صفت رزاقیت خداوند در قرآن
فارسی 4371 نمایش |عطاء رزق و نعمت و منع از آن فقط با اراده خداى تعالى است. خداوند در قرآن مى فرماید: عموم نعمت ها از خداى سبحان است نه غیر او، پس تنها رازق خدا است و احدى در رازقیت، شریک او نیست، آن گاه از طریق رازقیت استدلال کرده بر ربوبیت و سپس بر مساله معاد و اینکه وعده خدا، به بعث و عذاب دادن کفار، و آمرزش مؤمنین صالح، حق است. البته در این آیات، تسلیتى هم براى رسول خدا (ص) هست. «ما یفتح الله للناس من رحمة فلا ممسک لها و ما یمسک فلا مرسل له من بعده و هو العزیز الحکیم؛ هر رحمتى را خدا به روى مردم بگشاید، کسى نمى تواند جلو آن را بگیرد و هر چه را امساک کند، کسى غیر از او قادر به فرستادن آن نیست و او عزیز و حکیم است.» (فاطر/ 2) معناى آیه چنین است که آنچه را که خدا از نعمت هایش یعنى از ارزاق که به بندگانش مى دهد در همه عالم، کسى نیست که بتواند از آن جلوگیرى کند و آنچه را که او از بندگانش دریغ مى کند و نمى دهد، کسى نیست که به جاى خدا آن نعمت را به بندگان خدا بدهد. و چون معناى آیه این است، مقتضاى ظاهر این بود که بفرماید: «ما یرسل الله للناس...» همچنان که در جمله دوم فرمود: «فلا مرسل» و لیکن این طور نفرمود، و به جاى"یرسل" "یفتح" آورد، تا اشاره کند به اینکه رحمت خدا خزینه ها دارد، همچنان که درمواردى دیگر این معنا را صریحا بیان کرده، و از آن جمله فرموده: «ام عندهم خزائن رحمة ربک العزیز الوهاب؛ و یا مگر خزینه هاى رحمت پروردگار عزیز و بخشنده تو نزد ایشان است؟» (ص/ 9)
و نیز فرموده: «قل لو انتم تملکون خزائن رحمة ربى اذا لامسکتم خشیة الانفاق و کان الانسان قتورا؛ بگو اگر شما مالک خزانه هاى رحمت پروردگارم بودید، مردم را از گرسنگى مى کشتید، و از ترس کم شدن آن انفاق نمى کردید و آدمی همواره بخیل است.» (اسراء/ 100) و معلوم است که تعبیر به "گشودن خزینه" از تعبیر به ارسال مناسب تر است و لذا تعبیر به فتح کرد، تا بفهماند آن رحمتى که خداوند به مردم مى دهد، در خزانه هایى مخزون است محیط به مردم، و بهره مند شدن مردم از آن خزانه ها تنها و تنها محتاج به این است که خدا در آن خزانه ها را به رویشان بگشاید، نه اینکه در نقطه دورى باشد تا از آنجا به سوى مردم ارسالش بدارد. و اگر از رزق و یا به عبارت دیگر از نعمت، تعبیر به "رحمت" کرد براى این بود که دلالت کند بر اینکه افاضه حق تعالى ناشى از صرف رحمت است و بس، و توقع هیچ سود و کمالى براى خود ندارد، نه مى خواهد از افاضه نعمت به بندگان سودى ببرد، و نه کمالى به دست آورد. و در جمله: «و ما یمسک فلا مرسل له من بعده» تعبیر به "بعد از او" اشاره به این است که: خداى تعالى در منع، اول است، همان طور که در اعطاء اول است. و جمله «و هو العزیز الحکیم» حکمى را که در آیه شریفه آمده بود، به دو اسم عزیز و حکیم تقریر مى کند و مى فرماید: خدا هرگز شکست نمى خورد، نه در وقتى که اعطا مى کند کسى هست که جلو اعطایش را بگیرد، و نه در وقتى که منع مى کند کسى هست که منع کرده او را اعطا کند، براى اینکه عزیز و غالب است. و از سوى دیگر در آنجا که اعطا مى کند اعطایش ناشى از حکمت و مصلحتى است که مى بیند، و منع هم که مى کند باز ناشى از حکمت و مصلحتى است که در منع مى بیند، و خلاصه کلام، اعطا و منعش همه از روى حکمت است، به دلیل اینکه او حکیم است.
استدلال بر یگانگى خدا در ربوبیت
استدلال بر یگانگى خدا در ربوبیت، با بیان اینکه فقط او خالق است. «یا ایها الناس اذکروا نعمت الله علیکم هل من خالق غیر الله یرزقکم من السماء و الارض لااله هو فانی توفکون؛ ای مردم! نعمت خدا بر خودتان را یاد کنید. آیا غیر از خدا آفریدگاری هست که شما را از آسمان و زمین روزی دهد؟ خدایی جز او نیست، پس چگونه (از حق) برگردانده می شوید؟» (فاطر/ 3) بعد از آنکه در آیه سابق اعطا و منع را مختص به خداى تعالى کرد، و فرمود کسى در این کار شریک خدا نیست، اینک در این آیه بر یگانگى خدا در ربوبیت استدلال مى کند و بیان استدلال چنین است که اله و معبود تنها بدین جهت معبود است که داراى ربوبیت است، و معناى ربوبیت این است که مالک تدبیر امور مردم و همه موجودات باشد. و آن کسى که مالک تدبیر امور خلق است، و این نعمت ها را که مردم و غیر مردم در آن غوطه ورند، و از آن ارتزاق مى کنند، در اختیارشان قرار مى دهد، خداى تعالى است، نه این آلهه اى که مردم اله خود گرفته اند، چون پدید آورنده آن نعمت ها، و نعمت خواران، خدا است، و خلقت هم منفک از تدبیر نیست (پس هرگز ممکن نیست که خدا از تدبیر منفک باشد) بنابراین، تنها خداى سبحان، اله شماست، و هیچ اله دیگرى جز او نیست، چون او پروردگار شماست، و با این نعمت ها که در آن غوطه ورید امر شما را تدبیر مى کند، و دلیل اینکه به خاطر این نعمت ها رب و مدبر شماست، این است که پدید آورنده و خالق نعمت ها او است، و نیز خالق آن نظامى که در این نعمت ها جریان دارد او است.
با این بیانى که براى حجت مزبور ذکر شد، روشن مى شود که مخاطب در آیه شریفه وثنى ها و غیر وثنى ها مى باشند که براى خدا شریک قائل شده اند، و در جمله «اذکروا نعمت الله علیکم» مراد از "ذکر" ورد زبانى نیست، بلکه مقابل نسیان، و به معناى یاد داشتن است. و مراد از "رزق" در جمله «هل من خالق غیر الله یرزقکم من السماء و الارض» هرچیزى است که بقاى هستى مرزوق را امتداد مى دهد، که مبدا آن آسمان و زمین است. آسمان با اشعه اجرام نورانى و با بارانهایش، و زمین با گرفتن آن اشعه و آن بارانها و رویانیدن گیاه و حیوان و سایر پدیده هایش و نیز با این تقریر روشن مى شود که در آیه شریفه، ایجاز (مختصر گویى) لطیفى به کاررفته، چون اولا رحمتى را که در آیه قبلى بود، برداشته به جایش در این آیه کلمه نعمت آورده، و ثانیا همین کلمه نعمت را مبدل به رزق کرده. و با اینکه مقتضاى سیاق دو آیه این بود که بفرماید: «هل من رازق» و یا بفرماید «هل من منعم»، و یا «هل من راحم» هیچ یک از این تعبیرها را نفرمود، و به جاى همه آنها فرمود: «هل من خالق» تا اشاره باشد به برهان دوم، برهانى که خصومت و لجاجت را از بین مى برد چون مشرکین تدبیر عالم را کار آلهه خود مى دانستند و مى گفتند این آلهه هستند که به اذن خدا، عالم را اداره مى کنند و اگر از ایشان بپرسند: آیا رازق و یا منعمى غیر از خدا هست؟ خصومت و نزاع خاتمه نمى یابد چون ممکن است در پاسخ بگویند بله آلهه رازق و منعمند، چون خدا تدبیر امور عالم را به آنها واگذار کرده است، ولى اگر از ایشان پرسیده شود: "آیاخالقى غیر از خدا هست؟" دیگر جز اعتراف به توحید چاره اى ندارند، چون با وصف خالق اشاره شده به اینکه رازق و مدبر تنها کسى است که خالق رزق باشد و غیر خالق نمى تواند رازق باشد در نتیجه خصومت از بین مى رود و دیگر نمى توانند بگویند: آلهه هم خالقند، چون خود مشرکین اعتراف دارند به اینکه غیر از خدا کسى خالق نیست تا بتواند از آسمان و زمین رزق ایشان را برساند.
«لا اله الا هو» این جمله متعرض مساله توحید است و تعظیم خدا را افاده مى کند نظیر جمله «قالوا اتخذ الله ولدا سبحانه» که مى فهماند جز خدا کسى معبود به حق نیست، چون کسى مستحق عبادت است که بر شما انعام مى کند، و روزیتان مى دهد و او غیر از خدا نیست. «فانى تؤفکون» این جمله توبیخى است متفرع بر برهان قبلى، یعنى حال که امر بدین منوال است و شما هم به آن اعتراف دارید، پس تا کى از حق روگردانى مى کنید، و به سوى باطل مى گرایید و از توحید به سوى شرک مى روید.
منـابـع
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- جلد 8 صفحه 23- 24
ناصر مکارم شیرازی- الميزان- جلد 17 صفحه 16
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها