اصل التفات در قرآن
فارسی 4968 نمایش |در فن فصاحت و بلاغت در علم معانی، اصلی است که از آن به "اصل التفات" تعبیر می کنند. در آنجا مقصود از "التفات" این است که متکلم در یک سیاق واحد که دارد سخن می گوید، از این حالت های سه ضمیر، یعنی حالت ضمیر غیاب یا خطاب یا تکلم، از یکی به دیگری التفات پیدا می کند. مثلا سیاق سخن سیاق غیبت یعنی مغایب است، یکمرتبه این سیاق مغایب تغییر پیدا می کند، در حال ادامه اش تبدیل می شود به سیاق خطاب، درصورتی که مطلب همان مطلب است. یا برعکس، سیاق، سیاق خطاب است، بعد تبدیل می شود به سیاق غیاب، درصورتی که مطلب یک مطلب است. این همیشه به علت یک سلسله نکات است که در علم "معانی بیان" توضیح داده اند که به چه علل و جهاتی گوینده سیاق سخن خودش را تغییر می دهد. مثال روشنش سوره مبارکه حمد است. این سوره، نیمی شکل غیاب دارد و نیم دیگر شکل خطاب، درصورتی که درواقع همه آن یک سیاق است.
سوره حمد این چنین شروع می شود: «الحمدلله رب العالمین؛ سپاس اختصاص دارد به ذات مقدس الله، رب و پروردگار و خداوندگار همه جهان ها.» (حمد/ 2) اینجا گوینده که ما هستیم، بنده هستیم، داریم از خدا به صورت یک مغایب یاد می کنیم: حمد از آن خداست. در اینجا خدا مخاطب نیست، خدا را سپاس می گوییم، بعد هم همین جور اسم ها به صورت مغایب ادامه پیدا می کند، می گوییم: «الرحمن الرحیم* مالک یوم الدین؛ بخشنده و مهربان است و صاحب روز جزاست.» (حمد/ 3- 4) یکمرتبه این حالت غیاب تبدیل به حالت خطاب می شود، مثل اینکه بلاتشبیه (این تشبیه ها تشبیه های ناقصی است) در جلسه ای شخصی حضور دارد، ما ابتدا به هر علتی (علتش را عرض می کنم) گویی با کسان دیگر صحبت می کنیم، ولی درباره او حرف می زنیم، می گوییم: آقای فلان چنین و چنان اند، یکمرتبه رو به خودش می کنیم، می گوییم: شما چنین و چنان هستید.
مسلم خطاب، یک شایستگی بیشتری می خواهد. کانه در نیمه اول سوره، شخص برای خودش آمادگی و شایستگی به وجود می آورد، آنگاه در نیمه دوم، خود خدا را مخاطب قرار می دهد و می گوید: «ایاک نعبد و ایاک نستعین* اهدنا الصراط المستقیم* صراط الذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم والضالین؛ پروردگارا تنها تو را می پرستیم و تنها از تو کمک می جوییم، ما را به راه راست هدایت کن، راه کسانی که آنها را مورد انعام خود قرار داده ای، نه راه کسانی که مغضوب تو هستند و نه راه آن گمراهان و ره گم کردگان.» (حمد/ 5 تا 7)
سوره مبارکه حمد نمونه ای است از آنچه که "التفات" نامیده می شود، ولی التفاتی است از غیبت به خطاب، یعنی ابتدا حالت مغایب را دارد، بعد چون متکلم و آن موضوع به یکدیگر بیشتر نزدیک می شوند، تبدیل می شود به خطاب.
عکس قضیه هم هست و آن این است که اول حالت مخاطب را دارد، مثل اینکه شما دارید با کسی که حاضر است حرف می زنید، ولی وقتی که تقریبا از حرف هایتان نتیجه نمی گیرید، می خواهید یک نوع حالت تعرض به خودتان بگیرید، رویتان را برمی گردانید و می گویید: من این طور دارم می گویم، این این طور حرف می زند (حالا دارید با خودش حرف می زنید). بعد که کمی حالت اعراض به خودتان می گیرید، کانه می گویید تو که شایسته اینکه مخاطب من قرار بگیری نیستی، یکدفعه حالت غیاب به خودتان می دهید: من این جور می گویم، این این جور می گوید، می گویم این طور بکن، چنین جواب مرا می دهد. با این تغییر سخن به او نشان می دهید که تو اصلا شایسته اینکه من تو را مخاطب قرار بدهم نیستی.
حال گاهی این التفات از غیاب به خطاب، به این شکل است که شخص سومی حضور دارد، فورا او را مخاطب قرار می دهید، می گویید به این آقا بگو (حالا خودش هم در اینجا حاضر است)، تو با این آقا چنین حرف بزن، یعنی من که دیگر نمی خواهم با این حرف بزنم. این خودش نوعی لحن اعتراض گرفتن است.
در سوره ملک نیز آیاتی که قبل از "قل" ها شروع می شود، آیات خطاب است، یعنی قرآن در آنجا مستقیما مخالفین را مخاطب قرار داده و تا حد زیادی در آن عطوفت و مهربانی و نصیحت است که از آیه چهاردهم شروع می شود: «و اسروا قولکم او اجهروا به انه علیم بذات الصدور؛ شما اگر سخن به سر و پنهان بگویید یا علنی بگویید، بر خدا مخفی نیست، خدا می داند.» (ملک/ 13) «هو الذی جعل لکم الارض ذلولا؛ خداست که زمین را برای شما مانند حیوانی راهوار قرار داده است.» (ملک/ 15) «ءامنتم من فی السماء؛ آیا از آن کس که در آسمانهاست ایمن شده اید.» (ملک/ 16) بعد «اولم یروا الی الطیر فوقهم صافات؛ یا به پرندگان بالای سرشان ننگریسته اند که بال هایشان را باز و بسته می کنند؟» (ملک/ 19) یک التفات است که بار دیگر به خطاب برمی گردد: «امن هذا الذی هو جند لکم؛ آیا کیست آنکه سپاه شماست.» (ملک/ 20) «امن هذا الذی یرزقکم؛ یا کیست آن که اگر روزیتان را از شما بازدارد.» (ملک/ 21) تا می رسد به این آیه و دیگر اصلا اینها از حالت مخاطب بودن می افتند، آن وقت رو به خود پیغمبر (ص) می کند: "قل" به اینها بگو، یعنی دیگر اینها لایق مخاطب واقع شدن نیستند. «قل هو الذی انشاکم و جعل لکم السمع و الابصار و الافئده؛ بگو: اوست که شما را آفرید و برای شما شنوایی و دیدگان و دل ها پدید آورد.» (ملک/ 23)
منـابـع
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 8- صفحه 217-220
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها