دلائل مادی گرایان در عدم استقلال و اصالت روح
فارسی 1795 نمایش |مسأله بقای روح، رابطه نزدیکی با مسأله استقلال و اصالت روح دارد زیرا اگر روح مستقل باشد می تواند بعد از مرگ باقی بماند، ولی اگر تابع ماده و از خواص آن بوده باشد (درست مانند حرکات یک ساعت که تابع آن است) در این صورت با نابود شدن جسم مادی، آن هم نابود می گردد. لذا قبل از هرچیز باید به سراغ این اصل برویم که آیا روح آدمی، یک گوهر مستقل است، یا چیزی شبیه خواص فیزیکی و شیمیائی جسم و سلولهای مغزی که با از میان رفتن مغز، آن هم نابود می شود، درست مانند روح حیوانی و نباتی که مجموعه ای از نمو و تغذیه و تولید مثل و حس و حرکت است. بدیهی است با از میان رفتن جسم نه تغذیه ای باقی می ماند، نه نمو و تولید مثل، و نه حس و حرکت (دقت کنید).
ولی ما دلائل فراوانی داریم که نشان می دهد روح انسانی شباهتی با روح نباتی و حیوانی ندارد، بلکه حقیقتی است مستقل، که گاهی به این بدن مادی تعلق می گیرد و گاه از آن جدا می شود.
آیا روح مستقل است؟
تا آنجا که تاریخ علم و دانش بشری نشان می دهد، مسأله روح و ساختمان و ویژگیهای اسرارآمیزش، همواره مورد توجه دانشمندان بوده است و هر دانشمندی به سهم خود کوشیده است تا به محیط اسرار آمیز روح گام بگذارد. درست به همین دلیل نظراتی که درباره روح، از سوی علماء و دانشمندان اظهار شده بسیار زیاد و متنوع است. ممکن است علم و دانش امروز ما - و حتی علم و دانش آیندگان- برای پی بردن به همه رازهای روح کافی نباشد، هرچند روح ما از همه چیز این جهان به ما نزدیکتر است. اما چون گوهر آن با آنچه در عالم ماده با آن انس گرفته ایم تفاوت کلی دارد زیاد هم نباید تعجب کرد که به آسانی از اسرار و کنه این اعجوبه آفرینش و مخلوق مافوق ماده سر در نیاوریم. اما به هرحال این مانع از آن نخواهد بود که ما دور نمای روح را با دیده تزبین عقل ببینیم، و از اصول و نظامات کلی حاکم بر آن آگاه شویم.
در این که انسان با سنگ و چوب بی روح فرق دارد شکی نیست، زیرا ما به خوبی احساس می کنیم که با موجودات بی جان و حتی با گیاهان تفاوت داریم، ما می فهمیم، تصور می کنیم، تصمیم می گیریم، اراده داریم، عشق می ورزیم، متنفر می شویم ، و.... ولی گیاهان و سنگها هیچ یک از این احساسات را ندارند، بنابراین میان ما و آنها یک تفاوت اصولی وجود دارد، و آن چیزی است که روح انسانی می نامیم. نه مادیها و نه هیچ دسته ای دیگر هرگز منکر اصل وجود «روح» و «روان» نیستند و به همین دلیل همه آنها روانشناسی (پسیکولوژی) و روانکاوی (پسیکانالیزم) را به عنوان یک علم مثبت می شناسند. این دو علم گرچه تقریبا از جهاتی مراحل طفولیت خود را طی می کنند، ولی به هرحال از علومی هستند که در دانشگاههای بزرگ دنیا به وسیله استادان و دانش پژوهان تعقیب می شود، و «روان» و «روح» دو حقیقت جدای از هم نیستند بلکه مراحل مختلف یک واقعیتند. آنجا که سخن از ارتباط روح با جسم است، تأثیر متقابل این دو در یکدیگر بیان می شود نام «روان» بر آن می گذاریم و آنجا که پدیده های روحی قطع نظر از جسم مورد بحث قرار می گیرند نام روح را به کار می بریم.
خلاصه اینکه هیچکس انکار نمی کند که حقیقتی به نام روح و روان در ما وجود دارد. اکنون باید دید جنگ دامنه دار میان «ماتریالیستها» از یکسو و «فلاسفه متافیزیک و روحیون» از سوی دیگر در کجاست؟ پاسخ این است که: دانشمندان الهی و فلاسفه روحیون معتقدند غیر از موادی که جسم انسان را تشکیل می دهد، حقیقت و گوهر دیگری در او نهفته است که از جنس ماده نیست اما بدن آدمی تحت تأثیر مستقیم آن قرار دارد. به عبارت دیگر، روح یک حقیقت ماورای طبیعی است که ساختمان و فعالیت آن از ساختمان و فعالیت جهان ماده جداست، درست است که دائما با جهان ماده ارتباط دارد ولی ماده و یا خاصیت ماده نیست!
در صف مقابل، فلاسفه مادی قرار دارند. آنها می گویند ما موجودی مستقل از ماده بنام «روح» یا نام دیگر سراغ نداریم، هرچه هست همین ماده جسمانی و یا آثار فیزیکی و شیمیائی آن است. ما دستگاهی به نام «مغز و اعصاب» داریم که بخش مهمی از اعمال حیاتی ما را انجام می دهند، و مانند سایر دستگاههای بدن مادی هستند و تحت قوانین ماده فعالیت می کنند. فی المثل ما غده هایی در زیر زبان داریم بنام «غده های براق» که هم فعالیت فیزیکی دارند و هم شیمیائی، هنگامی که غذا وارد دهان می شود این چاهها آرتزین! بطور خودکار و کاملا اتوماتیک شروع به کار می کنند، و چنان حسابگرن که درست به همان اندازه که آب برای جویدن و نرم کردن غذا لازم است روی آن می پاشند؟ غذاهای آبدار، کم آب، خشک، هرکدام به اندازه نیاز خود، سهمیه ای از آب دهان دریافت می دارند! مواد اسیدی خصوصا هنگامی که زیاد غلیظ باشند، فعالیت این غده ها را افزایش می دهند، تا سهم بیشتری از آب دریافت دارند، و به اندازه کافی رقیق شوند و به دیوارهای معده زیانی نرسانند! و هنگامی که غذا را فرو بردیم فعالیت این چاه ها خاموش می گردد. خلاصه، نظام عجیبی بر این چشمه های جوشان حکومت می کند که اگر یک ساعت تعادل و حساب آنها بهم بخورد، یا دائما آب از «لب و لوچه» ما سرازیر است و یا به اندازه ای زبان و گلوی ما خشک می شود که لقمه در گلوی ما گیر می کند! این کار «فیزیکی» بزاق است، ولی می دانیم کار مهمتر بزاق کار شیمیائی آن است، مواد مختلفی با آن آمیخته است که با غذا ترکیب می شوند و زحمت معده را کم می کنند.
ماتریالیستها می گویند: سلطه اعصاب و مغز ما شبیه غده های بزاقی و مانند آن دارای فعالیتهای فیزیکی و شیمیائی است ( که به طور مجموع «فیزیکوشیمیائی» به آن گفته می شود) و همین فعالیتهای «فیزیکوشیمیائی» است که ما نام آن را «پدیده های روحی» و «روح» می گذاریم. آنها می گویند: هنگامی که مشغول فکر کردن هستیم یک سلسله امواج الکتریکی مخصوص از مغز ما برمی خیزد. این امواج را امروز با دستگاههائی می گیرند و روی کاغذ ثبت می کنند. مخصوصا در بیمارستانهای روانی با مطالعه روی این امواج، راههائی برای شناخت و درمان بیماران روانی پیدا می کنند. این فعالیت فیزیکی مغز ماست. علاوه بر این، سلولهالی مغز به هنگام فکر کردن، یا سایر فعالیتهای روانی دارای یک رشته فعل و انفعالات شیمیائی هستند. بنابراین روح و پدیده های روحی چیزی جز خواص فیزیکی و فعل و انفعالات شیمیائی سلولهای مغزی و عصبی ما نمی باشد. آنها از این بحث چنین نتیجه می گیرید:
1- همانطور که فعالیت غده های بزاقی و اثرات مختلف آن قبل از بدن نبوده و بعد از آن نیز نخواهد بود، فعالیتهای روحی ما نیز با پیدایش مغز و دستگاه اعصاب، موجود می شوند، و با مردن آن می میرند!
2- روح از خواص جسم است، پس مادی است و جنبه ماورای طبیعی ندارد.
3- روح مشمول تمام قوانینی است که برجسم حکومت می کند.
4- روح بدون بدن وجود مستقلی ندارد و نمی تواند داشته باشد.
دلائل مادیها بر عدم استقلال روح
مادیها برای اثبات مدعای خود و اینکه روح و فکر و سایر پدیده های روحی همگی مادی هستند، یعنی از خواص فیزیکی و شیمیائی سلولهای مغزی و عصبی می باشند شواهدی آورده اند که در زیر به آنها اشاره می شود:
1- «به آسانی می توان نشان داد که با از کار افتادن یک قسمت از مغز یا سلسله اعصاب یک دسته از آثار روحی تعطیل می شود» مثلا آزمایش شده که اگر قسمتهای خاصی از مغز کبوتر را برداریم نمی میرد، ولی بسیاری از معلومات خود را از دست می دهد، اگر عذا به او بدهند می خورد و هضم می کند وا گر ندهند و تنها دانه را در مقابل او بریزند نمی خورد از گرسنگی می میرد! همچنین در پاره ای از ضربه های مغزی که بر انسان وارد می شود و یا به علل بعضی از بیماریها که قسمتهائی از مغز از کار می افتد، دیده شده که انسان قسمتی از معلومات خود را از دست می دهد. در جرائد خواندیم که یک جوان تحصیل کرده بر اثر یک ضربه مغزی در یک حادثه تمام حوادث گذشته زندگی خود را فراموش کرد، حتی مادر و خواهر خود را نمی شناخت! هنگامی که او را به خانه ای که در آن متولد و بزرگ شده بود بردند کاملا برای او ناآشنا بود!! اینها و نظایر آن نشان می دهد که رابطه نزدیکی در میان «فعالیت سلولهای مغزی» و «پدیده های روحی» وجود دارد.
2- «هنگام فکر کردن تغییرات مادی در سطح مغز بیشتر می شود، مغز بیشتر غذا می گیرد، و بیشتر مواد فسفری پس می دهد، موقع خواب که مغز کار تفکر را انجام نمی دهد کمتر غذا می گیرد، این خود دلیل بر مادی بودن آثار فکری است».
3- مشاهدات نشان می دهد که وزن مغز متفکران عموما بیش از حد متوسط است ( حد متوسط مغز مردان درحدود 1400 گرم و حد متوسط مغز زنان مقداری از آن کمتر است) این نشانه دیگر بر مادی بودن روح است.
4- اگر نیروی تفکر و تظاهرات روحی دلیل بر وجود روح مستقل باشد باید این معنی را در حیوانات نیز بپذیریم، زیرا آنها هم در حد خود ادراکاتی دارند!
خلاصه آنها می گویند ما احساس می کنیم که روح ما موجود مستقلی نیست، و پیشرفتهای علوم مربوط به انسان شناسی نیز این واقعیت را تأیید می کند. از مجموع این استدلالات چنین نتیجه می گیرند که پیشرفت و توسعه فیزیولوژی انسانی و حیوانی روز به روز این حقیقت را واضحتر می سازد که میان پدیده های روحی و سلولهای مغزی رابطه نزدیکی وجود دارد.
نقطه های تاریک این استدلال
اشتباه بزرگی که دامنگیر مادیها در اینگونه استدلالات شده این است که «ابزار کار» را با «فاعل کار» اشتباه کرده اند. برای اینکه بدانیم چگونه آنها ابزار را با کننده کار اشتباه کرده اند، اجاز دهید یک مثال بیاوریم (دقت کنید).
از زمان «گالیله» به این طرف تحولی در مطالعات وضع آسمانها پیدا شد. گالیله ایتالیائی به کمک یک عینک ساز، موفق به ساختن دوربین کوچولوئی شد ولی البته گالیله بسیار خوشحال بود و شب هنگام که به کمک آن به مطالعه ستارگان آسمان پرداخت، صحنه شگفت انگیزی در برابر چشم او آشکار گردید که تا آن روز هیچ انسان دیگری ندیده بود. او فهمید کشف مهمی کرده است و از آن روز به بعد کلید مطالعه اسرار جهان بالا به دست انسان افتاد! تا آن روز انسان شبیه پروانه ای بود که فقط چند شاخه اطراف خود را می دید، اما هنگامی که دوربین را به چشم گرفت، مقدار قابل ملاحظه ای از درختان اطراف خود را در این جنگل بزرگ آفرینش نیز مشاهده کرد.
این مسأله به تکامل خود ادامه داد تا اینکه دوربینهای بزرگ نجومی ساخته شد که قطر عدسی آنها چندین متر بود. آنها را بر فراز کوههای بلندی که در منطقه مناسبی از نظر صافی هوا قرار داشت نصب کردند، این دوربینها که مجموع دستگاه آنها گاهی به اندازه یک عمارت چند طبقه می شد، عوالمی از جهان بالا را به انسان نشان داد که چشم عادی حتی یک هزارم آن را ندیده بود. حال فکر کنید اگر روزی تکنولوژی بشر اجازه ساختمان دوربینهائی به قطر یکصد متر با تجهیزاتی به اندازه یک شهر دهد، چه عوالمی بر ما کشف خواهد شد؟!
اکنون این سوال پیش می آید که اگر این دوربینها را از ما بگیرند به طور قطع بخشی یا بخشهائی از معلومات و مشاهدات ما درباره آسمانها تعطیل خواهد شد، ولی آیا بیننده اصلی، ما هستیم یا دوربین است؟! آیا دوربین و تلسکوپ ابزار کار ماست که بوسیله آن می بینیم و یا فاعل کار و بیننده واقعی است؟! در مورد مغز نیز هیچ کس انکار نمی کند که بدون سلولهای مغزی انجام تفکر و مانند آن ممکن نیست، ولی آیا مغز ابزار کار روح است؟ یا خود روح است؟!
کوتاه سخن آنکه: تمام دلائلی که مادیها در اینجا آورده اند فقط ثابت می کند که میان سلولهای مغزی و ادراکات ما، ارتباط وجود دارد. ولی هیچکدام از آنها اثبات نمی کند که مغز انجام دهنده ادراکات است نه ابزار ادارک (دقت کنید).
و از اینجا روشن می شود اگر جسم مرده چیزی نمی فهمد، به خاطر این است که ارتباط روح آنها با بدن از بین رفته، نه اینکه روح ، فانی شده است، درست همانند کشتی یا هواپیمائی که دستگاه بی سیم آن همه از کار افتاده است، کشتی و راهنمایان و ناخدایان کشتی وجود دارند اما ساحل نشینان نمی توانند با آنها رابطه ای برقرار سازند، زیرا وسیله ارتباطی از میان رفته است.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن (معاد در قرآن مجید)- جلد 5- از صفحه 287 تا 295
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها