پاسخ متکلمین به شبهه آکل و ماکول بر مبنای حشر اجزاء اصلی بدن

فارسی 3111 نمایش |

یکی از اشکالاتی که بر معاد جسمانی وجود دارد شبهه آکل و مأکول است و روشن شد که این شبهه از اصل صحیح نیست؛ و با توجه به حقیقت اشیاء، که شیئیت آنها به صورت آنهاست نه به ماده آنها، در واقع شبهه نیست، بلکه یک نوع مغالطه است. همچنانکه گفتیم، چون تشخص و موجودیت اشیاء به صورت است و صورت هم همیشه در عالم کون محفوظ است، بنابراین شبهه آکل و مأکول از ریشه و بن مندفع است.
بعضی از متکلمین که در حکمت الهیه و علوم عقلیه تضلعی نداشته اند، جواب این شبهه را بدین قسم داده اند که: این اشکال وقتی وارد است که در روز بازپسین خداوند بخواهد تمام بدن آکل و تمام بدن مأکول را زنده فرماید، در اینصورت این اشکال بجاست که اگر بدن آکل را محشور کند، تمام بدن مأکول محشور نشده و اگر مأکول را محشور فرماید، تمام بدن آکل محشور نشده است؛ و بنابراین یا بدن زید آکل مؤمن و یا بدن عمرو مأکول کافر محشور نشده است. ولی آنچه خداوند از این دو بدن خلق میفرماید همان اجزاء اصلیه آنهاست که قوام وجودی این دو بدن و زید و عمرو به آن بستگی دارد؛ چون هر شخصی در بدنش یک اجزاء اصلیه ای وجود دارد، و یک اجزائی هم بر آن اجزاء اضافه میگردد، و این اجزاء فضلیه همیشه از اجزاء اصلیه افزون تر است.
مثلا: طفلی که از مادر متولد می شود، یک بدن موجود خارجی دارد که دارای تشخصاتی است، و دارای صفات خاص و مشخصاتی از نقطه نظر شکل و اندام و رنگ و غیر ذلک می باشد، که هر چه بعدا بواسطه تغذیه از مواد مختلفه، بدنش رشد کند و بزرگ شود، آن مشخصات اولیه تغییر نمی پذیرد. اگر این طفل مثلا در وقت تولد سه کیلوگرم باشد، بعدا که در اثر رشد به جوانی می رسد و وزنش به صد کیلوگرم می رسد، باز شکل و اندام و طرز استخوان بندی و رنگ بدن و خطوط کف دست و کف پا و سائر جهاتی که از مشخصات او بوده بهیچوجه تغییر و تبدیل نمی کند. و اگر این شخص بیمار گردد یا به سن کهولت و پیری برسد و آن وزن صد کیلو به پنجاه کیلو گرم پائین بیاید، باز در این خصوصیات و مشخصاتی که از اختصاصات اوست تغییری حاصل نمی شود.
پس آنچه بر بدن اضافه می شود و یا از آن کسر می گردد همان اجزاء فضلیه است، یعنی زیادی ها؛ و اما اجزاء اصلیه بطور مستدام و پیوسته در بدن باقی است، و هیچگاه دستخوش زوال و فناء و بوار نمی گردد؛ و به همین جهت شکل و شمائل افراد بشر تغییر نمی کند و پیوسته مردم به همان خصوصیات، از یکدیگر متمایز و شناخته می شوند.
در روز حشر، خداوند تبارک و تعالی همان اجزاء اصلیه بدن آکل و بدن مأکول را زنده میکند و همانطور که گفته شد آن اجزاء همیشه ثابت و باقی هستند و قابل فنا و نیستی نمی باشند؛ زیرا قوام و هستی بدن ها به آن اجزاء است؛ و اما زیادی ها و اجزاء فضلیه که به صورت فضولاتی همیشه در بدن انسان، ورود و خروج دارند: تبدیل به غذا می شوند، تبدیل به خون میگردند، و سپس تبدیل به گوشت و استخوان و پس از آن، به علت آنکه بدل مایتحلل می باشند، تبدیل به گاز می شوند و در فضا منتشر می گردند؛ اینها همه خارج از بدن است.
بدن انسان حکم مجرائی را دارد که از یک طرف پیوسته در آن آب وارد می شود و از طرف دیگر خارج می گردد. آنچه انسانیت انسان را از نقطه نظر بدن و طبیعت تشکیل میدهد، همان اجزاء اولیه است و آن همیشه ثابت و باقی است، چه در آکل باشد و چه در مأکول؛ و اجزاء دیگر حکم همان آب را دارد که از یک طرف مجرای بدن داخل، و از مجاری دیگر که از جمله آن تمام سلول های بدن است خارج می شوند.
انسان آکل که انسان مأکول را خورد، اجزاء اصلیه و فضلیه بدن مأکول در بدن آکل داخل می شود، غذا می شود و تحلیل می رود و بصورت عصاره و خون در می آید، ولی اجزاء اصلیه او جزء اجزاء اصلیه آکل قرار نمی گیرد، و اجزاء فضلیه بدن آکل جزء قوام بدن آکل نیست و آن شخص آکل و خورنده، اجزاء اصلیه اش محشور میشود. و در مأکول نیز قضیه از همین قرار است، خداوند اجزاء اصلیه بدن او را محشور می فرماید و این اجزاء، جزء قوام بدن آکل نمی شود؛ اجزاء فضلیه بدن مأکول جزء بدن آکل می شود، نه اجزاء اصلیه آن. در اینصورت هیچگونه اشکالی لازم نمی آید. اینطور جواب داده اند.
به این دسته از متکلمین اشکال شده است که اگر این اجزاء اصلیة شخص مأکول که فعلا اجزاء فضلیه شخص آکل شده است، مبدأ موجود دیگری باشد؛ مثلا بدن مأکول در شکم آکل تبدیل به نطفه ای گردد که آن مبدأ تکون شخص ثالثی قرار گیرد، چون در این صورت اجزاء اصلیه مأکول، اجزاء اصلیه یک ذی نفس دیگری شده است، باز اشکال عود میکند.
متکلمین جواب میدهند که خداوند متعال می تواند اجزاء اصلیه مأکول را حفظ کند بطوریکه آنها جزء اجزاء اصلیه موجود دیگری واقع نشوند؛ و خداوند قدرت دارد که آنها را حفظ کند بطوریکه جزء بدن دیگری نشوند تا چه رسد به جزء اصلی آن، و از میان اجزاء مأکول که جملگی داخل در بدن آکل می شوند، اجزاء فضلیه در بدن او بمانند و غذای شخص آکل شوند، ولی اجزاء اصلیه غذای آکل نگردند و بدون آنکه توقف و استقراری داشته باشند و بدون تغییر و تبدیل به بدل مایتحلل و غذا، سالما از بدن آکل خارج شده و محفوظ بمانند، پس این اجزاء سالما وارد شده و سالما خارج میشوند. و آن موجودی که در بدن آکل به صورت نطفه پدیدار میشود و مبدأ تکون انسان ثالث است، حتما از اجزاء فضلیه بدن مأکول بوده است نه اصلیه آن؛ و خداوند چنین توانائی و قدرت را دارد که بتواند در این کشمکش ها و ورود و خروج ها فقط آن اجزاء اصلیه را حفظ کند، و نگذارد دستخوش تحول قرار گیرد؛ و نه جزء اصلی بدن آکل گردد و نه جزء اصلی بدن ثالث که از نطفه آکل به عمل آمده است؛ و همینطور این اجزاء اصلیه در شکم های مردم در احقاب مختلفه بگردد و وارد و خارج شود تا روز قیامت، بدون آنکه جزء بدنی از بدنها شود.

منـابـع

سید محمد حسینی تهرانی- معاد شناسی 6- صفحه 139 تا 144

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد