تحولات خوارج در قرون اولیه در ایران (فرقه ها)

در این قسمت به بررسی دیگر انشعابات عجاردیان از جله انشعاب مکرمیه از ثعلبیان، ظهور فرق میمنیه و شعیبه از عجاردیان، خازمیان و ظهور فرق بدعیه، مجهولیه و معلومیه از خازمیان، ظهور خلفیه در کرمان و خروج حمزیان، گسترش و عقاید ایشان می پردازیم.

انشعاب مکرمیه از ثعلبیان

بازپسین فرقه از ثعلبیان که مولفان کتابهای فرق از آن یاد کرده آند مکرمیه بودند که تنها بر پایه زمینه های کلامی صرف از انحراف یافتند. پیشوای آنها مکرم پسر عبدالله عجلی به پیروانش می آموخت که هر کس نماز نخواند یا هر گناه کبیره دیگری انجام دهد نه به سبب کار خود، بلکه به سبب جهلش از خدا، کافرست. اما این نادانی می تواند جهلی عمدی و سرکشی نسبت به حکم الهی باشد. او می گفت هر کس که خدا را به درستی بشناسد و بداند که او از انگیزه های نهانی آدمی آگاه است، و از پاداش آگاه باشد تنها با لاابالی بودن می تواند به آن دستورها بی اعتنایی کرده چنان گناهانی را مرتکب شود. این عقیده مفهومی بزرگ را از «معرفت الهی» به عنوان ایمان داشتن به او و هراسیدن از او (تقوی) بیان می کند همانند آموزش های حسن بصری که ایمان را با هراس سخت بسیار از خدا یکی می دانست، هراسی که مومن اجازه نمی دهد از حکم های او سرپیچی کند. این با نظریه عمومی خارجیان و معتزلیان در تضاد بود، اینان معتقد بودند که ایمان دارای دو جنبه مشخص است یعنی داشتن شناخت عقلانی از خدا و کار کردن بر حسب دستورهای (احکام) او. مکرمیان نیز به موفات معتقد بودند یعنی دوستی خدا (موآلات) و دشمنی (معادات) نسبت به مردم، به کارهایی که آنها در مدت عمر انجام می دهند بستگی ندارد بلکه به حالتی که در بازپسین دم زندگانی پیش از فراز آمدن مرگ به عنوان مومن یا کافر دارند وابسته است. معتزلیان بیشتر با این عقیده به عنوان اینکه به جبر دلالت دارد مخالفت می نمودند، اما چندی بعد در میان سنیان به ویژه اشعریان و تا اندازه ای در میان شیعیان دوازده امامی رواج یافت.

ظهور فرق میمونیه و شعیبه از عجاردیان

اندکی پس از به حکومت رسیدن خالد قسری در عراق و سرزمین خاور در سال 196 پیروان ابن عجرد در سیستان سخت دست به کار شدند. زندانی شدن ابن عجرد به دستور خالد شاید با فرو نشاندن این شورش ارتباط داشته است. نابسامانی هایی که پیش از سرنگونی حکومت امویان وجود داشت به ظاهر خارجیان سیستان و جنوب ایران از وجود رهبری جاه طلب بی بهره بودند و تنها به مقیاس کم به جنگ و ستیز پرداختند. زمانی کوتاه برخی از ایشان از شیبان پسر عبدالعزیز یشکوری که رهبر خارجی صفری بود و لشکری اموی او را از شمال میان رودان به بیرون دارنده بود، پشتیبانی نمودند. اینان پایتخت سیستان را گرفته پیروزمندانه در برابر عبدالله پسر معاویه رهبر انقلابی دیگر که بیشتر شیعیان از او پشتیبانی می کردند پایداری نمودند، اما دیری نپایید که شیبان از آنجا رفت و چندی بعد در عمان کشته شد.
زمانی که ابن عجرد هنوز در زندان زنده بود در میان پیروانش مجادله ای کلامی درگرفت. مردی به نام میمون پسر خالد نظری آزادی اراده را، که با قدریه و معتزله مرتبط بود پذیرا گشت، حال آن که مخالف او شعیب پسر محمد به نظریه جبر و تقدیر الهی معقتد بود. به ابن عجرد نامه نوشتند و از او خواستند که این مجادله را حل و فصل کند. در پاسخنامه اش گونه ایی پیشنهاد شده بود «ما می گوییم که هر چه خدا اراده کند رخ می دهد و هر چه اراده نکند رخ نمی دهد، ولی ما خدا را مسئول شر نمی دانیم» میمون و شعیب هر یک مدعی شدند که از او پشتیبانی شده و همچنان با عقیده های مخالف یکدیگر پایدار ماندند.
مولفان کتابهای فرق می نویسند که در نتیجه این کشمکش دو فرقه میمونیه و شعیبیه پدید امدند. چنین می نماید که این مخالفت آن چنان جدی نبوده است که در این مرحله چنین شکافی موثر را ایجاد کند.

خازمیان و عقایدشان

در آغاز دوره عباسیان، عجاردیان همگان به نام خازمیه می خواندند، این نام را از خازم پسر علی که درباره اش چیزی دانسته نیست، برگرفته بودند. کهن ترین مولف فرقه شناسی ناشی به ظاهر عجاردیان را تنها به آن نام می شناسند. عبدالقاهر بغدادی خازمیان را «بیشترین عجاردیان سیستان» می خواند. شاید ملطی در گزارش خود همین مردم را گروه خارجی حروریه می نامند که نام همگانی خارجیان بوده است و ملطی درباره آنان گوید: «در ناحیه سیستان، هرات، و خراسانند، و چندان بسیارند که تنها خداوند به شماره ایشان داناست. اینان قومی دلاورند و اسبان بسیار دارند. زنانشان برنشسته بر اسبان باریک تن همچون مردان خود می جنگند. از سوی دیگر ابوالقاسم بلخی می گوید که میمونیان و عجاردیان در خراسان و سیستان فراوانند. این گفته های همانند بیانگر این است که در میان پیروان کهن این عجرد هیچگونه دو دستگی سخت فرقه ای وجود نداشته است و مولفان کتابهای فرق وصف های گوناگونی درباره عقیده ها و کردارهای الحهادی خازمیان به دست داده اند که داوری درباره درستی یا نادرستی آنها کاری آسان نیست. گزارش کهن کتاب مسائل الامایه منسوب به ناشی، که با گزارش بعدی سخت متفاوت است ارزشی ویژه دارد. بنابه گفته او خازمیان زیارت مکه را در زمان تقیه ممنوع ساختند. تنها زمانی زیارت مکه واجب خواهد شد که آنها بتوانند تکلیف مذهبی امر به معروف و نهی از منکر خود را انجام دهند، تقیه از میان برداشته شود و مکه «دارالاسلام» شود. در عین حال مردم ناچار به همکاری و راستی بوده از خدا بترسند و مدرک های روشن و هدایتی را که خداوند عرضه داشته پنهان نکنند. شاید انگیزه این کار گرایش به پرهیز از پدید آمدن برخورد با مسلمانان دیگر در هنگام حج بوده است و خازمیان با سنگسار کردن زناکار مخالف بودند، و تجدید فراش را با عمه یا خاله زن جایز می دانستند. نکته اخیر با گزارش بعدی متکلم سنی مذهب حسین کرابیسی (م 248)، مغایرت دارد، کرابیسی می گوید که «عجاردیان و میمونیان» که آشکارا به معنی خازمیان در کتاب مسائل الامه است، بستن پیوند زناشویی با نوه دختری خود و دختری برادر و خواهر را روا می شمردند. این عقیده را عبدالقاهر بغدادی طرد کرده و آن را به کیش زرتشت نسبت داده است. نظر به گزارش منسوب ناشی که انحراف آن کمتر است می توان پنداشت که گزارش کرابیسی تنها استنتاجی جدلی را از استدلال های مخالفان عرضه می دارد که در میان متکلمان رقیب رسمی متداول وده است. بنا به نوشته ناشی خازمیان عقیده های ناعادی خود را بر این پایه استوار می ساختند که تنها قانون های شرعی که قرآن مقرر کرده یا همه مسلمانان بر آنها اجماع دارند اجباری است. قرآن در سوره چهارم آیه 23 مسلمانان را از زناشویی با مادرزن یا نادختری منع کرده اما زناشویی با عمه زن را نهی نمی کند. با تعمیم دادن ان اصل به بخش های دیگر آن سوره، از قرآن به آسانی می توان روا بودن زناشویی با نوه های دختری را استنتاج کرد.

فرق بدعیه، مجهولیه و معلومیه در میان خازمیان

فرقه ای به تمامی بی اهمیت که شاید ساخته مولفان کتابهای فرق باشد به ظاهر فرقه ای است که بنا به نوشته ناشی از خازمیان جدا شده است و ناشئی ناین فرقه را بدعیه (بدعتگزاران) نامیده است. اینان بر پایه سوره یازدهم آیه 114 قرآن معتقد بودند که تنها دو نماز واجب است یکی در روز و دیگری در شب نیز گفته اند که آن فرقه ذبح شرعی ماهی شکار شده را روا می دانسته اند. این اتهام که میمونیان سوره یوسف را جزو قرآن نمی دانسته اند به ندرت تایید شده است. شهرستانی گزارشی از مولفی ناشناس را درباره خازمیان آورده که آنان از داوری درباره رفتار علی (ع) خودداری نموده آشکارا از او تبری نمی کردند. درستی این آگاهی ها را باید با احتیاط نگریست زیرا که هر نظری مثبت نسبت به علی با بنیادهای عقیده های خارجیان سازگاری نداشته است.
همچنین گزارش هایی درباره مجادله های کلامی در میان خازمیان وجود دارد. از جمله گویند معلمیه بر این باورند که هرکس خدا را با همه نام هایش نمی شناسد نسبت به او نادان است! ولی مجهولیه معقتد بودند که همین قدر که خدا را با برخی از نام هایش بشناسند بس است. نام های توضیح دهنده معلومیه و مجهولیه نشان می دهد که اینها دو مکتب فکری بوده اند که به دست مولفان کتابهای فرق به دو فرقه جداگانه تبدیل شده اند. معلومیان دو پایگاه به ظاهر تضاد دیگر نیز داشته اند. آنان هم مانند قدریان با این نظریه که کارهای بشر آفریده خداست مخالف بودند، و مانند معتقدان به قضا و قدر می گفتند که استطاعت به فعل همزمان با فعل است، و هر چیز بنا به اراده خدا رخ می دهد. این عقیده شاید بر پایه پاسخ آشتی آمیز ابن عجرد به میمون و شعیب استوار بوده و نشان می دهد که بحث درباره اراده آزاد در برابر جبر و سرنوشت همچنان در میان خازمیان زنده ماند هرچند آنچنان که مولفان کتابهای فرق نوشته اند پدیدآور اختلاف های فرقه ای نبوده است.

ظهور خلفیه در میان خارجیان کرمان
اختلاف های واقعی بیشتر در اثر کشمکش هایی پدید می آمد که درباره رهبری در می گرفت. نزدیک سال 179 در میان خارجی انکرمن و مکران رهبری به نام خلف پدید آمد بنا به نوشته تاریخ سیستان نزدیک پنج هزار تن خارجی از سیستان از برای پشتیبانی از او گرد آمدند اما حمزه پسر آذرک آنها را وادار کرد تا با خودش بیعت کنند. این امر موجب انشعاب پایدار خارجیان کرمان و مکران که از آن پس به خلیفه معروف شدند، گشت. مولفان کتابهای فرقه بیشتر بر این نکته تاکید دارند که آنها معتقد به جبر بوده و با فرقه میمونین که به اراده آزاد آدمی معتقد بودند اختلاف داشته اند. اما روشن است که این اختلاف مایه دو دستگی ایشان نبوده است. چندی بعد مسعود پسر قیس به جانشینی خلف به امامت رسید. حمزه به خلف تاخت و او در هنگام گریز در دره ای در رودخانه افتاد و خفه شد. پیروانش نسبت به مردن او شک داشتند و چشم به راه بودند که روزی باز گردد. بنا به نوشته ابوالقاسم بلخی آنان معتقد بودند که تا صد و بیست سال از زادروز او نگذرد نباید که با امامی دیر بیعت کنند. در همان حال آنها به ظاهر خود را در روزگار تقیه می پنداشتند و از کوشش های انقلابی دست باز داشته بودند. پس از این از خلیفه سخنی نیست.

خروج حمزیان در شرق ایران
حمزه پسر آذرک معروف ترین رهبر خارجیان در خاور زمین، از تبار دهقانی ایرانی از سرزمین سیستان بود. او پیرو خارجی شورشی به نام حضیناق گشت، حضین یکی از موالی بود که در سال 175 در سیستان پرچم شورش برافراشت و در سال 177 کشته شد. سپس او یک مامور مالیات را که هشدارهایش را درباره اینکه برابر قانون های شرع باید کار کرد نپذیرفت، بکشت و به ناچار سیستان را ترک کرد. چون به سیستان بازگشت خارجیان شورشی که از برای پشتیبانی از خلف گرد آمده بودند با او بیعت کردند. در آغاز شاید نمی خواست که رهبری خلف را طرد کند. این نخستین احتمال، بسیار در این عقیده منسوب به او بازتاب داشت که تا هنگامی که خارجیان به هم نه پیوسته و دشمنان ایشان سرکوب نگشته اند در یک زمان بیش از یک امام مشروع می تواند وجود داشته باشد (بلخی در نشوان ص 171، شهرستانی ص 96).
چندی بعد حمزه با جماعت های خارجی ناحیه اختلاف پیدا کرد. بنا به نوشته بغدادی او به بهسیان تاخت و بسیاری از ایشان را بکشت. این تنها یاد کردی است از آن شاخه خارجی در خاور زمین. گویا بیهسیان گروهی کوچک بوده اند که از عجاردیان جدا شده بوده اند. در آن زمان حمزه لقب «امیرالمومنین» را اتخاذ کرد و به این ترتیب ادعیا همگانی بودن رهبری خود را اعلام کرد. سپس گرهی را از برای تاختن به خازمیان به سرزمین فلجرد (فردگرد) در باختر پوشنج (بوشنج) در کوهستان (قهستان)، گسیل داشت و این گروه همدینان خود را قتل عامی بزرگ کردند. سپس بی درنگ به ثعلبیان در ولایت رستاق پشت (بشت)، در جنوب باختری نیشابور تاخت و خونهای بسیار بر زمین ریخت.

عقاید کلامی و سیاسی حمزیان
مولفان کتابهای فوق می نویسند که حمزیان بیشتر با خازمیان در مساله اراده آزاد آدمی در برابر جبر و سرنوشت به مخالفت برخاستند. خازمیان فلسفه جبری و تقدیری و عقیده موآفات را تایید کرده همانند مکرمیان می گفتند که دوستی و دشمنی از آن صفت های خاص ذات خداست بنابراین ابدی و تغییر ناپذیرند. حمزیان همانند میمونیان به آزادی اراده آدمی معتقد بودند اما به رغم عدالت خداوندی که بیشتر در عقیده میمونیان مستتر است گویند که آنان بر آن بودند که کودکان خردسال مشرکان یعنی مسلمانان مخالف آنها، با اینکه هیچ کار بد نکرده و در خور دوزخ نیستند باید به دوزخ روند. بنا به نوشته شهرستانی به ویژه خلفیان آنها را به سبب این تناقض سرزنش می کردند. نظریه حمزیان در این مساله اگر درست گزارش شده باشد. بیشتر زیر نفوذ ملاحظه های مربوط به واقعیت های عملی رهبری جنگ بوده تا تامل های نظری. شاید آنها کودکان دشمنانشان را همراه با پدران و مادرانشان می کشته اند.
گزارش های دیگر مولفان کتابهای فرق درباره حمزیان به ویژه به جنبه های رهبری جنگ و رفتار آنها با دیگر مسلمانان پرداخته اند. حمزیان بر آن بودند که تنها با حکومت و پشتیبانانش و کسانی که از آموزش های مذهبی ایشان انتقاد می کنند باید جنگید. این نظریه به حمزه و رهبران دیگر حمزیان فرصت می داد تا با نیروهای دیگر مخالف حکومت پیوندهایی برقرار کنند. پیروان حمزه در زمان صلح کشتن هر مسلمان و ربودن پنهانی دارایی ها را ناروا می دانستند. بنا به نوشته ملطی در زمان جنگ هم آنها اجازه نمی دادند که از دشمن چیزی غنیمت گرفته شود مگر آنکه مالک آن کشته شده باشد. شاید گفته بغدادی که حمزه گرفتن هر گونه غنیمت جنگی را ناروا می دانسته و دستور می داده تا دارایی دشمنان شکست خورده را بسوزانند، چارپایان سواری آنها را پی کرده، اسیرانشان را بکشند، گونه ای گزاف گوئی کجروانه باشد.

گسترش قلمرو حمزیان

پس از مرگ خلیفه هارون الرشید در 193 که حمزه را از خطر حمله بزرگ عباسیان آسوده خاطر ساخت وی از سیستان به غور و هندوستان رفت درباره فعالیت های او در آن سرزمین ها چندان چیزی دانسته نیست، اما به ظاهر هدفش گسترش دادن اسلام خارجیان در سرزمین های نامسلمان بود. بنا به نوشته تاریخ سیستان او شهر گردیز در خاور غزنه را از نو بنیان نهاد در کتاب حدودالعالم که نزدیک سال 372 نوشته شده هنوز مردم شهر پیرو کیش خارجی توصیف شده اند و یا سلسله ای از امیران خارجی تا سال 364 که این شهر به چنگ صفاریان افتاد بر گردیز فرمان می رانده اند.
دعوت پیروان حمزه در بیرون از قلمروهای جهان اسلام در گزارش شهرستانی درباره شاخه ای از حمزیان به نام اطرافیه بیان شده است. اینان می گفتند که مردم سرزمین های اطراف (اصحاب الاطراف)، از انجام دادن تکلیف های مذهبی که نمی دانند معاف هستند. بی گمان مقصودشان این بود که بی تحمیل فوری همه واجبات آداب پیچیده شرع مقدس، نامسلمان را به پذیرش اسلام راغب سازند. در این زمینه آنها نظر مرجئیان را پذیرفتند. اما همانند معتزلیان تایید می کردند که واجبات عقلی ایی هست، تایید اعتراف به یگانگی خدا و ماموریت محمد و دیگر پیامبران، که مردم سرزمین های اطراف می بایست انجام دهند. رهبر اطرافیه مردی بود از اهالی سیستان به نام غالب پسر شاذل و مردی به نام عبدالله سدیوری، با آنها مخالف بود.
حمزه تا زمان مرگش که در سال 213 رخ داد بیش از سه دهه پیشوای خارجیان سیستان بود. زندگی و لشکرکشی هایش تاثیری شگرف بر ذهن مردمان خاور ایران بر جای گذاشت، این تاثیر در ستایشی که از وی در تاریخ سیستان انجام گرفته نمودار شده است. نویسنده به داستان لشکرکشی های حمزه (قصه مغازی حمزه) اشاره می کند که گویای لشکرکشی های حماسه ای او به هند، سیلان، چین، ترکستان و آناطولی است. این داستان تاریخ سیستان بر داستان معروف امیر حمزه پسر عبدالمطلب عموی پیامبر که در زبانهای فارسی، تازی و ترکی رواجی به سزا دارد تاثیر گذاشته است.
(ادامه دارد...)، در ادامه به برررس وضعیت خارجیان در سیستان، شرق ایران و آذربایجان، شمال بین النهرین خراسان و فارس اشاره خواهد شد.


منابع :

  1. پروفسور مادلونگ- فرقه‌ های اسلامی- صفحه 115- 105

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/116833