معرفی دلائل عقلی بر عصمت انبیاء

فارسی 1168 نمایش |

بزرگان علمای عقائد، دلائل فراوانی بر لزوم عصمت انبیاء از طریق عقل آورده اند که قسمتی از آنها را می توان در هم ادغام کرد، و دلائل کم قدرت را به دلائل قویتری تبدیل نمود که از مجموع آنها دلایل زیر قابل قبول و شایان توجه است:

1-  عوامل درونی

با تحلیل  کوتاهی می توان به این نتیجه رسید که عوامل گناه در وجود پیامبران، در برابر عوامل بازدارنده محکوم است. توضیح اینکه گناهانی که از انسان سر می زند عوامل و سرچشمه های گوناگونی دارد که عمدتا به دو موضوع باز می گردد: 1- جهل و ناگاهی و عدم تشخیص زشتی   عمل. 2 - غلبه شهوات و هوسها به طوری که نیروی علم و عقل، در عین درک زشتی و مفاسد گناه، در برابر آن زانو زنند. مثلا کسی که دست خود را به خون بیگناهی آلوده می کند، یا به سراغ دزدی و کمفروشی و رشوه خواری می رود، یا آلوده قمار و شراب و مواد مخدر می شود، از دو حال خارج نیست: یا آگاهی کامل از مفاسد این اعمال ندارد، و یا اینکه کاملا این موضوع را درک می کند ولی هیجان شهوات و هوسهای سرکش به قدری است که او را مغلوب می سازد. بنابراین علم و آگاهی به تنهائی برای ترک یک عمل ناپسند کافی نیست، بلکه علاه بر آن تسلط بر نفس وهوی و هوسها نیز لازم است. نتیجه روشنی که از این بحث می توان گفت این است که اگر انسانی آگاهی کافی از زشتی عمل داشته باشد، و بر نفس و هوی وهوس خود کاملا مسلط باشد، محال است آن عمل زشت از او سر زند (البته منظور محال عادی است نه عقلی مانند اجتماع ضدین- دقت کنید). این حقیقت را با ذکر مثالهائی می توان روشن ساخت، و آن اینکه بسیاری از ماها در برابر بعضی از گناهان حالتی شبیه به عصمت داریم (فقط در برابر بعضی از گناهان) مثلا کسی را در میان خود پیدا نمی کنیم که حاضر باشد روز روشن لخت مادرزاد در کوچه و خیابان ظاهر گردد، و اگر کسی از ما مرتکب چنین کاری شود یقین پیدا می کنیم که هوش و عقل خود را از دست داده، والا محال است در حالی که عاقل و هوشیار است اقدام به چنین کاری کنید. نوشیدن آبهای بسیار کثیف و آلوده فاضلاب مسلما حرام است، آیا هیچ عاقلی در میان ما پیدا می شود که اقدام به این عمل کند؟! یک طبیب آگاه به رموز علم طب، و خطر انواع بیمارهای واگیردار، هرگز حاضر نیست آبی را که از شستشوی لباس بیماران عفونی به دست می آید، بنوشد! بنابراین در یک کلمه می توان گفت ما در برابر اینگونه اعمال زشت مصونیت داریم، چرا که آگاهی کافی از مفاسد این اعمال پیدا کرده ایم، و اگر روزی هوی و هوس بخواهد ما را به دنبال این امور بفرستد با نیروی عقل و دانش و ایمان آن را سرکوب می کنیم. حال اگر کسی پیدا بشود که آگاهی او نسبت به تمام گناهان و معاصی در سر حد آگاهی ما از زشتی این امور باشد مسلما آنها را ترک خواهد گفت. به تعبیر دیگر انگیزه های گناه  اعم از جهل و بیخبری یا غلبه شهوات و هوسها در وجود انبیاء و امامان معصوم در پرتو علم و آگاهی و تقوای آنان به طور کامل محکوم به شکست است. ناگفته پیدا است پیامبران به خاطر ارتباطی که با عالم غیب و دریای علم بی پایان پروردگار دارند، آگاهی کافی نسبت به مفاسد گناهان و فلسفه نهی از آنها، و زشتی این اعمال دارند، و از سوی دیگر همین ارتباط نیرومند که در سر حد شهود و مشاهده عالم غیب می باشد چنان تقوائی در آنها می آفریند که می تواند عامل باز دارنده نیرومندی در برابر انگیزه های هوی وهوس باشد. کوتاه سخن اینکه مطالعه انگیزه های گناه از یکسو، و مطالعه سطح آگاهی و تقوای انبیاء که به خاطر ارتباط با عالم غیب پیدا می شود از سوی دیگر، سبب می شود که ما باور کنیم آنها از هرگونه گناه مصون و محفوظند. در روایتی از امیرمومنان علی(ع) اشاره کوتاه و پر معنائی به نکته اول شده است، می فرماید: «دانش با عصمت قرین است»، گرچه عصمت در اینجا به معمی عام یعنی هرگونه نگاهداری و در هر مرحله از گناه می باشد، ولی به هر حال شاهدی بر مقصود ما حساب می شود. در حدیث دیگری از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: «معصوم کسی است که با استمداد از خداوند از جمیع گناهان خودداری کند، همانگونه که خداوند متعال فرمود: هرکس از پروردگار استمداد جوید به راه راست هدایت شده است». این حدیث ممکن است اشاره به نکته دوم یا هر دو نکته بوده باشد. همین معنی به طور مشروحتری در حدیثی از هشام بن حکم نقل شده است: ابن ابی عمیر که از بزرگان اصحاب امام صادق (ع) است می گوید من در تمام طول مصاحبت و دوستی ام با هشام سخنی بهتر از آنچه درباره عصمت امام بیان کردم نشنیدم، و آن اینکه روزی از او پرسیدم آیا امام معصوم است؟ گفت: آری. به او گفتم: صفت عصمت در او چگونه است و با چه وسیله می توان آن را شناخت؟ در پاسخ گفت: جمیع گناهان از چهار چیز سرچشمه می گیرد و پنجمی ندارد: حرص و حسد و غضب و شهوت و چون این چهار صفت در امام وجود ندارد بنابراین گناهی از او سر نمی زند. سپس  افزود ممکن نیست امام «حریص» بر دنیا باشد، چرا که جهان تحت نگین او است، و او پیشوای مسلمین است، پس نسبت به چه چیز حریص باشد (حریص کسی است که فاقد چیزی باشد). و ممکن نیست «حسود» باشد چرا که انسان نسبت به کسی بالاتر از او است حسد می ورزد، در حالیکه کسی برتر از امام نیست، چگونه ممکن است او نسبت به کسانی که پائینتر از او هستند حسد بورزد؟! و ممکن نیست که او نسبت به چیزی از او در دنیا «خشمگین» شود، مگر اینکه غضبش برای خدا باشد... و ممکن نیست از «شهوات» پیروی کند، و دنیا را بر آخرت مقدم دارد، چرا که او به توفیق الهی آخرت در نظرش محبوب است، آنگونه که دنیا در نظر ما محبوب است، او آنگونه به آخرت نگاه می کند که ما به دنیا نگاه می کنیم، آیا هرگز کسی را دیده ای که صورت زیبائی را به خاطر صورت زشتی رها کند؟ و یا از غذای خوب و گوارائی به خطر غذای تلخی صرفنظر کند؟ و لباس نرمی را به خاطر لباس خشنی نادیده بگیرد؟ و نعمت دائم باقی را فدای دنیای نعمت فانی کند؟» گرچه «هشام بن حکم» این سخن را صریحا از ائمه اهل بیت (ع) نقل نکرده، ولی از آنجا که او شاگرد برجسته امام صادق(ع) بود، و خودش می گفت: آنچه را دارم از امام صادق (ع) دارم، به نظر می رسد که این تحلیل زیبا و منطقی را که می توان آن را بعنوان یک دلیل عقلی در مسأله عصمت انبیاء و امامان ذکر کرد از پیشوایش امام صادق (ع) گرفته است.

2- دلیل اعتماد

روشن است که هدف از بعثت پیامبران هدایت نوع بشر در سایه دستورات الهی است، این هدف در صورتی تأمین می شود که هیچگونه شک و تردیدی برای مردم نسبت به سخنان و تعلیمات آنها نباشد، به گونه ای که سخن آنها را سخن خدا بدانند، و تعلیمات آنها را تعلیمات الهی، تا از جان و دل آنها را بپذیرند، و صد در صد در برابر آن تسلیم باشند، و به آن اعتماد کنند. بدیهی است اگر آنها از «گناه» و «خطا» معصوم نباشند احتمال دروغ و تحریف حقایق، خطا و اشتباه، در کلمات آنها راه پیدا کند، سخنان آنها قابل  اعتماد نخواهد بود، حتی اگر آنها آدمهای خوبی باشند، زیرا منهای مقام عصمت باز این احتمال وجود دارد که روزی پای آنها در برابر مظاهر فریبنده مادی بلغزد، و یا بدون قصد و غرضی گرفتار خطا و اشتباه شوند. این احتمال همیشه خطا پیروان آنان را مشوش می سازد، و مایه نگرانی و تردید خواهد بود. به علاوه مسأله «اتمام حجت» نیز حاصل نمی شود زیرا همیشه بهانه ای در دست مخالفان خواهد بود که عدم پیروزی از تعلیمات پیامبر به خاطر احتمال دروغ و کذب و یا خطا و اشتباه بوده است. کوتاه سخن اینکه سرمایه اصلی نبوت، جلب اعتماد تشنگان حقیقت است، و این معنی بدون مقام عصمت و مصونیت از گناه و خطا امکان پذیر نیست. ممکن است گفته شود که مردم معمولا از علمای با تقوا پیروی می کنند، احکام دین خود را از آنها  می گیرند، و به آنها اعتماد می نمایند، با اینکه می دانند معصوم از گناه و خطا نیستند. ولی باید به این نکته توجه داشت که مسأله اساس دین، با شاخ و برگها تفاوت  دارد، اساس دین را نمی توان برپایه گمان گذاشت، و وحی الهی را نمی توان با احتمال آمیخته با شک وتردید پذیرفت، ولی در شاخ و برگها احتمال خطا و اشتباه مایه تزلزل اساس کار نیست، لذا در آنجا عصمت لازم است و در اینجا عدالت کافی است، زیرا احتمال خطا و اشتباه در این مرحله قابل اغماض است، و در اساس و پایه دین و ابلاغ وحی الهی به هیچ وجه قابل اغماض نیست! باز در اینجا سوال دیگری مطرح می شود و آن اینکه آخرین چیزی که از این دلیل می توان استفاده کرد این است که آنها  از خطای در تبلیغ نبوت، و دروغ و تحریف، مصونیت دارند، اما در برابر سایر گناهان و خطاها نمی توان از این دلیل  استفاده کرد. ولی انصاف این است که غالب گناهان ریشه های مشترک دارند، دروغ و تهمت و سرقت و آلودگی به شراب و قمار و بی عفتی از هوای نفس و شهوت پرستی یا حب جاه و مال و ثروت سرچشمه می گیرند، چگونه ممکن است کسی  آلوده به انواع گناهان باشد اما هرگز دروغ نگوید؟ و به فرض که چنین فردی به طور نادر پیدا شود هزگز نمی تواند جلب اعتماد مردم کند، می گویند چگونه می توان به سخنان فلان آدم که خائن و ظالم و هوس باز است اعتماد کرد؟ زیرا تفکیک این مسائل برای توده مردم قابل قبول نیست، به فرض که در واقع قابل تفکیک باشد(دقت کنید). همچنین کسی که در مسائل عادی زندگی خطا می کند چگونه ممکن است در ابلاغ وحی الهی مورد اعتماد قرار گیرد، مردم می گویند این آدم خطا کاری است، شاید همان اشتباهاتی را که در مسائل دیگر مرتکب می شود در ابلاغ وحی نیز دامنگیرش گردد. کوتاه سخن اینکه تفکیک خطاها و گناهان از یکدیگر برای توده مردم قابل قبول نیست، و کسی که گناه یا خطائی مرتکب شود نمی تواند در ابلاغ وحی مورد اعتماد قرار گیرد (باز هم دقت کنید).

3- نقض غرض و عقیم ماندن اهداف بعثت

مسلم است شخص عاقل و حکیم و آگاه هرگز کاری نمی کند که نتیجه آن خلاف مقصود و هدف او باشد و اگر کسی چنین کاری کند معلوم می شود حکیم و آگاه نیست، این از یکسو. از سوی دیگر می دانیم خداوند انبیای خود را به منظور هدایت و تربیت بندگان فرستاده است، حال اگر آنها معصوم از گناه و خطا نباشند انسانها را به گمراهی می کشانند، و این درست نقطه مقابل هدف بعثت پیامبران است. اضافه بر این نقش اصلی را در تربیت مردم همین برنامه های عملی انبیاء دارد، زیرا همیشه طرز عمل و رفتار مربیان و حالات و صفات آنها است که برای کسانی که تحت تربیت آنها قرار دارند معیار و الگو محسوب می شود، بیانات سودمند و استدلالات عقلانی و خطابه های پر آب و تاب هر قدر اثر داشته باشد در برابر نمونه های عملی ناچیز است، مخصوصا اگر تضادی در میان سخن و عمل، گفتار و رفتار آنها ظاهر گردد آن بیانات به کلی از اثر خواهد افتاد! اینجا است که انبیاء باید در تمام برنامه های  زندگی اسوه و مقتدای مردم باشند، و مردم درس دین را در اعمال آنها بخوانند. اگر آنها افرادی آلوده به گناهان، آلوده به دروغ و خیانت و ظلم و هوسرانی باشند به کلی اعتبار خود را از دست داده و هدف بعثت آنان عقیم خوهد ماند. چگونه ممکن است خداوند این متعصب بزرگ را که عالیترین منصب روحانی و معنوی و اجتماعی است بر عهده کسی بگذارد که او خود آلوده گناه است، تسلط بر نفس ندارد، اسیر چنگال هوی وهوسها است، و در پرتگاههای اخلاقی قدمش می لرزد، آیا چنین کسی می تواند رهبر روحانی و معنوی مردم گردد؟! اینجا است که باید پذیرفت تنها در صورتی این هدف مهم تأمین می گردد که آنها از هرگونه گنه صغیره و کبیره، بلکه هرگونه خطا منزه و مبرا باشند. لذا در حدیثی از امام علی بن موسی الرضا(ع) می خوانیم که «امام معصوم است و موید و موفق و مستقیم و آگاه از حق، و ایمن از خطا ها و لغزشها و انحرافها، خداوند او را به این صفت مخصوص کرده تا حجتش بر بندگان و شاهدش بر خلق باشد».

4- اغراء به جهل و تشویق به خطا ممکن نیست

مسلما خداوند در مقام هدایت بندگان خود هرگز کوچکترین کاری که سبب تشویق آنها به خطا یا دعوت آنها به راههای انحرافی باشد نخواهد کرد، چرا که صدور چنین عملی از هرکس باشد قبیح و زشت است تا چه رسد به ذات پاک خداوند بزرگ. اگر خداوند اسناد نبوت را، اعم از معجزات و دلائل علمی، در اختیار غیر معصوم بگذارد، یعنی در اختیار کسی که ممکن است دروغ بگوید، خطا کند، و مرتکب گناهی گردد، بندگان خود را به گمراهی افکنده است، این درست به آن می ماند که شخص بزرگی سند نمایندگی خود را به دست کسی دهد که شیاد و منحرف و سوء استفاده گر بوده باشد. آیا این کار زشت و قبیحی  نیست؟ چگونه احتمال بدهیم که چنین کاری از خداوند سر می زند و معجزات و مدارک نبوت را در اختیار گنهکار آلوده و دروغگوی منحرف و یا خطا کاری می گذارد؟! قرآن مجید دریک تعبیر صریح و گویا در این زمینه می فرماید: «ولو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه  بالیمین ثم لقطعن منه الوتین»، «هرگاه او (پیامبر اسلام) سخن دروغی بر ما می بست ما او را با قدرت می گرفتیم سپس رگ قلبش را قطع می کردیم- و احدی از شما نمی توانست مانع شود و از او حمایت  کند» (حاقه/44 تا 47). این آیات درست همان حقیقتی را می گوید که در بالا به آن اشاره شد، یعنی کسی که آیات الهی در اختیار او قرار گرفته، و مجهز به سلاح قاطع نیرومند اعجاز شده، و در حقیقت خداوند مهر تأیید بر سخنان او زده، اگر حتی یک لحظه از مسیر الهی منحرف شود، خداوند به او مهلت نخواهد داد و بر حساسترین نقطه بدن او یعنی شریان قلبش ضربه می زند، و به حیاتش خاتمه می دهد، چرا که در غیر این صورت سبب اغراء به جهل و القاء مردم در گمراهی شده است، و این خود دلیل گویایی است بر مسأله عصمت. گرچه مسأله خطا از اختیار انسان بیرون است، و نمی شود کسی را به خاطر خطاهای غیر قابل اجتناب مجازات کرد، ولی با توجه به اینکه خطای پیامبر(ص) همان اثری را دارد که تهمت و افترای او بر خدا دارد، یعنی مایه گمراهی خلق خدا می شود، لذا از محتوای این آیه می توان استفاده کرد که پیامبران از چنین خطائی نیز مصونیت دارند. در همین زمینه در حدیثی از علی بن موسی الرضا (ع) می خوانیم که به مأمون فرمود: «از دین امامیه این است که خداوند هرگز اطاعت کسی که مردم را گمراه سازد و منحرف کند واجب نمی کند، و برای مقام رسالت، از میان بندگانش کسی را  برنمی گزیند که می داند کافر به خدا و عبادت او می شود و شیطان را به جای او پرستش می کند». در حدیث دیگری از امام امیرالمومنین علی (ع) می خوانیم که: «خداوند دستور به اطاعت رسولش داده به خاطر اینکه معصوم و پاک است، و هرگز امر به معصیت خدا نمی دهد، و دستور به اطاعت اولی الامر داده چون آنها معصوم و مطهرند، هرگز کسی را به معصیة الله فرمان نمی دهند، پس آنها اولوالامرند، و اطاعتشان از سوی خدا و پیامبر واجب است و اطاعت هیچکس غیر آنها (اطاعت به طور مطلق و بدون قید و شرط ) شرط نیست!

5- عدم شایستگی غیرمعصوم برای دریافت وحی

می دانیم هر مأموریتی نیاز به شایستگی و قابلیتی در خور آن مأموریت دارد، امکان ندارد افراد نالایق و کسانی که استعدادی برای آن مأموریت ندارند وظیفه خود را به طور صحیح انجام دهند. این را هم می دانیم که پیامبران پیام خدا را از طریق وحی دریافت داشته، و به انسانها می رساندند، پیامی که سراسر نور و معنویت است، و محتوای آن نیز سراسر ایمان و تقوی است، بدیهی است گیرنده چنین پیامی باید چنان پاک منزه باشد که بتواند با عالم ماورای طبیعت و ذات خدا که از هر عیب و نقص مبرا است ارتباط پیدا کند، و پیامی که محتوایش مملو از پاکی و تقوی است دریافت دارد. آلودگان تاریک دل کجا می توانند به جهانی که سراسر نور است راه یابند؟ و قلبی که مملو از تیرگی هوی وهوس است چگونه ممکن است مهبط وحی الهی، و خزانه دار علم او گردد؟ آیا این امر بدون سنخیت و تجانس و شباهت امکان پذیر است؟ از سوی دیگر نماینده هرکس مظهر وجود او است، و نشانه ای از اوصاف و صفات او و لذا یک مرجع بزرگ روحانی به خود اجازه نمی دهد که وکلا و نمایندگان خود را از میان افراد آلوده برگزیند، و اگر چنین کند همه مردم بر او عیب می گیرند، و کارش را زشت می شمرند و پذیرا نمی شوند. آری ممکن است خداوند که منبع لایزال معنویت و تقوی و قداست و پاکی است، نماینده خود را از میان گنهکاران انتخاب کند، و این مسئولیت بزرگ را به غیرمعصوم بسپارد؟ می بینیم قرآن مجید در پاسخ مشرکان آلوده ای که می گفتند ما هرگز ایمان نمی آوریم مگر اینکه همانند آن چیزی که به پیامبران خدا داده شده است به ما داده شود (قالوا لن نومن حتی نوتی مثل ما اوتی رسل الله) می فرماید: «الله اعلم حیث یجعل رسالته»، «خدا آگاهتر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد» (و چه کسانی شایسته آنند) (انعام/ 124).

6- دلائل دیگر

بعضی از بزرگان در این بحث دلائل دیگری مطرح کرده اند که جنبه فرعی دارد و گاه به دلائل گذشته باز می گردد از جمله امور زیر است:

1- هرگاه از پیامبر(ص) گناهی سر زند اجتماع ضدین، یعنی دو دستور متضاد، لازم می آید، از یکسو باید در همه چیز از پیامبر پیروی کرد، از سوی دیگر باید در مورد آن گناه با او به مخالفت برخاست، و می دانیم دو دستور متضاد هرگز از خداوند حکیم صادر نمی شود.

2- اگر گناهی از پیامبر صادر شود باید شهادتش پذیرفته نباشد چون شهادت فاسق و اخبار او مقبول نیست، پس چگونه می تواند شاهد بر وحی الهی در دنیا یا شاهد بر امتها در قیامت گردد؟!

3- هرگاه از پیامبر گناهی سر زند باید مقام و موقعیت او از گنهکاران امت نیز پائین تر باشد، چرا که ارتکاب معاصی و اعراض از اوامر الهی و پشت پا زدن به نواهی او از کسی که با وحی الهی مرتبط است و در سطح بالائی از آگاهی است، بسیار قبیح تر و زشت تر است.

4- اگر آنها دعوت به اعمال صالح و ترک زشتیها کنند و خودشان به آن عمل نکنند مصداق این آیه شریفه خواهند بود که می فرماید: «اتامرون الناس  بالبر و تنسون انفسکم وانتم تتلون الکتاب افلا تعقلون»، «آیا مردم را به نیکیها دعوت می کنید، و خویشتن را فراموش می نمائید؟ و در حالی که کتاب آسمانی را می خوانید؟ آیا فکر نمی کنید»؟‌( بقره/ 44).  یقینا هیچ عاقلی نمی پذیرد که پیامبر مصداق چنین خطابی باشد.

5- اگر گناهی از پیامبر سر زند و مصداق ظالم (ظلم بر دیگران یا خویشتن) گردد، باید لعن او جایز باشد، چرا که قرآن می گوید «الا لعنه الله علی الظالمین»، «آگاه باشید لعنت خدا بر ظالمان است» (هود/18). چگونه می توان پیامبر خدا را لعن کرد؟

6- طبق صریح قرآن شیطان به عزت خداوند قسم یاد کرده که همه را جز عباد مخلصین گمراه خواهد کرد (فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین) (سوره ص/ 82 و 83). هر گاه گناهی از پیامبر سر زند در زمره اغوا شدگان شیطان قرار خواهد گرفت، و از مخلصین نخواهد بود، با اینکه انبیاء به مسلم از مخلصین هستند.

دلائل ششگانه فوق دلائلی است متین و قابل قبول، هر چند کم و بیش به دلائل اصلی گذشته بازگشت می کند، در حقیقت شاخه هائی است پر ثمر از آن ریشه های پربار.

منـابـع

سیدمحمد ضیاء آبادی - تفسیر سوره ابراهیم (ع) – از صفحه 181 تا 193

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد