پیروزی حق بر باطل با توجه به آیات سوره رعد
فارسی 5535 نمایش |پیروزی حق بر باطل با توجه به آیات سوره رعد
قرآن در آیه 17 سوره رعد، حق و باطل را به صورت مثلی بسیار جالب و پر معنی بیان داشته است: «انزل من السماء ماء فسالت اودیة بقدرها؛ خداوند از آسمان آبی فرو فرستاد، یعنی آب صاف و پر برکتی، در اثر ریزش این باران بر کوهها و بلندیها، سیلی در وادیها و رودخانه ها به اندازه ظرفیتشان به راه افتاد.» «فاحتمل السیل زبدا رابیا؛ پس این سیل، کفی را روی خود حمل کرد.» «و مما یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیة او متاع زبد مثله؛ همانگونه که وقتی فلزی را روی آتش می گدازند تا از آن زیور یا وسیله ای بسازند چنین کفی در سطح آن آشکار می شود، مواد اصلی ته نشین شده و مواد زائد و به درد نخور روی آن را می گیرد.» «کذلک یضرب الله الحق و الباطل؛ این چنین خدا حق و باطل را می زند.» در اینجا بعضی از مفسرین گفته اند که یعنی این چنین خداوند حق و باطل را مثال می زند، بعضی دیگر گفته اند این چنین خداوند حق و باطل را به یکدیگر می زند، یعنی این چنین میان حق و باطل تصادم و برخورد واقع می شود برخورد حق و باطل چیزی است نظیر برخورد آب و کف.
«فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض؛ و اما کف می رود و نیست و نابود می شود و اما آنچه به مردم سود می رساند در زمین باقی می ماند.» به اصطلاح ادبی اینجا حکمی را معلق به صفتی کرده است، یعنی این صفت علت آن حکم است نفرموده آب باقی می ماند، فلز باقی می ماند، بلکه می فرماید آنچه برای مردم نافع است از آن آب و فلز، به اعتبار نافع بودن باقی می ماند، به دلیل اینکه نافع است، خیر است، سودمند است باقی می ماند یعنی بقا، از آن نافع بودن و سودمندی است، بیسودها، بی خاصیتها، بی فایده ها حذف شدنی و از بین رفتنی و محکومند «کذلک یضرب الله الامثال؛ خدا مثلها را این چنین بیان می کند.» از این مثال چند نکته جالب استفاده می شود:
الف: نمود داشتن باطل و اصیل بودن حق
«فاحتمل السیل زبدا رابیا؛ کف روی آب را می گیرد و می پوشاند، به طوری که اگر آدم جاهلی بیاید نگاه کند و از ماهیت قضیه خبر نداشته باشد، کف خروشانی را می بیند که در حرکت است، و توجهی به آب باران که زیر این کفهاست نمی کند، در حالی که این آب است که چنین خروشان حرکت می کند نه کف، ولی چون کفها روی آب را گرفته اند چشم ظاهربین که به اعماق واقعیات نفوذ نداشته باشد فقط کف را می بیند باطل هم چنین است که بر نیروی حق سوار می شود و روی آن را می پوشاند، به طوری که اگر کسی ظاهر جامعه را ببیند و به اعماق آن نظر نیندازد همان قله های شامخ و افراد چشم پرکن را می بیند. به این ترتیب حق و نظام حق اصیل است و مثل آب در زیر جریان دارد و جامعه را به جلو می برد، اما باطلها بر روی آن قرار می گیرند و نمود پیدا می کنند.
ب: طفیلی بودن باطل و استقلال حق
نکته دیگری که از این مثال قرآنی استفاده می شود این است که باطل به طفیل حق پیدا می شود و با نیروی حق حرکت می کند، یعنی نیرو مال خودش نیست، نیرو اصالتا مال حق است و باطل با نیروی حق حرکت می کند. کفی که روی آب هست، نیروی کف نیست که او را حرکت می دهد این نیروی آب است که او را حرکت می دهد معاویه اگر پیدا می شود و آن همه کارهای باطل می کند، آن نیروی اجتماعی را معاویه به وجود نیاورده و ماهیت واقعی آن نیرو، معاویه ای نیست و جامعه در بطن خودش ماهیت معاویه ای ندارد! باز هم پیغمبر است، باز هم ایمان است، باز هم معنویت است، ولی معاویه بر روی این نیرو سوار شده است.
غلبه ظاهری باطل و پیروزی نهائی حق
باطل از دید سطحی و حسی نه دید تحلیلی و تعقلی، حرکت و جولان دارد مثلا یک بچه را در نظر بگیرید که در عمرش سیل ندیده و نمی داند سیل چیست و از کجا پیدا می شود و چگونه می آید این بچه وقتی سیل را می بیند، دریای کف را می بیند که در حرکت است، اصلا او خیال نمی کند که جز کف هم چیزی وجود دارد! یعنی غلبه ظاهری گسترده و فراگیرنده از باطل است، اما در نهایت به مغلوبیت آن می انجامد. قرآن می گوید دیدتان را وسیع کنید، در شناخت جامعه این قدر به ظاهر حکم نکنید اگر تاریخ صد سال پیش را خواستید بررسی کنید نروید سراغ ناصرالدین شاه از نظر قرآن، اینگونه شخصیتها که در تاریخ نمود دارند، کف های روی آب هستند، آنها را معیار قضاوت قرار ندهید اگر همه مردم شرارت نادر شاه را داشتند اصلا آن جامعه متلاشی می شد. قرآن می گوید: اگر همه مردم این قدر شریر و فاسد و ظالم و دروغگو بودند آن جامعه را هلاک می کردیم، چنین جامعه ای محال است وجود داشته باشد، اصلا قابل دوام نیست و فورا هلاک می شود اینکه قرآن هلاک اقوام گذشته را بیان می کند برای چیست؟ می گوید: قبل از شما اقوامی بودند که وقتی اکثریت مردم آن اقوام بد شدند، ریشه آنها را کندیم پس اگر جامعه دوام دارد بدانید که اکثریت مردم فاسد نیستند، بلکه اقلیتی فاسدند که آنها هم کفهای روی آبند.
باطل به صورت موقت، به صورت یک جولان و به صورت یک نمود است و زود هم از بین می رود احادیثی داریم که حکم ضرب المثل را پیدا کرده، می گوید: «للحق دولة و للباطل جولة؛ حق دولت باقی دارد، اما باطل را جولانی است و یک نمود است و زود تمام می شود.» یا: «للباطل جولة ثم یضمحل؛ باطل را جولانی است و بعد مضمحل و نابود می شود.» ولی حق جریان دارد و ادامه و بقا دارد ضمنا در اینجا معلوم شد که باطل از حق پیدا می شود، همین طور که کف از آب پیدا می شود و همان طور که سایه از شخص پدید می آید معلوم است که اگر حقی نبود باطلی هم نبود، چرا که باطل می خواهد با نام حق و در سایه حق و در پرتو حق زندگی کند. حق مانند آبی است که وقتی مسیر خودش را طی می کند، در بستر خویش با یک آلودگی هائی روبرو می شود و زباله هائی را هم با خود می برد، بعد، این زباله ها را به این طرف و آن طرف می زند و در نتیجه کفهای کثیفی به وجود می آید این، لازمه طبیعی حرکت و جریان آب است.
به همین خاطر است که اندیشه پیروزی نهائی نیروی حق و صلح و عدالت بر نیروی باطل و ستیز و ظلم، گسترش جهانی ایمان اسلامی، استقرار کامل و همه جانبه ارزشهای انسانی، تشکیل مدینه فاضله و جامعه ایده آل، و بالاخره اجراء این ایده عمومی و انسانی به وسیله شخصیتی مقدس و عالیقدر که در روایات متواتر اسلامی، از او به "مهدی" تعبیر شده است، اندیشه ای است که کم و بیش همه فرق و مذاهب اسلامی (با تفاوتها و اختلافهائی) بدان مؤمن و معتقدند. زیرا این اندیشه، به حسب اصل و ریشه، قرآنی است. این قرآن مجید است که با قاطعیت تمام، پیروزی نهائی ایمان اسلامی «هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لوکره المشرکون؛ او کسى است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همه آیینها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.» (توبه/ 33 و صف /9)، غلبه قطعی صالحان و متقیان «و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون؛ در زبور بعد از ذکر (تورات) نوشتیم بندگان شایسته ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد!» (انبیا /105)، کوتاه شدن دست ستمکاران و جباران برای همیشه «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین؛ ما مى خواهیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روى زمین قرار دهیم.» «و نمکن لهم فی الارض و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون؛ و حکومتشان را در زمین پابرجا سازیم و به فرعون و هامان و لشکریانشان، آنچه را از آنها (بنى اسرائیل) بیم داشتند نشان دهیم!» (قصص/ 5) و آینده درخشان و سعادتمندانه بشریت «قال موسی لقومه استعینوا بالله و اصبروا ، ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین؛ موسى به قوم خود گفت: از خدا یارى جویید، و استقامت پیشه کنید، که زمین از آن خداست، و آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد، واگذار مى کند و سرانجام (نیک) براى پرهیزکاران است!» (اعراف/ 128) را نوید داده است. این اندیشه بیش از هر چیز مشتمل بر عنصر خوشبینی نسبت به جریان کلی نظام طبیعت و سیر تکاملی تاریخ و اطمینان به آینده ، و طرد عنصر بدبینی نسبت به پایان کار بشر است، که طبق بسیاری از نظریه ها و فرضیه ها فوق العاده تاریک و ابتر است.
منـابـع
مرتضی مطهری- قیام و انقلاب مهدی- صفحه 13- 14
مرتضی مطهری- حق و باطل- صفحه 65-34
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها