بررسی افسانه غرانیق با توجه به آیات قرآن
فارسی 2592 نمایش |در یک آیه از قرآن مجید تعبیری در مورد عموم پیامبران دیده می شود که در مسأله عصمت سوال انگیز است، آنجا که می فرماید: «و ما ارسلنا من قبلک من رسول ولا نبی الا اذا تمنی القی الشیطان فی امنیته الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته والله علیم حکیم»، «ما هیچ رسول و پیامبری را پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه هرگاه آرزو می کرد، شیطان القائاتی در آن می انداخت، اما خداوند القائات شیطان را از میان می برد، سپس آیات خود را استحکام می بخشید، و خداوند علیم و حکیم است» (حج/52). در اینجا ممکن است این سوال مطرح شود که چگونه پیامبران معصومند در حالی که قلوب آنها- طبق آیه فوق- هدف القائات شیطانی قرار می گرفت؟!
افسانه آیات شیطانی و افسانه غرانیق
داستانی در این زمینه نقل کرده اند که به داستان «غرانیق» معروف شده، این داستان می گوید پیغمبر اکرم (ص) مشغول خواندن سوره «نجم» در برابر مشرکان بود، وقتی به این آیه رسید «افرایتم اللات والعزی ومناه الثالثه الاخری»، «به من خبر دهید آیا بتهای لات و عزی و منات که سومین آنها است (دختران خدا هستند؟) در این هنگام شیطان این دو جمله را بر زبان پیامبر (ص) جاری ساخت: «تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی!»، «آنها پرندگان زیبا بلند مقامی هستند و از آنها امید شفاعت می رود»! مشرکان با شنیدن این دو جمله غرق شادی شدند و گفتند «محمد» تاکنون نام خدایان ما را هرگز به نیکی نبرده بود، در همین حال رسول خدا سجده کرد و آنها نیز سجده نمودند. مشرکان قریش همگی خوشحال شدند و متفرق گشتند ولی چیزی نگذشت که جبرئیل نازل شد و به پیامبر اطلاع داد که این دو جمله را من برای تو نیاورده بودم! این از القائات شیطان بود!! و آیه فوق «وما ارسلنا من قبلک من رسول ولا نبی...» نازل گردید و به پیغمبر اکرم (ص) و مومنان هشدار داد. اگر این حدیث پذیرفت شود مسأله مقام عصمت انبیاء را حتی در قسمت دریافت وحی نیز مخدوش می کند، و اعتماد به آنها را زایل می نماید.
پاسخ
در اینجا باید نخست متن آیه را از روایات مجعولی که پیرامون آن ساخته اند جدا کنیم و ببینیم آیه چه می گوید، سپس به نقد و بررسی روایات بپردازیم. تحقیقا متن آیه قطع نظر از حواشی دروغین نه تنها خدشه ای در عصمت انبیاء وارد نمی کند بلکه یکی از دلائل عصمت آنها است، زیرا می گوید هنگامی که آنها آرزوی مثبتی داشتند. «امنیه» به هرگونه آرزو گفته می شود ولی در اینجا به معنی یک طرح مثبت و سازنده برای پیشبرد اهداف انبیاء است، زیرا اگر سازنده نبود شیطان القائی در آن نمی کرد. آری هنگامی که آنها آرزو و طرح و امنیه مثبتی داشتند شیطان به آن حمله ور می شد، اما پیش از آنکه تأثیری در اراده و عمل آنها بگذارد خداوند القائات شیطانی را خنثی می کرد و آیات خود را تحکیم می بخشید. (توجه داشته بشید که «فاء» در «فینسخ الله» اشاره به ترتیب بدون فاصله است، یعنی بلافاصله خداوند القائات شیطان را نسخ و زائل می نمود). شاهد این سخن آیات دیگر قرآن است که با صراحت می گوید: «ولولا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئا قلیلا»، «اگر ما تو را ثابت نمی ساختیم (و در پناه مقام عصمت مصون از انحرف نبودی) نزدیک بود کمی به آنها تمایل پیدا کنی»! (اسراء/ 74). با توجه به اینکه آیه 72 همین سوره اسرارء که قبل از این آیه است نشان می دهد کفار و مشرکان کوشش داشتند با وسوسه های خود پیامبر را از وحی آسمانی منحرف کنند، روشن می شود که خداوند هرگز اجازه نداد آنها با وسوسه های خود چنین موفقیتی را به دست آورند (دقت کنید). و نیز در آیه 113 نساء می خوانیم: «ولو لا فضل الله علیک ورحمته لهمت طائفه منهم ان یضلوک و ما یضلون الا انفسهم وما یضرونک من شیء»، «اگر فضل و رحمت الهی بر تو نبود گروهی از آنان تصمیم داشتند تو را گمراه سازند اما آنها جز خودشان را گمراه نمی سازند، و هیچگونه زیانی به تو نمی رسانند». اینها همه نشان می دهد که خداوند با تأییدات و امدادهای خویش هرگز اجازه نمی داد وسوسه های شیاطین جن و انس در پیامبر اسلام(ص) نفوذ کند، و او را از هرگونه انحراف مصون نگه می داشت. اینها همه در صورتی است که «امنیه» را به معنی «آرزو» یا «طرح» و «نقشه» بدانیم (زیرا ریشه اصلی این کلمه به «تقدیر و تصویر و فرض» باز می گردد)، ولی اگر «امنیه» را به معنی تلاوت بگیریم، همانگونه که بسیاری از مفسران احتمال داده اند، و حتی بعضی اشعار« حسان بن ثابت» را شاهدی برای اثبات این مدعی ذکر کرده اند، و فخر رازی نیز در تفسیر خود می گوید: «تمنی» در لغت به دو معنی آمده است: نخست تمنی و آرزوی قلبی است، و دوم تلاوت و قرائت است. در این صورت مفهوم آیه چنین می شود که وقتی پیامبران الهی در برابر کفار و مشرکان آیات و مواعظ خدا را می خواندند شیاطین (و شیطان صفتان) حرفهای خود را در لابلای سخنان آنها برای اغفال مردم القاء می کردند، همانگونه که در مورد پیامبر اسلام (ص) نیز چنین کاری را انجام می دادند، چنانکه در آیه 26 سوره فصلت می خوانیم: «و قال الذین کفروا لاتسمعوا لهذا القرآن والغوا فیه لعلکم تغلبون»، «کافران گفتند: به این قرآن گوش فرا ندهید، و به هنگام تلاوت قرآن سخنان بیهوده بگوئید تا پیروز شوید». طبق این معنی مفهوم آیه بعد (آیه 53 سوره حج) نیز روشن می شود که می گوید: «خداوند القائات شیطان را امتحانی برای آنها که در قلبشان بیماری است و برای سنگدلال قرار می دهد» (لیجعل ما یلقی الشیطان فتنه للذین فی قلوبهم مرض و القاسیه قلوبهم). امروز نیز معمول است که وقتی مصلحان جوامع انسانی در میان گروهی از جامعه به سخنان مفید و سودمند می پردازند گاهی منحرفان بیمار دل با جار و جنجال و شعارهای انحرافی و تعبیرهای شیطانی تلاش می کنند آثار آن گفته های سازنده را با سخنان بیهوده خود از میان ببرند، و این در حقیقت امتحانی برای افراد جامعه است، و اینجاست که بیماردلان سنگدل از جاده حق منحرف می شوند، در حالی که مایه آگاهی هرچه بیشتر مومنان به حقانیت انبیاء می گردد و در برابر دعوت آنها خضوع میکنند. (ولیعلم الذین اوتوا العلم انه الحق من ربک فیومنوا به فتخبت له قلوبهم). اما تفسیر آیه اخیر بنا بر معنی اول خالی از اشکال نیست، زیرا القائات شیطانی در نفوس انبیاء هر چند با امدادهای الهی فورا نسخ و زائل می شده ولی نمی تواند مایه آزمایش منافقان و بیماردلان باشد، چرا که این وسوسه ها ظهور و بروز خارجی ندارد، بلکه القائاتی است زودگذر در نفوس انبیاء. مگر اینکه گفته شود منظور آن است که وقتی انبیای الهی می خواستند امنیه ها (آرزوها و طرحهای) خود را در خارج پیاده کنند شیاطین مشغول کار شکنی و القاء وسوسه ها می شدند، و اینجا بود که میدان آزمایش گرم و داغ می شد، و مطابق این بیان انسجام و ارتباط سه آیه (52 و 53 و 54 حج) محفوظ و برقرار می ماند. عجب اینکه بعضی از مفسران در آیه اول احتمالات و تفسیرهای مختلفی را ذکر کرده اند بی آنکه هماهنگی آن را با دو آیه بعد از آن حفظ کنند( دقت کنید). به هر حال از مجموع آنچه در بالا گفته شد دانستیم که در آیه مورد بحث چیزی که مخالف مسأله عصمت انبیاء از خطا و انحراف بوده باشد وجود ندارد، بلکه همانگونه که اشاره شد آیه تاکیدی بر مسأله عصمت است زیرا می گوید خداوند انبیاء خود را به هنگام دریافت وحی با تصمیمات بر کارهای دیگر از القائات شیطانی حفظ می کرد. حال باید به سراغ روایات و افسانه هائی برویم که در این قسمت نقل شده، و حتی کار به جائی رسیده که بعضی از شیاطین برای ایجاد فتنه و سمپاشی پیرامون پیامبر(ص) به سراغ «کتاب آیات شیطانی» رفته اند و ببینیم ارزش اینگونه روایات و افسانه ها چه اندازه است؟
نقد روایات مربوط به افسانه غرانیق
همانگونه که در بالا اشاره شد، در متن آیات گذشته نه تنها چیزی که دلالت بر خلاف عصمت انبیاء کند وجود ندارد بلکه دلیل بر عصمت آنها است، ولی در روایاتی که در بعضی از منابع دست دوم اهل سنت آمده مطالبی دیده می شود که از هر نظر عجیب است، و باید جداگانه مورد بررسی قرار گیرد. این روایات را گاه از ابن عباس، و گاه از سعید بن جبیر، و گاه از بعضی دیگر از صحابه یا تابعین نقل کرده اند. در حالیکه این روایات در هیچ یک از منافع پیروان مکتب اهلبیت(ع) دیده نمی شود، و به گفته جمعی از دانشمندان اهل سنت، در کتب صحاح ششگانه نیز وجود ندارد، تا آنجا که مراغی در تفسیر خود می گوید: «این احادیث بدون شک ساخته و پرداخته زنادقه و بیگانگان از اسلام است که در هیچ کتاب معتبری نیامده، و اصول دین اسلام آنها را تکذیب می کنند، و عقل سلیم به بطلان آنها گواهی می دهد.... و بر همه علماء واجب است آن را به پشت سرانداخته، و وقت خود را صرف تأویل و تفسیر آنها نکنند، به خصوص که راویان ثقات تصریح به ساختگی و دروغین بودن آنها نموده اند». همین معنی را به صورت دیگری در «تفسیر جواهر» (طنطاوی) می خوانیم: او می گوید: «این احادیث در هیچ یک از کتب صحاح مانند موطا مالک، صحیح بخاری، صحیح مسلم، جامع ترمذی، سنن ابی داود، و سنن نسائی، در هیچ یک از این کتب ششگانه نیامده است و لذا در «کتاب تیسیرالوصول لجامع الاصول» که روایات تفسیری کتب ششگانه را جمع آوری کرده است، این حدیث را در تفسیر آیات سوره نجم نیاورده است، بنابراین شایسته است که برای این حدیث ارزشی قائل باشیم و ذکری از آن به میان آوریم، تا چه رسد به اینکه در مقام ایراد و جواب برآئیم.. این حدیث یک دروغ آشکار است»!
«فخر رازی» از شواهدی که برای مجعول بودن این حدیث نقل می کند این است که در صحیح بخاری از پیغمبر اکرم (ص) نقل شده که وقتی سوره نجم را تلاوت فرمود مسلمانان و مشرکان و انس و جن سجده کردند، و در آن سخنی از حدیث «غرانیق» نیست. همچنین این حدیث (که از صحیح بخاری نقل شد) از طرق متعددی نقل شده و کمترین اثری در آن از حدیث غرانیق نیامده است. نه تنها مفسران نامبرده، افراد دیگری نیز مانند «قرطبی» در «تفسیر الجامع» و سید قطب در «فی ظلال» و غیر آنها و عموم بزرگان مفسران شیعه نیز این روایت را از خرافات و مجعولات شمرده و به دشمنان اسلام نسبت داده اند. با این حال عجیب نیست که دشمنان اسلام و مخصوصا مستشرفان معاند سرمایه گذاری زیادی روی این روایت کرده و آن را با آب و تاب نقل کرده اند، و دیدیم نویسنده ای از تبار شیاطین را وادار کردند کتابی تحت عنوان «آیات شیطانی» بنویسد، و با تعبیرات بسیار موهن و زننده ضمن یک داستان تخیلی نه تنها مقدسات اسلام را زیر سوال برد، بلکه حتی نسبت به انبیاء بزرگی که همه ادیان آسمانی برای آنها احترام قائلند(همچون ابراهیم علی نبینا وآله علیه السلام) اهانت کند. و باز عجب نیست که متن انگلیسی این کتاب با سرعت عجیبی به زبانهای مختلف کفر ترجمه شود و در دنیا پخش گردد، و هنگامی که امام خمینی (قدس سره الشریف) فتوای تاریخی خود را دائر بر مرتد بودن نویسنده این کتاب یعنی «سلمان رشدی» و لزوم قتل او صادر کردند، چنان حمایتی از ناحیه دولتهای استعماری و دشمنان اسلام از نویسنده کتاب شد که در دنیا سابقه نداشت. این حرکت عجیب، حقیقت را روشن ساخت که سلمان رشدی در این کار تنها نبوده، و مسأله از تألیف یک کتاب ضد اسلامی فراتر است، و در واقع توطئه ای است که از سوی غرب استعمارگر و صهیونیستها برای کوبیدن اسلام طراحی شده و جدا پشت سر آن ایستاده اند. ولی ایستادگی محکم امام خمینی قدس سره در فتوای خود، و ادامه راهش از سوی جانشینان او، و پذیرش این فتوای تاریخی از سوی غالب توده های مسلمین جهان، سبب ناکامی توطئه گران گشت، و تا این تاریخ که ما این بحث را می نویسیم نویسنده کتاب مزبور در اختفای کامل به سر می برد و از سوی دول استعماری دقیقا مراقبت می شود، و ظاهرا مجبور است تا آخر عمر چنین زندگی کند، و شاید به دست خود آنها به قتل برسد تا از این رسوائی نجات یابند. بنابراین آنچه علت «محدثه» این روایت مجعول بوده علت «مبقیه» آن هم می باشد، یعنی توطنه ای از سوی دشمنان شروع شده، و بعد از هزار سال و بیشتر از سوی گروهی دیگر از آنها در سطحی گسترده تر ادامه می یابد. با این حال ضرورتی نمی بینیم که توجیهی را که مثلا در «تفسیر روح المعانی» به طور گسترده، و در تفاسیر دیگر به طور فشرده آمده است درباره این حدیث نقل کنیم، زیرا حدیثی که اساس آن خراب است و بزرگان علمای اسلام بر ساختگی و مجعول بودن آن تأکید دارند نیازی به توجیه و تفسیر ندارد. تنها لازم می دانیم که برای توضیح بیشتر در اینجا نکاتی را یادآور شویم:
1- مبارزه پیگیر و آشتی ناپذیر و بی وقفه پیغمبر اسلام (ص) با بت و بت پرستی از آغاز دعوت تا پایان عمر، چیزی نیست که بر کسی از دوست و دشمن مخفی باشد، و مهمترین مطلبی که هرگز انعطاف و مصالحه و سازش در مقابل آن نداشت همین مطلب بود، با اینحال چگونه ممکن است بتهای مشرکان را با چنین الفاظی به نیکی یاد کند؟ تعلیمات اسلام می گوید تنها گناهی که هرگز بخشوده نخواهد شد شرک و بت پرستی است، لذا کوبیدن کانونهای بت پرستی را به هرقیمت که باشد واجب می شمرد، و سراسر قرآن شاهد و گواه این مطلب است. این خود قرینه روشنی بر مجعول بودن حدیث غرانیق است که در آن از بتها و بت پرستی مدح و ستایش شده!
2-از این گذشته افسانه پردازان غرانیق به این موضوع توجه نکرده اند که یک مرور ساده بر آیات سوره نجم این خرافه را باطل می کند، و نشان می دهد که هیچگونه انسجامی در میان مدح و ستایش بتها و جمله «تلک الغرانیق العلی، ان شفاعتهن لترتجی» و آیات قبل و بعد از آن نیست، چرا که در آغاز همین سوره با صراحت آمده است که پیامبر (ص) هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید و هر چه در زمینه عقائد و قوانین اسلامی می گوید وحی الهی است (و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی) (نجم/3 و 4)، و تصریح می کند که پیامبر(ص) هرگز از راه حق منحرف نمی شود و مقصد خود را گم نمی کند (ما ضل صاحبکم و ما غوی) (نجم /2). چه گمراهی و انحرافی از این بالاتر که در لابلای آیات توحید سخن از شرک و ستایش بتها به میان آید؟ و چه نطق و بیانی از روی هوی وهوس از این بدتر که به کلام خدا سخن شیطانی «تلک الغرانیق العلی» بیفزاید؟! جالب اینکه آیات بعد از این آیات مورد بحث نیز با صراحت مذمت بتها و بت پرستان را می کند و می گوید: «اینها (لات و عزی و مناة) فقط نامهائی است که شما و پدرانتان بر آنها گذاشته اید (و اسمهائی است به مسمی)، هرگز خداوند دلیل و حجتی بر آنها نازل نکرده، و پیروان این بتها فقط از گمانهای بی اساس و هوای نفس خود پیروی می کنند» (ان هی الا اسماء سمیتوها انتم آبائکم ما انزل الله من سلطان ان یتبعون الا الظن و ما تهوی الا نفس) (نجم/23). کدام عقل باور می کند که شخص فرزانه و باهوشی در مقام نبوت و ابلاغ وحی در جمله قبل مدح بتها کند و در دو جمله بعد از آن اینچنین بتها را شدیدا مذمت نماید؟! این تناقض گوئی آشکار را در دو جمله پی در پی چگونه می توان توجیه کرد؟ اینجاست که باید اعتراف کرد انسجام آیات قرآنی با یکدیگر آنچنان است که هرگونه ناخالصی را که از سوی معاندان و مغرضان بر آن افزوده شود بیرون می ریزد، و به خوبی نشان می دهد وصله ای است ناهمرنگ، زائده ای است نامربوط، این سرنوشتی است که حدیث غرانیق در لابلای آیات سوره نجم به آن گرفتار شده است. در اینجا یک سوال باقی ماند و آن اینکه چرا مطلبی تا این حد بی پایه و بی اساس این چنین شهرت یافته است؟ پاسخ این سوال نیز چندان پیچیده نیست، زیرا شهرت این حدیث تا حد زیادی مدیون تلاشهای دشمنان و بیماردلان است که فکر می کنند دستاویز خوبی برای خدشه دار ساختن مقام عصمت پیغمبر اسلام و اصالت قرآن پیدا کرده اند، بنابراین دلیل شهرتش در میان دشمنان به خوبی معلوم است، و اما شهرت آن در میان مورخان اسلامی به گفته بعضی از دانشمندان اسلامی ناشی از این است که جمعی از مورخان همیشه به دنبال حوادث و مطلب تازه و هیجان انگیز و استثنائی می روند، هرچند اصالت تاریخی آن زیر سوال باشد، تا کتابهای خود را جالبتر و جنجالی تر کنند، و از آنجا که داستانی مثل افسانه غرانیق در زندگانی پیغمبر اسلام(ص) بی سابقه است، لذا بدون توجه به سستی اسناد آن و بی پایه بودن محتوایش آن را در کتب تاریخی و گاه روائی آورده اند. گروهی نیز آن را به خاطر نقد و بررسی مورد توجه قرار داده اند..
نتیجه
از مجموع آنچه در بالا گذشت این مسئله روشن شد که در آیات قرآن مجید نه تنها چیزی که با مقام عصمت انبیاء منافات داشته باشد وجود ندارد، بلکه در همین آیات که تصور منافات آنها شده است نشانه های روشنی بر تاکید مقام عصمت آنها است.
منـابـع
سیدمحمد ضیاء آبادی - تفسیر سوره ابراهیم (ع) – از صفحه 163 تا 173
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها