غدیریات سید حمیری (ولایت)

غدیریه 13

أشهد بالله و آلائه *** و المرء عما قاله یسأل
أن علی بن أبی طالب *** خلیفة الله الذی یعدل
و أنه قد کان من أحمد *** کمثل هارون و لا مرسل
لکن وصی خازن عنده *** علم من الله به یعمل
قد قام یوم الدوح خیر الورى *** بوجهه للناس یستقبل
و قال من قد کنت مولى له *** فذا له مولى لکم موئل
لکن تواصوا بعلی الهدى *** أن لا یوالوه و أن یخذلوا
ترجمه: «خدا و نعمتهاى او را گواه مى گیرم و انسان مسؤل گفته هاى خویشتن است، که على بن ابى طالب، خلیفه خدای دادگستر است. و نسبت او به احمد، همانند هارون به موسى است. اگر چه پیغمبر نیست، لیکن جانشینى است که گنجور علم خداست، همان علمى که باید به آن عمل کرد. در روز «دوح» بهترین خلق به پاخاست و روی به مردم آورد و گفت: هر کسى من سرور او بوده ام، این على ملجأ و مولای وی است. لیکن آنان، به یکدیگر سفارش کردند، که: على این کانون هدایت را خوار دارند و او را به سروری نپذیرند.»

غدیریه 14

قام النبی یوم خم خاطبا *** بجانب الدوحات أو حیالها
فقال من کنت له مولى فذا *** مولاه ربی اشهد مرارا قالها
قالوا سمعنا و أطعنا کلنا *** و أسرعوا بالألسن اشتغالها
و جاءه مشیخة یقدمهم *** شیخ یهنی حیدرا مثالها
قال له بخ بخ من مثلکا *** أصبحت مولى المؤمنین یا لها
یا عجبا و للزمان عجب *** تلقى ذوو الفکر به ضلالها
إن رجالا بایعته إنما *** بایعت الله، فما بدا لها؟
و کیف لم تشهد رجال عندما *** استشهد فی خطبته رجالها؟
و ناشد الشیخ فقال إننی *** کبرت حتى لم أجد أمثالها
فقال و الکاذب یرمى بالتی *** لیس تواری عمة تنالها
ترجمه: «پیغمبر (ص) به روز غدیر خم، در جانب و پیرامون درختان بزرگ، به خطبه خوانی برخاست، و فرمود: هر کس من مولای اویم، این على مولای او است. خداوندا! گواه باش. و این سخن را چند بار به زبان آورد. گفتند: شنیدیم و همگى فرمان برداریم، و زبان خود را به این گفتار مشغول داشتند. بزرگان قوم، روی به على آوردند و پیشاپیش آنان شیخى على را چنین تهنیت داد و گفت: به به، به چون توئى، که مولاى مؤمنان شدى. شگفتا و عجبا! و روزگار چه شگفتیها دارد؛ که اندیشمندان به گمراهى مى افتند. مردمى که با على بیعت کردند، در حقیقت با خدا بیعت کرده بودند و چه پیش آمد؟ و چگونه همین اشخاص، آنگاه که على آنها را در خطبه خود به شهادت طلبید، گواهى ندادند؟ و چرا آن پیر مرد (انس) که على او را سوگند داد، در جواب گفت: من چنان پیر شده ام که چنین چیزى را به یاد نمى آورم، و على فرمود: دروغگو به بلائى گرفتار آید، که دستار، ستار آن نشود.»
در ابیات اخیر به حدیث منا شده رحبه امیرالمؤمنین، در مورد حدیث غدیر اشاره شده است، که در مورد خلافت امام (ع) نزاعى پیش آمد و «انس بن مالک» کتمان شهادت کرد و اثر نفرین على (ع) را دید.

غدیریه 15

لمن طلل کالوشم لم یتکلم *** و نؤی و آثار کترقیش معجم؟
ألا أیها العانی الذی لیس فی الأذى *** و لا اللوم عندی فی علی بمحجم
ستأتیک منی فی علی مقالة *** تسوؤک فاستأخر لها أو تقدم
علی له عندی على من یعیبه *** من الناس نصر بالیدین و بالفم
متى ما یرد عندی معادیه عیبه *** یجد ناصرا من دونه غیر مفحم
علی أحب الناس إلا محمدا *** إلی فدعنی من ملامک أو لم
علی وصی المصطفى و ابن عمه *** و أول من صلى و وحد فاعلم
علی هو الهادی الإمام الذی به *** أنار لنا من دیننا کل مظلم
علی ولی الحوض و الذائد الذی *** یذبب عن أرجائه کل مجرم
علی قسیم النار من قوله لها *** ذری ذا و هذا فاشربی منه و اطعمی
خذی بالشوى ممن یصیبک منهم *** و لا تقربی من کان حزبی فتظلمی
علی غدا یدعى فیکسوه ربه *** و یدنیه حقا من رفیق مکرم
فإن کنت منه یوم یدنیه راغما *** و تبدی الرضا عنه من الآن فارغم
فإنک تلقاه لدى الحوض قائما *** مع المصطفى الهادی النبی المعظم
یجیزان من والاهما فی حیاته *** إلى الروح و الظل الظلیل المکمم
علی أمیر المؤمنین و حقه *** من الله مفروض على کل مسلم
لأن رسول الله أوصى بحقه *** و أشرکه فی کل فی ء و مغنم
و زوجته صدیقة لم یکن لها *** مقارنة غیر البتولة مریم
و کان کهارون بن عمران عنده *** من المصطفى موسى النجیب المکلم
و أوجب یوما بالغدیر ولاءه *** على کل بر من فصیح و أعجم
لدى دوح خم آخذا بیمینه *** ینادی مبینا باسمه لم یجمجم
أما و الذی یهوی إلى رکن بیته *** بشعث النواصی کل وجناء عیهم
یوافین بالرکبان من کل بلدة *** لقد ضل یوم الدوح من لم یسلم
و أوصى إلیه یوم ولى بأمره *** و میراث علم من عرى الدین محکم
ترجمه: «این خرابه هاى خالگونه خاموش، و این حفره ها و آثار پر نقش و نگار بى زبان، از کیست؟ هان! اى آزاررسان! که در پیش من از اذیت و بدگوئى درباره على، باز نمى ایستى، به زودى درباره على، سخنى از من مى شنوى، که تو را به درد آرد، چه نپذیرى و چه بپذیرى. من على را، در برابر مردمى که بر او خرده مى گیرند، به دست و زبان یارى مى کنم. آنگاه که دشمن على بخواهد، در نزد من بر او خرده گیرد، مرا یاور سخن پرور امام، بیند. پس از محمد (ص)، على، محبوبترین مردم در پیش من است. پس اى سرزنشگر! دست از نکوهش دردآورت به من، بردار. و بدان که على جانشین و پسر عم مصطفى و نخستین نمازگزار و یکتاپرست است. على، رهبرى است که همه نقاط تاریک دینمان را، بر ایمان روشن ساخت. على صاحب حوض (کوثر) و آن چنان مدافعى است که، گنهکاران را از حریم آن مى راند.
على، قسیم دوزخ است. به او گوید: این یکى را رها کن و آن دیگرى را بگیر و در کام خود فرو بر. هر یک از دشمنان ما به تو نزدیک شود، او را در میان شعله هاى خود بسوزان و به آنکس که از حزب من است نزدیک مشو. که اگر شوى، ستم کرده اى. در فرداى آخرت، على را فرا مى خوانند و خدا بر اندام او خلعت مى پوشد. پس اگر تو، از على در آن روز که خدا وى را تقرب مى بخشد و خشنودى خود را از او، اظهار مى کند، نگرانى از هم اکنون باش که او را در کنار حوض خواهى دید، او با محمد مصطفى، پیغمبر بزرگوار و رهنما ایستاده است. و هر دو، دوستانى را که در زندگى به آنها مهر ورزیده اند به بهشت و به سایه طوباى سایه گستر مى برند. على، امیر مؤمنان است و حق او، از جانب خداوند بر هر مسلمانى واجب است. براى آنکه رسول خدا، درباره حق وى سفارش فرموده و او را در هر فئى و غنیمت شرکت داده است. و همسر او، صدیقه است، زنى که همانندى جز بتول مریم، ندارد. نسبتش به پیغمبر، چون نسبت هارون پسر عمران به موسى نجیب و کلیم است. و پیغمبر، در روز غدیر، ولایت او را بر هر نیمکرد عرب و غیر عرب واجب فرمود. در دوح خم، دست راست وى را گرفت و به آهنگى رسا که ابهامى در آن نبود، از او نام برد. هان! قسم به خدائى که تیره رویان، به رکن خانه اش گرد آلود روى مى آرند و سواران هر شهر و دیار به سویش مى آیند که آن کس که در غدیر خم تسلیم سخن پیغمبر نشد، به گمراهى فتاد. و روزى که امر ولایت و میراث علمى را که از دستگیره هاى محکم دین است، به او مى سپرد، درباره اش سفارش فرمود». (از این قصیده چهل و دو بیت در دست است)
«حافظ مرزبانى» در «اخبارالسید» گفته است: «سید حمیرى، نسخه اى از این قصیده را براى عبدالله اباض، رهبر اباضیه، فرستاد، زیرا به وى خبر داده بودند که «عبدالله»، على (ع) را نکوهش و سید را به فراهم کردن موجب قتلش به دست منصور، تهدید کرده است. چون قصیده به دست پسر اباض رسید. سخت خشمناک شد و یاران خود را به جمع آورى فقهاء و قراء فرستاد. آنها گرد آمدند و به نزد منصور که در کنار دجله بصره بود، رفتند و گزارش کار سید را به او دادند. منصور آنان و سید را احضار کرد و از دعواى آنها پرسید. گفتند: سید، گذشتگان را دشنام مى دهد و عقیده به رجعت دارد و امامت را از آن تو و خاندانت نمى داند. منصور گفت: مرا واگذارید و به آنچه در مورد خودتان است، بسنده کنید. سپس روى به سید آورد و گفت: درباره آنچه اینان گفتند، چه می گوئى؟ گفت: من کسى را دشنام نمى دهم و بر اصحاب رسول (ص) رحمت مى فرستم. اینک، این ابن اباض است به او بگو بر على و عثمان و طلحه و زبیر رحمت فرستد. منصور، به ابن اباض گفت: بر اینها درود بفرست. او ساعتى درنگ کرد، منصور با چوبدستى که پیش رویش نهاده بود، او را زد و بیرون کرد و دستور داد به زندانش برند. و او در زندان مرد. منصور، فرمان داد همه همراهان او را تازیانه زنند و پانصد هزار درهم به سید دهند.»

غدیریه 16

یا لقومی للنبی المصطفى *** و لما قد نال من خیر الأمم
جحدوا ما قاله فی صنوه *** یوم خم بین دوح منتظم
أیها الناس فمن کنت له *** والیا یوجب حقی فی القدم
فعلی هو مولاه لمن *** کنت مولاه قضاء قد حتم
أ فلا ینفذ فیهم حکمه *** عجبا یولع فی القلب الضرم
ترجمه: «شگفتا از قوم من! و پیغمبر مصطفى و آنچه که ازین بهترین خلق شرف صدور یافت، اینان سخنى را که پیغمبر، به روز غدیر خم، در زیر درختان افراشته، در باره برادرش على فرمود انکار کردند. (و آن سخن این بود): اى مردم: هر کس را منم مولائى که حقم از پیش بر او واجب گردیده است، اینک على نیز به فرمانى حتمى، مولاى اوست. آیا فرمان پیغمبر در آنان اثر گذارد؟ شگفتا! آتش در دل زبانه مى کشد!»
 


منابع :

  1. عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 2 صفحه 327، جلد 4 صفحه 72

  2. محمدبن عمران مرزبانی- أخبار السیِّد الحمیری- صفحه 172- 173

  3. ابن معتز- طبقات الشعراء- صفحه 36

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/118340