بررسی نمونه هایی از تصرفات پیامبران در جهان خلقت، با توجه به آیات قرآن

فارسی 1666 نمایش |

اولیای خدا روی مصالحی به اذن پروردگار جهان، در پرتو قدرتی که خدا به آنان داده است در جهان طبیعت می توانند تصرف کنند و جهان خلقت، بسان حوزه بدن آنان می گردد، که در شرایطی می توانند در آن تصرف کنند:

1. قدرت نمایی یاران سلیمان

قرآن مجید در موارد زیادی کرامات و معجزات را به دارندگان آنان نسبت می دهد بطوری که اراده و خواست آنها را در پیدایش این نوع پدیده ها موثر می داند، و این کار را با توحید افعالی و این که همه کارها با قدرت و نیروی الهی انجام می گیرد، منافی نمی داند، زیرا هرگاه آنان در انجام اعمال شگفت انگیز و خارق العاده خویش، اصیل و مستقل باشند و در مقام ایجاد، از قدرت الهی بی نیاز گردند، در این صورت با توحید افعالی و این که در جهان، موثر مستقلی جز خدا نیست، تضاد پیدا می کند ولی اگر همه کارهای آنان در پرتو قدرتی انجام گیرد که خداوند به آنان در سایه بندگی عطا و عنایت فرموده است، یک چنین اعتقاد، نه تنها با توحید افعالی تضاد ندارد، بلکه حقیقت «توحید افعالی» جز خدا نیست. اینک تصریحات قرآن را در اینجا منعکس می کنیم. همگی می دانیم که سلیمان ملکه سبا را احضار نمود ولی پیش از آن که وی به حضور سلیمان برسد، سلیمان به حاضران در مجلس خود چنین گفت: «ای بزرگان! کدام یک می توانید تخت او را برای من بیاورید پیش از آن که بلقیس و همراهان او مطیعانه وارد شوند.» (سورنه نمل/ آیه 38). «پیش از آن که تو از جای خود برخیزی (مجلس به پایان برسد) من آن را می آورم و من بر این کار توانا و امینم» (سوره نمل/ آیه 39). فرد دیگری که مفسران نام او را «آصف برخیا» وزیر سلیمان و خواهرزاده او می دانند اعلام کرد که در یک چشم به هم زدن، می توانند آن را بیاورد چنان که خداوند می فرماید: «کسی که نزد او دانشی از کتاب ( حقیقت این کتاب چیست در جای دیگر باید درباره آن گفتگو نمود شاید مقصود از آن آگاهی از لوح محفوظ باشد) بود، چنین گفت: پیش از آن که تو چشم به هم بزنی من آن را در این مجلس حاضر می کنم، ناگهان سلیمان تخت را در برابر خود حاضر دید و گفت این نعمتی است از جانب خدا بر من» (سوره نمل/ آیه 40). باید در مفاد این آیات دقت کنیم تا ببینیم عامل این کارهای خارق العاده (احضار تخت بلقیس از فرسنگ های دور از مجلس سلیمان) چیست؟ آیا عامل این کار خارق العاده مستقیما خدا است، و او است که این جهش را در طبیعت انجام می دهد و «آصف برخیا» و دیگران نمایشگرانی هستند که کوچکترین تأثیری در آن کار ندارند، یا این که عامل این کار، بسان میلیون ها کارهایی که بشرهای عادی با قوه و قدرت الهی انجام می دهند، خود آنها است. چیزی که هست آنان این قدرت را از قرب الهی به دست آورده و با اراده نافذ خود، عامل این نوع کارهای خارق العاده می باشند. ظاهر آیات سه گانه نظر دوم را تأیید می کند زیرا: اولا: سلیمان از آن می خواهد که این کار را انجام دهند و آنان را بر این کار قادر و توانا می داند. ثانیا: شخصی که گفت من تخت بلقیس را پیش از آنکه از جای خود برخیزد حاضر می کنم خود را با جمله ز یرا توصیف کرد و گفت: «بر این کار قادر و توانا و بر خود اطمینان دارم.» هرگاه وجود این شخص و اراده در این کار موثر نباشد و نقش او همان نقش یک نمایشگر صحنه تاتر باشد دیگر دلیل ندارد بگوید من بر این کار قادر و امین هستم. ثالثا: دومی گفت: «من آن را در اندک زمانی (چشم به هم زدن) می آورم.» و این کار خارق العاده را به خود نسبت داد و گفت: «آتیک»، «می آورم.» اگر بنا بود که قرآن به این حقیقت تصریح کند که نفوس اولیاء و اراده و خواست آنان و دیگر شخصیت های بزرگ، در ایجاد معجزه ها و کرامات و تمام خارق العاده ها، موثر است، روشنتر از این چگونه بگوید تا شکاکان زمان آن را بپذیرند و تأو یل نکنند. رابعا: خداوند علت توانایی دومی را بر این کار شگفت آور، آشنایی او به علم کتاب می داند، دانشی که از اختیار افراد عادی خارج است و از علومی است که مخصوص بندگان خدا می باشد، و آگاهی از چنین دانش ها محصول قربی است که این نوع افراد با خدا دارند، چنانکه فرمود: «و قال الذی عنده علم من الکتاب».

2. قدرت نمایی سلیمان

قرآن مجید در باره سلیمان نبی با صراحت کامل می فرماید: «باد به فرمان او به هر طرف که می خواست جریان پیدا می کرد. مسیر باد که جزء نظام آفرینش است به اراده نافذ سلیمان تعیین می گردید.» «باد زنده و تند را برای سلیمان رام کردیم که به فرمان وی به سوی سرزمینی که برکت دادیم جریان پیدا می کرد و ما به همه چیز عالم هستیم» (سوره انبیاء/ آیه 81). نکته قابل توجه این است که این آیه ها با صراحت هر چه کاملتر جریان باد و تعیین مسیر و سمت آن را معلول امر سلیمان (اراده نافذ او) می داند چنانکه می فرماید: «تجری بأمره»، «به فرمان او جریان داشت.» از آیه دیگر استفاده می شود که بادی که سلیمان از آن به غنوان مرکب استفاده می کرد از صبح تا ظهر مسافت یک ماه و از ظهر تا شب مسافت یک ماه دیگر را طی می کرد و این مرد الهی می توانست مسافتی را که مراکب آن روز تقریبا در ظرف دو ماه طی می کردند در ظرف یک روز طی کند. درست است که خداوند باد را برای او رام کرده و مسخر او نموده بود اما جمله «تجری بأمره»، «به فرمان سلیمان حرکت می کرد، و از حرکت باز نمی ایستاد» صراحت دارد که امر و اراده سلیمان در بهره برداری از این پدیده طبیعی، کاملا موثر بوده است مثلا تعیین وقت حرکت و مسیر آن و باز ایستادن آن از حرکت، به اراده نافذ سلیمان بستگی داشت. از آیات مربوط به سلیمان نکته دیگری نیز استفاده می شود و آن این که خداوند بسیاری از پدیده های سرکش طبیعی را برای او رام کرده و او به هر نحوی می خواست از آنها با کمال سهولت و آسانی استفاده می کرد. مثلا معدن مس با تمام صلابتی که دارد، برای او به فرمان خدا به صورت چشمه روانی در می آمد و هرچه می خواست از آن ها استفاده می کرد چنانکه می فرماید: «چشمه مس را برای او روان کردیم» (سوره سبا/ آیه 12). موجوداتی که با دیدگان عادی دیده نمی شوند مانند: (جن) در تسخیر وی بودند و آنچه او از آنها می خواست انجام می دادند چنانکه می فرماید: «گروهی از جن در برابر او به فرمان خداوند کار می کردند و برای او آنچه می خواست انجام می دادند»، (سوره سبا/ آیات 12-13). ظاهر مجموع آیات این است که نحوه بهره برداری او از باد و غیره یکسان بوده است. درست است که خداوند بزرگ این پدیده ها را برای او تسخیر کرده بود، اما در عین حال اراده او بی اثر نبود. تا اراده نافذ سلیمان تعلق نمی گرفت معدن مس به صورت چشمه آن روان نمی گشت، و جن کاری را انجام نمی داد. همه این ها یک نوع ولایت بر تکوین است که پیامبری بر اثر قربی که به خدا دارد، دارای منزلتی گردد که طبیعت حتی موجودات نامرئی به نام جن به اذن خدا به فرمان او باشند و از حوزه نفوذ او خارج نشوند.

3. تصرف یوسف در بینایی پدر

مطالعه و بررسی آیات مربوط به داوود و سلیمان و کارهای شگفت آور آنان، ما را به این نکته هدایت می کند که در تکوین آنچنان هم مشکل و پیچیده نیست که در توانایی اولیای خدا بر آن شک و تردید کنیم. قرآن برای هموار ساختن اصل مطلب نمونه هایی را نشان داده که انجام دهندگان آنها از نظر قرب و کمال روحی و معنوی به پایه پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم نمی رسند جایی که آنان در پرتو عنایات خداوند، می توانستند چنین تصرفاتی انجام دهند قطعا دیگر اولیای خدا که مقام و قرب بیشتری دارند و بر اسرار جهان آفرینش احاطه زیادتری دارند، تواناتر خواهند بود. همگی می دانیم که حضرت یعقوب بر اثر مفارقت فرزند دلبند خود، آنقدر گریه کرد که در آخر عمر، بینایی خود را از دست داد، پس از سالیان دراز مژده رسانی از یوسف خبری به یعقوب  آورد، یوسف به برداران خود دستور داد که پیراهن او را بر چهره یعقوب بیفکنند تا او بینایی خود را باز یابد. قرآن مجید در این مورد می فرماید: «بروید پیراهنم را بر چهره پدر بیفکنید تا او نعمت بینایی خود را به دست آورد» (سوره یوسف/ آیه 93). مژده رسان آمد، پیراهن یوسف را بر چهره یعقوب افکند، او در همان لحظه بینایی خود را باز یافت چنان که می فرماید: «هنگامی که مژده رسان آمد و پیراهن یوسف را بر صورت او افکند او بینایی خود را باز یافت» (سوره یوسف/ آیه 96). اکنون باید دید بازیابی بینایی یعقوب معلول چیست؟ آیا این عمل، مستقیما کار خدا بود، و اراده و خواست یوسف در آن به هیچوجه دخالت نداشت؟ یا این که معلول اراده و خواست یوسف بود، او در پرتو قدرتی که از سرچشمه قدرت کسب کرده بود، قادر و توانا بود که به اذن خداوند چنین کاری را انجام دهد؟ احتمال اول بسیار سست و بی اساس است زیرا هرگاه شفای یعقوب فعل مستقیم خدا بود، دیگر لازم نبود که یوسف به برادران خود دستور دهد که پیراهن مرا بر صورت پدر بیفکنید تا بینا گردد. دیگر لازم نبود که بشیر به دستور یوسف عمل کند و آن را به صورت پدر بیفکند بلکه کافی بود که وی دعا کند و دعای او مستجاب شود. بنابراین چاره ای جز این نیست که بگوییم که اراده و خواست و قدرت روحی یوسف در بازگردانیدن بینایی پدر خویش، موثر بوده است. اما چرا یوسف علیه السلام برای این کار از وسیله ساده ای (افکندن پیراهن به صورت پدر) استفاده کرد؟ علت آن این است که پیامبران در مقام اعجاز و کرامت پیوسته از ابزار ساده استفاده می کنند و یکی از تفاوتهای معجزه با صنعت همین است. ممکن است کاری را که پیامبر از طریق اعجاز انجام می دهد، شخص عادی همان کار را از طریق صنعت انجام دهد. اما با این تفاوت که فرد عادی از ابزار پیچیده علمی و صنعتی برای آرمان خود استفاده می کند در حالیکه پیامبران به وسیله بسیار ساده (که هرگز میان آن وسیله، و نتیجه ای که از آن به دست می آید، رابطه طبیعی وجود ندارد) به هدف خود جامه عمل می پوشانند. مثلا «آرمسترانگ» با سفینه فضایی که موشکی آن را حمل می کرد و آن را از حوزه جاذبه زمین بیرون می برد، گام در ماه نهاد. وسیله فضانورد آمریکایی موضوعی بود که طبق گفته خبرگزاریهای جهان سیصد هزار دانشمند در این پروژه صنعتی و پیاده کردن آن طرح، شرکت داشتند در حالی که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم با وسیله بسیار ساده (براق) این فاصله را پیمود. روش پیامبران در تصرف در تکوین همین است که پیوسته از ابزار ساده استفاده می کنند. یوسف نیز از انداختن پیراهن بر چهره پدر استفاده می کنند. یوسف نیز از انداختن پیراهن بر چهره  پدر استفاده کرد در حالیکه علت واقعی بینایی یعقوب همان اراده یوسف و قدرت روحی او بود، و اگر پیامبران در این مواقع از ابزار ساده بهره نمی گرفتند در این صورت انتساب عمل (مثل باز گردانیدن بینایی از دست رفته) به آنان روشن نمی گردید.

4. تصرف های حضرت مسیح علیه السلام

قرآن مجید به حضرت مسیح یک رشته کارهایی را نسبت می دهد و می رساند که همه این کارها از نیروی باطنی و اراده خلاقه او سرچشمه می گرفت چنانکه می فرماید: «من برای شما از گل، شکل مرغی می سازم و در آن می دمم که به اذن خدا پرنده می شود، کور مادرزاد و پیسی را شفا می دهم و مردگان را به اذن خدا زنده می کنم» (سوره آل عمران/آیه 49). در این آیات حضرت مسیح، امور زیر را به خود نسبت می دهد: 

1. از گل صورت پرنده ای می سازم.

2. در آن می دمم.

3. کور مادر زاد را شفا می دهم.

4. بیماری  پیسی را شفا می بخشم.

5. مردگان را زنده می کنم.

حضرت مسیح خود را فاعل این امور می داند، نه این که در خواست کند و خدا انجام دهد بلکه می گوید این کارها را من به اذن خدا انجام می دهم، اذن خدا در این موارد چیست؟ آیا اذن در این موارد یک اجازه لفظی است؟ به طور مسلم نه، بلکه مقصود از آن اذن عملی است به این معنی که خدا به بنده آن چنان کمال و قدرت و نیرو می بخشد که وی به انجام چنین اموری توانا می گردد. گواه بر چنین تفسیر این است که بشر نه تنها در امور غیر عادی به اذن خدا نیازمند است بلکه در تمام امور به اذن خدا نیاز دارد، و هیچ کاری بدون اذن او صورت نمی پذیرد. اذن الهی در تمام موارد همان لبریز کردن فاعل از قدرت و رحمت خویش می باشد.

5. حضرت موسی و ولایت بر تصرف

قرآن مجید، با صراحت هر چه کاملتر می گوید: قوم موسی با کم آبی روبرو شدند، حضرت موسی از خداوند برای آنان طلب آب کرد، در این موقع خداوند به او دستور داد که عصای خود را بر سنگی بزند تا دوازده چشمه از آن بیرون بیاید و هرچشمه ای متعلق به تیره ای از بنی اسرائیل گردد، و هر کدام آبشخور خود را بشناسد. اینک متن آیه: «به یاد آر هنگامی را که موسی برای قوم خود آب طلبید، ما به او دستور دادیم عصای خود را بر سنگی بزن، ناگهان دوازده چشمه از آن بیرون آمد و همه تیره های بنی اسرائیل آبشخور خود را دانستند» (سوره بقره /آیه 60). این تنها موردی نیست که موسی با زدن عصای خود، چنین کار خارق العاده انجام می دهد، بلکه او در جای دیگر با کوبیدن عصای خویش، آب دریا را در دو نیم کرد، و کف دریا نمایان گردید، و بنی اسرائیل به  آسانی توانستند از وسط دریا عبور نمایند، چنانکه می فرماید: «به موسی وحی کردیم که عصای خویش را بر دریا بزن، دریا شکافت، هر قسمتی از آن بسان کوه بزرگی در آمد» (سوره شعرا/ آیه 63). اکنون باید دقت کرد آیا این کارهای خارق العاده مستقیما کار خدا است؟ اگر چنین است پس چرا به موسی دستور می دهد عصای خود را بر سنگ و دریا بزند، اگر اراده و خواست موسی در این پدیده ها کوچکترین تأثیری ندارد چرا به او فرمان می دهد چنین کار لغوی را انجام دهد، بلکه کافی است که او دعا کند و خدا او را در مورد رفع تشنگی و عبور بنی اسرائیل، با انفجار کوه و شکافته شدن دریا مستجاب سازد. درصورتی که می بینیم خداوند پس از دعا و درخواست موسی به او مأموریت می دهد که عصای خویش را بر سنگ و دریا بکوبد. از اینجا استفاده می شود که علل کار، اراده و خواست و یا به عبارت بهتر، معنویت موسی است که او را بر چنین کاری قادر می سازد.

6. تصرف های حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم 

مسئله شق القمر، یکی از مسائل اسلامی است و آیاتی در قرآن حاکی از آن است که در زمان رسول خدا، ماه به عنوان اعجاز دو نیم شد چنان که می فرماید: «رستاخیز نزدیک گردید، و ماه شکافته شد، هنگامی که نشانه ای (اعجازی) ببینند روی می گردانند و می گویند همه اینها  سحر و جادو است» (سوره قمر/ آیات 2-1). هرگز نمی توان گفت دو نیم شدن در آیه مر بوط به روز رستاخیز است زیرا مضمون آیه سوم که می گوید: «هنگامی که نشانه ای می بینند روی خود را برمی گردانند و می گویند همگی سحر است»، گواه بر این است که دو نیم شدن ماه در این جهان به عنوان اعجاز در برابر دیدگان مخالفان تحقق یافته، ولی آنها آن را سحر و جادو پنداشتند. علاوه بر این، در کتاب های دانشمندان سنی و شیعه روایات زیادی در این باره وارد شده و همگی تایید می کنند که آیا ت یاد شده درباره دو نیم شدن ماه در زمان پیامبر نازل شده است. طبرسی می گوید: همه مفسران این آیه را مربوط به معجزه شق القمر در زمان پیامبر می دانند. امام رازی می گوید: عموم مفسران معتقدند که مراد از آیات یاد شده شکافته شدن ماه در زمان رسول گرامی است. در مورد شق القمر مسلما عامل مرموزی در کاربوده است که توانسته چنان اثری را پدید آورد و هیچگاه نمی توان گفت که پیامبر با نیروی بشری این کار را انجام داده است بلکه پیامبر از نیروی مافوق بشری و طبیعی استمداد نموده و مبدأ چنین کار گردیده است. دلیل بر این که اراده و خواست پیامبر در این کار موثر بوده است این است که این کار درست در موقعی انجام گرفته که از او این خواسته شد و بنا به برخی از روایات لحظه ای که پیامبر با انگشت خود بر آن اشاره نمود، ماه دو نیم گردید.

منـابـع

جعفر سبحانی – اصالت روح از نظر قرآن – از صفحه 218 تا 226 و صفحه 230 تا 233

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها