به عالم ماوراء الطبیعه اعتقاد پیدا میکنیم، به غیب اعتقاد پیدا میکنیم، و به معنا و معنویت اعتقاد پیدا میکنیم - دیگر مسأله اینکه طبیعت، آیه و نشانه ماوراء الطبیعه است، برای ما بسیار آسان خواهد شد. بنابراین ایدئولوژیها بر اساس جهان بینی ها، و جهان بینی ها بر اساس جهان شناسی ها است، و جهان شناسی ها براساس شناخت شناسی ها است، اینجا نتیجه میدهد. ما تا شناخت شناس نباشیم نمیتوانیم جهان شناس باشیم و نمی توانیم جهان بینی داشته باشیم، و هر ایدئولوژی که داشته باشیم باید بر اساس جهان بینی ما باشد.
منـابـع
مرتضی مطهری- انسان در قرآن- صفحه 29-27
مرتضی مطهری- شناخت- صفحه 34-31 و 109-102 و 142
مرتضی مطهری- فلسفه اخلاق- صفحه 40-42 و 154-155
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها