خلاصه روایات اسراء و معراج
فارسی 4504 نمایش |در مجمع البیان خلاصه آنچه را که از روایات استفاده می شود چنین آورده است که رسول خدا (ص) فرمود: «جبرئیل در موقعی که من در مکه بودم نزد من آمد و گفت ای محمد! برخیز و من برخاسته با او به طرف درب به راه افتادم و دیدم که میکائیل و اسرافیل نیز با او آمده اند. جبرئیل براق را (که حیوانی بزرگتر از الاغ و کوچکتر از قاطر بود و صورتی چون گونه انسان و دمی چون دم گاو و یالی چون یال اسب و پاهایی چون پاهای شتر داشت) حاضر کرد بر پشت آن جلی بهشتی بود و دو بال از قسمت رانهایش بر آمده بود، گامش به اندازه ای بود که چشمش کار می کرد جبرئیل خطاب به من گفت سوار شو. من سوار شدم و به راه افتادم تا به بیت المقدس رسیدم.»
آن گاه داستان را نقل کرده تا رسیده به اینجا که «وقتی به بیت المقدس رسیدم فرشتگانی از آسمان فرود آمده از ناحیه رب العزة به من بشارت دادند و احترام کردند و من در آنجا به نماز ایستادم.»
در بعضی از روایات این باب آمده است که ابراهیم هم در میان خیل انبیاء مرا بشارت داد، آن گاه از وصف موسی و عیسی گفت و فرمود: «سپس جبرئیل دست مرا گرفته بالای صخره برد و در آنجا نشانید که ناگهان نردبان و معراجی دیدم که هرگز به زیبایی و جمال آن ندیده بودم.
پس به آسمان بالا صعود داده شدم و عجائب و ملکوتش را دیدم، ملائکه آنجا به من سلام کردند آن گاه جبرئیل مرا به آسمان دوم برد در آنجا عیسی بن مریم و یحیی بن زکریا را ملاقات کردم سپس، به آسمان سوم عروجم داد در آنجا یوسف را دیدم، مرا به آسمان چهارم بالا برد در آنجا ادریس را دیدم به آسمان پنجم برد در آنجا هارون را دیدم به آسمان ششم بالا برد در آنجا خلق کثیری دیدم که موج می زدند سپس به آسمان هفتم عروج داد در آنجا خلقی و فرشتگانی دیدم.» و در حدیث ابوهریره آمده است که «در آسمان ششم موسی را و در آسمان هفتم ابراهیم را دیدم.»
آن گاه فرمود: «از آسمان هفتم هم گذشته به اعلی علیین رفتیم.» و اعلی علیین را وصف نموده و در آخر فرمود: «پروردگارم با من سخن گفت و من با پروردگارم سخن گفتم بهشت و دوزخ را دیدم و عرش سدرة المنتهی را نظاره کردم و سپس به مکه بازگشتم. همین که صبح شد داستان را برای مردم شرح دادم ابوجهل و مشرکین مرا تکذیب کردند مطعم بن عدی گفت: تو چنین می پنداری که در یک شب دو ماه راه را پیموده ای من شهادت می دهم بر اینکه تو از دروغگویانی.»
راویان حدیث اضافه کرده اند که قریش گفتند «بگو ببینم در این سفر چه چیزها دیدی؟»
رسول خدا (ص) فرمود: «به کاروان فلان قبیله برخوردم و دیدم که شتری گم کرده دنبالش می گشتند و در کاروانشان ظرف بزرگی از آب بود، از آب نوشیدم و روی ظرف را پوشاندم، شما می توانید از ایشان بپرسید که آیا آب را در قدح دیدند یا نه.»
قریش گفتند: «این یک نشانه.»
سپس فرمود «به کاروان فلان قبیله برخوردم و دیدم که شتر فلانی فرار کرده و دستش شکسته بود شما از ایشان بپرسید.»
گفتند: «این دو نشانه.» آن گاه پرسیدند «از کاروان ما چه خبر داری؟» فرمود «کاروان شما را در تنعیم دیدم.» آن گاه از جزئیات بارها و وضع کاروان برای آنان مطالبی گفت و فرمود: «پیشاپیش کاروان شتری خاکستری رنگ در حرکت بود که دو فزاره بر دوش داشت در موقع طلوع خورشید پیدایشان می شود.» گفتند «این هم نشانه ای دیگر.»
در تفسیر عیاشی از هشام بن حکم از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود «رسول خدا (ص) در آن شب که به معراج رفت هم نماز عشاء را در مکه خواند و هم نماز صبح را.»
علامه طباطبایی ره: «و در پاره ای از اخبار آمده که آن جناب نماز مغرب را در مسجدالحرام خواند و بعد از آن برنامه معراجش شروع شد و میان این دو روایت منافاتی نیست، هم چنان که میان نماز خواندنش قبل از معراج و واجب شدن نماز در شب معراج منافاتی نیست، چرا که نماز قبل از معراج واجب شده بود، ولیکن جزئیات آن که چند رکعت است تا آن روز معلوم نشده بود.»
باقی می ماند این اشکال که در روایات بسیاری آمده که آن جناب از روز اول بعثتش نماز می خواند، هم چنان که در سوره علق که اولین سوره است فرموده: «أ رأیت الذی ینهی* عبدا إذا صلی؛ هیچ یادت هست آن کسی را که نهی می کرد بنده ای را که نماز می خواند.» (علق/ 9- 10) روایاتی هم آمده که آن جناب قبل از اعلام دعوتش تا مدتی با علی (ع) و خدیجه نماز می خواند.
در الدرالمنثور است که ابن مردویه از انس روایت کرده که گفت رسول خدا (ص) فرمود «شبی به که مرا به معراج بردند از جمعیتی عبور دادند که لبهایشان را با قیچی های آتشی می بریدند و دوباره جایش سبز می شد، از جبرئیل پرسیدم اینها کیانند؟ گفت: اینها خطیبهایی از امت تواند که به مردم چیزی می گویند که خود عمل نمی کنند.» و این نوع تمثلات برزخی که نتایج اعمال و عذابهای آماده شده برای هر یک را مجسم می سازد. در اخبار معراجیه بسیار است.
این را هم باید دانست که آنچه که ما از اخبار معراج نقل کردیم فقط مختصری از آن بود وگرنه اخبار در این زمینه بسیار زیاد است که به حد تواتر می رسد و جمع کثیری از صحابه مانند مالک و شداد بن اویس و علی بن ابی طالب (ع) و ابوسعید خدری و ابوهریره و عبدالله بن مسعود و عمر بن خطاب و عبدالله بن عمر و عبدالله بن عباس و ابی ابن کعب و سمرة بن جندب و بریده و صهیب بن سنان و حذیفة بن یمان و سهل بن سعد و ابو ایوب انصاری و جابر بن عبدالله و ابوالحمراء و ابوالدرداء و عروة و ام هانی و ام سلمه و عایشه و اسماء دختر ابی بکر همگی آن را از رسول خدا (ص) روایت کرده اند، و جمع بسیاری از راویان شیعه از امامان اهل بیت (ع) نقل نموده اند.
از دانشمندان اسلامی هم همه آنهایی که کلامشان مورد اعتنا است اتفاق دارند بر اینکه معراج در مکه معظمه و قبل از هجرت به مدینه اتفاق افتاده است، هم چنان که آیه اول سوره ی اسراء هم آن را افاده می کند و می فرماید «سبحان الذی أسری بعبده لیلا من المسجد الحرام إلی المسجد الأقصی؛ منزه است آن خدایی که بنده خود را شبانه از مسجدالحرام به مسجد اقصی برد.» (اسراء/ 1) و بسیاری از روایات هم که داستان گفتگوی آن جناب را با قریش نقل می کند بر این معنی دلالت دارد، زیرا از مجموع آنها هم بر می آید که رسول خدا جریان شب گذشته خود را برای قریش نقل نموده و آنان انکار نموده اند. رسول خدا (ص) به عنوان نشانه، عدد ستونهای مسجد اقصی را برایشان گفت، و جزئیاتی که در راه و از کاروانهای بین راه مشاهده کرده بود نقل کرد.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 13 صفحه 33
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها