صابئین و عقاید آنها از دیدگاه علامه طباطبایی

فارسی 6219 نمایش |

خداوند در قرآن می فرماید: «إن الذین آمنوا و الذین هادوا و النصارى و الصابئین من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحا فلهم أجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون؛ بدرستى کسانى که مؤمنند و کسانى که یهودى و نصرانى و صابئى هستند، هر کدام به خدا و دنیاى دیگر معتقد باشند و کارهاى شایسته کنند، پاداش آنها پیش پروردگارشان است نه بیمى دارند و نه غمگین شوند.» (بقره/ 62)
در تفسیر قمى آمده: صابئى ها قومى جداگانه اند، نه مجوس اند، و نه یهود، و نه نصارى، و نه مسلمان، آنها ستارگان و کواکب را مى پرستند. این همان وثنیت است، چیزى که هست پرستش وثن و بت، منحصر در ایشان نیست، و غیر از صابئین کسانى دیگر نیز بت پرست هستند، تنها چیزى که صابئین بدان اختصاص دارند، این است که علاوه بر پرستش بت، آنها کواکب را نیز مى پرستند.

بحث تاریخى درباره صابئین
ابوریحان بیرونى در کتاب آثار باقیه خود، چنین مى نویسد: اولین کسى که در تاریخ از ایشان، یعنى مدعیان نبوت، نامشان آمده، یوذاسف است، که بعد از یک سال از سلطنت طهمورث، در سرزمین هند ظهور کرد، و دستور فارسى نویسى را بیاورد، و مردم را به کیش صابئیان دعوت کرد، و خلقى بسیار پیرویش کردند، سلاطین پیشدادى، و بعضى از کیانیها، که در بلخ توطن کرده بودند دو نیر، یعنى آفتاب و ماه را، و کلیات عناصر را، تعظیم و تقدیس مى کردند، این بود تا آنکه وقت ظهور زردشت رسید، یعنى سى سال بعد از تاج گذارى بشتاسب، در آن ایام بقیه آن صابئى مذهب ها در حران بودند، و اصلا بنام شهرستان نامیده میشدند، یعنى به ایشان مى گفتند حرانیها. البته بعضى هم گفته اند: حرانى منسوب به هادان پسر ترخ، برادر ابراهیم (ع) است، زیرا او در بین رؤساى حرانیها متعصب تر بدین خود بود. ولى ابن سنکلاى نصرانى، در کتابى که در رد صابئى ها نوشته، و آن را از دروغها و اباطیل پر کرده، حکایت مى کند، که حرانیها مى گفتند: ابراهیم از میان حرانیان بیرون رفت، براى اینکه در غلاف عورتش برص افتاده بود، و در مذهب حرانیها هر کس مبتلا به برص میشد نجس و پلید مى بود، و به همین جهت بود که ابراهیم ختنه کرد، و غلاف خود را برید، و آن گاه به بتخانه رفت، و از بتى صدایى شنید: که می گفت: اى ابراهیم براى خاطر تنها یک عیب از میان ما بیرون رفتى، و وقتى برگشتى با دو تا عیب آمدى، از میان ما بیرون شو، و دیگر حق ندارى بسوى ما برگردى، ابراهیم از گفتار آن بت در خشم شد، و او را ریز ریز کرد، و از میان حرانیان بیرون شد، ولى چیزى نگذشت، که از کرده خود پشیمان شد، و خواست تا پسر خود را بعنوان پیشکشى براى ستاره مشترى قربانى کند، چون صابئى ها را عادت همین بود، که فرزندان خود را براى معبود خود قربان مى کردند، و چون ستاره مشترى بدانست، که ابراهیم از در صدق توبه کرده، به جاى پسرش قوچى فرستاد، تا آن را قربانى کند.

عقاید صابئین
عبدالمسیح بن اسحاق کندى، در جوابى که از کتاب عبدالله بن اسماعیل هاشمى نوشته، حکایت مى کند: که حرانیان معروفند به قربانى دادن از جنس بشر، و لکن امروز نمی توانند این عمل را علنا انجام دهند، ولى ما از این طائفه جز این سراغ نداریم، که مردمى یکتاپرستند، و خداى تعالى را از هر کار زشتى منزه میدارند، و او را همواره با سلب وصف مى کنند، نه با ایجاب. به این معنا که نمی گویند خدا عالم، و قادر، وحى، و چه و چه است، بلکه میگویند: خدا محدود نیست، دیده نمی شود، ظلم نمی کند، و اگر اسماء حسنایى براى خدا قائلند، بعنوان مجاز قائلند، نه حقیقت، چون در نظر آنان، صفتى حقیقى وجود ندارد. و نیز تدبیر بعضى نواحى عالم را به فلک و اجرام فلکى نسبت میدهند، و در باره فلک قائل به حیاه، و نطق، و شنوایى، و بینایى، هستند، و از جمله عقائد آنان این است که انوار را بطور کلى احترام مى کنند، و از جمله آثار باستانى صابئین، گنبد بالاى محرابى است که در مقصوره جامع دمشق قرار دارد، این قبه نمازخانه صابئین بوده، یونانیها و رومیها هم بدین ایشان بوده اند، و بعدها این قبه و جامع به دست یهودیان افتاد، و آنجا را کنیسه خود کردند، و بعد مسیحیان بر یهودیان غالب شده، آنجا را کلیساى خود قرار دادند، تا آنکه اسلام آمد، و مردم دمشق مسلمان شدند، و آن بنا را مسجد خود کردند.
صابئى ها، هیکل ها، و بتهایى به نامهاى آفتاب، داشتند، که بنا به گفته ابومعشر بلخى در کتابش که درباره معابد روى زمین نوشته، هر یک از آن بتها شکل خاصى داشته اند، مانند هیکل بعلبک، که بت آفتاب بوده، و هیکل قران که بت ماه بوده، و ساختمانش بشکل طیلسان (نوعى از لباس) کرده اند، و در نزدیکیش دهى است بنام سلمسین، که نام قدیمش صنم مسین (بت قمر) بوده، و نیز دهى دیگر است، بنام ترع عوز، یعنى دروازه زهره که میگویند: کعبه و بتهاى آنجا نیز از آن صابئیها بوده، و بت پرستان آن ناحیه، از صابئین بوده اند، و لات، که یکى از بتهاى کعبه است، بنام زحل است، و عزى که بتى دیگر بوده، بمعناى زهره است، و صابئین انبیاء بسیارى داشته اند که بیشترشان فلاسفه یونان بوده اند، مانند هرمس مصرى، و اغثاذیمون و والیس، و فیثاغورث، و با ماسوار، جد مادرى افلاطون، و امثال ایشان.
بعضى دیگر از طوائف صابئى ها، کسانى بوده اند که ماهى را حرام میدانسته اند؛ از ترس اینکه مبادا کف باشد و نیز جوجه را، چون همیشه حالت بت دارد و نیز سیر را حرام میدانستند، براى اینکه صداع مى آورد، و خون را میسوزاند، و یا منى را میسوزاند با اینکه قوام عالم بوجود منى است، باقلاء را هم حرام میدانستند، براى اینکه به ذهن غلظت داده، فاسدش مى کند، دیگر اینکه اولین باری که باقلاء روئیده شد، در جمجمه یک انسان مرده روئیده شد.
و صابئین سه تا نماز واجب دارند، اولش هشت رکعت در هنگام طلوع آفتاب.
و دومش پنج رکعت در هنگام عبور آفتاب از وسط آسمان، که همان هنگام ظهر است، و در هر رکعت از نمازهاشان سه سجده هست، البته این نماز واجب است، وگرنه در ساعت دوم از روز هم نمازى مستحبى دارند، و همچنین در ساعت نه از روز.
سومش نمازیست که در سه ساعت از شب گذشته میخوانند، و صابئى ها نماز را با طهارت و وضوء بجا مى آورند، و از جنابت غسل مى کنند، ولى ختنه را واجب نمیدانند، چون معتقدند: چنین دستورى نرسیده، و بیشتر احکامشان در مسئله ازدواج، و حدود، مانند احکام مسلمین است، و در مسئله مس میت، و امثال آن، احکامى نظیر احکام تورات دارند. صابئى ها قربانیانى براى ستارگان، و بتها، و هیکلهاى آنها دارند، و ذبیحه آنان را باید کاهنان، و فاتنان ایشان سر ببرند، که از این عمل تفألى دارند و می گویند: کاهن به این وسیله میتواند جواب سؤالهاى خود را بگیرد، و علم به دستور العملهایى که ممکن است مقرب خدا باشد دست یابد، بعضى گفته اند: ادریسى که تورات او را اخنوخ نامیده، همان هرمس است، و بعضى گفته اند: او همان یوذاسف است.
و باز بعضى گفته اند: حرانیها در حقیقت صابئى نیستند، بلکه آن طائفه اند که در کتب بنام حنفاء و وثنى ها نامیده شده اند براى اینکه صابئى ها همان طائفه اى هستند که در میان اسباط و با آنان در ایام کورش در بابل قیام کردند، و در آن ایام، و ایام ارطحشت به بیت المقدس رفتند، و متمایل به کیش مجوس، و احکام دینى آنان شدند، و به دین بخت نصر درآمدند، و مذهبى مرکب از مجوسیت، و یهودى گرى، براى خود درست کردند، نظیر سامرى هاى شام، و در این عصر بیشتر آنان در واسط، و سواد عراق، در ناحیه جعفر، و جامده، و دو نهر صله، زندگى مى کنند، و خود را از دودمان انوش بن شیث، و مخالف حرانى ها میدانند، و مذهب حرانیها را عیب گویى مى کنند، و با آنها موافقت ندارند، مگر در مختصرى از مسائل، حتى این حنفاء در هنگام نماز متوجه به قطب شمالى میشوند، و حال آنکه حرانیها، رو به قطب جنوب نماز میخوانند. و بعضى از اهل کتاب پنداشته اند: که متوشلخ پسر غیر فرشته اى داشته، بنام صابى، و صابئین را بدین مناسبت صابئى نامیدند، و مردم قبل از آنکه ادیان و شرایع در بشر پیدا شود، و نیز قبل از خروج یوذاسف، در طرف شرقى زمین، در محلى بنام شمنان زندگى مى کردند، و همه بت پرست بوده اند، و هم اکنون بقایایى از آنها در هند، و چین، و تغزغز، باقى مانده اند، که اهل خراسان آنان را شمنان میگویند، و آثار باستانى آنها از بهارات، و اصنام، و فرخاراتشان، در مرز خراسان و هند باقى مانده.
اینها معتقدند: به اینکه دهر قدیم است، و هر کس بمیرد روحش به کالبد شخصى دیگر منتقل میشود، و نیز معتقدند که فلک با همه موجوداتى که در جوف آن است، در حال افتادن در فضایى لایتناهى است، و چون در حال افتادن و سقوط است، حرکت دورانى به خود میگیرد، چون هر چیزى که گرد باشد، وقتى از بالا سقوط کند حرکت دورانى به خود مى گیرد، و نیز بعضى پنداشته اند که بعضى از ایشان قائل به حدوث عالم است، پنداشته اند: که یک میلیون سال از پیدایش عالم مى گذرد. اینکه به بعضى از مفسرین نسبت داده که صابئیه را به مذهبى مرکب از مجوسیت، و یهودیت، و مقدارى از حرانیت، تفسیر کرده اند، به نظر با آیه مورد بحث سازگارتر است، براى اینکه سیاق آیه شریفه، سیاق شمردن ملتها، و اقوام دین دار است.

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه الميزان- ج‏1 صفحه 293-297

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد