سعی صفا و مروه سومین موقف حج
فارسی 2071 نمایش |بعد از طواف و انجام نماز طواف، وظیفه ی زائر «سعی بین صفا و مروه» است که باید مسافت فاصله ی بین دو کوه را هفت بار بپیماید. «ان الصفا و المروه من شعائر الله» (سوره بقره/ آیه 158). از «صفا» شروع کرده و در «مروه» ختم نماید، و با این عمل، حالت اضطراب خاطر و نگرانی روحی خود را بارز سازد که یارای دل کندن از خانه ی محبوب ندارد، گاه می رود و گاه برمی گردد. وقتی بالای کوه صفا می ایستد، نگاه پر اشتیاق خود را به سوی کعبه افکنده و سیلاب اشک از دیدگان خود فرو می ریزد و با خدا، راز دل می گوید و با صفایی خاص، رو به مروه سرازیر می شود و با موج جمعیت که نغمه ی آسمانی و آهنگ روح بخش دعا و مناجاتشان در سراسر مسعی طنین انداز است و تکان در دل های حساس می افکند، همراه می گردد، با چشمی اشکبار و روحی پر انقلاب، این مسافت را می پیماید و در اثنای راه، از شدت وجد و شعف که به چنین نعمت عظیمی متنعم گشته است، «هروله» می کند که از مستحبات در حال سعی است. یعنی حرکت را سریعتر کرده و قدم ها را تند و کوچک برمی دارد، تقریبا شیبه به حالت «دو» که بدن و شانه ها به تکان می آید. یک قسمت محدود و معین این راه را استحبابا به این کیفیت طی می کند تا نشان تواضع و افتادگی بنده در پیشگاه خدا باشد و از بقایای کبر و خودخواهی، آنچه در ظاهر و باطنش بوده است، بریزد. و در هربار که می رود و برمی گردد، در نتیجه ی تکرار عمل، با توجه و استحضار قلبی، پاکتر از پیش و بی آلایش تر از سابقش گردد.
«قال ابو عبدالله علیه السلام مالله عزوجل منسک احب الی الله تبارک و تعالی من موضع السعی و ذلک انه یذل فیه کل جبار عنید»، «امام صادق علیه السلام فرموده اند: هیچ موضع عبادتی نزد خدا، محبوب تر از موضع سعی نمی باشد و این برای آن است که آنجا، هر متکبر گردنکشی خاضع می شود (آثار ذل عبودیت و بندگی – که تنها راه کمال آدمی است – در او ظاهر می گردد».
و نیز با این رفت و آمد توأم با اضطراب و نگرانی، به یاد آن مادر مضطر مهربانی می افتد که قریب چهار هزار سال پیش در همین مکان، به جستجوی آب، برای کودک عطشانش، هفت بار از این کوه به آن کوه می رفت و می آمد و با دلی سوزان به درگاه خدا می نالید و از آن منبع فیاض و قدرت نامحدود، آب حیات می طلبید تا عاقبت، آن حالت انقطاع از ماسوی و اخلاص در دعا، کار خود را کرد و به حکم کریمه ی «امن یجیب المظطر اذا دعاه و یکشف السوء» ( سوره نمل/ آیه 62) شرایط اجابت مضطر، فراهم آمد و آب زلال، از زمین خشک و بیابان سوزان جوشید و حیات نوین به «هاجر» و کودک ناتوانش «اسماعیل» بخشید. و عجیب آن که همان آب، در همان مکان که به «چاه زمزم» معروف شد، تا به امروز نیز می جوشد و از برکت اخلاص و توکل آن مادر و پسر، حیات معنوی به حجاج بیت مکرم می بخشد که از وظایف مستحبه، خوردن از آب زمزم و ریختن بر سر و پشت و شکم و گفتن این جمله است: «اللهم اجعله علما نافعا و رزقا واسعا و شفاء من کل داء و سقم»، خدایا! آن را علم نافع و رزق واسع و شفای از هر درد و مرض، قرار بده. چه بجاست انسان، در این مکان مقدس، اندکی بیندیشد و همزمان با سعی بدن، به سعی روحی و سیر فکری نیز بپردازد که چگونه باب رحمت حق، به روی بندگان صالح مخلص باز است. یک یا رباه که از سوز دل برخیزد، کوه های سخت و صلب را می شکافد و آب از زمین خشک می خوشاند و علی رغم تمام عوامل طبیعی که چهره ی حرمان، نشان انسان می دهند، از عالم لایزال غیبی، ابواب لطف و عطوفت، به سوی آدمی می گشاید، و او را از هرگونه ترس و ناامنی، رهایی بخشیده و در ظل عنایت ربوبی مصونش می دارد. «فان تولوا فقل حسبی الله لا اله الا هو علیه تو کلت و هو رب العرش العظیم»(سوره تو به / آیه آخر)، «پس اگر رو گردانیدند، بگو: خدا مرا بس، جز او معبودی نیست، بر او توکل نمودم و اوست پروردگار عرش عظیم».
اما با این شرط که آن دعا و آن رباه، از باطن جان و از صمیم دل برخیزد. اهتزاز، اهتزاز قلب و جوشش، جوشش چشمه ی جان باشد. دل که تکان خورد که به جوش و خروش آمد، درخت های خشکیده را شاداب و خرم می سازد و از دل صحرهای سوزان، چشمه های آب روان می جوشاند. این جا هاجر، یک زن با ایمان، از همه جا و از همه کس، منقطع گشته و در میان بیابان سوزان، اتکا به خدا کرده و دل به لطف و عنایت او بسته است. همسر بزرگوارش، ابراهیم خلیل الرحمن علیه السلام به امر خدا او را با کودک شیرخوارش، به این بیابان خشک بی آب و آبادی آورده و به خدا سپرده و رفته است. آذوقه ی اندکی که همراه داشت، به پایان رسید و شیر در پستان مادر، خشکیده و طفل رضیع، از سوز عطش ناله می کند. ساعتی جانسوز پیش آمد که مادر مهربان، کودک ناتوانش را مقابل چشمش می بیند که به وضعی دلخراش می نالد و از شدت التهاب، پا به زمین می ساید و آتش به قلب مادر بیچاره اش می زند. ولی چه کاری می تواند بکند و چه چاره ای می تواند بیندیشد جز این که فریاد استغاثه به در گاه خالق دانا و توانا و مهربان، و از او، راه نجات و آب حیات بخواهد که: «الهی و ربی من لی غیرک اسئله کشف ضری و النظر فی امری»، «ای خدا و ای پروردگار من، جز تو چه کسی را دارم که رفع گرفتاری و چاره سازی خود را از بخواهم؟» و لذا با فلبی مملو از ایمان و روحی سرشار از امید به خالق منان، از جا حرکت کرد و با عجله، بالای کوه صفا رفت و ناله ی از دل کشید: «هل بالبو ادی من انیس»، آیا در این صحرا کسی هست؟ (انیس اسم مرغی نیز می باشد که از پرندگان آبی است و صدایی شبیه صدای گاو دارد و شاید مقصود هاجر، این بود که از دیدن آن مرغ و نشنیدن صدای آن، راهی به آب بیابد)، اما کسی را ندید و جوابی نشنید. مضطربانه از صفا به سوی مروه دوید و بار دیگر ناله از دل کشید: «هل بالبو ادی من انیس؟ باز هم چیزی ندید و جوابی نشنید. شتابان به سوی صفا برگشت و دگر بار از صفا به مروه و از مروه به صفا، این تردد و اضطراب، به بار هفتم رسید. ناگهان، متوجه شد. آبی زلال از زیر پای کودک نالان، در حال جوشیدن است! از دیدن این جریان، برق شادی در فضای جانش درخشید و به سمت فرزند دلبندش دوید و با ریختن قطراتی چند از آب گوارا در حلق کودک، حیات مجدد به او بخشید. و نتیجه ی دعا و توکل را «من حیث لا یحتسب» با چشم خود دید که: «و من یتق الله یجعل له مخرجا و یزوقه من حیث لایحتسب * و من یتوکل علی الله فهو حسبه» (سوره طلاق/ آیات 2-3)، «هرکسی تقوا پیشه کرده و رعایت جانب خدا بنماید، خدا برای او راه خروج (از بلیات و شداید) را فراهم می سازد و از طریقی که خود گمان نمی برد، روزی اش را می رساند، و هرکس توکل بر خدا کند، خدا او را کافی باشد ( بیرون از جریان عادی و طبیعی، مهمات او را کفایت نموده و از گرفتاری ها رهائی اش بخشد».
این صحنه ی اعجاب انگیز، از آن زن با ایمان، که نمونه ای از تربیت آسمانی خاندان ابراهیم علیه السلام بود و مظهر عالی توحید و توکل و انقطاع از ما سوی و اعتماد کامل به خدا، چنان در پیشگاه حضرت حق، مورد تحسین و شایان تقدیر واقع شد که همان عمل یعنی هفت بار رفت و برگشت بین کوه صفا و مروه، یکی از ارکان حج و شعاری از شعائر الهیه، معرفی شد و تا روز قیامت، یک وظیفه ی حتمی برای وافدین بیت خدا و زوار خانه ی خدا گردید که هرکس از هر گوشه ی دنیا به زیارت بیت الله آمد، باید هفت مرتبه از کوه صفا به کوه مروه برود و برگردد تا آن خاطره ی مقدس آسمانی، همه ساله در دل ها تجدید شود و درس عالی توحید و صبر و تسلیم و توکل، به مسلمانان بیاموزد که به هنگام فقدان علل و اسباب عادی و طبیعی، هرگز خود را نبازند و مبتلا به کابوس وحشتناک یأس و حرمان نگردند، بلکه در همان موقع بحرانی فشار حوادث، با قوت ایمان، در مسیر رجا و امید به حضرت خالق منان «سعی» کنند و دست از دامن صبر و ثبات و استقامت روح، برندارند و متوجه باشند که صحنه ی امتحان الهی، توأم با ناملایمات و مشقات فراوان است و هدف، پختگی و ورز یدگی در بوته ی شداید و مشکلات است، تا گوهر خالص ایمان، از میان شوائب دلبستگی ها به علل و اسباب طبیعی که مایه ی غرور و تنزل روحی انسان است، تخلص یابد. و لذا ممکن است آمی ، بار اول و دوم و احیانا دفعات متعددی، در راه خداجویی و حقیقت طلبی، قدم بردارد و فریاد «هل بالبو ادی من انیس» از دل برکشد، اما جوابی نشنود و نتیجه ای نبیند. اینجاست که شیطان وسواس خناس، به سراغ گوهر ایمان انسان می آید و در تضعیف نیروی توکل و اخلاص آدمی، می کوشد. الحذر، الحذر که دم آن عنید لعین، در دلش نگیرد و سرمایه ی سعادتش را، به یغما نبرد. بلکه با استمداد از حول و قوه ی الهی، آنقدر در مسیر ایمان و عمل، ثابت بماند و بین دو کوه خوف و رجا، «سعی» بنماید تا به هنگامی که خدا مصلحت می داند، آب حیات و سعادت، از میان صخره های سخت و صلب مصاعب، بجوشاند و شادابی و طراوت، به سراسر زندگی اش عطا فرماید.
همچنان که ملاحظه می فرمائید، یک زن با ایمان که در دودمان نبوت، تربیت یافته و درس توحید و اتکال به حق، از مکتب وحی آموخته است، یک روز، از خود صبر و ثباتی عجیب نشان داد و فشار سنگین امتحان خدایی را متحمل شد و جز تضرع به خدا و استغاثه از درگاه خدا، چیزی نگفت و کاری نکرد. عاقبت، هم خود و هم فرزندش، به طور خارق العاده به حیات نوین و شادابی و طراوت مجدد رسیدند، و هم از برکت ایمان و اخلاص آن بانوی عظیم الشأن، تا روز قیامت، جمعیت ها بر اثر تجدید خاطره ی توحیدی او، به شرف تقرب به خدا، مشرف می شوند و به فیض عظیم جنت و رضوان ابدی، نایل می گردند. هم عمل سعی و آمد بانوی با ایمان، بین دو کوه مروه و صفا، یک شعار دائمی برای حجاج بیت الله گردید، و هم آن مکان، مکانی کر یم و مشهدی عظیم القدر شد که همه ساله در موسم حج، علاوه بر سایر ایام سال که عبادت عمره انجام می شود، شاهد صدها هزار جمعیت های محرم سفید پوش می گردد که همچون سیل خوشان و خروشان بین آن دو کوه، در رفت و آمدند، در حالی که دل از حب خدا و امید به کرم و رحمت بی منتهای خدا، به هیجان آمده و ز بان ها به ذکر خدا مترنم گشته و چشم ها از شدت وجد و شعف، اشک آلود شده و آهنتگ یکنواخت ادعیه و اذکار و نغمه های شورانگیر توأم با خضوع و خشوع مناجات با قاضی الحاجات، که از حلقوم هزاران نفر سعی کننده، در فضا پخش می شود، طنین روحانی خاصی دارد که آدمی را از این تنگنای عالم طبع، بیرون برده و در عالم دیگری که یکپارچه روحانیت و معنویت و انس گرفتن و عشق ورزیدن با خالق سبحان است، سیر می دهد و روح را غرق در نشاطی مخصوص می گرداند که به وصف بیان و قلم درنمی آید.
آری «مسعی» از این طرف، محل بروز و ظهور فضیلت عالیه ی صبر و توکل و عبودیت انسان است، و از آن طرف، جلوه گاه کرم و رأفت و رحمت و عطوفت حضرت ایزد منان. و به همین جهت، توجه و تفطن بسیار لازم لازم است تا این عمل فوق العاده پر مغز و پر معنی، با حضور قلب کافی انجام شود و این چنین فرصت مغتنم در اثر مسامحه و غفلت، بدون اخذ نتایج عالیه ی روحی و معنوی از دست نرود که ندامت و حسرت فراوان به دنبال خود خواهد داشت.
منـابـع
سیدمحمد ضیاء آبادی- حج، برنامه تکامل – از صفحه 166 تا 168 و صفحه 170 تا 173
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها