شکست نظام طبقاتی و ایجاد عدالت اجتماعی در زمان امام علی (ع)

فارسی 832 نمایش |

پس از قتل عثمان و بیعت مردم با حضرت امیر علیه السلام آن حضرت به اسلام، یعنی سنت پیامبر(ص) عمل نمودند و بین مهاجر و انصار، عرب و عجم، قریشی و غیر قریشی  فرقی نگذاشت و پس از آنکه بیعت با او به پایان رسید، دستور فرمود تا بیت المال را بین مسلمانان حاضر به طور مساوی تقسیم نموده و به هر کسی سه دینار بدهند. خود نیز سه دینار برداشت و به آزاد کرده اش، قنبر هم سه دینار داد.

آن حضرت برخلاف خلفای  قبلی، انصار را به حکومت شهرها و امارت لشکرها گماشت.  مثلا قیس بن سعدبن عباده  را والی مصر و سهل بن حنیف را والی بصره و عثمان بن حنیف را والی مدینه تعیین فرمود و از غیر قریش، مالک اشتر را والی مصر قرار داد. البته از قریش و به خصوص بنی هاشم هم استفاده می کرد. حضرت امیر علیه السلام در شکستن نظام طبقاتی چنان سعی می کرد که روزی اشعث بن قیس، رئیس قبیله  بزرگ یمن، دید دور آن حضرت موالی غیرعرب نشسته اند. خدمت حضرت رفت و با ناراحتی گفت: ای امیر مومنان! این سرخپوست ها ( ایرانیان ) بین ما و تو فاصله شده اند. حضرت غضب کرد و فرمود: «چه کسی مرا بر این آدم های چاق و کلفت یاری می دهد؟!»  حضرت قبول نکرد آن موالی غیرعرب را در جامعه  اسلامی مانند خلفای قبل کنار بگذارد و اشععث بن قیس ها و بزرگان را دور خود جمع کند. این روش بر سران قبایل عرب گران آمد. کسانی که در حکومت های قبل امتیازات فراوان داشتند، ناراضی شدند. طلحه و زبیر، دو صحابی مشهور، در ابتدای حکومت آن حضرت قصد قیام و مخالفت با ایشان را نداشتند، اما چون دیدند حضرت آنها را از امتیازاتی که خلفای قبل به آنها داده بودند محروم می کند، از او کناره گرفتند. اینها در مسجد پیامبر می آمدند و گوشه ای می نشستند و بنی امیه هم که کینه دیرینه با علی علیه السلام داشتند و پی بهانه می گشتند، دور آنها جمع می شدند و نوای مخالفت را سر می دادند و به حضرت علی می گفتند: آیا این عدالت است که ما مهاجرین اولین، با آنهایی که به شمشیر ما مسلمان شده یا بنده ما بوده و بعد ما آزادشان کرده ایم و اینک مسلمان شده اند، در امتیازات یکسان باشیم؟! حضرت در جواب آنها می فرمود: برادران من! ما و شما دیدیم که پیامبر چه طور رفتار می کرد و بیت المال را چگونه تقسیم می نمود. در اینجا روش حضرت امیر علیه السلام در مورد بیت المال را در ضمن چند روایت می خوانیم.

آن حضرت فرمود: «پیامبر خدا آنچه در بیت المال بود، تقسیم می کرد و چیزی برای فردا نمی گذاشت و ابوبکر نیز چنین کرد. اما عمر بن خطاب در این مورد روش دیگری در پیش گرفت و دفتر و دیوان درست کرد. بیت المال  را سالیانه تقسیم می کرد، یعنی اموالی در بیت المال تا سال آینده می ماند. اما من همچنان که پیامبر خدا رفتار می کرد، عمل می کنم.»

در روایت دیگر آمده است: حضرت امیر علیه السلام هر جمعه تمام بیت المال  را تقسیم می کرد و کف آن را جارو می زد و آب می پاشید. سپس در آنجا دو رکعت نماز می خواند و به بیت المال خطاب کرده و می فرمود: «در قیامت شهادت دهید که من مال مسلمانان را در تو حبس  نکردم.»

یک بار اموالی را از اصفهان نزد آن حضرت به کوفه آوردند. روی آنها نانی بود. حضرت آن اموال و آن نان را هفت قسمت کردند چون در کوفه هفت قبیله بودند و قرعه کشیدند و به هر قبیله یک هفتم از آن اموال و یک جزء از آن نان را دادند.

در مورد دیگر، پول هایی برای حضرت آورده بودند. سران هفت قبیله را جمع کرد و دور پول ها را طناب کشید و فرمود: کسی از این طناب ها عبور نکند. راوی می گوید ما پشت طناب ها نشستیم. حضرت داخل شد و فرمود: روسای قبایل کجایند؟ ایشان آمدند و کیسه هایی آوردند. حضرت در هریک از آن کیسه ها سهم قبیله شان را می ریخت تا با خود ببرند و بین افراد قبیله شان تقسیم کنند. شعبی می گوید: به جلوی مسجد کوفه رسیدم، دیدم امیرالمومنین بر دو تل از طلا و نقره ایستاده و با چوبدستی مردم را دور می کند (تا بتواند آنها را تقسیم  نماید). سپس آن همه طلا و نقره را مشت مشت بین روسای قبایل کوفه تقسیم کرد تا هیچ چیز باقی نماند و خود به خانه اش رفت در حالی که از آن پول ها هیچ با خود نبرد.

راوی می گوید: من بچه بودم، پیش پدرم آمدم و گفتم: امروز بهترین مردم یا احمق ترین مردم را دیدم. پدرم پرسید: چه کسی؟ گفتم: امیر المومنین، علی را. و جریانی را که دیده بودم برای پدرم نقل کردم. پدرم گریست و گفت: تو بهترین مردم را دیده ای. راوی نقل می کند روزی حضرت امیر علیه السلام شمشیرش را به بازار آورد و فرمود: چه کسی این شمشیر را می خرد؟ اگر پول یک پیراهن را داشتم آن را نمی فروختم. یک نفر گفت: من به شما قرض می دهم. حضرت شمشیر را نفروخت و با آن پول قرضی یک پیراهن خرید. یکی از زنان کوفه می گوید: علی خواربار را که در بیت المال جمع شده بود، کیسه کیسه بین ما تقسیم می کرد. روزی هنگام تقسیم بیت المال، دو زن خدمت حضرت آمدند، یکی عرب بود و دیگری از غیر عرب. حضرت به هریک 25 درهم و یک کر طعام داد. زن عرب گفت: من عرب هستم و این زن عجم است! علی علیه السلام فرمود: «من برای فرزندان اسماعیل در این اموال برتری نسبت به فرزندان اسحاق نمی بینم.» چون عرب ها خود را از فرزندان اسماعیل می دانستند و ایرانی ها را فرزندان اسحاق.

روزی حضرت امیر علیه السلام به مالک اشتر گله کرد: مردم از من فرار می کنند و به طرف معاویه می روند. مالک عرض کرد: ای امیر المومنین! با لشکری از اهل کوفه با اهل بصره جنگیدیم در حالی که با آنها هم عقیده بودیم، ولی بعد اختلاف پیدا کردند و با یکدیگر دشمنی نمودند و نیت ها ضعیف شد و طرفداران حقیقی تو کم شدند. چون شما به عدل میان آنها رفتار می کنی و به حق عمل می نمایی و بین شریف و وضیع به انصاف برخورد می کنی و برای شریف نزد تو برتری نسبت به وضیع نیست. پس گروهی از کسانی که با تو بودند از این عدالت دلگیر شدند، در حالی که معاویه به ثروتمندان و افراد رسیدگی می کند ( و آنها را سیر نگه می دارد )  و دل مردم به سوی دنیا اشتیاق دارد و کسی که به دنیا بی اعتنا باشد، کم است. پس اگر تو هم از این اموال بذل و بخشش کنی، مردم به سوی تو میل می کنند و خیرخواه تو می شوند و دوستی شان مخصوص تو می گردد. خداوند آنچه خیر توست، پیش آورد و دشمنت را ذلیل کند و مکر و فریب آنها را بی اثر گرداند و کارشان را پراکنده سازد. خدا به آنچه می کنند، آگاه است. حضرت پس از حمد و ثنای الهی فرمود: اما آنچه از روش عادلانه ما گفتی، خداوند می گوید: "من عمل صالحا فلنفسه و من أساء فعلیها و ما ربک بظلام للعبید" (سوره فصلت / آیه 46) ( هر کس عمل صالح انجام دهد، برای خود کرده و هر که بدی نماید، به ضرر خود اوست و پروردگار تو به بندگان هیچ ظلمی روا نمی دارد.» می ترسم در آنچه گفتی، کوتاهی کرده باشم، و اما آنچه گفتی که حق بر مردم سنگین است و به این جهت ما را ترک می کنند، خدا می داند آنها به خاطر ظلم و ستم ما را رها نکردند و دنبال چیزی  نرفتند، جز دنیایی که از میان رفتنی است. اما آنچه  از بخشش اموال و رسیدگی به شخصیت ها گفتی، ما نمی توانیم به کسی از بیت المال بیش از حقش بدهیم.

در روایت دیگر آمده است: جماعتی از اصحاب حضرت امیر علیه السلام خدمت آن حضرت رفتند و گفتند: ای امیرمومنان! از این اموال به اشراف عرب و قریش بیش از موالی و عجم بده و به آنها که از مخالفت و فرارشان می ترسی. این سخن را به این جهت  گفتند که معاویه چنین رفتاری داشت. پس حضرت به آنها فرمود: آیا مرا وادار می کنید که پیروزی را با ستم به دست آورم؟ قسم به خدا تا خورشیدی طلوع کند یا ستاره ای در آسمان ظاهر شود، چنین نخواهم کرد. قسم به خدا اگر این اموال بیت المال مال خود من بود، بینشان به عدالت تقسیم می کردم و حال آنکه مال خودشان است.

در روایت دیگر آمده است که در یک سال حضرت امیر علیه السلام سه بار بیت المال را تقسیم کرد. سپس خراج اصفهان برای آن حضرت آمد. پس در میان مردم گفت: ای مردم! فردا بیایید سهمتان را بگیرید، قسم به خدا من خزانه دار شما نیستم. پس از تقسیم، بیت المال  را جارو کرد و در آنجا نماز گزارد. این کارها را حضرت امیر در مدینه نمی توانست انجام دهد،  چون بیشتر آنان از قریش بودند. ولی در کوفه بیشتر غیرعرب و غیرقریش بودند. جریان زیر نیز عدالتخواهی حضرت امیر را روشن می کند:

 پیرمرد کوردی در حالی که از مردم سوال می کرد، گذشت. امیر المومنین فرمودند: این کیست؟ گفتند: یا امیرالمومنین! او مردی نصرانی است. حضرت فرمود: تا قدرت و نیرو داشت از او کار کشیدید، و چون ناتوان شد رهایش کردید؟! مخارج او را از بیت المال بپردازید. به این ترتیب، آن حضرت نظام طبقاتی را شکست و امتیازات باطل قریش را از میان برداشت و عدالت اجتماعی را ایجاد نمود. اگر آن حضرت این خدمت را انجام نمی داد، مردم خیال می کردند اسلام، حکومت قریشی است.

منـابـع

سید مرتضی عسکری- نقش ائمه (ع) در احیای دین- از صفحه 556 تا 561

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد