اقدامات اصلاحی حضرت علی علیه السلام
فارسی 4367 نمایش |از آنجا که جامعه دینی قریب 25 سال در مسیر انحراف از سیره پیامبر اکرم (ص) حرکت کرده بود، در درون خود معضلاتی فکری و سیاسی داشت و لازم بود که امام علی (ع) پیش از هر اقدامی، در جهت گسترش حوزه اسلامی به اصلاحات داخلی بپردازد.
مهمترین محورها در این زمینه عبارت بود از:
1- اصلاح نظام فکری و فرهنگ عمومی
2- اصلاح مدیریت و دستگاه اجرایی
آن حضرت (ع) برای رسیدن به مقصود و ایجاد یک جامعه نمونه اسلامی، در این محورها فعالیت خود را آغاز کرد و در مدتی کمتر از پنج سال، توانست انحرافاتی که در جامعه دینی پدید آمده بود تا حد زیادی اصلاح و با عوامل مخرب برخورد کند. ایشان، خود میفرمایند: «ما امروزه با برادران دینی خود بر سر انحرافات، کجرویها، شبهات و تأویلات باطلی که دامنگیرشان شده، در حال جنگ هستیم.»
الف - اصلاح نظام فکری و فرهنگ عمومی
اصولا رفتار افراد به مقدار قابل توجهی، تابع اعتقادات آنهاست و بدین ترتیب، برای آنکه رفتار شایسته ای از آنها ظاهر شود، اصلاح نظام اعتقادی آنان ضروری است. اگر قرار است که انسانها مؤدب باشند، اعمال خلاف انجام ندهند و در جامعه، عفیف زندگی کنند باید آنان را به این اصول معتقد ساخت.
امام علی (ع) برای اینکه چنین جامعه ای به وجود آورد، لازم دید که ارزشهای اسلامی را قولا و عملا ترویج نماید. در عصر خلفای پیش از آن حضرت، بخصوص در زمان عثمان، بسیاری از ارزشهای دینی به فراموشی سپرده شد، تعصبهای قومی احیا گردید و مساوات اسلامی در روابط اجتماعی از بین رفت و ظلم و فساد به جای آن حاکم گشت. آنچه در زمان رسول اکرم (ص) ملاک ارزش بود، تقوای الهی و فداکاری در راه خدا بود. نه عرب بر عجم برتری داشت و نه عجم بر عرب؛ اما خلیفه دوم این معیارها را به درستی رعایت نکرد و این مطلب در زمان عثمان، به اوج خود رسید. در این باره، سخن معاویه بسیار گویاست. وی به عاملین خود نوشت: «با عجمها و غلامانی که تسلیم میشوند به روش عمر بن خطاب عمل کن که خواری و ذلتشان در این است».
مهمترین انحراف دینی از بین رفتن بینش دینی و دنیاگرایی مردم بود. علی (ع) پیش از هر کاری مصمم بود که ارزشهای زمان پیامبر (ص) را زنده کند. سخنرانیهای عمیق آن حضرت و نامه هایی که به فرمانداران خود نوشت در این مورد بسیار حایز اهمیت است. به «مصقلة بن هبیره شیبانی» فرماندار «اردشیر»، در یکی از شهرهای فارس، نوشت: «درباره تو به من گزارشی رسیده که اگر درست باشد و این کار را انجام داده باشی، پروردگارت را به خشم آورده و بر امامت عصیان کرده ای. گزارش رسیده که غنایم مربوط به مسلمانان را، که به وسیله اسلحه و اسبهایشان به دست آمده و در این راه خونهایشان ریخته شده است، در بین افرادی از بادیه نشینان قبیله ات، که خود برگزیده ای، تقسیم میکنی. سوگند به کسی که دانه ها را در زیر خاک شکافت و روح انسانی را آفرید، اگر این گزارش درست باشد تو در نزد من خوار شده ای و ارزش و مقدارت کم خواهد بود. آگاه باش که حق مسلمانانی که نزد من یا تو هستند، در تقسیم این اموال مساوی است. باید همه آنها به نزد من آیند و سهمیه خود را از من بگیرند».
حضرت علی (ع) برای از بین بردن تعصبهای قومی و برقراری مساوات اسلامی تلاش فراوان کرد؛ برخورد قاطع آن حضرت با برادرش عقیل، گویای این مدعاست. در نامه ای نیز به یکی از فرمانداران متخلف مینویسد: «به خدا سوگند، اگر حسن و حسین این کار را کرده بودند هیچ پشتیبانی و هواخواهی از ناحیه من دریافت نمیکردند و در اراده من تأثیری نمیگذاشتند تا آنگاه که حق را از آنان بستانم و ستمهای ناروایی را که انجام داده اند، دور سازم».
او در اوج قدرت، اعلام داشت که آنچه ملاک حمایت من به عنوان حاکم اسلامی می باشد «حق» است و فرمود: «ستمدیدگانی که در نظرها ذلیل و پست اند از نظر من عزیز و محترماند تا حقشان را بگیرم و نیرومندان ستمگر در نظر من حقیر و پستاند تا حق را از آنها بستانم. در برابر فرمان خدا راضی و تسلیم امر او هستیم».
ب - پاکسازی جامعه از عوامل انحرافی
حضرت علی (ع) برای اصلاح نظام فکری جامعه، مجبور شد با خوارج، که مردمی ظاهرالصلاح و آراسته، قیافه های حق به جانب گرفته، ژنده پوش و عبادت پیشه اما منحرف از دین بودند، بجنگد. اگر ما به جای اصحاب آن حضرت بودیم و قیافه هایی آنچنان را می دیدیم شاید احساساتمان برانگیخته می شد و بر علی (ع) اعتراض می کردیم که چرا بر روی چنین مردمی شمشیر می کشی؟! اما علی(ع) به اهمیت کار خود کاملا آگاهی داشت. به همین جهت، آن را بازگو میکند و میفرماید: «فانا فقات عین الفتنة و لمیکن لیجتری علیها احد غیری بعد ان ماج غیهبها و اشتد کلبها؛ من چشم فتنه را درآوردم، به گونه ای که غیر از من احدی جرأت چنین کاری را نداشت، آن هم پس از آنکه موج دریای تاریکی و شبهه ناکی آن بالا گرفته بود و هاری آن فزونی یافته بود».
اگر علی (ع) با خوارج در دنیای اسلام مبارزه نمیکرد، احدی غیر از او جرأت نمیکرد با آنها چنین کاری انجام دهد؛ زیرا آنان کسانی بودند که پیشانیهایشان از کثرت عبادت پینه بسته بود و مردمی دینی اما در عین حال، سد راه اسلام بودند و تصور میکردند که به نفع اسلام کاری میکنند، در حالی که بواقع، دشمن واقعی اسلام بودند.
این اقدام علی (ع) راه خلفا و حکام بعد را هموار کرد که با خوارج بجنگند و آنان را سرکوب نمایند. سربازان اسلامی نیز بدون چون و چرا در این زمینه از حکام پیروی میکردند؛ زیرا علی (ع) با خوارج جنگیده بود و در حقیقت، سیره علی (ع) راه را برای دیگران باز کرد که بی پروا بتوانند با افراد ظاهرالصلاح مقدس مآب پیکار کنند.
ج - اصلاح نظام رهبری و مدیریت
نقش مدیران جامعه در هدایت و سعادت مردم بر کسی پوشیده نیست. در نظر اسلام، فلسفه رهبری بر پایه «رهبر برای مردم»، نه «مردم برای رهبر» مبتنی می باشد و رهبر اسلامی مکلف است که با دقت و مراقبت خاص، اصول و موازین را رعایت کند و برای تحقق سعادت جامعه تلاش نماید. علی (ع) نسبت به رهبری، چنین دیدگاهی داشت. به همین جهت، میفرماید: «ایها الناس، ان لی علیکم حقا و لکم علی حق; فاما حقکم علی فالنصیحة لکم...؛ ای مردم، من حقی بر شما دارم و شما نیز بر من حقی دارید؛ حق شما بر من خیرخواهی درباره شماست.»
خیرخواهی مورد نظر آن حضرت یک مفهوم اخلاقی محض نیست، که معمولا به لطف و محبت خوشایند و غیر الزامی اطلاق شود، بلکه با توجه به تعریف حکومت و سیاست در اسلام - که عبارت از اداره جامعه با هدف رسیدن به بهترین شکل زندگی در دو قلمرو فردی و اجتماعی است - ضرورتی است که بدون آن، مفهومی برای حاکم و سیاستمدار وجود ندارد. خیرخواهی زمامدار وقتی تحقق پیدا میکند که مردم جامعه مانند اجزا و عناصر شخصیت او تلقی شوند. در نتیجه، زمامدار مذکور خوشیها و ناخوشیهای مردم را در درون خود احساس نمایند.
این احساس و دریافت را در نامه ای که امیرالمؤمنین (ع) به عثمان حنیف نوشته است، به صراحت می بینیم: «آیا به این قناعت کنم که به من گفته شود امیرالمؤمنین ولی در ناگواریهای روزگار با آنان شرکت نورزم و در سختیهای زندگی، الگوی آنان و پیشاپیش ایشان نباشم؟».
علی (ع) برخورداری کامل از تقوای الهی و درک وظایف خطیر رهبری و خدمتگزاری به اسلام و مسلمانان را از ویژگیهای لازم رهبر جامعه می دانست. اما وقتی زمامداری جامعه را پذیرفت ملاحظه کرد که از یک سو، تعداد بسیاری از استانداران و فرمانداران که در زمان خلفا به حکومت رسیده اند، شایستگی احراز این مقام را ندارند و بدون اصلاح آنها، نمیتواند بر انحرافات اجتماعی فایق آید و از سوی دیگر، تأیید آنها با استراتژی سیاسی آن حضرت نمی سازد. عزل آنها و عدم تأییدشان نیز مشکلاتی را به همراه داشت تا آنجا که ممکن بود حکومت اسلامی را با بحران مواجه سازد.
اما در هر صورت، سیاست آن امام مشخص بود: پذیرفتن مشکلات و عزل کلیه والیان فاسد؛ زیرا علی (ع) در باب دین، اهل مداهنه نبود، چنانکه صریحا میفرماید: «والله لا ادهنت فی دینی؛ به خدا سوگند، در مورد دینم با احدی سازش نمیکنم». رهبر آسمانی برای تربیت مردم باید با آنان مدارا کند ولی مداهنه و مماشات هرگز؛ زیرا مدارا صرفنظر کردن از دنیا و مقام خود برای اصلاح دین یا دنیای مردم است، اما مداهنه صرفنظر کردن از گوشه ای از برنامه های دین و مکتب برای حفظ موقعیت خود یا رسیدن به مقام دنیوی می باشد. با افراد کم ظرفیت، کج فهم و فراری و برای عفو و اغماض از آنهاست تا جذب مکتب شوند؛ اما مداهنه، نداشتن خط فکری و با همه گروهها کنار آمدن و سازشکاری و محافظه کاری کردن است.
منـابـع
رسول جعفریان- تاریخ خلفا- صفحه 240-255
فصلنامه معرفت- شماره 18
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها